گنجور

حاشیه‌ها

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۹۷:

4616

محسن در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۷:

من منظور بیت آخر را متوجه نمی شوم

روفیا در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳:

باکی نیست ای دوست،
Hejran را بخوانید hajaran ، درست می شود!

مهدی میرزاخانی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱۷ - در مدح شاهزاده ی مبرور شجاع السلطنه مغفور حسنعلی میرزا فرماید:

سلام
مصرع اول بیت اول ، عید است و ساقی در قدح صهبا ز مینا ریخته ، می باشد لطفا تصحیح فرمایید

محمد رضا اقمشه در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۲۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹۰ - این قصیدهٔ را هم هنگام اقامت در سرخس سروده:

با سلام و احترام و تشکر از زحمات دست اندر کاران گنجور ، خدا قوت
به نظر میرسد در بیت 11 " بر " مناسب تر است تا " پر "
عاشقی بر خور و بر شهوت و بر خواب

رضا در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۵۷ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳:

هست مراد کسان دولت روز وصال
آنچه مراد من است در هجران آن طلب
مصرع دوم آهنگ نداره

رضا در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

آقا به نظر من این یکی از عاشقانه ترین ابیات فارسیه،بی نظیره،بی نظیر...
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۹۶:

قرارگرفتن درفصل خزان رابه دوستان
گنجوری تبریک میگویم،
زندگینامه همراه باخزان نباشد.
بنده این رباعی رابادوستان به اشتراک گذاشتم.
جمع این رباعی: 8421

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹:

مسعود خان گرامی
شما سؤال بفرمائید، حتماً استادان گرامی حاشیه نویس به کمک ما می آیند
مانا باشید

هیچستانی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:

آقای قاسمی در خوانش مصراع « بسا سرا که در این ...» سرا را به گونه ای می خواند که معنای خانه تداعی می شود در حالی که بسا سرا ، یعنی چه بسیار سرها

شیرین در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۴:

پیوند به وبگاه بیرونی ساقی درنگر&style=

علیرضا در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

باسلام خدمت همه ی دوستان
موردی که در مطالعه ی حاشیه ها به نظرم رسید این بود که دوستان بیشتر فرد مورد نظر مولانا رو از روی معانی ظاهری شعر میخواستند بشناسند البته من موضوع بحثم در مورد اینکه مولانا شعر رو برای چه کسی گفته نیست اما شعرای ما نوابغی هستند که برای مدح شخص یا حتی خدا برای اینکه معانی برای ما قابل فهم گردد از روایات فراوانی قیاس میگرند ولی دوستان همان قیاس ها را اصل میگرفتند و تصور میکردنند مثلا به خاطر یک مصراع این شعر در مدح علی یا خدا یا ‌... گفته شده.
ای برادر قصه چون پیمانه است
معنی اندر وی بسان دانه است
دانه ی معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را چون گشت نقل
پس ما هم پیمانه ی قصه را ننگریم و اینکه مولانا میگوید عجب جسمی فکر نکنیم که در مورد معشوق زمینی سخن میگوید چون جسم متعلق به معشوق زمینی است.

اسفندیار گفتاری در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۰۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۷ - داستان پیرزن با سلطان سنجر:

درنیمه دوم بیت شمار27 درکلیات حکیم نظامی گنجوی چاپ چهارم موسسه امیر کبیر بجای پاسخ « یاسج » آمده بمعنای « تیر پیکان دار ، تیر نشان دار» که به مضمون شعر نزدیک تر است.

سعید در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:

فارغ از اینکه منظور از خواجه، شمس است یا خیر و فارغ از غلطهای املایی حقیر، اهمیت در موضوعی است که محور کامنت من بود. اینکه رسیدن به رفتار بی عیب و نقص و اصل صداقت که موضوع اصلی آموزه های دینی است با هدف ثواب کردن و رفتن به بهشت نیست بلکه موضوع بشدت مهمتری منظور نظره. (هر انسانی که در تلاشه برای بهبود و پیشرفت در زندگی، سالکه ولو اینکه خودش واقف به این امر نباشه. چون اساسا سلوک یعنی روش و منشی در راستای کامل شدن) موضوع گذر از هفت وادی سلوک که با هدف از بین بردن نقاط ضعف و تثبیت صفات والاست، ابر انسان شدن را در پی داره و این نکته کلیدی و اسرارآمیز آن است. این پروسه، انسان معمولی رو به ابرانسان تبدیل میکنه که صاحب خلاقیت در یک فاز بسیار برتره. انسانی که مجموع صفات او شامل تحول شده و او را به جرگه افسانه وارد میکنه. (یعنی وقتی میگیم سلیمان نبی قادر به انجام امور خاص منجمله صحبت با حیوانات بود، اساسا با فردی طرف میشیم که وارد حیطه افسانه شده و در یک فضای خاص به ادامه زندگی میپردازه و ما مجازیم افسانه رو به کل غیر واقعی بدونیم و یا شاید بر اساس تحقیق و تجربه واقعی بشماریم) بعنوان مثال صفت شهامت و جسارت به حد کمال میرسه و پیامدش میشه روبرو شدن با یک انسان پر جاذبه و اثر گذار، و اصطلاحا مور به اژدها - یا آهو به آهوی سحرآمیز تبدیل میشه، که البته حضرت حافظ در مثنوی "الا ای آهوی وحشی" از استعاره آهوی وحشی استفاده کرده که جدا محشره این ترکیب. خود حضرت مولانا در جایی اینگونه اشاره داره به کیفیتی که عرض کردم:
داند دل هر پاک دل آواز دل ز آواز گل !
غریدن شیر است این در صورت آهوی او
نکته منظور نظرم اینه که این پروسه افسانه سازی و رسیدن به مرحله ابرانسانی گویا در دسترسه و لازمۀ رسیدن و درک این قانون نانوشته و فرمولِ رسیدن به "اقتدار و آگاهی" از ناز خارج شدن و مبارز و جنگاور بودن است. جهت گذر از امتحانات سخت و عبور از این هفت خان رستم. و این راهی نیست که هر زن یا مردی موفق به عبور از آن شوند چراکه اساسا انسان عادی درگیر با حس خودشیفتگی و خودبرترجویی و خودبرترپنداری خود، همه عمر در یک مرحله باقی میماند و دور خویش طواف کرده، فراتر از حس ارضاع امیال نمیرود.
بنابراین پیامد رسیدن به اصل صداقت در رفتار، به اقتدار و آگاهی ختم میشه و این یعنی وسعت یافتن قوه درک و اجرا (خلاقیت) در یک لول باورنکردنی اونهم از نوع خدایگان ! کلا توصیف شخصیتی که طی درگیر شدن با قانون متحول و ساخته میشه سخته. حضرت مولانا، پادشاهی ژنده پوش و بی تاج و تخت که بصورت خارق العاده ای با زمین و زمان درآمیخته را اینگونه توصیف مینماید:
شاهان همه مسکین او خوبان قراضه چین او
شیران زده دم بر زمین پیش سگان کوی او
بنگر یکی بر آسمان بر قله روحانیان
چندین چراغ و مشعله بر برج و بر باروی او
شد قلعه دارش عقل کل آن شاه بی‌طبل و دهل
بر قلعه آن کس بررود کو را نماند اوی او
ای ماه رویش دیده‌ای خوبی از او دزدیده‌ای
ای شب تو زلفش دیده‌ای نی نی و نی یک موی او
...
واقعیت غیر قابل توجیه اینه که تا هنگامیکه من نوعی غرق در خودشیفتگی خودم باشم چونکه مثلا ساکن اروپا هستم و یا چونکه فلان مدرک تحصیلی رو دارم، قادر به دیدن و شنیدن غیر از خود نیستم و دائم یک ذره بین دستم گرفتم و به عیب جویی دیگران مشغول- به جهت تایید ذهنی بخودم که بهترینم- و نشانه این رفتارم برخورد تمسخرآمیز با دیگرانه و پیامد همه اینها یعنی اینکه من یک احمقم و احمق باقی خواهم ماند- وهمین سبب میشه مجموع روشنگریها و آموزشهای قوی و مندرج در دیوان شمس تبریزی رو نفهمیم. میخونیما ولی نمیفهمیم. البته خواهش میکنم سوء تفاهم نشه- من خودمو عرض میکنم

مسعود در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹:

سلام به همه ی دوستان گرامی
خواندن پست های عزیزان لذت غزل حافظ را بیشتر کرد.
آیا از شما استادان کسی وقت دارد اگر گهگاهی سوالی داشتم و معنی بیتی را نفهمیدم، کمکم کند؟ در پست ها معمولا جوابم را خوب نمی گیرم.

محمد خدادادی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷:

در پاسخ به نهاوندی گرامی:
درود بر شما. در بیت دوم اگه به مصرع دوم اش توجه کنید :
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
نشون میده که مصرع اول درسته :
شوقست در جدایی و جورست در نظر
مصرع دوم میگه در حالی که در نظر بر یار سختی هایی وجود داره ، با این حال ترجیح میدم که جور رو تحمل کنم ولی پیشت باشم و نمی خواهم دور از تو باشم و در آسایش چرا که چشیدن راحتی که از تو دور باشم به کامم تلخ است و غیر قابل تحمل .
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم
اگه منظور شما رو لحاظ کنیم و مصرع اول رو بر عکس کنیم این طور میشه : جور است در جدایی... اونوقت از مصرع دوم که میگه هم جور به ....، چنین برداشت میشه که سعدی دوری از یار رو می خواد تا نظر بر یار که مردود هست .
و اگر مصرع دوم رو هم به همراه مصرع اول بر عکس کنید : "جور است در جدایی و ......" و " هم شوق به ...." پر واضح هست که شوق بهتر از جور است لذا این هم مردود است.
لذا به نظرم بیت اول که ازخودگذشتگی در ازای شیرینی نطر بر روی دوست رو نشون میده درست بوده و سعدی برای نظر بر یار حاضر است سختی ها ی راه عشق رو تحمل کنه و از خودبگذرد.

دانا در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۹:

با عرض پوزش مجدداً اصلاح می کنم:
عزیزُم کاسه ی چشمُم سرایِت
میون هر دو چشمُم جای پایِت
ازون ترسُم که تِه غافل نهی پا
نشینه خار مژگونُم به پایِت

محسن در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۳ دربارهٔ قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در شکرانه سلامتی ذات اقدس شهریاری دام ملکه د‌ر فتنهٔ باب علیه‌اللعنه و ا‌لعذاب:

نذرکردستم‌ کزین پس هرکجا سیمین‌بریست
گر همه فرزند قیصر سازم مست و خراب
گه ‌کنم با غبغبش بازی چو کودک با ترنج
گه به زلفش درآویزم چوکرکس با غراب
این دو بیت اشتباه تایپی دارد که باعث شده وزن شعر ایراد پیدا کند. باید این گونه اصلاح شود:
نذر کردستم‌ کزین پس هرکجا سیمین‌بریست
گر همه فرزند قیصر سازمش مست و خراب
گه ‌کنم با غبغبش بازی چو کودک با ترنج
گه به زلفشان درآویزم چوکرکس با غراب

مهرزاد ابراهیمیان در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:

سلام به همه،
در مصرع دوم از بیت سوم فکر میکنم اشتباه چاپی رخ داده باشد.به نظرم جایی خوانده بودم:
''کار مُلکست آنچه تدبیر و تأمل بایدش''
به این معنی که آن چیزی که لازمه اش تدبیر و تأمل هست امورات این دنیا و مملکت است و این کارِ یک رندی که با امورات دنیایی و مُلک کاری ندارد نیست.

محمد در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۳ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶ - هفت خوان عشق:

چو چهارده مه برج شرف .....
اشاره به چهارده معصومه باید باشه اینطور که برمیاد

۱
۳۶۹۷
۳۶۹۸
۳۶۹۹
۳۷۰۰
۳۷۰۱
۵۵۴۸