مجتبی در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:
مشاهده میشه که این مسمط بر خلاف نظر یکی از دوستان علاوه بر مضمون فوق العاده عالیاز حیث ظاهر هم بسیار زیبا و قوی هست. کاش حداقل برای اشعاری که ندیدیم اینقدر قاطعانه حکم به ضعف صادر نکنیم
مجتبی در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۲ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:
ابیاتی از مسمط منسوب به خیالی بخارایی یا هلالی جغتایی که شیخ رحمه الله به استقبال آن رفته(به نقل از کتاب شریف روح مجرد)
یامَنْ بِمُحَیّاهُ جَلَی الْکَوْنَ وَزانَهْ الْعالَمُ فی الْحَیْرَةِ لا یُدْرِکُ شانَهُ
أخْفاکَ ظُهورٌ لَکَ عَنْهُمْ وَ أبانَهْ ای تیر غمت را دل عشّاق نشانه
عالم به تو مشغول و تو غائب ز میانه
إیّاکَ تَطَلَّبْتُ وَ ذِکْراکَ هَوَیْتُ مِن کُلِّ حَدیثٍ بِأسانیدَ رَوَیْتُ
إنْ کانَ إلَی الْکَعْبَةِ وَ الْبَیْتِأتَیْتُ مقصود من از کعبه و بتخانه توئی تو
مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه
إنْ فی عَرَفاتٍ وَ مِناها جَسَدی دارْ مَشْعَرِها ما لِسِواکَ خَلَدی دارْ
مَنْ مِثْلیَ مَنْ حَجَّ إلَی الْکَعْبَةِ وَالدّارْ حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
قَدْ کَلَّ لِسانی صِفَةُ الدّارِ بِتَجْریدْ فی فَضْلِ صِفاتٍ وَ لَقَدْ طالَ بِتَحْمیدْ
مِن مُقْلَةِ قَلْبی فَأَرَی نورَکَ تَوْحیدْ چون در همهجا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه
لا مَطْلَبَ إلاّ وَ بِأَیْدیکَ مُشَیَّدْ لا مُفْضِلَ إلاّ وَ بِنُعْماکَ مُقَیَّدْ
لا مُفْضِلَ إیّاکَ وَ لا غَیْرَکَ ذُالْیَدْ هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به نوا خوانی و قمری به ترانه
لا مَطْلَبَ لی غَیْرُکَ لا وَ الَّذی یوجِدْ إنْ اُتْهِمُ أوْ اُشْـِمُ أوْ اُعْرِقُ اُنْجِدْ
لِلْفَوْزِ إلَی وَصْلِکَ یا مَنْ هُوَ مُنْجِدْ گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
پیچک در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۰:
با صدای حامد نیک پی چقدرررررر عالیتر شده
کمال در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۱۷:
عیدسعیدفطربرگنجوریان مبارک
جمع این رباعی: 8659
محمدرضا در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۰:
در بیت ماقبل آخر، وزن مصراع دوم صحیح نیست. احتمالا در نوشتن آن اشتباهی صورت گرفته. متاسفانه کتاب را ندارم که این را با کتاب مقایسه کنم
بهرام در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۷:
تا رنج نبیند شفا را نشناسند
اینجا نبینند اشتباها نبیند تایپ شده است...
آنان که چو "ما" ماهی این بهر نگردند
در مصرع سایت "ما" جاافتاده است لطفا اصلاح بفرمایید
متین در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:
با درود،
مدتی است که بیت "توانا بود هر که دانا بود، ز دانش دل پیر برنا بود" تفکر من را مشغول ساخته.
از دوران کودکی به خاطر دارم که این بیت را در شعر دیگری از حکیم فردوسی خوانده ام و همچنین به شکل نقل قول توسط شعران دیگر. فکر میکردم که این بیت در یکی از اشعار معلم اخلاق سعدی بزرگ امده است. هر چه که در وب جستجو کردم و یا استفاده از جستجوگر گنجور، نتوانستم استفاده این بیت در آثار شاعران دیگر را بیابم. از استادان گرامی تقاضا دارم مرحمت فرموده و راهنمائی فرمایند.
دکتر ترابی در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک:
درودی چو بوی خوش آشنایی، روفیای عزیز،
حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود
سپاس میگزارم، یاد نادیده تان دیده و دلم را روشن می داشته است.
رازی شاید در نیم بیت اول است، راز به رازخانه سنگین است چنانکه بار به بارخانه گران.
امین افشار در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۱:
و اما این بیت، زمانی که دخلی یافته ای بسیار افزون تر از خرجت در کسب وکار عاشقی ( تشبیهی بدیع و زیبا از پیشه عاشقی با واژگان روزمره و آشنایش):
چو دخلم از لبی دادی که پاک آمد ز بیدادی...
کی داند وسعت خرجم؟ کجا گشتهست هر خرجم؟
خوشا به حال مولوی! دل پای در گل مانده من هم دخلی می خواهد از آن لب...
امین افشار در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲۱:
به نام خدا و درود
پاسخی به پانوشت پیشین از "رهگذر":
بیت مذکور:
چو عکس جیش حسن تو، طِراد آورد بر نقشم
برون جستم ز فکرت من، نه در عکسم نه در طردم
معنای خلاصه آن:
آن هنگام که عکس (به معنی تصویر،بازتاب و ...) لشگر خوبی و زیبایی تو بر نقش من یورش آورد (طراد آوردن=حمله بردن)، از اندیشه (یا در اینجا فقه) بیرون جستم و فراتر گشتم چنانکه اکنون نه "در عکسم نه در طردم".
اما معنای "طرد" و "عکس" (از اصطلاحات اصول فقه) اینجا به طور خلاصه چنین است:
*"طرد" حکمی کلی است نسبت به محدود بر حد یعنی "هرچه در حد یافت شود در محدود نیز هست" چنانکه بگوییم: هر انسانی خندان است.
و عکس حکمی کلی است نسبت به حد بر محدود یعنی "هرچه محدود بر آن صدق کند حد نیز بر آن صدق خواهد کرد" چنانکه بگوییم: هر خندانی انسان است.
ذر ادبیات "طرد و عکس"(رو و وارو)، "دَوَران" است یعنی: سخنی را به ترتیبی برانند و آنگاه آن را معکوس کنند، چنانکه گویند: «کلام الملوک ملوک الکلام ».
*: از لغت نامه دهخدا
والسلام
گمنام در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
بابک جان.،
خدارا شکر که تنها شنیده اید، یقین دارم گوش نداده اید.
فریدون رحیمیان در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۱:
در مصرع دوم بیت دوم،شاعر میخواهد خواننده را متقاعد کند مرگ نوعی کمال است و او را از گریه منع می کند لذا بنظر می اید بجای به دوغ دیو در افتی باید به دوغ دیو ار افتی صحیحتر است یعنی نوع جمله شرطی است! یعنی اگر به دوغ دیو می افتادی دریغ بود نه در حال حاضر
علیرضا در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۲:
من کلا نه به شعر و نه به موزیک ایرانی علاقه ای ندارم اما بهترین شعر و بهترین اهنگی(چاوشی) که تا حالا شنیدم این بود
بابک چندم در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
روفیا خانوم جان،
سابقه را نمی دانم ولی ترانه و شعر بند تنبانی، یا بند تنبونی، را به کرات شنیده ام که ایکاش نشنیده بودم و دیگر نشنوم...
چنانچه شما هم بشنوید به رابطه تنگاتنگ آنان و بند تنبان پی میبرید...
فهیمه در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:
متشکرم جناب جاهد...
من تفسیر اشعار حافظ رو تمام کردم و الان برای تفسیر و درک بهتر و کاملتر اشعار بسیااااار ارزشمند مولانا از کتاب آقای کریم زمانی استفاده میکنم و فعلا جلد اول را شروع کردم...
انشالله بعد از آخرین جلد کاملا ماهر میشم... خوش بحالم... خوشحالم... :)
روفیا در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
راستی بابک خان
ترانه بند تنبانی دقیقا یعنی چه؟
یعنی اگر میشود و اگر در چارچوب مقررات گنجور جای میشود بگویید اصولا اصطلاح بند تنبانی چه سبقه ای دارد.
روفیا در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
می آیند حسین گرامی
می آیند...
اگر هم نیامدند ما در غیابشان با یاد حضورشان و یادگارهاشان در گنجور دلخوشیم...
اگر محروم شد گوش از سلامش
زبان را زنده می دارم به نامش
بابک چندم در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۰ - حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود:
گمنام گرامی،
در مشهد بودن آن، یعنی محل شهادت مادر یک بابایی، تردیدی نیست ولی در بنای یادبود کورش بودنش محل تردید؟!
تا به حال شنیده بودم که بسیاری بعدها (پس از تازیان) آنرا "مشهد مادر سلیمان" می خواندند تا از تخریب شبه داعشیان خودی و بیگانه در امان باشد...
برای حمل کالبد از ترکستان تا به فارس، در نمک خواباندن در قدیم العیام نیز موجود بوده...
اگر روایتی را که از سنگی که در این بنا شهادت می داد که آرامگاه کورش است و او از خواننده می خواست که بر این قبر او رشک نبرد و... مستند ندانیم (چرا که گویا این سنگ نبشته مدتها پیش به سرقت رفته )...
سندی دیگر در همین محوطه، و فقط چندین متر آنطرفتراز این بنا، در بقایای بنایی که آنرا کاخ کورش می خوانند بر دیواری، نوشته ای از خط میخی، موجود است که گویا نه فقط نام کوروش که شجره نامه اش را نیز شامل است (بگذریم که برخی آنرا از جعلیات داریوش می دانند، به هر حال به زمان آن و یادبود بودنش از کورش گواهی می دهد)...
در آخر آنکه نحوه تراش سنگها در این بنا و اصلوب ساخت آن (بر خلاف طریقه بومی ایرانی که از خشت و یا نهایتاً لاشه سنگ بوده) گواهی می دهند که این می باید از تمدنهای ایونی (Ionian) ،حتی بیش از تمدن آشوری، به غنیمت گرفته شده باشد یعنی پس از شکست کِرِسوس بدست کورش ...
حال آنکه تمدنهای جیرفت و شهداد که دو هزاره پیشتر از کورش و کمابیش همزمان با تمدنهای ایلام و شهر سوخته می باشند ربطی به این محوطه و بنای هخامنشی ندارند...
اگر سری به تپه سیلک کاشان زده باشید زمانی که بر بام آن و در چشم انداز 360 درجه ای بنگرید تا دوردستها کوچکترین نشانه ای از بر آمدگی در زمین نمی بینید، و این با در نظر گرفتن ابعاد تپه به گمان بنده حاکی از آنست که کل این تپه دست ساز و چه بسا نمونه ای همانند قلعه بم (و البته با قدمتی بیش از سه برابر آن) بوده که احتمالاً در اثر زمین لرزه های متداول تخریب شده اند... نمونه های بسیار دیگری در این سرزمین موجود است مانند آق دره در نزدیکی ساوه ( که البته کاسه کوزه های یافت شده در آن بیشتر به زمان اشکانی و ساسانی می آیند) و و و...
این ساکنین اولیه، که ما از آنان باخبریم، نه تنها از مهاجرین آریایی سه الی چهار هزاره بعد، که از تمدنهای ایلام و جیرفت و شهداد دو الی سه هزاره پس از خود نیز بسیار کهنترند...
شاید رابطه ای میان آنان و ساکنین شهر سوخته بوده که به مناسبت موقعیت سوق الجیشی و در کنار دریاچه هامون و رودهای متعدد بودن خود از دیر باز بهشتی بوده بر روی زمین و در محاصره دشتها و صحرا....
در مورد حضرت و پیامبر بودن سلیمان همانند داوود (که هر دو میان مردم خود یعنی یهود معروف به پادشاه بوده اند و نه پیامبر) بنده هم در عجبم که چرا هر شخصی که آوازه ای از او بدین سرزمین می رسد تبدیل می شود به پیغمبر؟!...
البته واقفم که این صد و بیست وچهار هزار پیامبر را به هر ضرب و زوری باید جا انداخت یعنی که علامگان وطنی به هر دری می زنند که باورهای خود را به کرسی بنشانند از جمله آنکه اینان با آنکه از قوم یهودند ولی متفاوتند از آنان! (با نمک نیست که اگر قومی غیر ایرانی مثلاً مغول بر این باور باشند که داریوش و خشایارشا و اردخشیر و... نه تنها شاه نبوده که پیامبر بوده اند و این ایرانیان غافل و ابله خود بر آن واقف نبوده اند! چراکه جنس اینان از آنان متفاوت است!؟)...
گویا که سلیمان پادشاه ناوگانی از کشتی داشته (که در هزار و یکشبها تبدیل شده به قالیچه پرنده!) و مشغول به تجارت و داد و ستد با آنان که از همان راه ثروت و زر بسیار و مثال زدنی بدست آورده...این با دانستن آنکه فنیقیان (اجداد لبنانیها) ماهر و بی نظیرترین کشتی رانان بوده اند دور از ذهن نمی آید...
جان کلام آنکه اشاره به هفت آسمان که برای جناب شمس الحق آورده شد، و هفت پلکان بنای یادبود کورش که نمادی از آنست، نه تنها کهنتر از هخامنشیان که قدمتش از زرتشت و پیشینیان او نیز به مراتب کهنتر و چه بسا از سومریان نیز بس کهنتر باشد...
خلاصه که این روایت کهن اندر کهن اندر کهن است...
۷ در ۹ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۱:
من در بیان وصف تو حیران بماندهام
حدیست حسن را و تو از حد گذشتهای
انگار در بیان خود سعدی است.
شـایان در ۹ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۶ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۰: