امین سعادت در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
با سلام و درود
در این مصرع آمده
گفتم که بر خیالت، راه نظر ببندم
گفتا که شب رو است او، از راه دیگر آید
در مصرع اول که حرفی از روز یا شب بمیان نیامده که جوابش شب رو بودن و از راه دیگر آمدن باشد! طرف خط و نشان کشیده و گفته کلا قیدت را زمی زنم و بی خیالت می شوم . ولی جواب در مصرع بعد با زیرکی خاص طور دیگر ی عنوان شده.آیا نمی شد جواب درخورتری به مصرع اول می داد؟!
ناشناس در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلةامیرالمؤمنین علی رضی الله عنه:
آقا محمد؛ من به خدا دروغ نبسته ام. شما قرآن را که قبول دارید. این آیات قرآن پیرامون تقیه است:
1) " لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذالک فلیس من الله فی شیئ الا ان تتقوا منهم تقاةً و یحذّرکم الله نفسه و الی الله المصیر (آل عمران / 28).
2) من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان (نحل /106)؛
3) و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه اتقتلون رجلا أن یقول ربی الله و قد جائکم بالبینات من ربکم (غافر/28)
گفتید اینها(یعنی اهل سنت) در عمل پیرو امیرالمومنین بوده اند. اگر اینطور بوده که خوش به حالشان. چون صراط مستقیم الهی، طبق کتابهای خود شما اهل سنت، همان صراط و راه شیرخدا حضرت علی مرتضی(ع) است و اگر این یک ادعاست و اهل سنت، پیرو امیرالمونین نیستند خب بدا به حالشان.
نوشته اید: تعصب، چشم حقیقت جو را کور می کند. من هم می گویم همین طور است. انسان باید تعصب را کنار بگذارد و حقیقت جو باشد.
همیشه بیدار در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
با عرض سلام خدمت بانو روفیا گرامی: البته که حق با شماست. متاسفانه اینجا هر کسی گمان میکند که چون اینجا مکانی مجازی است همه چیز قابل نوشتن است (البته منظور بیشتر حقیر است). چونکه شخص دیگر را نمیبیند. در باره کامنت شما باید خدمتتون عرض کنم که بنده نه دم از اسلام و دین و راه حق معصومین میزنم و نه دوست دارم که اینطور گفته بشود. حقیر هنوز از حسهای نباتی و حیوانی راه بسیاری پیش پا دارم که خود را بتوانم انسان نام بدهم، چه برسد به مؤمن. ولی لا مذهب هم نیستم. خدا را شکر دوستان به توهین و سخره گرفتن ادامه ندادند. البته هیچ کس از خطا پاک و معصوم نیست و هر چند کسی قصد اهانت هم نداشته باشد، ناخودآگاه ممکن است اهانتی بکند.اگر دیرتر به اشتباه خود پی ببرد، به جز معضرت خواستن کار دیگری نمیتواند بکند. به نظر حقیردر بعضی مواقع آدم باید از حق خود هم بگذرد. متاسفانه تجربه حقیر در کشور مسلمانی مانند ایران بر عکس بود: چنان به هم توهین میکردند که تو گویی فردایی وجود ندارد. در اروپا که خود را لامذهب میداند چنین اهانتی ندیدم.
حقیر از کامنتهای جناب خراسانی بسیار استفاده میکنم و از به سخره گرفتن ایشان و زبان عربی بارها اعتراض کردم ولی متاسفانه برای خیلی از ما مرگ خوب است ولی برای همسایه. من نه ایشان را میشناسم و نه طرفدار اسلام هستم. حقیر فقط از این فحاشیها و سخره گرفتن ها که انسان در حواشی گنجور میخواند اعتراض کردم.
همیشه بیدار در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۴۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
با عرض سلام خدمت بانو روفیا گرامی: البته که حق با شماست. متاسفانه اینجا هر کسی گمان میکند که چون اینجا مکانی مجازی است همه چیز قابل نوشتن است (البته منظور بیشتر حقیر است). چونکه شخص دیگر را نمیبیند. در باره کامنت شما باید خدمتتون عرض کنم که بنده نه دم از اسلام و دین و راه حق معصومین میزنم و نه دوست دارم که اینطور گفته بشود. حقیر هنوز از حسهای نباتی و حیوانی راه بسیاری پیش پا دارم که خود را بتوانم انسان نام بدهم، چه برسد به مؤمن. ولی لا مذهب هم نیستم. خدا را شکر دوستان به توهین و سخره گرفتن ادامه ندادند. البته هیچ کس از خطا پاک و معصوم نیست و هر چند کسی قصد اهانت هم نداشته باشد، ناخودآگاه ممکن است اهانتی بکند.اگر دیرتر به اشتباه خود پی ببرد، به جز معضرت خواستن کار دیگری نمیتواند بکند. به نظر حقیردر بعضی مواقع آدم باید از حق خود هم بگذرد. متاسفانه تجربه حقیر در کشور مسلمانی مانند ایران بر عکس بود: چنان به هم توهین میکردند که تو گویی فردایی وجود ندارد. در اروپا که خود را لامذهب میداند چنین اهانتی ندیدم.
حقیر از کامنتهای جناب خراسانی بسیار استفاده میکنم و از به سخره گرفتن ایشان و زبان عربی بارها اعتراض کردم ولی متاسفانه برای خیلی از ما مرگ خوب است ولی برای همسایه. من نه ایشان را میشناسم و نه طرفدار اسلام هستم. حقیر فقط از این فحاشیها و مسخره کردنها که انسان در حواشی گنجور میخواند اعتراض کردم.
حمید در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:
سلام بر دوستان عزیز.
متاسفانه باید گفت به جای نقد و بررسی شعر ابتدا به اسم شاعر نگاه میکنند اگر شاعر بزرگ و مشهوری باشد هر آنچه را که گفته وحی منزل میشمارند و اگر هم کسی ایرادی درست بگیرد حکم اعدامش بلافاصله صادر میشود.بی خیال جدی نگبرید.
بیت دوم یک ذره لنگ میزنه البته از دیدگاه من شاید نمیتوانم درست بخوانم
در مورد جهان فکر کنم هم عالم هم جهیدن درست باشه
به هر حال مولوی واقعا مولوبست.روحش شاد.
خداوندگار آواز: سیاوش در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵:
این غزل روحانی رو با صدای ملکوتی حضرت استاد شجریان همراه با زخمه های مردانه زنده نام لطفی در ابوعطا بشنوید و ببینید که با ابوعطای عشق داند تفاوت از زمین تا آسمان است.
خداوندگار آواز: سیاوش در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
این شعر زیبا رو با صدای آسمانی حضرت استاد شجریان در کنسرت پاریس به همراه زنده یاد مشکاتیان نازنین در مایه شور و افشاری بشنوید. البته آلبوم این کار بعدها با صدای مرحوم بسطامی نیز منتشر شد که آن نیز بسیار زیبا بود.
دکتر خدیجه شریفی در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۰:
شعر بسیار زیباییست.
آیا کسی این شعر رو تصنیف کرده؟(منظورم خوانندگانی مانند ناظری و شجریان هست.)
کسی هست که این رو بصورت سنتی اجرا کرده باشه؟
ممنون میشم کسی بمن معرفی کنه .
بینوا در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۵۰ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۲ - در مقام و مرتبت این نامه:
جناب میرهدایت گرامی
عنایت نفرمودید !سخن از شخص است (نظامی)بنابراین صبح رو درست است
جمال در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۱۸ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۲ - فی التوحید الباری تعالی:
مصرع "گر زندگی خواهی چو شهیدان پس از حیات " ایراد وزنی دارد و در این صفحه اینگونه ضبط شده که " گر زندگی خوهی ... " که به نظر درست می آید سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات (گزیدهٔ ناقص) » شمارهٔ ۲۸ - فی التوحید الباری تعالی/
محمد در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۵ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلةامیرالمؤمنین علی رضی الله عنه:
با سلام به دوستان
ناشناس بالا !
حکم دروغ را به الله نبند. می گویی تقیه حکم الهی است؟؟؟؟ اتقولون علی الله ما لا تعلمون!!! . عطار عارف با الله و دنبال نور معرفت بود تقیه را می خواست چکار. حالا می خواهی قبول کنی یا نکنی تمامی شاعران نامدار پارسی گویی (از مولانا، شیخ عطار ،و سعدی و حافظ گرفته تا علامه إقبال) همه اهل سنت بودند. منزلت برادران أهل تسنن در ایران بالاست. ما هر چی گنجینه علم و أدب نفیس گذشته داریم همه إز ایشان است و بس. اینها با عمل ثابت کردند که پیرو راه أمیر المؤمنین علی (رضی الله عنه ) هستند. پس چشم ها را باید شست و جور دیگر باید دید. تعصب چشم حقیقت جو را کور می کند. خداوند ما را به رَآه رأست هدایت کند.
محمد در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۹ دربارهٔ اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۷ - در معنی اینکه نظام ملت غیر از آئین صورت نبندد و آئین ملت محمدیه قرآن است:
خداوند شما را رحمت کند علامه اقبال.
روفیا در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
همیشه بیدار و مسعود سعیدی گرامی
دلبندان
آنچه موجب می شود ما در قضاوت میان حق و باطل به اشتباه بیفتیم دیدن تنها بخشی از حقیقت و ندیدن بخش دیگری از آن است.
درباره شخص صحبت نمی کنم. بلکه درباره رفتارها و گفتار هایی که از اندیشه ها سرچشمه می گیرند میگویم.
عربی به خودی خود آزار دهنده نیست. پارسی به خودی خود بار اخلاقی و ارزشی ندارد.
ولی هنگامی واژه های عربی یا پارسی محمل حمل معنای تلخی چون تحقیر و تمسخر شوند بار اخلاقی می یابند.
صورت را رها کنیم و معنا را دریابیم.
زبان صورت است.
یکی با همان حروف شعر حافظی میگوید.
دیگری همان که میدانید…
من دیده ام برخی عزیزان در گنجور به ظاهر پرسشی می پرسند،
ولی پرسش شان محتوای استفهامی ندارد. بلکه محتوای انکاری یا فحوای تمسخر آمیز دارد.
یا به ظاهر از واژه های خوش به حالت و آفرین و مرحبا استفاده میکنند ولی فحوای کلامشان تحقیر و خوار بر شمردن آن سوی مکالمه است.
خوب این یک معنا بیشتر ندارد :
گوینده دارد در لفافه به مخاطب می گوید تو نمی فهمی!!!
این تحقیر را ما همه وقتی خطاب به ماست احساس میکنیم،
ولی وقتی خود به کار می بریم تلخی آن را دست کم میگیریم.
این است که گاهی واژگانی به ظاهر وجیه آتش به پا میکنند.
شوربختانه ریشه و علت این تحقیر ها همه در خودبزرگ بینی ایست که ما ناظر آن در هر دو سر طیف هستیم. برخی مومنان دچار خود بزرگ بینی شده اند چون خیال میکنند به منبع حقیقت وصل شده اند که هیچ خطایی در آن جا راه ندارد. بعضی منکران دچار خود بزرگ بینی شده اند چون خود را صاحب اندیشه و عقل کافی می دانند.
و خود بزرگ بینی را هیچ کس دوست ندارد و بر نمی تابد. حتی اگر خودش خود بزرگ بین باشد!
بگذارید مثالی بیاورم که تمرینی است برای همه ما تا ماورای صورت را ببینیم.
گدایی با ظاهری زار و نزار در حالی که نان خشکی را در آب گندی میزد و میخورد با طعنه میگفت ” خدایا کرمتو شکر “،
خوب این شکر است؟؟؟
همه خوب میدانیم که این شکایت است هر چند صورت شکر دارد!
برای اینکه مفاهیم نهفته در ماورای صورت ها را هر چه کاملتر دریابیم میتوانیم صورت ها راتجزیه کنیم.
مثلا حاشیه ای بسیار درست از نظر علمی و واژه آرایی است، حقیقت و منطق را نیز در بر دارد، ولی بوی تمسخر میدهد.
نوشتاری از نظر قواعد عربی در منتها درجه کمال است ولی مبنای علمی ندارد.
کلامی رمانتیک و شاعرانه و احساسی و موزون است ولی حقیقت بزرگی را بیان نمیکند.
این متن از واژگانی بس ثقیل و تخصصی استفاده کرده است ولی در پایان هدف خاصی را تعقیب نمیکند.
و سر انجام حاشیه ای هم از نظر معنا و صورت و تجزیه و ترکیب هیچ بار ارزشی مثبتی در بر ندارد….
ووو….
چه خوب است که همانقدر که درباره حواشی دیگران نقاد هستیم درباره رکورد خودمان هم بیرحمانه نقادی کنیم و پیش از ثبت آن بر صفحه هستی آنرا از فیلتر تحقیر و تهدید و تنبیه و توهین و اعتراض و… عبور داده و اثری پاکیزه از هر نوع آلودگی صوری و معنایی بر جای بگذاریم.
این به نوبه خود تمرینی کارآمد است چه در سیر و سلوک میتوان از صورت زیبا نیز به معنا رسید ولی اگر معنای نهفته در دل هایمان زیبا و حقیقت جو و زیبابین باشد صورت های بر آمده از این معنا خود بخود زیبا خواهند بود. نیازی نیست جان بکنیم یا انرژی فراوانی صرف کنیم تا آثار زیبایی از خود به جای بگذاریم.
بلکه زیبایی رفتار و گفتار جزو پیامد های طبیعی زیبایی اندیشه خواهند بود.
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از امیرالمؤمنین عمر رضیالله عنه:
تا به گوش ابر آن گویا چه خواند
کو چو مشک از دیدهٔ خود اشک راند
ودر در گوش ابر چه افسونی خواند که اشک از ابر مثل مشک ابی سرازیر شد
تا به گوش خاک حق چه خوانده است
کو مراقب گشت و خامش مانده است
حضرت حق در گوش خاک مگر چه خوانده است که خاک در سکوت و خاموشی و در سکون و ارامش مشغول مراقبه(مراقبت) شده است
در تردد هر که او آشفته است
حق به گوش او معما گفته است
هرکسی که دچار تردید است و ازین دوگانگی در اشفتگیست و بدنبال حقیقت میگردد .... این جستجو را هم حق در دل او قرار داده است و با او معما گفته است
تا کند محبوسش اندر دو گمان
آن کنم آن گفت یا خود ضد آن
تا گیر کنند انانکه بین گمان و شک و یقین هستند و با عقل خود میسنجند دنیارا و در کشمکش اند که سخن حق را گوش کنند یا برعکس ان رفتار کنند
هم ز حق ترجیح یابد یک طرف
زان دو یک را برگزیند زان کنف
و بازهم خواست خداونداست که بکدام طرف متمایل شویم و ازین دو یکی را بر گزینیم یا سر سپرده شویم و قبول کنیم و یا در چون و چرا غرق یشیم و گرفتار در دام منطق...
گر نخواهی در تردد هوش جان
کم فشار این پنبه اندر گوش جان
اگه نمیخوای تو این دو گانگی و تردید بمونه وجودت و جانت اگاه بشه کمتر فشار بده پنبه های خودسری و خیره سری را در گوش جان خودت تا حقیقت را دریابی
تا کنی فهم آن معماهاش را
تا کنی ادراک رمز و فاش را
تا اینکه بتونی اون معما ها رو حل کنی و به ادراک حقیقت دست پیدا کنی و انچه که بدنبالش هستی و در پرده ابهام قرار داره برات اشکار بشه
پس محل وحی گردد گوش جان
وحی چه بود گفتنی از حس نهان
پس گوش جانت قابلیت اگاهی از حقیقت را پیدا میکند و محل سماع حق میشود و اما وحی یعنی چی ؟ ادراک حواس پنهان ونتیجه دقت در درون و توجه به ذات غنی و مکاشفه در ان وجه فرشته خویی مان .... وشنیدن پیغام سروش در گوش جان یعنی الهاماتی بردل ...
گوش جان و چشم جان جز این حس است
گوش عقل و گوش ظن زین مفلس است
گوش جان و چشم جان ورای حس ظاهری است و برتر ازین گوش عقل و درگیر تردید بودنهای ناچیز است
ارمیا در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۲۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » خان ننه:
هر وقت این شعرو میخونم گریم میگیره
روحت شاد استاد
mandarin در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۳:
نافر به معنای ترسنده و رمنده و البته به معنی چیره و غالب می باشد
مهدی کاظمی در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از امیرالمؤمنین عمر رضیالله عنه:
مرد گفتش کای امیرالمؤمنین
جان ز بالا چون در آمد در زمین
ان فرستاده قیصر روم از عمر پرسید که جان چگونه از عالم بالا به زمین امد
مرغ بیاندازه چون شد در قفس
گفت حق بر جان فسون خواند و قصص
پرسید که این پرنده بیحد و بزرگ چگونه در قفس تن گرفتار امد و درجواب شنید که حضرت حق برای جانها و بر انان افسونها و حکایتها خواند تاوی را به عالم مادی دراورد
بر عدمها کان ندارد چشم و گوش
چون فسون خواند همی آید به جوش
اگر خداوند متعال بر عدم ها و نبودنها که بخودی خود چشم و گوشی ندارند افسون بخواند و بخواهد که هست شوند انان همگی بجوش و خروش میافتند
از فسون او عدمها زود زود
خوش معلق میزند سوی وجود
از افسون و خواست او نبودنها جامه بودن میپوشند و سرازیر میشوند سوی عالم وجود و از خداوند وجود میابند
باز بر موجود افسونی چو خواند
زو دو اسپه در عدم موجود راند
وبازهم اگر خداوند ما افسون و معجزه ای بخواند و بکند جانها و پدید امدگان سریعا به عدم شتابند
گفت در گوش گل و خندانش کرد
گفت با سنگ و عقیق کانش کرد
خداوند ما درگوش گل رازی از زیبایی گفت و گل خندید .....به سنگ هم چیزی از ارزشش گفت او را گرانبها در دل معدنش ساخت
گفت با جسم آیتی تا جان شد او
گفت با خورشید تا رخشان شد او
با جسم بیجان ایتی خواند تا او جاندار شد و با خورشید هم از درخشندگی دم زد تا او نور گرفت و خواست او بود که وجود بوجود امد
باز در گوشش دمد نکتهٔ مخوف
در رخ خورشید افتد صد کسوف
وبازهم این حضرت حق است که حیرت های افرینش را مثل کسوف در خورشید را ایجاد میکند یا کرده است که البته میکند بهتر است چون زمان برای عمل او و خود او معنی گذشته ندارد ئس فعل جاری میکند برای درک ما بهتر است و زمان حال را برای توصیف میکند
جاوید مدرس اول رافض در ۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:
من و سفینۀ حافظ که جز در این دریا
بضاعت سخن .................. نمیبینم
دلنشان: 24 نسخه (801، 816، 818، 821، 825، 836، 843 و 17 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ)
دلستان: 13 نسخه (803، 813، 814- 813، 824، 834 و 8 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، جلالی نائینی- نورانی وصال، حمیدیان
دلفشان: 1 نسخه (819)
دُرفشان: 3 نسخه (822، 827 و 1 نسخۀ بیتاریخ) قزوینی- غنی، نیساری، سایه، خرمشاهی- جاوید
یک نسخه از 42 نسخهای که غزل 350 را دارند این بیت از غزل را ندارد.
************************************
************************************
شهاب در ۹ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:
ابتدای بیت 13 غلط تایپی دارد، باید "یا" باشد.
م نظرزاده در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد دوم » سایه آرمیده: