محمد نخعی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۳:
دعوت میکنم دوستان بزرگوارم را به شنیدن این غزل زیبا با صدای خانوم سپیده ریس السادات و تار اعجاب انگیز آقای ایمان وزیری
آلبوم "مونس دیرینه" و به عبارتی : Tale of Friendship
قطعه ی اول این آلبوم را از دست ندهید دوستان
در مایه ماهور ...
بی سواد در ۹ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۳۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - تغزل و ستایش صاحب دیوان:
نمی دانم که گفته است، همین به یاد دارم که دوست از دست رفته ای هر گه که به دیدنم می آمد می خواند.
به عبث ترش مکن رو، که چه میکنی درین کو
دل خویش کرده ام گم، به کسی چه کار دارم
بی سواد در ۹ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۳۳ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۸:
شاه را پیش جز از بخته ی پخته ننهی
مو منی را که ضعیف است یکی نان ندهی
و بخته همان اخته است
دام نر خایه کشیده که گوشتی مطبوع طبع شاهان دارد!!
بهروز در ۹ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۲:
زیباست:
شاد باش ای عشقباز ذوالجلال سرمدی
با چنان پرها چه غم باشد تو را از آب و طین
بهروز در ۹ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹:
«الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه»، مردم مانند معدن های طلا و نقره هستند.
مهناز ، س در ۹ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۴ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۸:
ببخشید
درست تر می نماید
مهناز ، س در ۹ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۸:
با پوزش
با جناب فریبرز موافقم
شاید هم در خواندن اشتباه می کنم ، ولی ، ”سخن حجت بپذیر و بنگر تا به گزاف“ ، دسرس تر می نماید ، ولی در هر دو صورت وزن درج شده همان است و صحیح .
مانا باشید
فریبرز فرشیم در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۸:
البته با عرض تشکری پنجاه ساله و پنجاه باره به خدمت آقای یغمایی. بندۀ بینوای خاکسار در یادداشت خودم نوشته بودم «ظاهرا» و «من فکر می کنم». اما ایشان با استدلالی به عرض و طول و حجم پنجاه سال بنده را قانع کردند که بنده اشتباه می کنم.
آقای یغمایی بسا سپاس ها خدمت سرکار.
آیا برایتان امکان دارد که بیت را تقطیع هجایی و ارکانی بفرمایید و وزن عروضی آن را اگرچه در اصل آمده در زیر هجاها و ارکان هم بنویسید؟
کمال داودوند در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۵۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۴۳:
7880
احمد در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۳ - حکایت در معنی رحمت با ناتوانان در حال توانایی:
ملخ بوستان خوردو مردم ملخ
اسماعیل وفا یغمائی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۲ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۸:
بنظر من که ناصر خسرو را میشناسم و خود پنجاهسال است در پی شعرم و نیز توجه به وزن و معنای شعر که منظور از حجت خود ناصر خسرو است که مقام حجت خراسان را داشت همان نوشته گنجور درست است سخن حجت بپذیر و نگر تا به گزاف...با درود
رضا در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۴ - منادی کردن سید ملک ترمد کی هر کی در سه یا چهار روز به سمرقند رود به فلان مهم خلعت و اسپ و غلام و کنیزک و چندین زر دهم و شنیدن دلقک خبر این منادی در ده و آمدن به اولاقی نزد شاه کی من باری نتوانم رفتن:
در مریاش آنک حلو و حامض است
حجت ایشان بر حق داحض است
که چو ما او را به خود افراشتیم
عذر و حجت از میان بر داشتیم
کسی که دارد حلوا یا ترشی می خورد نیاز به احساس و درک شیرینی یا ترشی ندارد چون خود می داند چه می خورد.
ابراهیم در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۶ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:
مصرع اول بیت دوم اکثر جاها خصوصا در دهخدا اینطور آمده:
خدا بگیردشان زانکه چاره ی دل ما...
رضا در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۴ - منادی کردن سید ملک ترمد کی هر کی در سه یا چهار روز به سمرقند رود به فلان مهم خلعت و اسپ و غلام و کنیزک و چندین زر دهم و شنیدن دلقک خبر این منادی در ده و آمدن به اولاقی نزد شاه کی من باری نتوانم رفتن:
یمشی مکبا یعنی سینه خیز رفتن و استوا یعنی ایستاده رفتن اشاره به آیه 22 سوره ملک
معین گلابی در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:
درود.این نکته ای که در مورد بیت"میوه نمی دهد . . ." به نظر می رسد این گونه که سروده و نگارش شده،تعلیق بیشتری ایجاد می کند تا اینکه جا به جا شود.
م. اشراق در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - تغزل و ستایش صاحب دیوان:
اشتباهات و تصحیح :
ولی در همه کاشانه هیچ نبود....صحیح است!
بهر کسی نتوان گفت حال قصه عشق....صحیح است!
مگر بصاحب دیوان ایلخان گویم ....صحیح است!
متشکرم منبع کلیات سعدی سنه 1369 قمری
خط نستعلیق
مهدیه در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۷:
به نظرم نه صدا و نه سبک آقای چاوشی برای اشعار مولانا مناسب نیست.اگه میتونستم حتما ازش خواهش میکردم دیگه با شعرای مولانا کاری نداشته باشه چون معمولا احساس ناب ورای شعر رو منتقل نمیکنه
بهروز در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۹:
مقالات صص 343340 سپهسالار می گوید:« شمس گاه گاه شلوار بند بافتی و معیشت از آنجا فرمودی.» سپهسالار ص 63 و البته باز هم درباره شغل او گفته اند که در برخی شهرها بنایی می کرده است. افلاکی ص 69 شمس همچنان خود ذکر می کند که در ارزنجان به «فاعلی» یعنی عملگی رفته و چون ضعیف بوده کسی او را به کار نگرفته است. مقالات ص 278شمس در حدود 20 سالگی تبریز را ترک می کند و در حدود شصت سالگی به مولانا می رسد و این چهل سال را تماما به سیر و سفر پرداخته است، سیر و سفرهایی که می توان ردپای آنها را در مقالات یافت، از جمله بزرگانی که شمس تبریزی طی سفرهای خود با آنان ملاقات می کند می توان به این نام ها اشاره کرد: شهاب هریوه وی مردی بوده است اهل دمشق که معتقد بود عقل هرگز خطا نمی کند. وی معجزه پیامبران را به واسطه عدم هماهنگی با عقل فلسفی انکار می کرد و تاسف می خورد که چرا پیامبران که خود از بزرگان بوده اند، به جای تفکر در حقایق اشیا با جماعت عوام درگیر می شدند.فخررازی، اوحد کرمانی و محی الدین بن عربی از جمله بزرگانی بوده اند که شمس مدتی با آنها نشست و برخاست داشته است.
تا آنکه در بامداد روز شنبه بیست و ششم جمادی الثانی سال 642 به قونیه می آید و آن ملاقات تاریخی با مولانا روی می دهد ملاقاتی که سخن های بسیاری درباره آن گفته شده است و معانی بسیاری از آن حادثه تاکنون پنهان و پوشیده مانده است و جای آن دارد که تا قرن ها درباره آن سخن گفته شود، شمس60 ساله مولانای سی و چند ساله را در محله برنج فروشان قونیه ملاقات می کند. محله ای که بعدها، به شکر فروشان تغییر نام داد و پرسش از مرتبه بایزید بهانه آن آشنایی تاریخی می شود.شمس خود در وصف دیدار تاریخی اش با مولانا چنین می گوید: به حضرت حق تضرع می کردم که مرا به اولیای خود اختلاط ده و هم صحبت کن. به خواب دیدم که مرا گفتند که تو را با یک ولی هم صحبت کنیم. گفتم کجاست آن ولیشب دیگر دیدم گفتند در روم است. چون بعد چندین مدت بدیدم، گفتند که وقت نیست هنوز. الا مور مرهونه باوقاتها ... مرا فرستاده اند که آن بنده نازنین ما میان قوم ناهموار گرفتار است دریغ است که او را به زیان برند. مقالات ص 619 و بدین سان شمس آمد تا مولانای نازنین را از میان قوم ناهموار رهایی بخشد و مولانا تا به آن سرمنزل برسد که شمس در وصف او گوید: والله که من در شناخت مولانا قاصرم. در این سخن هیچ نفاق و تکلف نیست و تاویل، که من از شناخت او قاصرم.مرا هر روز از حال و افعال او چیزی معلوم می شود که دی نبوده است. مقالات 740
بهروز در ۹ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۹:
این شعر بیانگر این نکته است که مولانا شمس را در زمان پیری ملاقات نموده است. البته شمس در مقالات هم ذکر می کند که زمان ملاقات با مولانا من مرد پیری بودم. در دیوان کبیر هم مولانا چندین بار به این نکته اشاره میکند:
پیش تختش پیرمردی پای کوبان مست وار
لیک او دریای علمی حاکمی فرزانهای
دامن دانش گرفته زیر دندانها ولیک
کلبتین عشق نامانده در او دندانهای
کلبتین یعنی گاز انبری که در قدیم با آن دندان می کشیدند.
پیرمردی (شمس) پیش تخت خداوند نشسته بود. سرمست و شاداب بود و بسیار عالم و قرزانه. اما گاز انبر عشق همه دندان هی او را کشیده بود یعنی دندانی در دهان نداشت.
در انتهای غزل فاش میکند که این پیرمرد کسی نیست جز شمس عزیز:
این همه پوشیده گفتی آخر این را برگشا
از حسودان غم مخور تو شرح ده مردانهای
شمس حق و دین تبریزی خداوندی کز او
گشت این پس مانده اندر عشق او پیشانهای
از دقیقه 30 به بعد:
پیوند به وبگاه بیرونی
فریبرز فرشیم در ۹ سال و ۱ ماه قبل، جمعه ۲۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۶ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۸: