گنجور

حاشیه‌ها

مصطفا عزیزی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۹:

جناب محمدرضای گرامی توضیح شما قانع کننده نبود وقتی می‌دانید این شعر از آن ابوسعید نیست و سراینده‌اش رابعه است چرا تغییر نمی‌دهید؟ سایت وزین گنجور اکنون به مرجع تبدیل شده است و خوب است که دقت‌اش را افزایش دهد. با سپاس

ابوالفضل در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

سلام دوستان.معنی مصراع دوم بیت اول چیست؟

مهدی معرف زاده در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸:

من فکر می کنم که مصرع دوم بیت ششم باید چنین باشد:" کاورد چون تو نیک فرزندی" زیرا با کار شیخ اجل سازگار تر است.

تورج رامان در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۳۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۱۳:

لوک به شتر نر گفته میشود، در فصل جفتگیری دچار حالت مستی شده و کف از دهان بیرون میدهد
چون حالت مستی به او دست میدهد متوجه بار سنگین نمیشود
از طرفی شتر نر را به جهت قدرت بیشتردر کاروان برای باربردن استفاده میکنند، البته نژادهای دیگری که مناسب بار بردن نیستند و بیشتر مناسب دواندن و سرعت هستند را جماز یا جمازه میگویند،
شتر لوک بجهت جثه و قدرت با طمأنینة حرکت میکند و بهمین دلیل انرا سر کاروان میبندند که بقیه کاروان و دیگر شتران و احشام در پی آن حرکت کنند، لوک مست سرقطار اینجا با اشاره به همین شتر است که در زیر بار غم آزادی و دویدن خود را فراموش کرده

اردشیر در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۹ دربارهٔ خیام » ترانه‌های خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » درد زندگی [۲۵-۱۶] » رباعی ۲۱:

از خرمی و شنگی فقط خاطره مانده و بس و هر لذتی پایانی دارد و در این بین تجربه آنها برای ما مانده است
می توان گفت یک همدم پخته جز می ناب نماند اشاره دارد به تجربه إنسان که با گذشت زمان پخته می شود
پر واضح است که با گذشت جوانی که پر از شادی و شنگی است به میانسالی و پیری و پختگی میرسیم
دقیقاً مانند انگور که با پختگی شراب می شود

عامی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۷:

فکر کنم در بیت دو بجای بخفتیدی باید بخسبیدی باشه البته از نظر خوانش قشنگ تر هست وگر نه معنی که یکیه

عامی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

استاد شجریان این غزل رو در غالب آواز ددر دستگاه ماهور اجرا کردند که شنیدنش خالی از لطف نیست

میلاد در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:

بسیار دوست داشتنی

خسروی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۵۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۸:

به هر طرف که گذشتند ""دام "" بر دوشند

احمدی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۲۲ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۸:

سلام جناب امین کیخا . تصور میکنم گزاره " آمیته وینم " ( به ضم نون ) معادل " آمیخته بینم " به کار رفته , کما اینکه هم اینک هم در گویش همدانی کلمه "می بینم " تلفظ می شود : " می وینم " . اما اینکه مصدر " ویدن" را به معنی" دیدن " جنابعالی از کدام گویش نقل کرده اید نمیدانم . با تشکر

Prologlover در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

سلام بر همه
من میخوام ترجمه به انکلیسی این شعر

هر که ز غوغا وز سر سودا
سر کشد این جا سر ببریدش
هر که ز صهبا آرد صفرا
کاسه سکبا پیش نهیدش
عام بیاید خاص کنیدش
خام بیاید هم بپزیدش

احمدی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، شنبه ۹ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۵:

سلام . در نسخه‌هایی که من تا کنون دیده ام مصرع سوم چنین است : " لباسی بافتم بر قامت دل " وبا توجه به مضمون مصرع آخر صحیح تر بنظر می رسد ، اصطلاح‌ " تار و پود " با بافتن سازگار تر است تا دوختن . با تشکر از همه زحمات شما

Masoud در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۸ - توزیع کردن پای‌مرد در جملهٔ شهر تبریز و جمع شدن اندک چیز و رفتن آن غریب به تربت محتسب به زیارت و این قصه را بر سر گور او گفتن به طریق نوحه الی آخره:

Please change:
با ملایک گفت یزدان آن زمان
که نبوت را نمی‌زیبد فلان
to:
با ملایک گفت یزدان آن زمان
که نبوت را همی‌زیبد فلان

کمال در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۴۰:

4978

حمید در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

درود بر همگی عزیزان
در مورد کلمه مغبچه که انتقاد شده چرا حافظ استفاده کرده از این کلمه که اشاره به انحراف جنسی و ... دارد باید گفت این کلمه در فرهنگ عامیانه و عرف جامعه وجود داشته و احتمالا اصل آن هم مربوط به انحراف جنسی بوده اما به مرور زمان در ادبیات در کنار ساقی و معشوق و دلبر و ... و در همان ردیف قرار گرفته و برای بیان عشق دیوانه وار استفاده می شده و شاعری مثل حافظ هم برای بیان مطلب و درجه عشق از این واژه استفاده کرده و دلیل بر این نیست که معنی انحرافی قضیه به ذهن بیاید .

آرشاویر در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:

چرا اینقدر تند تند شعر خوانده میشه؟!
لطفا آرام تر و و شاعرانه تر خوانده شود.

۷ در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق
گمان برند که سعدی ز دوست خرسند است
مگر مجبورید همه غزلها را به خدا ربط بدهید.
به به به به عجب عارفانه:سعدی به پیرامونی ها میگوید یک وقت فکر نکنید دل خوشی از خدا دارم.شاید کمرو بوده و نتوانسته به خود خدا بگوید.

محمد در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

جناب بابک و علیرضای عزیز، از نظر بنده بحث را ادامه ندید بهتر است. چراکه سازنده نیست...
ولی انصافا این کلمه «قدیم العیام» را که دیدم وسط متن ادبی آقا بابک حسابی خندیدم! آن هم در حال خرده گرفتن از املای سایرین!! من که گفتم لاجرم این کلمه را از قصد و از الکی ول داده‌اند وسط متن که موجبات شادی خوانندگان را فراهم کنند!
ارادتمند همگی

عامی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۷۲:

این دو بیتی رو استاد شجریان در البوم سر عشق البته فکر می کنم سر عشق بود اجرا کردند که بنده با شنیدنش بغض میکنم چون دردشاعر رو (بابا طاهر)کامل میفهمم

arad در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۴ - نکته گفتن آن شاعر جهت طعن شیعه حلب:

با سلام
بعضی از دوستان باز به جای استفاده و گرفتن اصل منظور مولانا به حاشیه تمرکز کرده اند.به قول لاوتسو : من با انگشتم ماه را به شما نشان میدهم.لطفا به انگشت من خیره نشوید.
اگر بی تعصب نگاه کنیم به نظر بنده از مثنوی ساده تر و گویاتر وجود نخواهد داشت.
سخت گیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون اشامی است
کاملا ساده است.مولانا اینجا از عوام انتقاد میکند.از عمومی که گرفتار دیو نفس هستند.همین و بس.مولانا دعوت به خود شناسی میکند.و تم اصلی سرتا سر مثنوی همین است : خود واقعی ات را پیدا کن.انگاه به روشنایی به بهشت به همه چیز میرسی.و برای دیدن خود واقعی باید اول از سد من های ذهنی گذشت.این پرده های تو در توی من های ذهنی را درید.و این است که سخت ترین کار است.و به خاطر این است که مثنوی چنین قطور شده.
عشق است بر آسمان پریدن
صد پرده به هر نفس دریدن
اول نفس از نفس گسستن
اول قدم از قدم بریدن
نادیده گرفتن این جهان را
مر دیده خویش را بدیدن
گفتم که دلا مبارکت باد
در حلقه عاشقان رسیدن

میبینیم از امام حسین چگونه تجلیل میکند که حتی مداحان هم تا کنون نتوانسته اند چنین تجلیل کنند.اتفاقا این مولانا و امثال چنین عارفانی هستند که میتوانند امام حسین را بشناسند.
روح "سلطانی" ز زندانی بجست
چونکه ایشان خسرو دین بوده اند
و تاختن بر عوامی که گرفتار نفس هستند و فکر میکنند بر امام حسین دلشان میسوزد که چنین ظلمی در حق ایشان شده است.
روز ملک است و گش و شاهنشهی
"گر تو "یک ذره" از ایشان اگهی"
ور نه ای اگه برو بر خود گری
زانک در "انکار" نقل و محشری
بر دل و دین خرابت نوحه کن
که نمیبیند جز این خاک کهن
ور همی بیند چرا نبود دلیر
پشتدار و جانسپار و چشم سیر
خوب دوستان کاملا واضح است.مولانا میگوید اگر شما نوحه کنندگان "پیرو" چنین انسان بزرگی هستید باید همچون او دلیر جانسپار و "چشم سیر" باشید.
دنیا را به هیچ بگیرید.ایا چنین هستید؟ای نوحه کنندگان ایا حاضرید همچون او از جان(جان سپاری و دلیری و نترسی) و از مال و مقام(چشم سیری) بگذرید؟
ایا میتوانید حرص و ترس و خودخواهی و خودبینی را کنار بگذارید؟
اگر نمیتوانید همچون او باشید بروید به حال خودتان گریه کنید(و این گریه واقعا زمانی اتفاق می افتد که انسان به خود شناسی برسد و ان دیو های نفسانی مسلط را در درون خودش ببیند. )شاید خدا عنایتی کند و از شر این دیو های درونی نجات یابید.
مولانا وقتی میگوید بروید به حال خود خود گریه کنید توهین نمیکند بلکه واقعا میخواهد که به حال خود گریه کنیم.چون وقتی انسان به این مرحله برسد که به حال خود گریه کند یعنی ان دیو های مسلط درون خود را دیده و به خود شناسی رسیده و در چند قدهی رهایی است. و چقدر خوشبخت است کسی که به این مرحله "به حال خود گریه کردن" برسد.
او مظلوم نبود.او نیازی به گریه ندارد.او دلیر بود.او چشم سیر بود(طمع نداشت.طمع مال و مقام).
اگر او را دوست دارید پس خودتان را همچون او کنید(دلیر و چسم سیر) تا لیاقت پیروی او را داشته باشید.تا همچون او به رهایی به خوشبختی و به خدا برسید.

۱
۳۶۹۸
۳۶۹۹
۳۷۰۰
۳۷۰۱
۳۷۰۲
۵۴۷۷