رضا در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۱ - جواب گفتن آن قاضی صوفی را:
قلماشی با ضم قاف کلمه ای ترکی به معنای یاوه گویی
رضا در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۵۱ - جواب گفتن آن قاضی صوفی را:
جست در دزد و ز حق سیلی ستان
حمید زارعیِ مرودشت در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:
چه پرسی ام که به جانت هوای ما چه کند؟
در آن چمن که گل آتش بوَد، صبا چه کند؟
.
عرفیشیرازی
.
.
بیت زیبایست
.
میپرسی هوای عشق من با تو چه میکند؟
همان کاری که نسیم با شعلههای آتش میکند!
.
وقتی نسیم ملایم به آتش میخورد، آتش را شعلهور تر میکند
.
در این بیت عرفی خود را به باغی تشبیه میکند که گلهایش شعلههای آتش است و نسیمِ ملایم عشق، شعلهور ترش میکند.
حمید زارعیِ مرودشت در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:
به کعبه صد ره ز نزدیک و دور دیدم لیک
بگو که صومعه داران کدام می گفتند
حمید زارعیِ مرودشت در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۸ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:
رموز آتش مهری که برهمن نشکافت
ز اهل دل نشنیدم که نام می گفتند
توی نسخهی چاپ سنگی هند به این شکل نوشته شده
.
ولی به نظر میاد باید (بشنیدم) باشه
.
رموز آتش مهری که برهمن نشکافت
ز اهل دل نشنیدم که نام می گفتند
رضا در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۸ - طیره شدن قاضی از سیلی درویش و سرزنش کردن صوفی قاضی را:
حکم تو عدلست لاشک نیست غی
سید رضا شاه طهماسبی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:
دلدادگی مگس به شیرینی و تمثیل شکر فروش مصری در حقیقت همان جمال یوسف مصر است و استعاره از انسان کامل میباشد که شیخ اجل دلدادگی خودش رو نسبت به انسان کامل وقت خودش به این شکل عنوان میکنه و شکر فروش مصری در حقیقت انسان کامل هست و سعدی حال خودش رو حالت مگسی میدونه که نمیتونه از اون دور بشه
روفیا در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:
شد آن که اهل نظر بر کناره میرفتند
هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش
ز کوی میکده دوشش به دوش میبردند
امام شهر که سجاده میکشید به دوش
حمید زارعیِ مرودشت در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:
رموز آتش مهری که برهمن نشکافت
ز اهل دل نشنیدم که نام می گفتند
حمید زارعیِ مرودشت در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۲ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:
چاپ سنگی هند:
جماعتی که به ناموس ونام می گفتند
به دیر درس ز مستی و جام می گفتند
حمید زارعیِ مرودشت در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:
.
صحیح:
هزار کعبه خراب و هزار کشتهی دوست
کزآن سلامت ، ازین درد و داغ می روید
حمید زارعیِ مرودشت در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۷ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:
.
نصیحت می کنندم دوستان، ای غم بیا و تو
به خاشاکِ من آتش زن، که این جا باد می آید
.
(عرفیشیرازی)
.
منظورش از باد، نصیحتهای دوستان است که اثری ندارد
.
.
باد است نصیحت رفیقان
واندوهِ فراق، کوهِ الوند
.
(عالیجناب سعدی)
روفیا در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
nabavar در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۵:
مهناز بانو گرامی
چه خوش ”بینندگان“ را به جای دیدگان آوردید که معمول است و اشتباه
دیده حالت مفعولی دارد و به مانای دیده شده است نه چشم
ولی بیننده به مانای چشم است و بینندگان یعنی چشمان.
به بینندگان آفریننده را ، نبینی مرنجان دو {تو} بیننده را ”حکیم توسی“
سپاس
شما هم مانا باشید
مهدی اکشن در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:
بار اول به صورت اتفاقی از شبکه چهار دیدم ، با صدای محسن یه بیتشو نوشتم و اینترنت دانلودش کردم بعد متوجه شدم شعرش برای این بزرگواره، چند بار اینو گوش دادم اشک تو چشام جمع شده ، فکر می کنم مضمون با خدا هست که بعد از انقلاب خیلی تو آهنگ ها غریب واقع شده
حمید زارعیِ مرودشت در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:
کوششِ بیدست و پایان، از اثر نومید نیست
انتظارِ دام، آخر میکُشد نخجیر را
.
بیدلدهلوی
.
.
دست و پا زدن و تلاشهای در ظاهر بیهودهی ما که در حقیقت موجوداتی کوچک هستیم، آنقدرها هم بی تاثیر نیست
.
وقتی شکاری در دام میفتد، بر اثرِ بی تحرکی و در حالت انتظار قرار گرفتن، میمیرد
.
پس همین تلاشهای کمی که ما میکنیم، خودش ما را از مرگ نجات میدهد. گیریم که این تلاشها به جایی نرسد.
.
به راهِ بادیه رفتن، به از نشستنِ باطل
که گر مراد نیابم، به قدرِ وسع بکوشم
.
(عالیجناب سعدی)
.
.
و از زیباییهای معمول در شعر بیدل چند معنایی بودن اشعارش است
.
اگر در همین بیت (میکُشد) را (میکِشد) بخوانیم معنا متفاوت میشود اما مضمون باز همان است
.
با این رویکرد:
.
کوششِ بیدست و پایان، از اثر نومید نیست
انتظارِ دام، آخر میکِشد نخجیر را
.
تلاشِ افراد بی دست و پا هم در نهایت به نتیجه میرسد، همانطور که دام، در جایی بی حرکت افتاده و تنها تلاشش انتظار کشیدن است، در نهایت موفق به کشیدنِ شکار در خود میشود
.
در هر دو معنا، مضمونِ بیت این است که تلاش کردن، هرچند کم و جزئی، در نهایت نتیجهای خواهد داشت.
حمید زارعیِ مرودشت در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۱ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:
دلم در دام آن صیاد، مستغنی است، می ترسم
که افتد رخنه ای در دام، تا صیاد می آید
.
یعنی در دام آن صیاد، دلم از هرچیز بی نیاز است و فقط ترسم از این است که تا صیاد بیاید و من را بگیرد، رخنهای در دام بیفتد و من آزاد شوم.
مهناز ، س در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۷ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵:
آقا محمد گرامی
همین است که نوشتید
مانا باشید
مهناز ، س در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۵:
جناب دکتر کیخا
درست است ، جنه به مانای سپر است ، و البته هر چیز که در پناه آن بتوان مخفی شد
جنت هم به مانای باغی ست پنهان
و نیز لغت جن ، که بر بینندگانِ ما نمی آید
مانا باشید
مهناز ، س در ۹ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳: