گنجور

حاشیه‌ها

رضا عظیمی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳:

با سلام خدمت یاران گنجور
این غزل از جمله آثار مولانا است که می تواند ناظر به اندیشه تکاملی و تضادگرای وی باشد، محور یا جوهر این تضاد باخودی و بی خودی است و سایر حالات متضاد از جمله خزان و بهار، قرار و بی قرار، گوار و ناگوار و....به تناسب با محور تضاد به زایش اندیشه های ناب، تازه تر و متعالی دامن می زند، اشراف بر این کلیت یا روش متداول مولانا فهم پاره ای از ابیات را در عرصه ای فراخ تر به دست خواهد داد، و برخی ابهامات را خواهد زدود.

آروین در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۲:

جناب مولانا در این شعر در مورد دلیل زندانی بودن خود در دنیا اظهار بی اطلاعی می کند. ولی اکنون ما می دانیم که ایشان دستکم به این خاطر چند سالی گرفتار بند تن بود که اشعاری شورانگیز و وزین برای بشر باقی بگذارد.
ستایش برانگیز است سرچشمه ی این شور و الهام

محمدرضا در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱:

"آواز تو جان می آزماید" به چه معنی هست؟

علی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۷:

آقای بیژن یه جوری میگه "به میان مردم بی سواد و کم سواد" که انگار تمام طرفدارای محسن سیکل بیشتر ندارن؛ جناب درسته طرفداران ایشون عموما جوانان هستند اما واژه بیسواد و کم سواد خیلی زننده است و اصلا مناسب نبود؛ شاید "نامانوس با ادبیات کهن" منطقی تر باشه

پویا در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱:

سلام دوستان .
میگم مثلا جایی که حضرت حافظ گفتن ای دل خوشحال باش که آن یار که تو را رانده است ، چرا باید منظورش شاه شجاع باشه . ربطی نداره به اون قضایای حکومتی به نظرم .
همه ی شعرهاش رو که نمیشه به شاه شجاع و بقیه حاکمان بد و خوب هم عصر حافظ نسبت داد ‌.

روفیا در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:

در خانه غم بودن از همت دون باشد

یاسین در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۱۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵۲:

از خدا می طلبم عمر درازی چون زلف

که به تفصیل نظر بر خط و خال تو کنم

یاسین در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۷ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰:

صد شب به تمنای وصال تو چو نرگس

بی‌نرگس بیمار تو بیدار توان بود

یاسین در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۰ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵:

دل همی دزدی و منکر می‌شوی

بازیی نیکو به کو آورده‌ای!

یاسین در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۵۳ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:

روی خوب خویش را پنهان مکن

دل به دست تست قصد جان مکن

یاسین در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۵۳ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲:

شادی و آرام نبود هر کرا وصل تو نیست

هر کرا وصل تو باشد هر چه باید جمله هست

یاسین در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۹ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷:

ای یوسف عصر بی‌رخ تو

بیت‌الاحزان شدست کویم

یاسین در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۹ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶:

صورت ار با تو نباشد گو مباش

یاسین در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۸ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵:

بی‌یاد روی خوب تو ار یک نفس زنم

محسوب نیست آن نفس از زندگانیم

یاسین در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵:

یک دیدن از دیدار تو خوشتر ز کل کاینات

یاسین در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۱ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

شرمنده ام از سویدای وجود، ای آقای غایب از نظر:
بی‌تو جانا زندگانی می‌کنم
وز تو این معنی نهانی می‌کنم
شرم باد از کار خویشم تا چرا
بی‌تو چندین زندگانی می‌کنم
تو نه و من در جهان زندگان
راستی باید گرانی می‌کنم
صبر گویم می‌کنم لیکن چه صبر
حیلتی چونین که دانی می‌کنم
از غمم شادی و تا بشنیده‌ام
از غم خود شادمانی می‌کنم
در همه راه تمنا کردمی
بر سر ره دیده‌بانی می‌کنم

یاسین در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۳۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵:

از انوریْ تقریبا در مضمون این غزل:
من که باشم که تمنای وصال تو کنم
یا کیم تا که حدیث لب و خال تو کنم

کس به درگاه خیال تو نمی‌یابد راه
من چه بیهوده تمنای وصال تو کنم

گلهٔ عشق تو در پیش تو نتوانم کرد
ساکتم تا که شبی پیش خیال تو کنم

از سر مردمیی گر تو کلاهی نهیم
مردم چشم و سرم طرف دوال تو کنم

ور به چشم تو درآید سخنم تا بزیم
در غزلها صفت چشم غزال تو کنم

شعر من سحر شد و شد به کمال از پی آن
که همی وصف جمالت به کمال تو کنم

چشم تو سحر حلالست و حرامست مرا
شاعری هرچه نه بر سحر حلال تو کنم

مجتبی خراسانی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

بسم الله الرحمن الرحیم
حافظ وظیفۀ تو دعا گفتن است و بس/در بند آن مباش که نشنید یا شنید

امین افشار در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۲:

درود
توجه بدارید کسره در اخر نبم مصرع ها "ی" خوانده می شود. مثلن نیم مصرع اول بیت 11 این گونه خوانده می شود:
الا یا صاحب الداری ادر کاسا من الناری
بدرود

امین افشار در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۷ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۲:

درود
برگردان ابیات عربی غزل:
بیت 7 تا 11:
اَلا یا صاحِبَ اَلْدّارِ، اَدِرْ کَأساً مِنَ الْنّار
فَدَفِّینی وَ صَفِّینی وَ صَفْوُ عَیْنِکَ الْجارِی

ای صاحب خانه، جامی از آتش بگردان،
به تمامی مست و خرابم گردان و آن اشک پالوده خود را جاری.
فَطَفِّینا وَ عَزِّینا، فَاِنْ عُدْنا فَجَازِینا
فَأِنّا مَسَّنا ضُرٌّ، فَلا تَرْضی' بِأِضْرارِی

حالمان نیکو گردان و عزیزمان بدار، چون خواستیم بازگردیم مجازاتمان کن.
همانا بس زیان کردیم، پس (بیش ازین) زیان کردنمان را روا مدار .
اَدِرْ کَأساً عَهِدْنَاهُ، فَاِنّا ما' جَحَدْناهُ
فَعِنْدِی مِنْهُ آثارٌ، وَ اِنِّی مُدْرِکُ ثارِی

آن جام که می شناسیمش به گردش آر، ما آن را انکار نمی کنیم،
هنوز نشانه های آن نزدم هست، من کوتاهیم را جبران خواهم کرد.
اَدِرْ کَأساً بِأَجْفانِی فَدا رَوحِی وَ رَیْحَانِی
ِوَ اَنْتَ الْمَحْشَرُ الْثّانِی فَاَحْیَیْنا بِمِدْرار
جام را بر پلک چشمانم به گردش آور، جان و تنم فدا باد.
تو رستاخیر دومی، پس به ابر پربار کرمت زنده مان گردان.
فَأَوقِدْ لِی مَصابِیحی وَ ناوِلْنِی مَفاتِیحی
وَ غَیِّرْنی وَ سَیِّرْنی بِجُودِ کَفِّکَ الْسّارِی
چراغ هایم بیافروز و کلیدهایم به دست ده.
دگرگونم گردان و با دست بخشنده ات به پروازم در آر.
ابیات 15 و 16:
اَلا یَا صاحِبَ الْکَاسِ وَ یَا مَنْ قَلْبُهُ قَاسی
اَتُبْلِینی بِأِفْلاسِی وَ تُعْلِینی بِأِکْثَاری؟

ای صاحب پیمانه، وی دلی سخت دارنده،
(آیا) به تنگدستی ام کشانی و با عطای بسیارت شهره آفاقم (زنده به عشق) گردانی؟
لِسانُ الْعُرْبِ وَ الْتُّرکِ هُما فِی کَاسِکَ الْمُزکِ
فَناوِلْ قَهْوَةً تُغْنِی عَنْ اِعْساری وَ اِیسارِی
زبان عربی و ترکی هر دو در پیمانه پالایشگر توست،
شرابی بنوشان که از تنگی و فراخی بی نیاز گرداند.
بدرود

۱
۳۷۶۳
۳۷۶۴
۳۷۶۵
۳۷۶۶
۳۷۶۷
۵۶۵۵