گنجور

حاشیه‌ها

بابک چندم در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:

جناب آرش گرامی،
یعنی که :
اگر که قرار بود من از دوست دل بکَنم آنگاه از دشمن بد و بیراه نمی شنیدم... یا به عبارتی دشمن با من دشمن است چون دل به دوست بسته ام...

عبدالخالق کرمی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۸ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۷۱ - ذکر حسین منصور حلاج قدس الله روحه العزیز:

واقعاً برای من سئوال بود ریشه تاریخی ضرب المثل چند مرده حلاج بودن یا چند مردِحلاج بودن .مطالب زیادی را جهت این موضوع مطالعه نمودم از جمله کتاب های مرحوم علی اکبر دهخدا که به نظر می رسید از همه کاملتر باشد ولی جواب های شرح داده شده در این خصوص قانع کننده نبود تا اینکه چندین بار ذکر حسین منصور حلاج را از کتاب تذکره اولیای عطار خواندم و جمله ای از آن نظرم را جلب کرد این ذکر را دیگر حفظ شدم از بس که خوانده ام وآن جمله این بود (...ابن عطا چون این بشنید بگریست وگفت ماخود چند یک حسین منصوریم) ابن عطا و ابوعبداله خفیف از همتراز های حسین بن منصور حلاج بوده اند و وقتی اراده ی اورا در پایداری بر عقیده می بینند می گویند ماخود چند یک حسین منصوریم .نکته کلیدی جمله اشاره شده ، عبارت چند یک می باشد که تقریباً از 50 سال گذشته در دبستان ها آموزش داده نمی شود چند یک در اصل یک چندم مثلاً یک دهم یا یک پنجم ) لذا وقتی از 70ساله های امروزی که سواد آکادمیک ندارند میزان سهمشان از یک زمین مشاع را می پرسی در پاسخ می گویند هشت یک منظورشان یک هشتم است لذا وقتی که ابن عطا کسی را می فرستد به زندان که به حسین منصور بگوید از این سخن خود عذر خواهی نماید تا بخشیده شود منصور حلاج در پاسخ می گوید کسی که کفته باید عذر خواهی کند من چرا لذا ابن عطا وقتی این پاسخ را از حسین بن منصور حلاج می شنود گریه میکند و میگوید ماخود چند یک حسین منصوریم (یعنی ماکجا وحسین منصور کجا ، مایک دهم اونیز نیستیم )لذا اطرافیان وقتی این حکایت را شنیدند گفتد این دونفر منظور ابن عطا وابوعبداله خفیف که از همترازهای منصور حلاج اند میگویند ما مثلاً یک دهم او نیز نیستیم حال تو (منظور کسی که در این قامت ها نمی گنجند بگو چند حسین منصوری یعنی چند برابر اویی )معمولاً از باب کنایه وتعریض به کسی که کاری در توانش نباشد میگویند برو این کار را انجام بده تا ببینیم می توانی یا خیر ؟

جلال الدین در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

سلام،
سودا و جنون، سقف سبزگون، جهان بی ستون، دزد غم ، دو شمع سرنگون(خوب و بد) و عقل ذوفنون همگی اشاره به وجود توهمی در آدمی دارند، در دین به آن نفس گویند و دشمنش نامند باری متاسفانه اکثر انسان ها زیر بار این جور رفته اند.

جلال الدین در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۳ - داستان بوزرجمهر:

چوگویی که فام خرد توختم
همه هرچ بایستم آموختم
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پای آموزگار

محمد ملکشاهی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۹ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹:

با سلام
مصرع اول بیت سوم ..
ار دستم دهد درسته
با تشکر

امیر انصاری در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶:

عمل یعنی داخل کارهای سیاسی یک کشور شدن بیخردی می خواهد. آدم خردمند به همین سبب در امورات سیاسی کشانده نه می شود و لهذا عمل، کار خردمند نیست.
کسانیکه از سیاست خوششان نه می آید به خاطر خرد شان است. سنایی غزنوی حتی خواهر بهرامشاه غزنوی را به زنی قبول نه کرد چونکه بهرام با دادن خواهر خود از سنایی مداحی طلب می کرد و خردمندی چون سنایی را پسندیده نه بود

امید مددی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱:

با سلام و احترام؛ از اساتید گرامی تقاضا دارم در خصوص مفهوم "سقف سبزگون" در بیت دوم و "دو شمع سرنگون" بیت سوم شرحی بنگارند بر این غزل سراسر ابهام و ایهام.

مهرزاد ابراهیمیان در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:

سلام به همه....
یک موضوعی کاملا واضح است و آن اینکه,در زمان سعدی و مولوی و.......از وجود حیوان دریایی بزرگی خبر داشته اند(حالا یا شنیده بودند یا خوانده بودند و شاید بعضی هایشان هم دیده بودند)ضمن اینکه آنها حتما داستان یونس را در قرآن خوانده بودند.......و تمساح را هم به همین ترتیب میشناخته اند........و منظور سعدی حداقل در این غزل همان حیوان بزرگ دریایی است که به احتمال زیاد از قدیم به آن نهنگ میگفته اند,..........و شاید کسانی که در کنار رودخانه هایی که تمساح در آنها بوده ,زندگی میکردند,به دلیل بزرگی این موجودات آنها را(به غلط) نهنگ مینامیده اند.

گمنام در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۷:

دوستان حاشیه نویس
با این همه حضرتشان در آخرین بیت بند را آب داده اند!!
این جملگی وانهید و شمس مرا نچسبید، که او اصل هر چیز است!!
آب در هاون نکوبید.

گمنام در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹:

جناب جمشیدی،
بزرگی می فرماید:
گر تو قرآن بدین نمط خوانی
ببری رونّق مسلمانی
اّاین استاد ازراه رسیده سرکار نیز بدین نمط حافظ خوانی تنها رونق کسب و کار خویش میبرد

سعید در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۶ دربارهٔ سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۵ - الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم:

سلام در جواب آقایی که گفته « الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم »حدیث نیست به آدرسهای زیر مراجعه شود:
1-در عدالت سیاسی مبحث عدالت دارای جایگاهی بلند مرتبه است به صورتی که در احادیث از حضرت علی (ع) داریم که: «المُلک لا یبقی مع الظلم»[49] پس رعایت کردن عدالت در اجتماع یکی از شروط اصلی حفظ اجتماع است. تصنیف غررالحکم ودرر الکلم.
2-در حدیث دیگری از پیامبر مکرم اسلام حضرت محمد(ص) آمده است که: «الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم»[51] به این معنا که حکومت ممکن است که با کفر باقی بماند ولی با ظلم باقی نمی ماند. شیخ مفید، امالی، ص310 - ملا محمدصالح مازندرانی: شرح اصول کافی :ج 9 ص 383 .

حامد در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » تورکون دیلی:

سراب لیلار بو شعری اوخی سیدیلار اردبیل اوستانین دان آیریلمازدیلار
الله شهریارا رحمت السین

مهدی کریمی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۹ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

در مصرع دوم بیت دوم کلمه تمیز غلط و کلمه تمییز درسته

مهدی کریمی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۷ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

با سلام
مصرع دوم بیت دوم کلکه تمیز غلط و درست ان تمییز میباشد

حامد در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب پنجم در رضا » بخش ۳ - حکایت تیرانداز اردبیلی:

سلام
مفهوم شعر این است که تا زمانیکه اجل انسان نرسد نمیمیرد حتی اگر برهنه در برابر ساطور باشدـ

وحید در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:

در نسخه تصحیح محمدعلی فروغی هم آمده است عمری دگر بباید بعد از فراق مارا.

عطیه در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰ - فی‌الحکمة:

نسبت دادن عنوان مجیزگوی رضاخان پهلوی به شاعره ی آزاده ای مانند پروین امری به دور از انصاف و احتمالا ناشی از ناآگاهی صاحب دیدگاه بالاست. به عنوان مثال فردی آمریکایی که پروین را از نزدیک ملاقات کرده درباره ی او اینگونه سخن رانده است:
« نظر من برای اولین با به خاطر استنکاف او از تدریس زبان و ادبیات به ملکه، به «پروین» جلب شد. دلیری و سرسختی چنین طرز برخوردی، دل مرا از تحسین نسبت به او آکنده کرد. مخالفت با دستور صریح رضاشاه، علی‌رغم آشنایی با زودخشمی و خشونت او، شگفتی و تحسین مرا برانگیخت. پروین خانم در مورد تصمیمش در واردشدن به دربار از پشتیبانی کامل خانواده‌اش برخوردار بود و از آن گذشته عقاید و سنن اشرافی رایج، بر این تصمیم صحه می‌گذاشت. «رضا»، که عادت به تحمل مخالفت حتی از جانب اشرافی‌ترین افراد مملکت را هم ندارد، مجبور شد که تسلیم این دخترک جدی و عینکی بشود. مجبور کردن «پروین» به قبول فرامین شاهانه، برای شاه خطرناک بود و «پروین» خانم آن‌قدر تیز‌هوش بود که این را بداند.

محمد در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۷:

جناب مهدی عزیز ، قربون اون شکل ماهت بشم من ، حرف تبری از خلیفه اول و دوم رو زدی ، من حرف تو رو باور کنم یا حضرت علی (ع) که دخترشو به ازدواج خلیفه دوم در آورد ، چه اصراری داری که به داماد حضرت علی و شوهر خواهر امام حسین حتما باید بد و بیراه بگیم!!!!! پس چرا امام علی(ع) تبری نجُست وتازه بهشون دختر داد !!!!علی (علیه السلام) فرمودند: «دو کس در ارتباط با من به هلاکت رسند: یکی آن دوستی که تندرو است و دیگری آن دشمنی که در دشمنی اش زیاده روی کند.»

Mohammadreza.s در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۵ - اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا:

با سلام
در مصراع " گرگ بر خیزی ازین خواب گران "
اون " گرگ " هستش یا " گر " ؟
من اشتباه میکنم یا اشتباه تایپی هستش؟!
با تشکر ...

هدی در ‫۹ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

به هدی(خودم):
تو هم ابتدا فنون "طغیان روان" را بیاموز
و سپس روح پاک خودت را سرکش کن
تا نیازت به ستایش سرکشی روح بزرگان نباشد...
و آیندگان تو را به سرکشی روانت بستایند
اگر ظلوم و ستمگر نبودی بار امانتی را که همه از حملش فراری شدند نمی پذیرفتی
و حالا که از اول بنا را بر سرکشی و طغیان و یگانگی گذاشته ای چرا این کوه و دشت و بیابانی که از تحمل آن بار سرباز زدند تو را مشغول و ایستا داشته و نمی گذارد به سرکشی ات ادامه دهی؟
حرف مرد نباید دو تا باشد هدی!
تو ملکی و زیبدت سرکشی و ستمگری...

۱
۳۷۶۰
۳۷۶۱
۳۷۶۲
۳۷۶۳
۳۷۶۴
۵۵۴۷