گنجور

حاشیه‌ها

مهناز ، س در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

با حترام
چندین شکست در وزن این غزل و چند اشتباه دیدم
به نظر می آید به این صورت درست تر است .
،،
جماعتی که به ناموس ونام می‌گفتند
به دیر دوش ز مستی و جام می‌گفتند
بیا ببین که چه فتوا دهند در مستی
همان گروه که می را حرام می‌گفتند
فغان که جمله فتادند در شکنجه‌ء دام
کسان که عیب اسیران دام می‌گفتند
به طوف کعبه شنیدم ز ساکنان حرم
که اهل دیر مغان را سلام می‌گفتند
به صحن دیر شنیدم ز زائران صنم
همان که بر در بیت الحرام می‌گفتند
رموز آتش موسی که برهمن نشکافت
ز اهل دین نشنیدم که خام می‌گفتند
تمام بود به یک حرف ختم و ما غافل
حکایتی که همه ناتمام می‌گفتند
به کعبه صد ره نزدیک و دور دیدم لیک
بگو که صومعه داران کدام می‌گفتند
فغان ز طبع تو "عرفی"، غلط همی گفتند
سخنوران چو تو را خوش کلام می‌گفتند
مانا باشید

رضا در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۱ - جواب گفتن آن قاضی صوفی را:

قلماشی با ضم قاف کلمه ای ترکی به معنای یاوه گویی

رضا در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۱ - جواب گفتن آن قاضی صوفی را:

جست در دزد و ز حق سیلی ستان

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

چه پرسی ام که به جانت هوای ما چه کند؟
در آن چمن که گل آتش بوَد، صبا چه کند؟
.
عرفی‌شیرازی
.
.
بیت زیبای‌ست
.
میپرسی هوای عشق من با تو چه میکند؟
همان کاری که نسیم با شعله‌های آتش می‌کند!
.
وقتی نسیم ملایم به آتش میخورد، آتش را شعله‌ور تر میکند
.
در این بیت عرفی خود را به باغی تشبیه می‌کند که گل‌هایش شعله‌های آتش است و نسیمِ ملایم عشق، شعله‌ور ترش می‌کند.

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

به کعبه صد ره ز نزدیک و دور دیدم لیک
بگو که صومعه داران کدام می گفتند

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

رموز آتش مهری که برهمن نشکافت
ز اهل دل نشنیدم که نام می گفتند
توی نسخه‌ی چاپ سنگی هند به این شکل نوشته شده
.
ولی به نظر میاد باید (بشنیدم) باشه
.
رموز آتش مهری که برهمن نشکافت
ز اهل دل نشنیدم که نام می گفتند

رضا در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۸ - طیره شدن قاضی از سیلی درویش و سرزنش کردن صوفی قاضی را:

حکم تو عدلست لاشک نیست غی

سید رضا شاه طهماسبی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:

دلدادگی مگس به شیرینی و تمثیل شکر فروش مصری در حقیقت همان جمال یوسف مصر است و استعاره از انسان کامل میباشد که شیخ اجل دلدادگی خودش رو نسبت به انسان کامل وقت خودش به این شکل عنوان میکنه و شکر فروش مصری در حقیقت انسان کامل هست و سعدی حال خودش رو حالت مگسی میدونه که نمیتونه از اون دور بشه

روفیا در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

شد آن که اهل نظر بر کناره می‌رفتند
هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش
ز کوی میکده دوشش به دوش می‌بردند
امام شهر که سجاده می‌کشید به دوش

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

رموز آتش مهری که برهمن نشکافت
ز اهل دل نشنیدم که نام می گفتند

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

چاپ سنگی هند:
جماعتی که به ناموس ونام می گفتند
به دیر درس ز مستی و جام می گفتند

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:

.
صحیح:
هزار کعبه خراب و هزار کشته‌ی دوست
کزآن سلامت ، ازین درد و داغ می روید

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:

.
نصیحت می کنندم دوستان، ای غم بیا و تو
به خاشاکِ من آتش زن، که این جا باد می آید
.
(عرفی‌شیرازی)
.
منظورش از باد، نصیحت‌های دوستان است که اثری ندارد
.
.
باد است نصیحت رفیقان
واندوهِ فراق، کوهِ الوند
.
(عالیجناب سعدی)

روفیا در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی

nabavar در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۵:

مهناز بانو گرامی
چه خوش ”بینندگان“ را به جای دیدگان آوردید که معمول است و اشتباه
دیده حالت مفعولی دارد و به مانای دیده شده است نه چشم
ولی بیننده به مانای چشم است و بینندگان یعنی چشمان.
به بینندگان آفریننده را ، نبینی مرنجان دو {تو} بیننده را ”حکیم توسی“
سپاس
شما هم مانا باشید

مهدی اکشن در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

بار اول به صورت اتفاقی از شبکه چهار دیدم ، با صدای محسن یه بیتشو نوشتم و اینترنت دانلودش کردم بعد متوجه شدم شعرش برای این بزرگواره، چند بار اینو گوش دادم اشک تو چشام جمع شده ، فکر می کنم مضمون با خدا هست که بعد از انقلاب خیلی تو آهنگ ها غریب واقع شده

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

کوششِ بی‌دست و پایان، از اثر نومید نیست
انتظارِ دام، آخر می‌کُشد نخجیر را
.
بیدل‌دهلوی
.
.
دست و پا زدن و تلاش‌های در ظاهر بیهوده‌ی ما که در حقیقت موجوداتی کوچک هستیم، آنقدرها هم بی تاثیر نیست
.
وقتی شکاری در دام میفتد، بر اثرِ بی تحرکی و در حالت انتظار قرار گرفتن، می‌میرد
.
پس همین تلاش‌های کمی که ما میکنیم، خودش ما را از مرگ نجات می‌دهد. گیریم که این تلاش‌ها به جایی نرسد.
.
به راهِ بادیه رفتن، به از نشستنِ باطل
که گر مراد نیابم، به قدرِ وسع بکوشم
.
(عالیجناب سعدی)
.
.
و از زیبایی‌های معمول در شعر بیدل چند معنایی بودن اشعارش است
.
اگر در همین بیت (میکُشد) را (میکِشد) بخوانیم معنا متفاوت میشود اما مضمون باز همان است
.
با این رویکرد:
.
کوششِ بی‌دست و پایان، از اثر نومید نیست
انتظارِ دام، آخر می‌‌کِشد نخجیر را
.
تلاشِ افراد بی دست و پا هم در نهایت به نتیجه میرسد، همانطور که دام، در جایی بی حرکت افتاده و تنها تلاشش انتظار کشیدن است، در نهایت موفق به کشیدنِ شکار در خود میشود
.
در هر دو معنا، مضمونِ بیت این است که تلاش کردن، هرچند کم و جزئی، در نهایت نتیجه‌ای خواهد داشت.

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:

دلم در دام آن صیاد، مستغنی است، می ترسم
که افتد رخنه ای در دام، تا صیاد می آید
.
یعنی در دام آن صیاد، دلم از هرچیز بی نیاز است و فقط ترسم از این است که تا صیاد بیاید و من را بگیرد، رخنه‌ای در دام بیفتد و من آزاد شوم.

مهناز ، س در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵:

آقا محمد گرامی
همین است که نوشتید
مانا باشید

مهناز ، س در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۵:

جناب دکتر کیخا
درست است ، جنه به مانای سپر است ، و البته هر چیز که در پناه آن بتوان مخفی شد
جنت هم به مانای باغی ست پنهان
و نیز لغت جن ، که بر بینندگانِ ما نمی آید
مانا باشید

۱
۳۷۶۳
۳۷۶۴
۳۷۶۵
۳۷۶۶
۳۷۶۷
۵۶۵۲