گنجور

حاشیه‌ها

۷ در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۲:

عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی
نقد=سکه
تقصیر تو نیست که مرا یاد نمیکنی بخت من سر ناسازگاری دارد .سکه ارزنده ای چون تو کجا من درویش کجا

احسان در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

سلام...
به نظر من محسن چاوشی با خوندن این قطعات زیبای بزرگان دین خودش رو به ایشان ادا می کنه...
خیلی از جوونا که با اشعار بزرگان ما آشنایی ندارن...به واسطه صدای محسن چاوشی آشنا میشن..

....... در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

پیوند به وبگاه بیرونی

ساقی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

دوستان حاشیه برای نوشتن توضیحاتیه ک شما از طرف خودتون میخواین برای شعر بذارین.جای دعوا و بحث و جدل نیس،در ضمن اینجا ی سایت فارسیه،نوشتن نظرات انگلیسی یا با فونت انگلیسی معنیش چیه؟؟؟

روفیا در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

دوست عزیز
منطقه امن یا safe zone برای ما آدمیان سرزمین پهناوری نیست،
تنها یک لبه تیغ باریک است که در آن هم منافع حقیقی ما تامین می شود هم کسی صدمه نمی بیند،
اندکی لغزش ما را به یکی از دو سوی لبه تیغ می اندازد،
این سو قربانی شدن خودمان است لیک ما نمی خواهیم قربانی شویم، موهبت زیستن را نمیخواهیم هدر دهیم، ما خودمان را دوست داریم!
آن دگر سو قربانی شدن دیگران است، ما این را نیز نمی خواهیم، ما اصلا نمی توانیم میان جیغ های دلخراش برخاسته از درد دیگران آسوده خاطر زیست کنیم،
ما تنها یک انتخاب داریم، لبه تیغ!

۷ در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۶ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:

(سزای) در مصرع دوم بیت 8 تکراری است و در مصرع دوم بیت نخست آمده:.
چندین چراغ دارد و بیراه می‌رود
بگذار تا بیفتد و بیند سزای خوایش
ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش
با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش
شکل درست:بگذار تا بیفتد و بنشین به جای خویش
یا به جای( سزای) خویش (جزای) خویش باشد:
بگذار تا بیفتد و بیند جزای خوایش

مهرداد عباسی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » درد زندگی [۲۵-۱۶] » رباعی ۱۹:

جناب محمدی به قول شما هر کسی دنیا رو با چشم خودش میبیند و شما خیام نیستید.تناقضی که شما احساس میکنید از سر بی اطلاعی و عدم شناخت خیام است.خیام دانشمند کیست و خیام شاعر کی؟فرسودگی و بی میل شدن به دنیا نشانه ی نداشتن چشم بینا نیست،بر عکس نشانه ی داشتن چشمام سوال پیشه است.خیام از بی اطلاعی و غرق شدن در سوال های بی جواب به ستوه آمده که این بی اطلاعی خود ناشی از علم کامل او به ذات دنیاست!علم به ندانستن فرسوده کنندست برادر گرامی

۷ در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۴:

قیامت باشد آن قامت در آغوش
شراب سلسبیل از چشمه نوش
چشمه نوش=دهان شیرین یار
قد و بالای آن فتنه در آغوش مرده را زنده کند و بوسیدن دهان شیرینش چون شرابنوشی از چشمه بهشت است

رضا در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۷ - مسلهٔ فنا و بقای درویش:

فردیت انسان حتی آن زمان که به برترین مرحله تعالی روحانی می‌رسد و با حقیقت مطلق‌ رویارو می‌شود از میان نمی‌رود. مثل اندکی سرکه در مقدار زیادی عسل که هر چند دیده نمی شود اما وزن کل را افزایش می دهد.

روفیا در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

هوای خویشتن هوای هوس ها و منافع کاذب است که ما را از کامیابی حقیقی باز می دارد.

روفیا در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

غیر از این نیست دوست عزیز:
همچنین هر کاسبی اندر دکان
بهر خود کوشد نه اصلاح جهان
ولی اگر ما منافع حقیقی خود را بشناسیم مصالح یار و در همان راستا منافع جهان نیز تامین خواهد شد!

۷ در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳:

همای شخص من از آشیان شادی دور
چو مرغ حلق بریده به خاک بر می‌گشت
چو مرغ حلق بریده به خاک (در) می‌گشت
همای شخص من=جان کالبد من
چنان وجودم از شادی دور افتاده بود که همچون مرغ گلو بریده ای که در خاک می غلتد در حال جان کندن بودم

۷ در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳:

چنان غریو برآورده بودم از غم عشق
که بر موافقتم زهره نوحه گر می‌گشت
از غم عشق چنان فریادی برآوردم و گریستم که زهره=ناهید که نماد شادی و طرب است با من به سوگ نشست

محمد عسگری - وفا - در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۲ - در نکوهش و ابراز نارضایی از خود:

گمان من این است که در بیت بیست و دوم، مصرع اول درست این باشد:
ره ظفر توان رفت ، یعنی با افزار و پای خرد امکان ظفر و پیروزی بر دشمن خارجی وجود دارد، اما مرا چه می شود کرد با دشمن درون، خانگی و داخلی؟! بنابراین: «نتوان» رفت، را خطای نوشتاری می انگارم. با پوزش از اهل نظر.

سیدمحمد در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

روفیا بانو
درود
با دو دلبر در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
گمان نمی کنید ره توحید رفتن نیز به خاطر دل است که باز همان برای خود خواستن است، خود خواهی ، همان دلبر اول و هوای خویشتن داشتن ؟.
زنده باشید

۷ در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸:

ماه است رویت یا ملک قند است لعلت یا نمک
بنمای پیکر تا فلک مهر از دوپیکر برکند
معنی مصرع دوم:چهره ات را بنمای تا آسمان مهر(خورشید) را از برج جوزا برکند
دوپیکر=جوزا=سومین صورت فلکی در منطقه البروج به صورت دو کودک برهنه که آن را خانه عطارد(تیر) نیز گفته اند.
منطقه البروج(دایره ای که زمین حرکت انتقالی خود را در آن انجام میدهد و به 12 بخش برابر تقسیم میشود.مدت زمانی که زمین یکی از این 12 قسمت را سپری میکند یک ماه خورشیدی باشد و هر ماه به نام برجی که زمین در آن ماه از برابر آن میگذرد نامیده میشود.
حمل-ثور-جوزا-سرطان-اسد-سنبله-میزان-عقرب-قوس-جدی-دلو-حوت
که همنام فارسی دارند.

۷ در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸:

زان عارض فرخنده خو نه رنگ دارد گل نه بو
انگشت غیرت را بگو تا چشم عبهر برکند
عبهر=گل نرگس=نرگس شهلا
چهره زیبایت برای گل سرخ رنگ و بویی برای نازیدن نمیگذارد اما چشم بیشرم نرگس هنوز باز است به انگشت حسادت بگو کورش کند.
نرگس در شعر هم نماد بیشرمی است و هم کوری و نابینایی

حمید رضا نصرتی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:

در ادامه باید بگویم که انسان متاسفانه ممکن است دچار بیماری بشود به نام خود بینی یا منیت
و این باعث می شود که انسان حقیقت را نبیند و نپذیرد و کا تا جایی پیش برود که خود را هم نشناسد
حافظ در این شعر به پذیرفتن حقیقت و گفتن حقیقت دعوت می کند
و نتیجه این کار این است که دیگر انسان به جایی می رسد که از هیچ موجودی غیر از خدا نمی ترسد و خوار نمی شود

روفیا در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

بسیار زیبا!
با دو دلبر در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن

۷ در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸:

زان روی و خال دلستان برکش نقاب پرنیان
تا پیش رویت آسمان آن خال اختر برکند
مصرع دوم اینگونه است: تا پیش خالت آسمان آخال اختر برکند
نقاب ابریشم از رخ و خال دلستان بردار تا گردون دیگر به زیبایی رخسار پر از ستاره اش ننازد و آنها را جون آخال{آشغال} از خود دور بریزد

۱
۳۷۸۴
۳۷۸۵
۳۷۸۶
۳۷۸۷
۳۷۸۸
۵۴۷۱