گنجور

حاشیه‌ها

جاوید مدرس اول رافض در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

سرّیست بدل گویم ،با آنکه امین باشد
ایجاز بگویم گر، ترسم که کمین باشد
شعری بسرایم تا شایسته ترین باشد
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
...............................................
در حسرت لعل تو سرگشته ام و بیمار
آن قوت چو یاقوتت معجون می اسرار
جان بسته حکم تو تا کی کنی اش احضار
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
...............................................
مرآت وجود ما فصلیست زآب و گل
صیقل چو دهیم آنرا باشد که بود مقبل
در محضر آن سلطان باشیم اگر قابل
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
..................................................
در فربهی ات ایجان باید که کنی پرهیز
در راه وصول حق ،خود را چو کنی تجهیز
البته که می یابی ، با ذائقه تمییز
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
......................................
بشنو دهمت ایدل این لحظه ترا یک پند
روزی تو اگر گشتی بیمایه و حاجتمند
ورغرقه غم گشتی می خورکه کنی ترفند
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
.....................................
در زیر قبا پنهان، دارد چو خدا فرمود
نشناسدشان اغیار،هستند همه محمود
بازار خلایق را باشند چراغ سود
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
.............................................................
اشکست که سرّدل گشتست به آن ظاهر
در سلک نشاید شد ،در راهروی قاصر
"رافض"چو بود قسمت از جانب حق صادر
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد

فریبا نصیرآبادی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۰ - مرتد شدن کاتب وحی به سبب آنک پرتو وحی برو زد آن آیت را پیش از پیغامبر صلی الله علیه و سلم بخواند گفت پس من هم محل وحیم:

نطق آب و نطق خاک و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل
اشاره داره به آیه 74 سوره بقره
و ان منها لما یهبط من ...

عمر شیردل در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۸ دربارهٔ عطار » مختارنامه » باب چهل و چهارم: در قلندریات و خمریات » شمارهٔ ۲:

بیت اول ، مصرع اول ، را باید چنین نوشت : ما خِرقهٔ رسم ، از سَر انداخته ایم ؛ بیت اول ، مصرع دوم ، را باید چنین نوشت : سَر را بَدَلِ خرقه ، در انداخته ایم ؛ و بیت دوم ، مصرع دوم ، را باید به این شکل اصلاح نمود : گر خود همه جان است ، بر انداخته ایم .

جابر در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

سلام بر دوستان
مصرع "از روی تو بیزارم گر روی بگردانم" رو نمی فهمم.
کسی از دوستان صاحب نظر میتونه برام معنیش رو توضیح بده
سپاس از همه

مسعود در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹:

تشکر از جوابتان مهناز خانم.
گفته ی شما متین، اما فکر کردم شاید ارتباطی به بیماریی به نام haemolacria داشته باشد که احتمالا در گذشته هم بوده و شاعران از آن بهره ی خود را برده اند. خصوصا که در جایی خواندم وقتی در کیسه ی اشک، اشکی نماند خون از چشم جاری می شود.

منصور پویان در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او:

در داستان دوّم ِمثنوی، کنیزک نمودی ست از وجه سرگردانی ِما که در افکار و آمال دنبال خوشبختی می گردیم. زرگر همانا زر و سیم یا عوامل دنیویست که ما را گویا از سعادت در عالم ِپدیدار بازداشته است. مرد خردمند همانا عارفی ست که موجب بیداری می شود و بنابر مشیت الهی؛ بند ِتعلقات زمینی را از ذهنیت آدمی می گسلد. انسان از خدا آفریده شده است و جلوه درونی آن همانا کودک درون است که بعداً به امیال دنیوی و تحت القای افکار و امیال؛ مبتلا می گردد. تحت تأثیرالقائات و تمایلات، خلجان ها تقویت میشوند و پزشکان که همان راهجوئی های دنیوی اند؛ با دادن سرکنگبین یا روغن بادام؛ کوشش در جهت تخفیف ِتأملات مبذول می دارند ولـّـی نتیجه ای معکوس و وارونه گرفته می شود. بنابر نهاد ِناآرام ِجهان؛ همه چیز برعکس عمل می کند؛ چرا که شاه و حرکتش در کوه و دشت یعنی در دار ِزندگی ِجسمانی؛ در جهت صید خوشبختی های تخیلی و عشق های اثیری مثل دلبستگی به همین کنیزک در این داستان؛ آدمی را از شاهراه حضور و سلوک بازمی دارند. جانمایهء این داستان نمایشی و نمادین این است که همه گرفتاریها و رنج انسان از دلبستگی ها و از وابستگی ها نتیجه می شوند. در ادامه داستان، حکمت یعنی معرفت روحانی یا خرد برتر یا عقل قدسی به سراغ شاه می آید و می فهمد که درد وابستگی ها و دلبستگی ها به رنگهای عالم پدیدار و منجمله به عشق و سعادت دنیوی ست که موجب حرمان ِخاطر و پژمان اش شده است. سخن اینجاست که نفسانیات و کارکرد ِعقل جزئی و دنیا-محوری و رنگ ِتعلقات ِدنیایی؛ آنچنان ما را در ستیز با ذات زندگی و با حضرت ِجانان قرار می دهد که شیفته خودمان یا باورهایمان می شویم. آنچنانکه پالان خر را بدست می آورد ولـّـی گرگ یعنی حوادث دنیوی؛ خر را در می رباید یا اینکه وقتی آب یعنی مایهء حیات ِفیزیکی را پیدا می کنیم؛ کوزه در پی رویداد ها در هم می شکند. بعبارت دیگر، وقتی پی ِعشق یعنی خوشبختی در عالم مادّه باشیم، لاجرم در پی کنیزک هستیم و وقتی کنیزک را پیدا می کنیم؛ ناگزیر او بیمار و نالان می شود و حال ِموقت ِرضایت و خوشباشی تداوم نمی یابد.

آرسیس در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار:

بسوزد پدر عاشقی :(

لیلا در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:

عماد فقیه هم شعری داره به این وزن و قافیه که قابل تامل است:
دوش بگذشتی و در شهر قیامت برخاست
عافیت از دل ارباب سلامت برخاست

روفیا در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۳ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۶ - خلوت اول در پرورش دل:

خواجه گریبان چراغی گرفت
دست من و دامن باغی گرفت
خواجه دل یقه چراغی را گرفت تا با روشن کردن راه دست مرا به دامان باغ برساند!

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹:

مسعود خان گرامی
منتظر بودم از استادان جوابی بر پرسش شما بیآید ولی ،،،،
دوست گرامی ، خیال پردازی های شاعرانه را نمی توان با وسایل مادی اندازه گرفت ، شاعر ، تا ورای حقیقت به پرواز در می آید ، آنجا که :برتر اندیشه بر نگذرد ،
هیچ گریه ای خونین نیست و خون جگر نیز اصطلاحی ست برای غم فراوان ،
در زبان فارسی ازین دست تعارف بسیار داریم ، مثل انکه می گویند : قدمتان روی چشم ، یا خاک پای شما هستم
زیبایی شعر نیز اغلب در همین پرواز اندیشه است.
مانا باشید

من در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۹:

بلبل به زبان پهلوی سخن می‌راند، این در جواب کسانیه که به پارسی‌گویان عجم (لال، گنگ) میگفتن ...

مصطفی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۲۱ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » مخمس:

الحق که این شعر وجد و شور عظیم و بیسابقه ای در دل من ایجاد نمود. دوستان شعر و درکل هر مطلبی مانند شرابیست در قدح، ما باید شراب را بنوشیم نه فقط به جام آن توجه نماییم . حرف و گفت وصوت را بر هم زنم ....تاکه بی این هر سه با تو دم زنم . باتشکر

مهدی به فتح میم در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۶:

در مصرع دوم بیت ماقبل آخر،
"قیاس کردم و ز اندیشه‌ها وراست هنوز" به نظر میرسه یه فاصله اشتباه وارد شده.
"ورا" یه کلمه است. معناش هم اینطور میشه که: قیاس کردم و [نیازمندی من] از اندیشه ها هنوز ورا می باشد.

کامیاب در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:

دعوی احتیاج پوچ خجلت سعی‌کس مباد
قفل جهان بی‌دری زنگ زد ازکلید ما
واقعا دلنشینه
منتها مفهوم عمیقش انسانو به فکر وا میداره

دانا در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۳۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۴:

ته دوری از برم دل در برم نیست
باباطاهر به گویشی از گویش هاِی پهلویِ ایران میانه، بسیار شبیه به گویش های کنونی لری و لکی، می سروده است. در این گویش تو را تِه می گویند. جایگزینی تو به وزن شعر آسیب نمی زند ولی به نظر می رسد به زبان اصلی شاعر وفادار نباشد. دوبیتی های بابا طاهر چنان به وزن و آهنگ وفادارند که صاحب نظران موسیقی کلاسیک ایرانی امروز بر این باورند که او بی شک سواد موسیقایی داشته است.
از لحن و محتوای گفتگوی برخی از دوستان متاسف شدم. البته موسیقی های متفاوتی برای ذوق های متفاوت خلق و تولید می شوند. هم چنانکه در شعر و نقاشی و معماری و ... آزادی اندیشه و کلام برای رشد جامعه شرط است و ادب و احترام هم نه در بضاعت همه هست و نه شرط هر گفتگو. اما آنچه گفتگو را موثر و بارور می کند، خرد و آگاهی است. اطمینان دارم که هیچ هنرمندی از اینکه دوست داران او به پیش کسوتان و اساتید، و یا نوآوران هنر او کم لطفی کنند، نه خرسند می شود و نه به بزرگی می رسد. تنوع در هنر و اجرا به غنای فرهنگی کمک می کند. پاسش بداریم.

میلاد رومی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

استاد عزیز جناب گمنام من هنگام نوشتن این نظر از فرط لذت این لغت "هشتگ" را استفاده کردم شما به استادی خویش ببخشایید.!

میلاد رومی در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲:

یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
هیچ کس از آفتاب خط و گواهان(گواهی) نخواست
ای گل و گلزارها کیست گواه شما
بوی که در مغزهاست رنگ که در چشم‌هاست
تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ
از چهره ‏هایشان طراوت نعمت [بهشت] را درمی‏ یابی
المطففین (24)

فرهاد در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷:

چقدر این زیباست: "تا ریشه در آب است امید ثمری هست"
عرفی چو زدی زخمه بر آن تار دل از عشق،
بشنو سختی تا که بدانی اثری هست،
گر ریشه برون شد ز دل آب و بر خاک،
امید به باران و نم ابر تری هست :)

مسعود در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه:

سلام آقا فقیر
اهل ریگ اهل بیابان می شه یعنی همان اهل مکه. ولی معنی این بیت و بیت بعدی خوب برایم مفهوم نیست. یه راهنمایی می کنید عزیزان؟

مسعود در ‫۸ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹:

چشم مهناز خانم
خون جگر چطور جلوی اشک را می گیرد؟ خون گریستن یعنی چه؟

۱
۳۶۹۶
۳۶۹۷
۳۶۹۸
۳۶۹۹
۳۷۰۰
۵۵۴۸