گنجور

حاشیه‌ها

shk clickmank در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۴:

سلام
از سایت وزین گنجور متعجبم !!!
ثبت نظر های عیر مستند ، سطحی , سلیقه ای و کم اعتبار قابل درک نیست و به وجاهت گنجور آسیب می رساند.
با سپاس
شمشاد کشتکار

عمر شیردل در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۵۸ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد دوم » مهتاب:

در بیت دوم به جای "گونه" "گونهٔ" باید نوشت.

روفیا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۱:

یکی از حقایقی که بسیار ذهن خیام را به خود مشغول کرده بود همین پدیده recycling یا چرخش و بازیافت حاکم بر طبیعت بود،
او از تبدیل مردمک چشم نگاران به خاک زیر پای و دست های بر گردن نگاران به دسته کوزه بسیار یاد کرده است،
خوب،
خیلی طبیعی است اگر آدم ها با دیدن این recycling مواد و اجرام و پدیده ها و فصول و... که به گونه ای پاینده در حال تکرار است، با خود بیندیشند که چرا روح یا آگاهی یا consciousness درونشان از این قاعده مستثنی باشد!

ملیحه در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۱ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان:

بزرگوار

ملیحه در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۰ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان:

درود خدا بر سعدی بزرگورا

sadaf در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۰۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۱:

سمانه جون.
آدم ادب و حیا نداشته باشه هیچی نداره.
رو که نیست. سنگ پای قزوینه. رنگارنگ تر از آفتاب پرست. همچنان مشغول باش.

مهدی کاظمی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۷ - تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون می‌خور که صاحب‌دل اگر زهری خورد آن انگبین باشد:

کاملی گر خاک گیرد زر شود
ناقص ار زر برد خاکستر شود
اگر انسان کامل مشتی خاک را از زمین بردارد آن مشت خاک به زر تبدیل میشه ولی در مقابل اگه انسان ناقص اگه به طلا دست بزنه تبدیل به خاکستر میشه ...یعنی انسان کامل با اگاهی از هر چیزی درست و سر جاش استفاده میکنه و بر عکسش هم کسیکه فرصت مناسب رو نمیشناسه و کارها رو خراب میکنه ....
چون قبول حق بود آن مرد راست
دست او در کارها دست خداست
چونکه کارهای آن مرد درست مقبول درگاه حق میشه .... و اراده خدارو در کارها جاری میکنه وبرطبق هوای نفس و امیالش رفتار نمیکنه
دست ناقص دست شیطانست و دیو
زانک اندر دام تکلیفست و ریو
ولی دست ناقص در کارها بمنزله دست شیطان و دیو است ..زیرا او در دام انجام تکالیف است و گرفتار حیله و نیرنگ .... یعنی از روی عشق خدارو نمیپرسته و از روی تکلیف یکسری کارهارو انجام میده ولی انسانی که عاشق خداست هر کار و هر حالتش میتونه ثواب باشه ....

فرزام در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - به یاد وطن (لزنیه):

این قصیده ی فاخر چنانچه خود می فرماید حد همه کس نیست وتنها شاعری چون بهار با آن صلابت زبان و گذشته ی تابناک آزادی خواهی و احاطه به زبان توان آفرینش این شاهکار را دارد.
شاعر گرامی زنده یاد سپانلو در کتاب "چهار شاعر آزادی" مقاله ای با عنوان "آخرین آتش بازی بهار" نوشته که بسیار جالب و خواندنی است. بیت دوم این قصیده غزل درخشان این گونه است:
آن روز که از بیخ کهن سال فریدون
برخاست منوچهر و بگسترد فنن را

سعدی دوست در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۱:

صدف گرامی،
دریافت مانای در فشانی های سرکار ، چنانم به خود مشغول کرده است که فرصت سر خاراندن ندارم،
سمانه و حسین نمی دانم به چه کار سر گرم کرده اند هرگز مباد که غصه بر شمارند، اما :
خاراندن سر در ایام فراغت نشان تندرستی است،

کوروش گرامی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:

حافظ میفرماید :
آن کس که اوفتاد و خدایش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری
شکرانه‌ی این که آدمی افتاده است و دوباره با عنایت خداوند برمی‌خیزد و سلامت مجدد پیدا می‌کند، این است که دست یک افتاده‌ای را بگیرد.
کسی را که بر زمین افتاده، نشسته و مقهور قهر روزگار شده، دوباره دستش را گرفته و لبخند را بر لب او بنشاند، و او را دوباره سر پا برخیزاند.
شهید بلخی از شعرای پارسی گوی ما نکته ای بسیار ناب را در این بیت بیان کرده است که :
شنیدم که بهشت آن کسی تواند یافت
که آرزو برساند به آرزو مندی
حقیقتا آرزوی آرزو مندان را برآوردن ، دری از درهای بهشت است .

سهیل قاسمی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰:

دی، پیر ِ می فروش -که ذکرش به خیر باد-
گفتا: «شراب نوش و غم ِ دل ببر ز ِ یاد»
گفتم: به باد می دهد م باده نام و ننگ»
گفتا: «قبول کن سخن و هرچه باد باد!
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز ِ دست،
از بهر ِ این معامله غمگین مباش و شاد.
پُر کن ز ِ باده جام و دمادم به گوش ِ هوش
بشنو از او حکایت ِ جمشید و کی قباد:
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت ِ سلیمان رود به باد
بی خار، گل نباشد و بی نیش، نوش هم
تدبیر چیست؟ کار ِ جهان این چنین فُتاد
در آرزو ی آن که رسد دل به راحتی
جان در درون ِ سینه غم ِ عشق ِ او نهاد.
هرگز نمی رسد زِ می اش نشئه ی وصال
آن را که ره به میکده ی عشق خود نداد
حافظ گر ات ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد
حافظ شیراز | احمد شاملو

ایرج در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۰:

.این که کسی نمیدونه دلیل امدن و سرانجام رفتنش از این دنیا چیه لازمه زندگی در این دنیاست. دنیا فقط یه ازمون هست و در جلسه ازمون همه چیز مجهول بی گمان همه اینها حکمت خالق را نشان میدهد.این اشعار ذهن پویای ریاضیدانی چون خیام رو‌نشون میده که هرگز در برابر مجهولات اروم‌نمونده چیزی که دین هم همواره سفارش کرده تفکر!! در ضمن یکی از ویژگی ها خاص شعر خیام صراحت در بیان است

محسن شفیعی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷:

در بیت سوم مصراع اول
می پرد چشم حباب ما
لطفا تصحیح کنید

دانم که ندانم در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:

منظرت می‌خواهم که فارسیم تکمیل نیست، چون من خارجی‌ام. یک سوالی دارم راجع به آخر این رباعی. «اندر دو جهان کرا بود زهره این» یعنی چه؟ یعنی برای کدام دنیا این دنیای ما میشود زهره؟ برای توضیح متشکر میشوم.

نادر در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » گفتار اندر داستان فرود سیاوش » بخش ۱:

باسلام خدمت همه ایرانیان . من در شهر دهلران زندگی می کنم که دارای تمدن بسیار کهن است . جالب اینجاست که در شهر دهلران منطقه ای وجود دارد به اسم کلاته که این کلاته تمدنی بسیار کهن دارد و اثار باقی مانده از شهری بسیار بزرگ و قدیمی دارد. پدارن و پیرمردان دهلرانی بر این عقیده اند که این منطقه باستانی همان شهر کلات محل پادشاهی فرود فرزند سیاووش است . باتوجه به توضیحات فردوسی درمورد جغرافیای کلات احتمال دارد که شهر کلات فرود همین منطقه باستانی کلاته شهر دهلران باشد . البته اینها که توضیح داده شد فقط احتمالات اینجانب و گفته ریش سفیدان می باشد اگر کسی اطلاعات جامعتری دارد در حاشیه بنویسد باتشکر فراوان.

sadaf در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۱:

سمانۀ سعدی دوست بهانه مدار
تو غصه هایت بر شمار و سر خویش بخار و دست از توجیه بدار.

... در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷:

بشنوید در اجرای خصوص محمدرضا شجریان به نام مرید خرابات با همکاری فرهنگ شریف و جهانگیر ملک

مهدی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد سوم » نغمهٔ حسرت:

آیا یاد ایامی که فغان داشتن چیز خوبی است که با آشیان داشتن با لاله و گل مقایسه و مقابله شود؟

عمر شیردل در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۴:

بینند دلی به ناز ، پروردهٔ عشق

عمر شیردل در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴۴:

بیت دوم ، مصرع دوم ، باید چنین نوشته شود:
بینند به ناز ، پروردهٔ عشق

۱
۳۹۰۸
۳۹۰۹
۳۹۱۰
۳۹۱۱
۳۹۱۲
۵۵۴۷