گنجور

حاشیه‌ها

احمد مجیب در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

در بیت اول مصراع دوم بجای «سخی» باید «سخن» باشد و بجای «شمع» باید «شهد» باشد، چون از نگاه قافیه شعر و زیبایی لفظی ارزش شعر بر آن است که مصراع دوم بیت اول چنین باشد : پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو،
از نگاه عرفانیات و زیبایی معنوی شعر هم هیچ مشکل وجود ندارد که بجای شمع ،شهد ‌ و بجای سخی ،سخن ذکر شود و دلیل های قبلی هیچ قانع کننده نیست چون در مصراع های بعدی هم کلمه «سخن» زیاد آمده ،بنا برین واژه «سخن» درست است

مصطفی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۲ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق:

سلام;
هر زمان این شعرو میخونم به دوتا بیت :
به که برگردی، بما بسپاریش
کی تو از ما دوست‌تر میداریش
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست
خاک و باد و آب، سرگردان ماست
می رسم بی اختیار اشک میریزم
واقعاً توصیف الطاف خداوندی در وجه شعر ستودنیست.
بانو پروین اعتصامی روحت شاد ، یادت همیشه گرامی.

ناشناس در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۷:

اصلا حال و هوای شعر به حضرت مولانا نمیخوره! به نظر نمیاد شعر مولانا باشه!

م. پ در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۲ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۵۸:

نمیتونم با اطمینان بگم ولی اگه حافظه درست یاری کنه زمان دبیرستان شعری شبیه به این توی کتاب فارسی بود و منتسب به رابعه بنت کعب و یادمه همون موقع هم انقدر از این شعر خوشم اومد که بعد از گذشت 18 سال هنوز تو ذهن دارمش (البته در مورد مصرع سوم کمی مرددم)؛
موزون پسری تازه تر از لاله مرو
رنگ رخش آبدیده از خون تذرو
آواز اذان او چو پیچید به شهر
در حال به باغ در نماز آمد سرو

فارسیان در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۵:

با درود و سلام
سایت فوق العاده ای دارید تشکر ویژه باید کرد
من در نسخه ای اننچنین دیدم:
سلام گرد جهان گشت و نظیر تو ندید

روفیا در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۰۰ - کشیدن موش مهار شتر را و معجب شدن موش در خود:

خدمت اکسیر کن مس وار تو
جور می کش ای دل از دلدار تو
اکسیر عشق را می گوید که اگر بر مست افتد زر می شوی!
روزی برای درمان فیزیوتراپی پدر یکی از آشنایان به دیدارش رفتم،
که با بدن نیمه جان و منجمد بیمار با یک زخم عمیق و متعفن در ناحیه استخوان خاجی روبرو شدم، به فرزندانش گفتم این بیمار نیاز به فیزیوتراپی ندارد که نیاز به بهداشت و پانسمان دارد، دیدم با بی تفاوتی و بی علاقگی به یکدیگر نگاه می کنند!
آستین هایم را بالا زدم و پیرمرد را با کمک پسرش به حمامی که در حیاط بود منتقل کردیم و شروع به شستشوی او کردم، پس از استحمام نیز او را به رختخواب پاکیزه ای برده و حفره پشتش را پانسمان کردم.
الان که این جریان را تعریف می کنم به یاد دیالوگ نادر و سیمین می افتم که سیمین گفت پدرت از مهری که به او می ورزی هیچ نمی فهمد و نادر به زیبایی گفت من که می فهمم!
نیک می دانید که هیچ گاه از من و موقعیتی که در آن قرار داشتم چنین انتظاری نمی رفت، گاهی تن به کارهایی دادم که در نگاه سطحی خوار و خفیف به نظر می آمد و با تحقیر و تخفیف نیز روبرو شدم، باری یکی از فرزندان بیماری مرا "این" خطاب کرد، نه "او" ، مرا سزاوار ضمیر "او" نمی دانست!
...
اکنون پشیمان نیستم از هر آنچه کردم و اگر باز چنین فرصتی پیش بیاید باز هم بی پا و بی سر می شتابم، چون همه موجبات شکستن من متفرعن درونم را فراهم می آورند و توهم این که من کسی هستم را در نطفه خفه می کنند!
چون که کرد ابلیس خو با سروری
دید آدم را حقیر او از خری
خو گرفتن با سروری و صندلی سروری آدم بیچاره را دچار توهم خود بزرگ بینی و دیگر خرد بینی میکند.
مولانا ریز دیدن دیگران و سرور دیدن خود را نگاه ابلیسانه و نوعی خ ر ی ت می داند.

فخری رسولی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۸ - در مذمت شعر و شاعری و فضیلت علم و حکمت:

با توجه به حاشیه قبلی نوشته شده که املای معونت رو جناب رشیدیان غلط تشخیص دادند باید عرض کنم که البته با توجه به کلمه شرکت و همینطور با توجه به ابیات قبل و بعد که در مورد یاری تمام طبقات و نیاز آنها به یکدیگر سخن گفته بعید هم نیست که منظور همان معونت به معنای یاری باشد

سعید در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان و اساتید عزیز
بنده نه ادیبم و نه شاعر و نه صاحب نظر فقط به ادبیات فارسی علاقه مندم واز حاشیه های نوشته شده استفاده فراوان بردم.
به شکل خیلی خودمانی به صاحبان فضلی چون جناب گهرویی عرض کنم که هیچ ایراد شخصیتی به کسی که نظری را بیان میکنه نمیشه گرفت که شما در نقدتون ابتدا شخصیت مخاطبتون را نشانه رفتید و در نوشته های بعدی ضمن عذر خواهی بر ادامه اون اسرار داشتید.
اگر از بنده که سواد آنچنانی برای استفاده از لغات ادبی ندارم این خطا سر بزنه باز قابل پذیرش تر از امثال شما صاحبان ادب است.

سید مهدی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی:

در جواب آقایونی در مورد عنون نوشتند کدام درست است:
کلمه قفس از واژه های دو املایی است، همانند کلمه : طهران=تهران، اتاق=اطاق، قفس=قفص، توفان=طوفان، تپش=طپش و ...
واژه های دو املایی به واژه هایی گفته می شود که به دو شکل در فارسی نوشته می شوند و معنایشان در هر صورت نوشتاری هیچگونه تغییری نمی کند.

عبدالله در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴:

درود
این غزل رو آقای محمد عبدالحسینی در آلبوم برای تو خوانده اند با آهنگسازی محمد جلیلی عندلیبی

غلامرضا انصاری در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۲۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۹ - در ستایش ملکه ترکان خاتون:

در روزگار شاعر بلندآوازه ایرانی، سعدی شیرازی، زنی به نام «آبش خاتون» بر منطقه فارس حکمرانی می‌کرد که در تاریخ ایران به عنوان تنها فرمانروای زن این منطقه معرفی شده است. پس از قتل سلجوقشاه چون از دودمان سلغریان وارث ذکوری برای سلطنت نمانده بود، بزرگان شیراز بین دو دختر اتابک سعد بن ابوبکر، آبش خاتون را برای حکمرانی برگزیدند و وی سال‌ها در منطقه فارس حکمرانی می‌کرد.
در میان کسانی که در شعر سعدی مدح و ستایش شده‌اند، خاندان اتابکان سعد زنگی جایگاه ویژه‌ای دارند و آبش خاتون نیز از کسانی بوده که سعدی وی را مدح گفته است.برخی از کارشناسان ادبیات قصیده سعدی با مطلع « ای بیش از آنکه در قلم آید ثنای تو/ واجب بر اهل مشرق و مغرب دعای تو» را مدح آبش خاتون می‌دانند.

فرزاد اقبال در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

این شعر مجموع چند بیت الغزله. هر بیت یک غزل

محمد در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۱:

غزلهای بلند مولانا آتش دیگه ای داره

محمد در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

معنای بیت آخر به نظر اینجانب: مولانا با حیرت میگه که باوجود دانش ودانستن جواب سوالهای بسیار اما من نمی دانم که چگونه با وجود دهان بسته ام در این دریا به من قدری از اون شراب سکر آور افیونی خورانده شد و من راتا ابد خمار خودش کرد و ...

محمد هارون صادقی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱۳:

با عرض سلام و تقدیم احترامات خدمت شما و تمام دست اندرکاران نهایت عالیقدر این انجمن عرفانی و ادبی گنجور از خداوند مهربان برای شما توفیقات مزید را در عرصه خدمت گذاری علم و فرهنگ تمنا دارم.
عرضم حضور جنابعالی الیوم شوق مطالعه عزل ناب حضرت دل ابوالمعانی بیدل رح را نموده به بیت ذیل متوجه شدم که با تبدیل حرف در معنی اش بسیار تعغیر ات رونما میگردد.
چو به‌کام نیست دنیا چه زنیم لاف ترکش
نتوان نشاند دامن به غبار نانشسته
چون موضوع ترک در این بیت مطرح میباشد بنابراین از کلمه نشاندن کرده افشاندن بیشتر میچسبد. مثلا:
نتوان فشاند دامن به غبار نا نشسته.
امیدوارم گستاخی نکرده باشم در صورتی که اصلاح من با اصل غزل مطابقت داشته باشد لطف نموده به تصحیح آن پرداخته ممنون سازید.

گمنام-۱ در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۴ - نومید شدن انبیا از قبول و پذیرای منکران قوله حتی اذا استیاس الرسل:

و نگفید فتنه از کجا بر می خیزد؟؟
از عمامه یا زخم؟؟

گمنام-۱ در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

نوازش نگاهت،
بر شکر خند شکفتگی

گمنام-۱ در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۳ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

آ ممد ،
به اندازه همه آدمای همه زمانها عشق و عاشق داریم
این آتش در جان هرکسی به گونه ای می آویزد، گاه می سازد ، گاه می سوزاند، بی خبر می آید ، سر زده

گو بسوز، گو بساز ، همواره خوش می آیی، کارمایه
حیات، خار نومیدی از پای جان بر کن، پرده خون بر دریده نوازش بگاهت بر کشتزار جانمان بتاب.
" بی عشق مباد سرنوشتم "

محمد در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:

سخن درباره ی عشق زیاده؛ اما؟! ای کاش ؛به همون اندازه هم عاشق زیادبود.خیلی راحت کلام عاشقانه رومیخونیم ،امادرک عاشقانه کارکمترکسانیست.به راستی ممکنه یه روز بی زمانی یه جای بی مکانی عشق بیادسراغمون یخه ی لباسمونوبگیره بگه: آهای !کجاداری میری ؟راه ازاین طرفه .بعدبکشونمون دنبال خودشوهیچ وقت هم گمش نکنیم. یعنی واقعا میشه؟

کمال داودوند در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۲۵:

7472

۱
۳۷۶۳
۳۷۶۴
۳۷۶۵
۳۷۶۶
۳۷۶۷
۵۶۴۹