گنجور

حاشیه‌ها

ابوالفضل در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

با سلام
در بیت نهم
ستودن نداند کس اورا چو هست
میان بندگی را ببایدت بست
حرف ت در کلمه ی ببایدت چه معنا و چه نقشی در بیت دارد
با تشکر لطفا سریع تر پاسخ بدهید

 

حسین در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۵۸ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸:

ببخشید
تو رو خدا یک کم فونتتونو بزرگ تر کنید کور شدیم

 

بهمن دانشمند در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۵۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳۶:

تای نان = قرص نان
ای شکم خیره به تایی بساز = ای شکم خیره به یک قرص نان بسنده کن (طمع کار مباش)
نا نکنی پشت به خدمت دو تا = تا مجبور نباشی پیش دیگران تا زانو خم شوی .
دو تا = دو لا

 

جهانگیر پایور در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۳ - حکایت در معنی سفاهت نااهلان:

با سپاس فراوان از شما :
یکی تیری افکند و در ره فتاد
وجودم نیازرد و رنجم نداد ..
.
یک حرف میم افزون فرمایید . ممنون

 

بی سواد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۲۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴:

به گمانم آن سرم است که سرد شده است و سرما

 

بی سواد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:

میرزا ابراهیم کلانتر شیراز بود به روزگار کریمخان و بر آورده او، خیانت او به لطفعلی خان جوان شیراز را به آغا محمد خان تسلیم کرد. خواجه قاجار پس از ساختن کار خان زند ، جا به جایی استخوانهای کریمخان از شیراز به زیر پلکان کاخ گلستان ، به جانشین خود فتحعلی سفارش کرد نسل این خانواده خیانتکار را از میان بردارد ، می گویند وی جمله مردینه های این خاندان نمک ناشناس را از دم تیغ گذراند.

 

کاکتوس در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱ - بازار شوق:

به قول یکی از شاعران،
شعری که تورا جان بخشد، شاعرش را یـــک‌بار کشته است...
ممنون بابت این شعر فوق‌العاده از استاد شـــهریار

 

سهند در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است:

امام پیروز
در جواب اینکه هرکس حسین را دوست بدارد خداوند اورا دوست خواهد داشت
من معتقدم خداوند هر کس را دوست بدارد داغ عشق حسین را در سینه اش می نهد

 

کورش در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹:

دوستان عزیز لطف کنید دست از این تعصب بی جا بردارید. از یک سو کسانی که شعر کلاسیک را تو سری می زنند و و تازگی ها شعر کلاسیک را شعر هم نمی دانند به ادبیات پارسی آسیب می رسانند، از سویی دیگر برخی متعصب ها با اندیشه های منجمد که حتی این را متوجه نیستند که خوانده شدن اشعار کلاسیک توسط خواننده های تازه با سبک های تازه باعث گرایش بیش تر مردم به ادبیات کهن پارسی می شود
دست بردارید.
خدمت بزرگی که چاووشی به ادبیات پارسی کرده روشن است. او کسانی که شعر را فلان شعر نو و سپید و.. می دانسته اند را با شعر راستین یعنی شعر کلاسیک و دارای وزن و قافیه و درونمایه ی ژرف آشنا کرده.

 

بابک در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:

محدث گرامی،
این صدراعظمها و نخست وزیران: قوام السطنه و برادرش وثوق الدوله همچنین دکتر محمد مصدق، دکترعلی امینی، و مستوفی المممالکها ( میرزا یوسف و پسرش میرزا حسن) و تنی دیگر از اولاد میرزا محمد خان قوام الدوله آشتیانی می باشند.
خانواده قوام شیرازی که اولاد میرزا ابراهیم خان کلانتر ( صدر اعظم لطفعلی خان زند و آغا محمدخان و فتحعلیشاه قاجار) می باشند ریشه خود را از این وزیر شاه شجاع یعنی قوام الدین حسن می دانند.

 

نجمه برناس در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹:

بیت 6) حیف است چنین موی خوشبو و درازی را گره بزنی و ببندی رها کن تا آغوش و سینه ات را خوشبو کند .
بیت 7 ) گمان می کنم آنکه به تو علاقه ای ندارد آدم نیست بلکه نقشی است که از سنگ و روی ساخته شده است .
منظور شاعر از گم کرده دل ، همان عاشق است . همانطور که در ادبیات به بیدل نیز عاشق می گویند . باری = به هر حال
بیت آخر : سعدی سپاسدار و جفابین و دم مزن یعنی حرف نزن
با همه ظلم و ستمی که می بینی و در مصرع آخر می گویدکه هر چه از دوست رسد نکوست .

 

نجمه برناس در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹:

مصرع دوم بیت اول : هر جا که بگذرد ، همه چشمی بر او بود
بیت 5 ) ای کسی که از همه زیبارویان روزگار زیباتری بیچاره آن عاشقی که سرگشته عشق تو است . گو = گوی در بازی چوگان کاربرد دارد و با ضربه های چوگان به هر طرفی پرت می شود شاعر این حالت را به سرگشتگی تعبیر کرده است .

 

نجمه برناس در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:

سعدی دربیت اول می گوید :
نگاه عارفان و خداشناسان از روی خواهش نفس نیست و سیر و سلوک اهل نیاز ( عاشقان ) قدم گذاشتن در راه نادرست نیست
بیت دوم :نگاه کردن بر دیدار محبوب بر عارفان و حق شناسان همیشه جایز است . امابر عامه مردم و جاهلان فقط یک بار یا یک لحظه نگاه کردن مجاز است .
بیت سوم : بوسیله نسیم صبحگاهی باید که تو گیاه زنده باشی نه موجود بی جان و جماد که از باد صبا خبر ندارد .
بیت چهارم: اگر سعادت داشته باشی که با معرفت و روشن دلی جان عاریت تسلیم کنی به زندگی ای رسیدی که پس از آن نابودی نیست .
شاعر در بیت 6 می گوید چرا حالی از دوستان نمی پرسی .
بیت هشت : اگر تو مرا بکشی در قیامت تو را مؤاخذه نمی کنم زیرا در میان دوستان به خاطر از بین رفتن یک جان کشمکشی صورت نمی گیرد

 

یه بنده خدا در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵:

من در زندگی زیاد خیال پردازی کردم اما واقعیت ها چیز دیگر است . خود را غرق در عشق زمینی نکن .
همیشه بزرگان ما گفته اند :
آ نچه دلم خواست نه اون شد / هر چه خدا خواست همون شد . در به دست آوردن هرچیز به خداوند مهربان توکل کن .

 

نجمه برناس در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۴ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:

در بیت دوم شاعر نگرانی خود را از وجود رقیب بیان می کند برای همین تمام شب را پاسبانی می دهد که عاشق دیگر (رقیب)به در خانه معشوقه اش نیاید.
در بیت پنج سربرگ گل ندارم صحیح است یعنی خیال رفتن به باغ و بوستان را ندارم . سر در اینجا مجاز است

 

رسول در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۲۳ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » رباعیات » شمارهٔ ۲۰:

افسوس که روح در بدن نیست مرا یک بلبل مست در چمن نیست مرا

 

کمال در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۴۹ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۳۳:

باسلام
اصلاحیه دررابطه باجمع دوبیتی که دیروزصورت گرفت شماره
(343)که بعدابه تعبیری به عرض خواهدپذیرفت وپوزش ،،،،،،،،،
میطلبم وجمع دوبیتی شماره مذکورکه درصفحه آن قرارداریم،،
(6001)می باشد.
بدرود

 

ع.ع در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۸ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹:

گر سیر گشتی تو از من و خواهی که نگذرم یا
گر سرد گشتی تو از من و خواهی که نگذرم گرد در سرای تو این نیز بگذرد.

 

کمال در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۲۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۳۴:

باسلام ووقت بخیر
جمع آن: 6053

 

مهدی کاظمی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۹:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۴۱ - طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش:

وین نفس ، جانهای ما را همچنان
اندک اندک دزدد از حبس جهان

تا ا لیه یَصعَد اَطیابُ الکلم
صاعداً منّا الی حیثُ عَلِم (886)

جان های ما نیز که همچون آبی که در حوض زندانی است در تن های ما زندانی است توسط نفس هایی که در هر لحظه می کشیم از تنمان دزدیده می شود و کم کم روح از زندان تن آزاد می شود. به قول یکی از شاعران معاصر: زندگی کردن من مردن تدریجی بود هر چه جان کند تنم عمر حسابش کردم
در حقیقت با هر نفسی که می کشیم، قدمی به مرگ نزدیک می شویم اما این مرگ برای انسان مومن نه تنها شوم نیست بلکه امری مبارک است.
در بیت 886 که مصراع اول آن از آیه 10 سوره فاطر اقتباس شده است، می گوید:
" کلمات نیکو ( ارواح پاک مومنان ) به بارگاه الهی صعود می کنند و تا جایی که فقط خدا می داند بالا می روند.

تر تقی انفاسنا بالمنتقی
متحفاً منّا الی دار ا لبقا

ثم تاتینا مکافاه المقال
ضعفَ ذاک رحمه من ذی الجلال

ثمّ یلجینا الی امثالها
کی نیال العبد ممّا نالها

هکذی تعرج و تنزیل دایما
ذا فلا زلت علیه قایما

نفس های ما در قالب این واژه های پاک ( ستایش پروردگار ) همچون تحفه ها و هدایایی از جانب ما به سرای جاودان بالا می رود.
سپس در قبال این ستایش ها ، از طرف خداوند والجلال و شکوهمند دو برابر آنها رحمت به ما داده می شود.
پس از آن پروردگار ما را به گفتن سخنانی مانند آنها وامی دارد تا بنه از آنچه بدان رسیده است، بالاتر رود.
بدین گونه همواره تسبیح و دعای ما بالا می رود و رحمت حق پایین می آید ، و تو همواره برای ستایش حق و بهره مندی از رحمت او آماده ای.
پارسی گوییم: یعنی این کشش زآن طرف آید که آمد آن چشش

چشم هر قومی به سویی مانده است کآن طرف یک روز ذوقی رانده است

تا کششی از جانب حق نباشد، بنده به آن سو کشیده نمی شود و تا این کشش نباشد، هیچ کوششی از جانب بنده انجام نمی شود و اگر هم انجام شود به جایی نمی رسد اما قبل از آن که چنین کششی ایجاد شود، پروردگار مزه معرفت خود را به بنده می چشاند و درواقع، این چشاندن (چشش ) مقدم بر کشش است. بنابراین، انسان همیشه متوجه طرفی است که از آن طرف احساس ذوق و لذتی ( چشش و چشیدن ) داشته است، یعنی انسان با اندک آگاهی از اسرار حق به سوی حق کشیده می شود.

 

۱
۳۶۶۴
۳۶۶۵
۳۶۶۶
۳۶۶۷
۳۶۶۸
۵۰۷۶
sunny dark_mode