گنجور

حاشیه‌ها

تماشاگه راز در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲:

درخواست راهنمایی از دوستان
خواجه و خانه تمثیل از چیست ؟

 

تماشاگه راز در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲:

ممنون خانم هنگامه حیدری

 

روفیا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴:

با تمام وجود حرفای اقای صفت ا... رو حس میکنم
چو عاجز وار باید عاقبت مرد
چه افلاطون یونانی چه آن کرد
همان به کاین نصیحت یاد گیریم
که پیش از مرگ یک نوبت بمیریم
چیه راز این مردن ؟؟؟
از بین بردن این هستی و اختیار کردن تواضع چطوریه ؟
چه فکری منشا این رفتاره ؟
من سالها درباره این فنا فی ا... شنیده بودم ولی واقعا اون چیه ؟
همون تواضع ساده ایه که همه میگن خوبه ؟
همون خضوع و خشوع در برابر قدرت خدا ؟
گمان نمیکنم تواضعی که یه پشتوانه فکری قوی نداشته باشه اونقدرا هم برکت داشته باشه .
حدود دو ساله که من به جبر مطلق باور پیدا کردم و بنظرم کلید حل همه درد های بشره . نه جبر به معنای سرنوشت محتوم بلکه به این معنی که ما ادما همه رفتارا و تصمیما و افکارمون زاییده دو دسته عوامل درونی و بیرونیه .
عوامل درونی استعدادامون و ضریب هوشی و وضع سلامتمون و ژن هامونن و عوامل بیرونی شرایط خانوادگی و وضع اقتصادی و سیاسی جامعه و دوران تاریخی و سیستم اموزش و غیره .
تو کدوم یک از اینا وقتی نطفه ما بسته شد ما حق انتخاب داشتیم ؟
و کدوم یک از تصمیمات ما تحت تاثیر این عوامل تحمیلی نبوده ؟
این دریافت بسیاری از دغدغه های ذهنی منو حل کرد .
حالا می فهمم چرا باید همه رو دوست داشت . چرا باید بخشید . چرا باید سعه صدر داشت . چرا باید متواضع بود .
البته که اگه من ندونم دلیل رسیدن کشتی ام به سرمنزل مقصود وزیدن بادهای موافق بود از خودم خیلی متشکر میشم و دیگران رو نالایق می بینم . اصلا چرا باید به یه معتاد کمک کنم . چرا باید عقاید مخالف رو تحمل کنم . چرا باید به این ادمای ناهنجار عشق بورزم . چطوری میتونم کسی رو که ظلمی بهم کرده ببخشم . چطوری می تونم شاد باشم . درباره مردم خوب فکر کنم . همش فقط در صورتی ممکنه که من باور داشته باشم هر ادمی با توجه به عوامل درونی و بیرونی مختص خودش در هر لحظه دقیقا همون کاری رو کرده که میتونسته بکنه . و این به این معنی نیست که تا اخرش باید همون کارا رو ادامه بده و با تغییر شرایط بیرون و درونی ممکنه یک دگرگونی بزرگ تو زندگیش رخ بده .
من معنای فنا رو اینجوری حس میکنم . یعنی بفهمم که من کسی نیستم و فقط یک قدرت تو دنیا وجود داره . اینطوری همه کارای همه ادما رو میفهمم اونی که میره جنگ با دشمن متجاوز و شهید میشه و اونیکه میمونه تو کشور رانت خواری میکنه و اونی که میشینه یه ساعت تو گنجور کامنت میزاره و اونی که کلاس اشپزی میره و اونی که تو پارک پشت خونمون مواد میکشه همه رو میفهمم . همه تو قالبی که رشد کردن دارن کار درستی میکنن یعنی کار دیگه ای نمیتونن بکنن ولی نه اینکه تا ابد اون گارو ادمه بدن مثلا اگه من نوعی برم به اون معتاده یه کمکی بکنم که اگاهی پیدا کنه اگه شرایط درونیش اجازه بده ممکنه یه رفتار جدید در پیش بگیره . ببخشید خیلی حرف زدم . من باید اخوند میشدم .
فنا یعنی این . یعنی اینکه بدونی تو بهتر از دیگران نیستی و دیگران بدتر از تو نیستن و فقط یه قدرت تو دنیاست که همون هوش برتریه که حاکم بر کل کائناته و خوبی نزدیک شدن به اون حقیقت و بدی دوری از اونه .
بارها گغته ام و بار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه به خود می پویم
در پس اینه طوطی صفتم داشته اند
انچه استاد ازل گفت بگو می گویم

 

هنگامه حیدری در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲:

در بیت اول می فرماید
این خانه که پیوسته در او بانگ چغانه‌ست
از خواجه بپرسید که این خانه چه خانه‌ست
چغانه : چغانه . [ چ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) نوعی ساز از ذوی الاوتار که با مضراب و زخمه نواخته میشده است . (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چ اقبال ذیل لغت شکافه ). نام سازی است که مطربان نوازند و بعضی گویند ساز قانون است . (برهان ). سازی است که مغنیان زنند. (صحاح الفرس ). سازی باشد منسوب به اهل چغان . (انجمن آرا) (آنندراج ). نام سازی است که بهندیش «سرمندل » گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). نام سازی است و آن چوبی باشد مانند مشته ٔ ندافان که سرشکافته جلاجل چند در آن تعبیه کنند و اصول بدان نگاه دارند.(غیاث ). سازی است . (ناظم الاطباء). سازی از ذوات الاوتار دارای سه تار یا بیشتر. آلتی از آلات نوازندگی . نوعی ساز از قبیل کمانچه ، قسمی آلت موسیقی . صَغانَه . وَنَخ . مِعزَف و مِعزَفَه . (منتهی الارب )

 

هنگامه حیدری در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸:

در بیت آخر می فرماید :
آن دانه ی آدم را کز سنبل او باشد
بفروشم جنت را بر جان نهم جنت
در نسخه تصحیح شده مرحوم استاد فروازانفر ج 1 ص 197 هم بدین شکل آمده است.
گمانم این است که به جای جنت دوم می بایست و بهتر است منت به کار رود. چرا که هم از تکرار واژه جلوگیری می شود و هم اینکه شاعر بر جان منت می نهد نه جنت....والله اعلم بالصواب

 

آراد در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۲۳:۴۲ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۶:

با سلام
به نظر می رسد دو غلط تایپی در متن هست:
مصراع اول بیت شماره نه دغدغۀ غلط است و باید دغدغه باشد
و مصراع اول بیت شماره ده در دلها درست است که رد دلها تایپ شده

 

میثم در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳:

این غزل رو استاد بنان در برنامه گلهای رنگارنگ 237 در دستگاه ماهور خوانده بسیار لطیف...

 

ایمان در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۲۰:۵۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۵:

بر شاخ امید اگر بری یافتمی،
هم رشته خویش را سری یافتمی. (امیدی نیست که به مقصود برسم)
تا چند ز تنگنای زندان وجود؟!
ای کاش سوی عدم دری یافتمی...(دلیلی برای ماندن ندارم، ای کاش دلیلی برای رفتن وجود داشت)

 

روفیا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۲۰:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۵ - انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان:

این داستان مولانا اشاره به ظرفیت نامحدود خداوند داره که توی خودش اون شبان و موسی و اقا مهدی و دکتر زمانی همه رو میتونه جا بده .
چون اون به همه چیز اگاهی و اشراف داره و این که ما تحمل بعضیا رو نداریم از نداشتن اگاهیه .یه ضرب المثل فرانسوی میگه اگه همه رو بدونی همه رو می بخشی .
چطوره که خدا وجود و حیات همه رو قبول میکنه و به رسمیت میشناسه ولی ما نمیکنیم . یعنی ما از خدا بهتر میدونیم کی باید باشه و کی نباید باشه ؟!
اگه میخوایم به خدا نزدیک بشیم باید اوصاف اونو پیدا کنیم و از اوصاف اون سعه صدره .
در خاک دیلمان رسیدم به عابدی
گفتم مرا به تربیت ز جهل پاک کن
گفتا برو چو خاک تحمل کن ای فقیه
یا هر چه خوانده ای همه در زیر خاک کن
پر واضحه که اینجا مقصود از تحمل تحمل ارای مردمه نه تحمل ستم .

 

ناشناس در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۶:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳ - بقیهٔ قصهٔ متعرضان پیل‌بچگان:

این مصراع:گزدم غم دل دل غمدان او
این گونه اصلاح شود:
کژدم غم در دل غمدان او

 

بهبود در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

در بیت اول آیا چه خطا دید که از راه ختا رفت صحیحه.

 

ناشناس در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲ - قصهٔ خورندگان پیل‌بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح:

پیشنهاد می کنم هرکس به این صفخات سر می زند برای استفاده عموم از شروح مختلف چیزی در آن درج کند. اگر شرح هزار صفحه ای هم باشد به دست هزار نفر هر نفر یک صفحه زود نوشته می شود و گنجور گنجینه واقعی شعر و ادب خواهدشد

 

ناشناس در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۹۰:

ظاهرا به جای دیدی ، بودم مصطلح تر هست.

 

روفیا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۵۳ - داستان مشغول شدن عاشقی به عشق‌نامه خواندن و مطالعه کردن عشق‌نامه درحضور معشوق خویش و معشوق آن را ناپسند داشتن کی طلب الدلیل عند حضور المدلول قبیح والاشتغال بالعلم بعد الوصول الی المعلوم مذموم:

برداشت من اینه که این اپیزود اشاره به تفاوت عشق جوهری و عشق عرضی و تفاوت معشوق داره . به نظر میرسه در نیمه دوم مولانا میگه اگه معشوقت اونی باشه که غروب نمی کنه عشق تو هم به اون کم و زیاد نمیشه و جزو ماهیت وجود تو میشه مثل حرکت جوهری و نترس از خواستن یه معشوق به این بزرگی چون که هر چیزی که تو واقعا بخواهی یعنی تو استعداد داشتن اونو داری و حتما میتونی بهش برسی .
ولی در نیمه اول من نمیدونم مولانا میخواسته بگه تو اصلا نباید عاشق چیزی که متغیر هست بشی یا اینکه تو نباید به تغییرات اون اهمیت بدی یا چه چیز دیگه ای ؟
یاد اون پادشاه عاشق کنیزک افتادم که وقتی اون پیر به دیدنش اومد گغت :
گفت معشوقم تو بودستی نه ان
لیک کار از کار خیزد در جهان

 

حسین در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:

از ویژگی های منحصر به فرد شعر حافظ این است که شش پهلو صحبت می کند !!!
آخر چرا ؟؟

 

حسین در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

من و خیلی های دیگه هنوز نفهمیدیم چرا این “عرفا” انقدر خدا را به شکل یه دختر خوشکل میدیدن و میستایند ؟؟ مثلا اگر به این بیت دقت کنید :
عود است زیر دامن یا گل در آستینت
یا مشک در گریبان بنمای تا چه داری
سعدی از خدا طلب می کند که دامن و آستین خود را بالا بزند و گریبان خود را هم باز کند ! ! !
آخر این طرز صحبت کردن یعنی چه ؟ ؟ ؟

 

حامد در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۰:

فکر می کنم بیت چهارم اشاره به داستان دیدار حضرت یوسف و پدرش یعقوب دارد که بعد از مدت طولانی همدیگر را می بینند و در آن حال یوسف سوار بر اسب بود و با دیدن پدر از اسب پیاده نشد وبه نوعی غرور سلطنت باعث شد تا از اسب پیاده نشود.
دوستان اگر این روایت درست نیست لطفا نظر بدهند و بنده را راهنمایی کنند.

 

بهمن بهرامی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۱:۰۴ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الحمامة المطوقة و الجرذ والغراب والسلحفاة والظبی » بخش ۱۴:

سطر سوم: شادیِ دل و فرح طبع من از آن می افزود.

 

ceza در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۱۰:۳۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » خان ننه:

این شعر استاد آدمو ویران میکنه!!! واقعا سوزناکه!!! هر موقه میخونمش گریه ام میگیره!!!

 

روح اله در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۳، ساعت ۰۸:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۵۴ - حکایت آن شخص کی در عهد داود شب و روز دعا می‌کرد کی مرا روزی حلال ده بی رنج:

با سلام
در بیت دوم اگر به جای "مرا" از "مر مرا" استفاده شود وزن شعر حفظ میشود.

 

۱
۳۹۶۷
۳۹۶۸
۳۹۶۹
۳۹۷۰
۳۹۷۱
۵۰۴۸
sunny dark_mode