گنجور

حاشیه‌ها

سید حبیب در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۴ - فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته:

باسلام و درود بر شما جناب نقطه چین...
البته خودتون گفتید اینطور خطابتون کنم ,
ببخشید.......
بسیار خوشحالم که این بحث ادامه پیدا کرد.
براستی که هدف من از این نظر دادن ها , فقط آموختن است و بس.
و خدا بهتر از همه میداند تا بحال در عمرم در مقابل نظر هیچ کس جبهه گیری نکردم و نخواستم , نظرم را به کسی تحمیل کنم.
القصه.......
شما اگر نوشته قبلی مرا دوباره بخوانید ,
ذکر کردم, که مولانا براستی همان است که شما فرمودید ,
و اگر ذره ای در این شک داشتم , اصلا الان اینجا نبودم.
باز هم میگویم , مولانا بزرگ و استاد ماست و من او را در زمره ,
خداوندان ادب , میپرستم و ستایشش میکنم.
گفته ام و باز هم میگویم , که مولانا در شعر قبلی , زن را تحقیر کرده ,
و به هیچ وجه نمیتوان , آن ابیات را ماست مالی کرد.
هیچگاه نگفتم او انسان بدی بوده یا بی فرهنگ,
میگویم اینگونه سخن گفتنش درباره زنان ,
برگرفته از تقلید اشتباهی بوده , که در عقایدش ,
لکه سیاهیست.
که متاسفانه امروزه نیز , از این دست تقلیدهای اشتباه زیاد است.
...

مصطفی موسایی در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۲ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۳ - در وصف خزان و مدح احمدبن عبدالصمد وزیر سلطان مسعود:

احتمالا کافور رباحی صحیح است

کمال داودوند در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۹۰:

5444

سهیل قاسمی در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:

شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب
به مومیایی لطف توام نشانی داد
مومیایی دادن در لغت به معنی درمان بخشیدن و چاره سازی کردن و شفا دادن آمده.
مانند انسان های بیمار (شکسته وار) به درگاه ِ تو آمدم چون که طبیب به من آدرس ِ تو را داده که از لطف ِ تو شفا بگیرم.

سهیل قاسمی در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵:

که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
1- درد ِ سرکش بودن، حتا در زمان ِ مستی هم خمار می آورد.
2- اگر مستی ِ تو خمار بیاورد، درد ِ سر (سردرد) خواهی کشید.

سهیل قاسمی در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶:

زُهد ِ خشک!
عین ِ غذا یا شیرینی که می گویند «خُشکه یه ذره آب بیار پایین بِره!»
زهد خشک هم ملول می کند. کمی باده بیاور که کمی تَر کند تا بتوان فرو برد!

سهیل قاسمی در ‫۹ سال قبل، چهارشنبه ۸ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸:

بر سینه ی ریش ِ دردمندان
لعل ات نمکی تمام دارد.
و جای دیگری گفته:
لب و دندان ت را حقوق ِ نمک
هست بر جان و سینه های کباب
کباب ِ سینه (ی مرغ دیگر! وگرنه گوسفند که سینه ندارد!) همراه با نمک از غذاهای باب میل خواجه حافظ بوده ظاهراً!

مسافران در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۲۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۰:

در جواب مستاجران ؛
حرف شما درست است اما شرط آن اینست که سران جوامع جملگی دزدان باشند.

محمدحسین عربشاهی همدانی در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۶:

من این بیت رو اینطوری دیدم :
خواهی که غریق بحر عشاق شوی
مشنو، منگر، مگو، میندیش، مباش
بیت شعر بدون کلمه ی "مگو" ؛ وزن اش و عروض اش به مشکل می خوره.

فواد در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲:

"کیمیای سعادت "ایهام بسیار زیبایی دارد.
نام کتاب امام بزرگوار ودانشمند اهل سنت ،امام محمد غزالی،است.
و اینکه سعادت به کیمیا تشبیه شده باشد.
به راستی که حافظ آفرین بر این ایهام زیبایت.

روفیا در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۴ - فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته:

شکسته نفسی نفرمایید...جان
من مهمان خودخوانده ام نه شما!
سید جان
من در زندگی ام از آدم های بسیار معدودی قواعد بسیار معدودتری یاد گرفتم.
یکی از آن قواعد از یک فوق متخصص قلب بود. هنگامی که با وی درباره مهاجرت صحبت میکردم و درستی و نادرستی آن، سخنی گفت که بسیار معقول و ارزشمند بود. گفت هرگز نمی توانم یک نسخه واحد را برای دو بیمار بپیچم. مهاجرت برای یک نفر نجات و برای یک نفر علی السویه و برای دیگری ویرانگر است!
فراموش نکنید که قدما و فقها و عقلا هرگز نمی توانسته اند از مردم عادی بخواهند خودشان درباره هر مساله ای بیندیشند وراه حل آن را بیابند، بعضی فرصت اندیشیدن ندارند برخی ابزار آن را!
اکثرهم لایعقلون!
نمیشد هم که برای تک تک آدم ها دستورالعمل جداگانه ای آورد!
از این رو پدیده ای به نام تقلید شکل گرفت.
تقلید در احکام فقهی هم احتمالا چنین شکل گرفت و از آنجا که همان اکثرهم درباره هر مساله کوچکی هزاران سوال بی معنی پیدا می کنند و به قول امروزی ها خز آن را در می آورند [داستان گاوی که قرار بود قربانی کنند در قرآن را که یادتان هست!] تقلید تا این حد گسترده شد و در طی زمان از سیطره سیاست و قدرت نیز در امان نماند.
اما اگر شما جزء دسته اکثرهم ... نیستید باید بتوانید کلیت ماجرای تقلید را غربال کنید و قسمتهای زاید آن را حذف نمایید.
رعایت حجاب در اماکن عمومی خود مقوله دیگریست، اشتباه نکنید، این تقلید نیست، این رعایت قانون است، اگر چنین نکنیم سر و کارمان با قانون است، اگر تصمیم گرفته ایم در ایران زندگی کنیم باید در خیابان حجاب داشته باشیم، اگر در محافل خصوصی حجاب را رعایت کنیم باز هم میتواند دلایل متعدد داشته باشد، یکی از آنها باور به تقلید است، یکی از دلایل کسب امتیازات اجتماعیست، یکی از آنها میتواند پرهیز از آزردن پدر و مادر سنتی باشد، دلیل دیگر برای حفظ امنیت و مصونیت است، چه خوشمان بیاید چه خوشمان نیاید مردم ایران از نظر جنسی در مضیقه هستند، روزه جنسی دارند، آیا خردمندانه است که کیف پر از جواهر را در یک محله فقیرنشین رها کنیم؟ من دیده ام برخی بانوان متجدد میگویند به من چه که او نگاه هرزه ای به من میکند؟ او چشمش را ببندد من چرا با حجاب عذاب بکشم؟
این سخن بخردانه نیست! او گرسنه است. تو هم نمی توانی یا نمی خواهی نیاز او را برآورده کنی، پس خود و جامعه گرسنه را به خطر میفکن. این فلسفه حجاب است، ولی همانطور که می دانید در جوامع گوناگون و دوره های مختلف زمانی هرگز تعریف واحدی نداشته است، از اینروست که بسیاری از بانوان چادرپوش در ایران پس از مهاجرت از پوشش چادر صرفنظر می کنند.چرا که در آن جوامع دیگر چادر کارکرد مصونیت آفرین یا امتیاز آور نخواهد داشت.
خطای شناختی و معرفتی خود را به حداقل خواهیم رساند اگر چندین خردمند را شناسایی کرده و ضمن آشنایی با اندیشه های آنها خود نیز همواره تمرین اندیشیدن داشته باشیم.
و هرگز از یاد نبریم که ما چیزی نمی دانیم، این گام اول و اصلی است، اگر آدمی علم به نادانی خود داشته باشد براستی فکر می کند، ولی اگر دچار توهم دانایی باشد تنها ادای فکر کردن در می آورد.
با عرض پوزش و آرزوی کامیابی.

نادر در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱:

دف همدم نِی شد، چو به آتش جان یافت
نِی محرم سِر، تا به جلا درمان یافت
سَر لایق دل شد، چو به مستی، شد عقل
دل خون شد و ره بر حرم جانان یافت ..

محمدرضا در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:

پیش از این گویند سعدی دوست می‌دارد تو را
بیش از آنت دوست می‌دارم که ایشان گفته‌اند

رحمت به روح پاک سعدی

مهدی در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:

آهنگ چشم مست از تریوله بند رو که چند بیت از این شعر درش استفاده شده گوش بدید به شدت زیباست

شهرام بنازاده در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:

نیک بجوش و صبر کن زانک همی‌پرانمت
پزانم صحیح است

سیاوش پرویزی نژاد در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۳ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:

این بیتها را من خوندم ولی به نظرم جاشون وسط همین شعر هست
زوجود هم گذشتم
به عدم رهم نداند
به کنست سجده کردم
به صنم رهم ندادند
ز حدوث پاک گشتم
به قدم رهم نداند
به طواق کعبه رفتم
به حرم رهم نداند
که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی

محمد لباف در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۸:

با سلام و احترام
بنده زیاد مولانا را نمی شناسم. اما با جستجو این شعر را پیدا کردم.
در مورد نظرات باید بگم که بنده با بی سوادی خودم شعر را چند بار خوندم. اینکه از نوبهار می گه. اینکه از بر خندیدن تاکید داره. اینکه میگه تو سمن و کم سن هستی و مانند درخت بزرگ می مانی. اینکه تازه اومدی. اینکه از کلمات همچون قمر و نافه ی اهو قید شده. همه و همه اشاره به یک بچه و قربانی شدن با افتخار و خوشحالی داره از دنیا میرود. اشاره داره. بعید نیست مرتبط با طفل اشاره شده در واقعه کربلا باشه.
در مورد نظر دوستان هم که بحث کردند مربوط یه شعر نیست و بحث تاریخی و مذهبی هست. سایت های هست با منبع مفصل جواب داده اند

سجاد عباباف در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۶:

استاد ادیب خوانساری نیز این غزل را در آواز ماهور خوانده اند. ایشان هم کلمه ضرورت را بکار برده اند

بهرام اشتری در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۰ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۶:

در مصرع دوم بیت چهارم، «هم نفسی» باید«هم، نفسی » باشد

بهرام ناهد در ‫۹ سال قبل، سه‌شنبه ۷ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۳ دربارهٔ اوحدی مراغه‌ای » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:

بیت اول و سوم در برنامه گلهای رنگارنگ 528 توسط استاد شهیدی خوانده شده . البته در آنجا در بیت سوم اینچنین آمده :
چه دهی صلای رفتن

۱
۳۷۰۳
۳۷۰۴
۳۷۰۵
۳۷۰۶
۳۷۰۷
۵۶۷۱