مهدی کاظمی در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از امیرالمؤمنین عمر رضیالله عنه:
لفظ جبرم عشق را بیصبر کرد
وانک عاشق نیست حبس جبر کرد
اینکه از اجبار بودن حرف زدم عشق را بی تاب و بیقرار برای فرود امدن در دل عاشق کرد و اونیکه هم از عشق بی بهره افتاد و دوری کرد ازین عشق عالم گیر برای اینه که تن به این جبر نداد جبری که از عظمت معشوق تمام ذرات عالم ناگزیر عاشقی میکنند را حبس کرد و به ندای درونش پشت کرد
این معیت با حقست و جبر نیست
این تجلی مه است این ابر نیست
این همراهی با حق هست و رقصیدن با عالم و عاشق و مبهوت معشوق بودن است و اجباری نیست این درخشش ماه است و ابر نیست ... بازدارنده نیست و هدایتگر برای عاشقیست
ور بود این جبر جبر عامه نیست
جبر آن امارهٔ خودکامه نیست
اگه هم جبر هست ان معنی اجباری بودن همه چیز نیست که بر طبق هوای نفس خیلی کارها را بکنی بلکه بر عکس بواسطه شایستگی عشق است که این جبر بوجود امده است و رهبر شده است
جبر را ایشان شناسند ای پسر
که خدا بگشادشان در دل بصر
معنی جباری را کسانی میفهمند که دل به او دادند و به عشق جاری در هستی سر سپردند و از اینچنین موجی زیبا و عظیم در عالم روی برنگرداندند
غیب و آینده بریشان گشت فاش
ذکر ماضی پیش ایشان گشت لاش
دیگه اسیر زمان نیستند و حقیقت را میبینند و حرف گذشته برایشان بی معنیست و در حال زنده گی میکنند
اختیار و جبر ایشان دیگرست
قطرهها اندر صدفها گوهرست
در نزد عاشقان جبر و اختیار معنی متفاوتی دارد و انان این جبر را از عشق میبینند و ان را میستایند و اختیار خود بدست جبر میدهند همان طوری که قطره وقتی در صدف باشه و در جای مناسب باشه به گوهر تبدیل میشه ... اگه انسان هم ازین بینش عشق بهرمند بشه مانند همون گوهر میشه از درک این حقیقت
هست بیرون قطرهٔ خرد و بزرگ
در صدف آن در خردست و سترگ
هرکسی درین دایره جبر هست در درون صدف هست و بیرون ازین حلقه غافلانند و بیخبرانند
طبع ناف آهوست آن قوم را
از برون خون و درونشان مشکها
تن به عشق دادگان (عاشقان)از سرشتی خوش مانند ناف اهو برخوردارند و تشبیهه بیرون ماندگان چون خون بریده شده ناف اهو و تن به جبر عشق دادگان دست یافتگان به مشکند سرخوش و سر مست ازین بوی خوش
9216557471
روفیا در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸:
محدث گرامی
فرض محال؟
What about hidden games behind the scene
??!!
جاوید در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۳۴۱:
حضور خاطر اگر در نماز معتبر است امید ما به نماز نکرده بیشتر است
جاوید مدرس اول رافض در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱:
ه هوش باش که هنگام باد استغنا
هزار خرمن طاعت به نیم جو ننهند
سعید حمیدیان در شرح شوق از لحاظ زبانی "باد استغنا" را اشاره به "باد بینیازی" دانسته ولی همچون هاشم جاوید نمیپذیرد که این بیت ناظر به بینیازی خداوند است در برابر حوادث عالم. در هجوم چنگیز به بخارا و کشتار و بیحرمتی مغولان «... بعد از یکی دو ساعت چنگزخان بر عزیمت مراجعت با بارگاه برخاست و جماعتی که آنجا بودند روان می شدند و اوراق قرآن در میانِ قاذورات لگدکوب اقدام و قوایم گشته، در این هنگام امیر جلال الدین علی بن الحسن الرندی که مقدم و مقتدای سادات ماوراءالنهر بود و در زهد و ورع مشارالیه، روی به امام عالم رکن الدین امام زاده که از افاضل علمای عالم بود آورد و گفت:
«مولانا چه حالت است؟ اینکه می بینم به بیداری است یا رب یا به خواب؟»
مولانا امام زاده گفت:
«خاموش باش! باد بی نیازی خداوند است که می وزد. سامان سخن گفتن نیست!»
(تاریخ جهانگشای جوینی، تصحیح علامه قزوینی، ص187 جلد یکم)
اما این تعبیر از سودی بُسنَوی که در شرح خود بر دیوان حافظ آورده با وجود درستی آن در اشاره به مضمون فوق ولی برای مصرع دوم اشتباه است: «یعنی به هوش باش که هنگام باد استغنا ... هزار گونه نیاز و تواضع و تذلّل عاشق هیچ نمی ارزد ...» حافظ در اینجا بیان عاشقانه ندارد بلکه منظور او، "آن گروه ازرق لباس و دل سیه..." بیت قبل است که به طاعات و عبادات خود فریفته و مغرورند چون ابلیس که گمان کرد خداوند او را به خاطر هزاران سال عبادتش برای سجده نکردن آدم کیفر و بازخواست نخواهد کرد ولی خداوند بینیاز از طاعت و تقوی ابلیس و دیگران است. در تفسیر میبدی میخوانیم:
«هر کرا نواخت در ازل نواخت به فضل خود نه به طاعت او، هر کرا انداخت در ازل انداخت به عدل خود نه به معصیت او، هر کرا قبول کرد از وی هیچ سرمایه نخواهد، و هر کرا رد کرد از وی هیچ سرمایه نپذیرد. باش تا فردا که فریشتگان سرمایههای خود بباد بردهند که : ما عبدناک حق عبادتک. آدمیان خرمنهای طاعت خود آتش در زنند که : ما عرفناک حق معرفتک. انبیاء و رسل ازعلم و دانش خویش پاک بیرون آیند که : لاعلم لنا. تا بدانی حق جلَّ جلاله هرچه راست کند از آن خود راست کند، هیچ چیز از کردِ تو پیوندِ کرد او نشاید اگر روا بودی که طاعت پیوندِ رحمت وی آمدی در خدایی درست نبودی، و اگر روا بودی که معصیت تو پیوندِ عقوبت او آمدی ترازو برابر آمدی، اگر رحمت کرد به فضل خود کرد نه به طاعت تو، و گرعقوبت کرد به عدل خود کرد نه به معصیت تو. » «آن مهجور درگاه، ابلیس گفت انا خیرٌ-من از او بهترم- دمار از روزگار او بر آوردم و هفتصد هزار ساله عبادت او به باد بینیازی دادیم.»
برگرفته از "شرح شوق" و "حافظ جاوید"
*****************************************
*****************************************
جاوید مدرس اول رافض در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:
نخفتهام ز خیالی ..............................
خُمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست؟
که میپزم، شبهاست!: 13 نسخه (801، 813، 821، 823، 825 و 8 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال
که میپزم شب و روز: 2 نسخه (803، 843)
که میپزم شبها: 6 نسخه ( 2 نسخۀ متأخر: 854، 875، 3 نسخۀ بسیار متأخر: 894، 894، 898 و 1 نسخۀ بیتاریخ)
که میپزم هیهات!: 3 نسخه (متأخر: 864، بسیار متأخر: 894 و 874؟)
که پختهام هیهات!: 1 نسخۀ متأخر (867)
که میپزد دل من: 1 نسخه (827) قزوینی- غنی، سایه، خرمشاهی- جاوید
از 27 نسخهای که غزل 26 را دارند این بیت در یک نسخۀ بسیار متأخر مورخ 898 نیست. نسخههای مورخ 818، 819، 822 و 824 خود غزل را ندارند.
**************************************
**************************************
کمال در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۴:
جمع آن: 5862
محمدرضا در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۰ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۴:
دلا خوکن به تنهایی که ازتنها بلا خیزد
من نتونستم تو دیوان حافظ این شعر رو پیدا کنم درحالیکه همه میگن از حافظه میشه بیت اول غزل حافظ
که این بیت توشه رو یکی برام بنویسه خیلی ممنون
بینام در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
درحسرت یک نعره ی مستانه بمردیم. ویران شود این شهر که میخانه ندارد
هما بیات در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۰:
نگاه ژرف و پر محتوای سعدی دربیت آخر پنهان است , چه با پدیده
ناسازگار امروز چنین پاسخی بجا و سازگار است .
جاوید مدرس اول رافض در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:
بگو که جان ضعیفم ز دست رفت خدا را
ز لعل روحفزایش .................... تو دانی
ببخش از آن که: 15 نسخه (801، 803، 813، 818، 824، 825 و 9 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال
ببخش آن که: 13 نسخه (821، 822، 823، 827، 843 و 8 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) قزوینی- غنی، سایه، خرمشاهی- جاوید
یک نسخۀ بیتاریخ بیت فوق را ندارد. 1 دگرسانی دیگری در مصرع نخست:
جان ضعیفم: 24 نسخه (803، 813، 821، 823، 824، 827، 843 و 17 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاوید
جان عزیزم: 4 نسخه (801، 818، 822، 827) قزوینی- غنی
**************************************
**************************************
ناشناس در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۷ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:
این رباعی به تفکر تساهل و تسامح در نزد سنایی اشاره دارد
س ، م در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۲:
fariba ی عزیز
خود ستایی می کند
درّ یتیم کنایه از مروارید آبدار است ، نام دیگر مروارید ، گوهر است ، گوهر شهوار و گوهر ثمین نیز هم همین معنا را دارند
صائب می گوید: اگر چه همه ی جهان از فیض وجود ما بهره مندند ولی غباری از همین گوهر ، مارا در خود گرفته ، همین غبار باعث شده که جهان از محضر ما برخوردار شوند
به قول جناب ترابی ، مانا در نهان سراینده
رضا در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۰۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » بهجت آباد خاطره سی:
سلام
لطفا اصلاح بفزمایید
اولدوز سایاراق گؤزلهمیشم هر گئجه یاری
گئج گلمهدهدیر یار یئنه اولموش گئجه یاری
گؤزلر آسیلی یوخ نه قارالتی نه ده بیر سس
باتمیش قولاغیم گؤر نه دؤشورمکدهدی داری
بیر قوش «آییغام!» سؤیلویهرهک گاهدان اییلدهر
گاهدان اونو دا یئل دئیه لای-لای هوش آپاری
یاتمیش هامی بیر آللاه اویاقدیر داها بیر من
مندن آشاغی کیمسه یوخ اوندان دا یوخاری
قورخوم بودو یار گلمهیه بیردن یاریلا صوبح
باغریم یاریلار صوبحوم آچیلما سنی تاری!
دان اولدوزو ایستهر چیخا گؤز یالواری چیخما
او چیخماسا دا اولدوزومون یوخدو چیخاری
گلمهز تانیرام بختیمی ایندی آغارار صوبح
قاش بیله آغاردیقجا داها باش دا آغاری
عئشقین کی قراریندا وفا اولمویاجاقمیش
بیلمم کی طبیعت نیه قویموش بو قراری؟
سانکی خوروزون سون بانی خنجردی سوخولدو
سینهمده اورک وارسا کسیب قیردی داماری
ریشخند ایله قیرجاندی سحر سؤیلهدی دورما
جان قورخوسو وار عئشقین اوتوزدون بو قوماری
اولدوم قارا گون آیریلالی او ساری تئلدن
بونجا قارا گونلردی ائدن رنگیمی ساری
گؤز یاشلاری هر یئردن آخارسا منی توشلار
دریایه باخار بللیدی چایلارین آخاری
از بس منی یاپراق کیمی هیجرانلا سارالدیب
باخسان اوزونه سانکی قیزیل گولدو قیزاری
محراب-ی شفقده اؤزومو سجدهده گؤردوم
قان ایچره غمیم یوخ اوزوم اولسون سنه ساری
عشقی واریدی شهریارین گوللو چیچکلی
افسوس قارا یئل اسدی خزان اولدو بهاری
بینام در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
مصرع اخر یعنی ، اجازه بده مردم از فرط مستی فریاد بکشند.
بینام در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
مصرع اخر یعنی ، اجازه بده مردم از فرط مستی فریاد بکشند. درحسرت یک نعره ی مستانه بمردیم ویران شود این شهر که میخانه ندارد
همیشه بیدار در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۲ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلةامیرالمؤمنین علی رضی الله عنه:
اگر شما در نهج البلاغه خطبه سوم را مطالعه بفرمایید، میبینید که حضرت هم تقیه کردند.
"... دیدم ، که شکیبایی در آن حالت خردمندانه تر است و من طریق شکیبایی گزیدم ، در حالی که ، همانند کسی بودم که خاشاک به چشمش رفته ، و استخوان در گلویش مانده باشد . میدیدم ، که میراث من به غارت میرود ."
سعدی:
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد
تذکرة الأولیاء شیخ عطار را نگاه کنیم
شروع با
ذکر ابن محمد امام صادق(ع)
ختم با
ذکر امام محمد باقر علیه الرحمه
فردوسی:
که من شهر علمم علیم در ست
درست این سخن قول پیغمبرست
...
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و علی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست
چنین است و این دین و راه منست
برین زادم و هم برین بگذرم
چنان دان که خاک پی حیدرم
مولوی:
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان مطهر از دغل
...
او خدو انداخت در روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجدهگاه
اگر همه این شعرا Sunni هستند کاش همه Shiayan اینطور Sunni بودند
fariba در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۳۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۲:
درود
کسی معنی این بیتش را میداند؟
ازگوهر ما گرچه خورد چشم جهان اب
از گرد یتیمی است همان پیرهن ما
سما در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۵:
به که ماند
به که ماند ... این درسته <3
همیشه بیدار در ۹ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۶ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱:
با عرض سلام خدمت جناب امین سعادت!
فرمودید: "در مصرع اول که حرفی از روز یا شب بمیان نیامده که جوابش شب رو بودن و از راه دیگر آمدن باشد!"
دوست عزیز و گرامی: دقیق و نکته سنج فرمودید. "شب رو" معنی دزد و راهزن هم میدهد. به نظر حقیر جناب خواجه شیراز میخواهد بگوید که راهِ نظرِ خیال را نمیتوان بست، چون راه دیگری پیدا میکند. در باره حقیقت هم همینطور است:
پری رو تاب مستوری ندارد
چو در بندی ز روزن سر برآرد
ذرات تاریک در ۹ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۷ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱: