گنجور

حاشیه‌ها

مهری در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷:

دوستان
خواهش می کنم سری به قسمت کمک گنجور بزنید تا از کمکهای دوستان علاقه مند آگاه شوید
در سال 94 دو والا همت و در سال 92 ، جناب امین کیخا کمکهای قابل تقدیری به سایت پر ارزش گنجور کرده اند
شما هم شرکت بفرمایید .
پیشرفتهای سایت ، بهره وری همه ی ماست

مهری در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۲۵ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:

علیکم السلام و خوش آمدید ، استاد گوهری گرامی
سمانه جان استاد ، شکسته نفسی می فرمایند
تمام قصیده ی عطار را با دست مبارک تایپ کرده اند و رفرانس ها را هم
من تنها پراکنده ها را گرد آوردم تا زحمات ایشان نمایان تر جلوه کند
جای استاد دکتر امین کیخا ، دکتر ترابی هم خالی ست و آن شاعر جوان طنز پرداز ، تا بار دیگر حاشیه های گنجور ، گهر بار شود
نوروز را به همه ی عزیزان شاد باش می گویم

سمانه ، م در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷:

با اجازه ی ادبای گرامی
هیچ تقدسی و مقدسی نیست که ممنوع النقد باشد
تا انتقادی صورت نپذیرد گره ای گشاده نمی شود ،
درود بر منتقدین ، چه له و چه علیه.
بهارتان گلریز باد

سمانه ، م در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:

جناب دکتر ترابی گرامی
درود بر شما
گردو و جوز و گوز و گردکان را با چهار مغز آورده اید؟
چهار مغز چیست ؟ کرمانی ست ؟ یا در پاریز شما هست و ما بی خبریم
تا به حال ما ترکیبی از گردو ، پسته ، بادام و فندق را چهار مغز می گفتیم ، به زائو ، بعد زایمان هم میدادند تا جان بگیرد.
این نوشتم که شاید شما هم از غیبت کبرا ، چون استاد گوهری ، به در آیید
دلمان برایتان تنگ است
نوروزتان پیروز

سمانه ، م در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳:

سعدی در بیت اول رعایت روال غزل را نکرده ، شاید به عمد،
چون قافیه ها همخوانی ندارند

بابک چندم در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:

خدمت عزیزانی که اینرا نسیمی از نسیمات معدوی می پندارند عرض شود که صد شکر که شیخ آن نسیم دیگر را به میان نیاورد که آنزمان پشم و پیله (ریش) همه مان می ریخت.
گردو بر گنبد را هم دکتر ترابی اشاره ای کردند، که با گوز معلق شدن سر سازگاری دارد...
باری،
فرهنگ معین در باب "گوز بر گنبد افشاندن" آورده :
بکار بیهوده واداشتن
و از شاهنامه (گیو پس از هفت سال جستجوی کیخسرو با خود گوید):
یکی نامجوی و دگر شادروز
مرا بخت بر گنبد افشاند گوز
و در باب یوز،
در یکی دو نگاره عهد صفوی و مغولان هند (نوادگان تیمور) یوزپلنگی هویداست که قلاده ای بر گردن دارد و کنار یوزبان به انتظار شکار نشسته. در آن عهد یوز را دست آموز می کردند...

رضا بین ابادی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:

سلام
دوستان در بیت آخر بیگانه نهادیم=بیگانه نهاد هستیم. شاعر در مصرع اول اعتراف به این موضوع داره که در تنها به فکر و خیال بسنده کرده و هیچ اقدام عملی انجام نداده و در مصرع بعد این را ناشی از گدا همتی (کم همتی ) و بیگانه نهاد بودن خودش میدونه

سروش در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:

"گوز" احتمالا همان گردو باشد. چرا ک این کلمه دقیقا با همین تلفظ در میان برخی از کوردهای منطقه ی شمال خراسان رواج دارد.

. در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

تشکر برا صوت

میرزا مهدی خان در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۳۴ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » در ابوعطا:

کلمه (تو) بعد از (یار من گلزار من تویی) اضافی است.
اولین اجرا برای ضبط این تصنیف بر روی صفحه گراماقون در سال 1307 شمسی توسط خانم “اشرف السلطنه” برای کمپانی کلمبیا، بر روی قالب شماره 21071 صورت گرفته است که با شماره 15014 منتشر می شود. چند روز بعد نیز ضبط مجددی از این تصنیف برای همان کمپانی توسط “جمال صفوی” صورت می گیرد که باشماره قالب 21097 و بر صفحهء شماره 15076 منتشر می شود

کمال در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۰۶:

ج.آ: 7969

شاهین در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:

دوستان خوندن شعر بسیار مهمه. اگر بد بخونین از همون ابتدا دیگه به خوندن ادامه نمیدین. درضمن برای ایراد گرفتن از اشعار شاعر بزرگی مثل ایشون باید به درجه بالایی از معلومات و معنویات رسیده باشید پس لطفا از ابیات ایراد نگیرید. با تشکر

حمید رضا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

سمانه ی عزیز،
چقدر سپاسگزارم که اشتباه مرا دیدید و درباره آن نوشتید.
فکر می کنم که گفتار شمس تبریزی چنان هیجان زده ام کرد که هنگام نوشتن جمله ام، هنوز باورم نیست کره خاکیِ بدون انسان را خالی مانند ماه و مریخ در ذهنم تصویر کردم!
پس این خود محوریِ انسان بودن هنوز ته ضمیر ناآگاه من نشسته و فقط منتظر فرصت است که بیرون بزند! برای پاک کردن آن هنوز باید تلاش کرد.
با داشتن دوستانی آگاه چون شما، قدم به قدم.
نوروز شما نیز پیروز و برای عزیزانتان آرزوی بهبودی هر چه زودتر میکنم.

محسن شفیعی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۳:

بیت چهارم مطلع این غزل است و بیتهای پس از آن باید بعد از ان به همین ترتیب قرار گیرند
مطابق چاپ محمد قهرمان

روفیا در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

جواد گرامی
هنگامی که شما با یک زیبایی، دانایی یا نیکویی برتر روبرو می شوید لذت می برید،
این لذت شما را برای لحظاتی از شر خودتان خلاص میکند و شما را با مرتبه ای از عشق آشنا می کند.
یک شاعر انگلیسی می گوید :
God,
Oh my god,
Harden me against myself!!!
مرا علیه خودم تقویت کن!
خود یا نفس یا ego منشا همه خواسته های ماست و خواسته های در مراتب پایین تر همجنس غم و اندوهند،
چون ما را از خواسته های والا تر باز می دارند،
عشق به معشوق زمینی یا آسمانی یا عشق راستین به هر چیزی به نوعی (somehow) همان می کند که می با ما می کند،
ما را از شر خودمان و خواسته هامان خلاص می کند،
متاع تفرقه در کار ما همین دل بود
خداش خیر دهد هر که این ربود از ما
همانگونه که یک مست بیغم به نظر می رسد یک عاشق نیز فارغ از غم خویشتن است،
خواسته های دیگری برایش مهم تر است،
ازینروست عاشق خواب و خوراک ندارد :
_گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست؟!
عشق تنها نعمت خداوند در جهان هستیست که بشر را با مفهوم حقیقی استغنا آشنا میکند،
همانگونه که یک مست به لباس ژنده ای و نان خشکی روز را به شب می رساند:
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
وجوه تشابه مستی و عشق بسیارند و عشق به معشوق زمینی و معبود آسمانی نیز که اساسا از یک جنس هستند و اصولا تفاوت ماهوی ندارند،
بی شک تشابهات دیگری نیز در میان هستند که اگر دوستان عنوان کنند منت بر ما میگذارند.

سمانه ، م در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

پوزش
دو بیتی از غزل استادم ” نیا “ بود به نام ” جمال دوست“

سمانه ، م در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

حمید رضای گرامی
چگونه می فرمایید { براستی اگر انسان روی این کره خاکی نباشد، ایام عیدی نخواهد بود.}
نوروز را و بهار را ، طبیعت بیش از انسان جشن میگیرد
نگاه کنید به شادی پرندگان و سر زندگی درختان و آهوان و حتا رود و چشمه و آبشار ، که اگر اینها نبود ما چه چیزی را جشن می گرفتیم ؟
ای دوست نمی بینی این بلبل دستان را
با نغمه ی خود برده در شور گلستان را
چون ماه درخشان شو تاریکی شب برکن
در پرتو رخسارت بر گیر شبستان را
اما چه خوش گفتی : { رفتارهای نیکمان است که این ایام مبارک می شود}
نوروزتان پیروز و خوش

حسین در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۷:

آی مظفر مظفر مظفر!
از همه این شعر زیبا منقل چشمتو گرفت؟
عزیزم گرفتن شیره از میوه خشخاش یا بقول افاغنه کوکنار در زمان استاد سخن هنوز کشف نشده بود. البته ما تریاق را داریم که لغتی قدیم است اما اصلا ناظر به تریاک به معنای امروز آن یعنی ماده‌ای مخدر و خانمان برانداز نیست و به معنی نوشدارو و برطرف کننده دردها به کار میرفت. تریاک وقتی در دوره قجر یا اندکی پیش از آن توسط انگلیس از افغانستان وارد ایران شد و دود کردنش در این سرزمین باب شد با توجه به آن که مسکنی است قوی و هر دردی را تسکین میدهد، نام تریاق را غصب کرد و به تدریج در افواه به تریاک بدل شد.

مهدی کریمی در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۷ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۵۵ - درخت بی بر:

بسوزند چوب درختان بی بر
سزا خود همین است مر بی بری را
ناصر خسرو قبادیانی

بابک چندم در ‫۹ سال و ۷ ماه قبل، جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

شمس الحق عزیز،
نهایت لطف را دارید،
مشغول تایپ کردن در همین حاشیه بودم و گویا نوشته ام مطابق عرف معمول به بازداشت موقت رفت...
باری تا این بی نوا از بند خلاص گردد، بنده نیز نوروزی خجسته را برای شما و همه گنجوریان عزیز آرزومندم.
سرهایتان شاد و دلها پرنور باد

۱
۴۰۱۲
۴۰۱۳
۴۰۱۴
۴۰۱۵
۴۰۱۶
۵۶۲۵