گنجور

حاشیه‌ها

روفیا در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده:

آقای دکتر ترابی گرامی
سلام
در جهان تنها یک رویارویی بیش نمی بینیم .
رویارویی دانایی و نادانی ...
کسی با روستایی دشمنی ندارد . اگر هم برخی دارند با جهل روستایی دشمنی دارند . جهل هر کجا باشد ناخوشایند است . چه از جانب روستایی چه شهری .
هر جا نیز شاهد اختلافی هستیم حتما یا یکی از دو سوی نزاع جهل دارند یا هر دو سو . وگرنه دانایی و دانایی هرگز در تعامل با یکدیگر به ورطه نزاع کشیده نمی شوند .
اگر روستایی رفتار و گفتار بخردانه از خود نشان دهد چه کسی به او خرده میگیرد ؟
جای دوستان خالی چند روزی در مزرعه ای در خطه شمال سرگرم باغداری بودم .
در بازدیدهای فراوانی که از این ناحیه داشتم بندرت روستاییان را در حال پاسداری از آب و خاک دیدم جز یک ماه در سال که پژواک همهمه شالیکاران موسیقی زندگی را در چین و شکن دره ها می پراکند .
با خود اندیشیدم پس کدام قشر از ایرانیان براستی کار می کند ؟!
کارمندان ، روستاییان ، ادبا ، پزشکان یا دولتمردان ؟!
کدامیک از ما توانستیم چیزی به نظم و هارمونی دنیای پیرامونمان بیفزاییم یا دست کم نظم موجود را بفهمیم و آنرا حفظ کنیم؟

 

روفیا در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

گفت و گو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم

 

hassan در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۳۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰ - غزال رمیده:

سایه یک غزل در استقبال این غزل شهریار دارد که اگرچه در زبان‌آوری و فصاحت سر تر است اما خودش خاضعانه آن را فروتر از غزل شهریار می‌نشاند...
هنوز چشمِ مرادم رخِ تو سیر ندیده
هوا گرفتی و رفتی ز کف، چو مرغِ پریده
تو را به روی زمین دیدم و شکفتم و گفتم:
که: «این فرشته برای من از بهشت رسیده...»
بیا که چشم و چراغم تو بودی از همه عالم
خدای را! به کجا رفتی؟ ای فروغ دو دیده!
هزار بار گذشتی به ناز و هیچ نگفتی
که: «چونی؟ ای به سرِ راهْ انتظار کشیده!»
چه خواهی از سر من؟ ای سیاهی شب هجران!
سپید کردی چشمم در انتظارِ سپیده
به دست کوته من دامن تو کی رسد؟ ای گل!
که پای خسته ی من عمری از پی تو دویده ...
ترانه ی غزل دلکشم مگر نشنفتی
که رام من نشدی آخر ؟ ای غزال رمیده!
خموش سایه! که شعر تو را دگر نپسندم
که دوش، گوشِ دلم شعر شهریار شنیده...

 

مجتبی خراسانی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۸ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
ناصرخسرو از یُمگان به خراسان سلامی شکایت آمیز می فرستد و با یادآوری حوادث اسف انگیزی که بر اثر تسلط ترکان بر خراسان روی داده است ، به مردم آنجا هشدار می دهد که فریب دنیا را نخورند . می گوید: «اکنون سلجوقیان ترک بر شما مسلط شده اند ، مگر جلال و شکوه محمود غزنوی را ، با آن کشورگشایی ها و لشکرکشی ها به هند و سیستان و ری ندیدید ؟ با آن که شما برای او عمری افزون تر از هزار سال می خواستید ، مرگ ، چنگ و دندان را تیز کرد و به کامش کشید . کار جهان چنین است ، مبادا شما را بفریبد ! آنگاه با نتیجه گیری از سرگذشت خراسان و مردم آن ، خطاب به خواننده ، پند می دهد که برای رفاه مادی جانِ خود را تباه مکن . به علم بکوش و بندۀ راستین خدا باش . از این دنیا توشه ای برای سرای دیگر بساز . تو را برای بقا آفریده اند و با مرگ تو ، تنها جسم تو از میان می رود . پس باید طالب بقا باشی ، و این میسر نیست مگر آن که به سرای علم ، که قرآن است ، درآیی . این سرای دری دارد ، و آن در این زمان ، نیکوترین بندۀ خدا المستنصر است {تأویل قرآن را از زبان او باید شنید}. من از سوی او فرمان تبلیغ یافته و حجت خراسان شده ام ، اما خراسان به دست اهریمن (پادشاه سلجوقی) ویران شده ، و مردم آن به راه جهل افتاده اند ، و اینک از بیم جاهلان نمی توانم به رسالت مذهبی بپردازم ، و به جای خراسان ، یُمگان نصیبم شده است».
واقعا یکی از قصاید و چکامه های بسیار بلند ناصرخسرو است ، طی آن نکات اصلی تفکر خود را مطرح می کند ، و همانند چند مشت آب سرد است بر صورت خواب آلودۀ مردم خراسان : به ملک ترک چرا غره اید...این بیت و چند بیت بعد همۀ تاریخ محمود غزنوی ، و حتی می توان گفت روح تاریخ ایران را با استحکام و جلالتی ، که از بهترین ابیات شاهنامه چیزی کم ندارد ، در خود خلاصه کرده است .
بمنه و کرمه

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴:

فردا که محققان حق، فن طلبند

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۵۳ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷:

رندان که گهی ملک جهان می‌بازند
گاهی به نگاهی دل و جان می‌بازند
این طور قمار را نه چند است و نه چون
هر طور برآید آن‌ چنان می‌بازند

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۳۸ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲:

وین جور و جفای خویش، از حد بیش است

 

مجتبی آموزگار در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۷:

با سلام و عرض ادب خدمت بزرگواران. هرچند که از خواندن شعر فارسی لذت بسیاری می‌برم، اما در این زمینه دانشی ندارم. ولی، در خصوص این شعر، که یکی از شاهکارهای پادشاه ادب فارسی است، پرسشی برایم وجود دارد. در مصرع دوم از بیت سوم آمده است که "هر کس عملی دارد من گوش به انعامی." به نظر حقیر در اینجا حضرت سعدی اشارت بر آن دارد که آدمی به هر حال کاسه‌ی عملش در روز جزا خالی است، چه پیر مناجات باشد و چه رند خرابات (از دست و زبان که برآید، کز عهده‌ی شکرش به درآید) پس باید تنها چشم امید بر لطف حضرت دوست داشته باشد که نه به پاداش عمل، بل به واسطه‌ی فیض و لطف به انعامی بر ما منت گذارد. پرسش من در اینجا آن است که با توجه به این گفته‌ها آیا "گوش به انعام داشتن" صحیح است یا "چشم به انعام داشتن"؟

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۵۵ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:

والله که دولتش نیرزد به جووی
بالله که نام بردنش هم عار است

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۵۴ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:

لیلی صفتی بدید و مجنون شد و رفت

 

شایق در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

با سلام وسلام ویژه خدمت جناب نا اشنا من هم میخواستم اعلام اتش بس نمایم چرا که این دعوی بدرازای طول تاریخ است و لا ینحل (لکم دینکم ولی دین ) عقیده شما از خودتان عقیده من نیز از ان خودم و بهر حال از اینکه مواظب ایمان من بوده ا ید و نخواسته ایداعتقادات من خدشه دار بشود تشکر میکنم

 

آذردیماهی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:

با درود فراوان برفرهیختگان ارجمند،
خدا را شاکرم که در این سرزمین کهن بزرگوارانی هستند که بدون ادعا، و بدون لقب، حق را میزان سنجش عدالت میدانند، و نه نام و نشان را،
متاسفانه. اتفاقی که در این دهه های اخیر شاهد آن هستیم، جلوس بیسوادان با القاب دهان پر کن بر مسند بزرگان است، و تکرار همان داستان تلخ گماشتن بیسوادان بر کارهای مهم و گماشتن بزرگان بر درگاه توسط اسکندر برای اداره ی اندیشمندان.
جناب فقیهی عزیز نمیدانم روی سخنتان با کیست اما در هیچکدام از کلام عزیزان که متنی نوشته اند حتک حرمتی نخواندم الا معلمی که خود را استاد تعلیم مثنوی در دانشگاه خارج از کشور نامید. و سکوت دربرابر چنین ابوجهلانی خیانت است به فرهنگ و ادب یک کشور و بلکه سکوت در برابر ایشان به معنیه اجازه به این افراد برای چنگ اندازی به چهره ی زیبای مام وطن است.
ما در جهان دوقطبی بسر میبریم. یک طرف خیر است و یک طرف شر و هیچ میانه ای نیست. تک تک ما هم یا زیر علم خیر هستیم یا. در لشکریان شر. و وعده ی خداوند حتما محقق خواهد شد و ریاکاران رسوا شوند.
خداوند همه ی مارا براه راست هدایت نماید.

 

ناآشنا در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

جناب شایق
درودی دوباره بر شما و بر آن شوق و شوری که جذبه ی عشق بر جان شما افکنده ، مرحبا به ایمانت
که هرچه دانه ی تگرگ است لؤلؤ لالا میبینی
غبطه ها می خورم از حسرت ایمان که مگو
و اما : هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
گر بگویند مرا با تو سر و کاری نیست در و دیوار گواهی بدهد کاری هست

در بحر خیالات گهر هاست نهانی و خوشا چون تویی که از هر موجی گهری بر میگیری
از کجا که سعدی را عشق ماهرویی در همسایگی گرفتار نکرده که رازش بر ملا شده
و همچنین حافظ
معمولاً شعرا آرزوهای دور و دراز خود را به زبان شعر با مبالغه بسیار میسرایند
بوی عشق است که خلعت کند این تافته ی دیبا را
یا
ما به جولانگه خورشید جهانتاب به پرواز شدیم وانهادیم چه خوش جیفه ی نا قابل این دنیا را
سود بسیار ” …. “ برده درین دامگه وادی عشق هیچ گوهر نتوان یافت ، برابر شود این سودا را
در بسیاری موارد ، زبان شعر زبان دل نیست ، زبان آرزوست
اجازه میخواهم داستان کوتاهی از ایمان را یاد آور شوم
دزدی در حمام کیسه ی مؤمنی را به سرقت میبرد باز میکند مقداری پول و یک آیت الکرسی به خاطر حفظ پولها دران میبیند
دزد بلافاصله کیسه را بر میگرداند که پیش خود میگوید این مرد دعارا برای محافظت این مال درین انبان نهاده اگر کیسه را برنگردانم او ممکن است ایمان خود را از دست بنهد و من دزد مال هستم نه دزد ایمان .
پس مرا نیز از ادامه ی این بحث معاف کن که : سر رشته درازاست و این بنده راسر راهزنی ایمان نیست
مباد آنکه سعی من در پژمردن غنچه های زیبای باور شایق ی باشد که در آسمان ایمان خویش به دنبال ستاره های درخشان عشق در تکاپوست
باز میگویم که کاش من نیز مانند شما شایق بودم
با ارادت
ناآشنا

 

کمال در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲:

باسلام درحالیکه بارشی(باران) نسبتاخوب دراین بعداظهردرشهرم اصفهان بارید،واین همه جزءنعمتهای خداوندی است،بهرحال شکرخدا.
فالی روجهت این غزل تهیه دیده ام،که اورده شده:
ای صاحب فال،حافظ به شمامژده می دهد
که آینده ای خوب درانتظارتان است واز،،،،،
شمامی خواهدکه رازداربوده ودرمساءل ،،،
مادی زندگی میانه روباشید،درزندگی دنیا،،،،
به مقامات واشخاص تکیه نکنید،بلکه تکیه،،
وتوکلتان به خداباشد،انشاءالله موءفق ،،،،،
باشید.
بدرود

 

حبیی الاه عا لمی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

در کا گلاب و گل حکم ازلی این بو د که ان شاهد بازاری این پرده نشین باشد من فکر می کنم منظور حا فظ این باشد که گل منظور جمال حضرت حق است و گلاب مقصود انسان است که مظهر جمال اوست که او پنها ن و ما ظا هر هستیم

 

مجتبی خراسانی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۲ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
رنج غربت {ظاهرا آوارگی در یُمگان} شاعر را آزرده کرده است . از جور زمانه شکایت دارد که چرا قدر اهل فضل را نمی داند ، اما معتقد است که در برابر ، سپاه دین و سپر عقل در اختیار اوست . آنگاه خود را می ستاید و شعرش را نافذتر از چرخ پرستاره می داند ، و سپاس گزار است که خدا او را به سوی دین و دانش راهبر شده ، و دوستی خاندان حق را نصیبش کرده است . اما از «تنِ» خود بیم دارد . تن خاکی را سرزنش می کند که چرا برای او ، که پرندۀ باغ ملکوت است ، دام ساخته ، و چرا نمی داند که وی متعلق به عالمی دیگر است . سرانجام با یادآوری رسالت مذهبی از خدا می خواهد تا از دستِ مخالفان نادانش رهایی بخشد .
ای ناکس و نفایه تن من در این جهان/همسایه‌ای نبود کس از تو بتر مرا
ناکس: پست و رذل ، و شاید ناکِس باشد که در عربی به معنی سر به زیر افکنده از خواری است . نُفایه: ناسره ، هر چیز پست و بی ارزش و دورانداختنی ؛ شاعر خطاب به جسم و تن خود می کند که او را به دام هوا و هوس انداخته و به مادیات گرفتارش کرده است . می گوید: ای تن بی ارزش من ، برای من در جهان همسایه و همدمی بدتر از تو وجود ندارد .
دانم که نیست جز که به سویِ تو ، ای خدا/روزِ حساب و حَشر مقر و وَزَر مرا
حشر: گردآوردن ، روز حشر: روز قیامت . وَزَر:پناهگاه ، اشاره است به آیه های10ـ12 سورۀ قیامة: یَقُولُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ ـ کَلَّا لَا وَزَرَ ـ إِلَی رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ . یعنی روز قیامت انسان می گوید : گریزگاه کجاست ؟ نه چنین است ، پناهگاهی نیست . استقرار بندگان در آن روز به سوی خداست .
بمنه و کرمه

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴:

با بوزش برخی مواقع که می خواهیم نوشته را حذف یا تغییر دهیم چکار باید کنیم؟؟

 

دکتر فرشاد عربی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱۷:

در بیت دوم، مصرع دوم:
باید آه را به صورت أه (کوتاه ، بر وزن وه) خواند:
أه که چه دیوانه شد جان من از سوره ای.

 

ندا در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۴:

با صدای فرشاد جمالی شنیدنی است

 

بابک در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

ناشناس گرامی،
ای جان فدا و سر به پایت،
گمانم این بنده مورد خطاب سوال شما بودم؟
باری دو حالت ممکن است:
1- یا آن ترک شیرازی پرتقال فسا و آبلیموی شیراز را پسند نمی کرده.
2- ویا اگر اندکی آگاهی از ایهام، تمثیل، استعاره، و اشاره باشد می بینیم که آن ترک شیرازی (و نه تیمور ترک سمرقندی) که اشاره به یک شخص مشخص است سخت دل می دهد که در اینجا حافظ دل خود را بیان می کند ولی در حقیقت اشاره به دل طرف می نماید. و هر دو را جزء محالات نشان می دهد که هم دل گرفتن از او محال و غیر ممکن است و هم بخشش حضرت حافظ دو شهر سمرقند و بخارا را که می باید در عصر او نماد تمدن و عظمت و ثروت بوده باشند.
سرت شاد بگذار سر ما هم شفا یابد

 

۱
۳۷۶۵
۳۷۶۶
۳۷۶۷
۳۷۶۸
۳۷۶۹
۵۰۴۹
sunny dark_mode