زهی مقصود اصلی از وجود آدم و حوا
غرض ذات همایون تو از دنیا و مافیها
طفیلت در وجود ارض و سماء عالی و سافل
کتاب آفرینش را به نام نامیت طغرا
رخ از خواب عدم ناشسته بود آدم که فرق تو
مکلل شد به تاج لافتی و افسر لولا
شد از دستت قوی دین خدا آیین پیغمبر
شکست از بازویت مقدار لات و عزت عزا
نگشتی گر طراز گلشن دین سر و بالایت
ندیدی تا ابد بالای لا پیرایه الا
در آن روز سلامت سوز کز خون یلان گردد
چو روی لیلی و دامان مجنون لاله گون صحرا
کمان بر گوشه بر بندد گره چون ابروی لیلی
علم بگشاید از پرچم گره چون طرهٔ لیلا
ز آشوب زمین و ز گیر و دار پر دلان افتد
بدانسان آسمان را لرزه بر تن رعشه بر اعضا
که پیچد بره را بر پای، حبل کفهٔ میزان
درافتد گاو را بر شاخ، بند ترکش جوزا
یکی با فتح همبازی یکی با مرگ هم بالین
یکی را اژدها بر کف یکی در کام اژدرها
کنی چون عزم رزم خصم جبریل امین در دم
کشد پیش رهت رخشی زمین پوی و فلک پیما
سرافیلت روان از راست میکالت دوان از چپ
ملایک لافتی خوانان برندت تا صف هیجا
به دستی تیغ چون آب و به دستی رمح چون آتش
برانگیزی تکاور دلدل هامون نورد از جا
عیان در آتش تیغ تو ثعبانهای برق افشان
نهان در آب شمشیر تو دریاهای طوفانزا
اگر حلم خداوندی نیاویزد به بازویت
چو یازی دست سوی تیغ و تازی بر صف اعدا
ز برق ذوالفقارت خرمن هستی چنان سوزد
که جانداری نگردد تا قیامت در جهان پیدا
ز خاک آستان و گرد نعلینت کند رضوان
عبیر سنبل غلمان و کحل نرگس حورا
ز افعال و صفات و ذاتت آگه نیستم لیکن
تویی دانم امام خلق بعد از مصطفی حقا
به هر کس غیر تو نام امام الحق بدان ماند
که بر گوسالهٔ زرین خطاب ربیالاعلی
من و اندیشهٔ مدح تو، باد از این هوس شرمم
چسان پرد مگس جائی که ریزد بال و پر عنقا
به ادنی پایهٔ مدح و ثنایت کی رسد گرچه
به رتبت بگذرد نثر از ثریا شعر از شعرا
چه خیزد از من و از مدح من ای خالق گیتی
به مدح تو فراز عرش و کرسی از ازل گویا
کلام الله مدیح توست و جبریل امین رافع
پیمبر راوی و مداح ذاتت خالق یکتا
بود مقصود من ز این یک دو بیت اظهار این مطلب
که داند دوست با دشمن چه در دنیا چه در عقبی
تو و اولاد امجاد کرام توست هاتف را
امام و پیشوا و مقتدا و شافع و مولا
شها من بنده کامروزم به پایان رفته از عصیان
خدا داند که امیدم به مهر توست در فردا
پی بازار فردای قیامت جز ولای تو
متاعی نیست در دستم منم آن روز و این کالا
نپندارم که فردای قیامت تیرهگون گردد
محبان تو را از دود آتش غرهٔ غرا
قسیم دوزخ و جنت تویی در عرصهٔ محشر
غلامان تو را اندیشهٔ دوزخ بود ؟ حاشا !
الا پیوسته تا احباب را از شوق میگردد
ز دیدار رخ احباب روشن دیدهٔ بینا
محبان تو را روشن ز رویت دیدهٔ حق بین
حسودان تو را بیبهره زان رخ دیدهٔ اعمی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن به مقصود آفرینش انسانها، یعنی آدم و حوا، و جایگاه والای امامان و پیامبران اشاره میشود. شاعر با زبانی ادبی و پرمغز، به عظمت و مقام امامان بهویژه امام بعد از پیامبر (مصطفی) میپردازد و تأکید میکند که امید او به محبت و شفاعت امامان در روز قیامت است. همچنین بیان میکند که در آن روز، تنها متاع او ولای امامان است و محبّت به آنها او را از آتش جهنم نجات خواهد داد. تفاوت بین دوستان و دشمنان در دنیا و آخرت نیز مورد تأکید قرار میگیرد و در نهایت شاعر احساس حقارت خود در مقایسه با مقام و عظمت امامان را ابراز میکند. مسیر رستگاری و نجات در گرو محبت به ایشان و درک مقامشان است.
هوش مصنوعی: باشد که هدف اصلی از آفرینش آدم و حوا، خواسته بزرگ تو از این دنیا و آنچه در آن است، باشد.
هوش مصنوعی: تو با وجودت در آسمان و زمین، در دل زندگی، کتاب آفرینش را با نام بزرگ تو آغاز نمودی.
هوش مصنوعی: آدمی که از خواب عدم بیدار شده، چهرهاش به زیبایی درخشیده است و سرش با تاجی باشکوه و زیبا تزیین شده است.
هوش مصنوعی: از قدرت تو دین خدا و آیین پیامبر تحت فشار قرار گرفت و عزت و شرف تو از تلاش و قدرتت کم شد.
هوش مصنوعی: اگر به زیباییهای دین واقف نشوی، هرگز نمیتوانی تمام زیباییهای آن را درک کنی. تا زمانی که روح و جانت همراه با دین نباشد، نمیتوانی به عظمت و زیبایی واقعی آن پی ببری.
هوش مصنوعی: در آن روزی که عشق و شور و شوق دلی را میسوزاند، مانند آنکه سر و صورت لیلی با زیبایی و لطافت مانند گل لاله میدرخشد و دامن مجنون پر از غم و اندوه است.
هوش مصنوعی: کمانی که در گوشهای بسته شده، به شکل ابروی لیلی خود را برافراشته میکند و از پرچم، به شکلی زیبا و ظریف که شبیه به طرههای لیلا است، نمایان میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر ناآرامیهای زمین و آشفتگیهای زندگی، دلهای شاد و پرانرژی هم تحت تأثیر قرار میگیرند و از این رو، آسمان نیز به نوعی احساس لرزش و اضطراب میکند.
هوش مصنوعی: گرهای که به پاهای بره میپیچد، مانند بندهایی است که بر کفهٔ میزان و در شاخ گاو قرار دارد، درست مثل بند ترکش جوزا که در آنجا آویزان است.
هوش مصنوعی: در اینجا به تضادهای موجود در زندگی اشاره شده است. برخی افراد در شرایط خوشی و رفع راحتی هستند و با دیگران همرا هستند، در حالی که دیگران با مرگ و خطرات مواجهند. برخی با قدرت و شکوه زندگی میکنند و برخی دیگر در چنگال مشکلات و رنجها قرار دارند. این وضعیتهای مختلف نشاندهنده تنوع و پیچیدگی زندگی انسانی است.
هوش مصنوعی: وقتی که عزم جنگ کنی، مانند جبرئیل امین، زمین در مقابل تو راهی خواهد شد و آسمان نیز به حرکت درخواهد آمد.
هوش مصنوعی: فرشتگان از سمت راست به سوی تو میآیند و تو را با آوازهای زیبا به صف محشر میبرند، در حالیکه تو در خلوص و پاکی در حرکت هستی.
هوش مصنوعی: با یک دست تیغی مانند آب و با دستی دیگر نیزهای مانند آتش در دست داری، این باعث میشود که رزمندهای شجاع و دلاور به پا خیزد.
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند آتش است که جانداران خطرناک را نمایان میکند و شمشیر تو همچون دریاهای طوفانی، قدرت و هیبت خود را پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: اگر صبر و بردباری خداوند بر تو سایه نیندازد و تو خود را به جنگ آماده کنی، او به مانند پرندهای که به سوی دشمن میپرد، باید با شهامت و قدرت به مقابله با دشمنان بپردازی.
هوش مصنوعی: از نیروی برق مانند ذوالفقار تو، خرمن وجود انسان به گونهای میسوزد که تا قیامت هیچ موجودی در دنیا پیدا نخواهد شد.
هوش مصنوعی: از خاک درگاه تو و گرد نعلینت، بهشت بوی خوش گل سنبل، عطر کحل نرگس و زیبایی حوریان را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: من از اعمال و ویژگیها و ذات تو آگاه نیستم، اما میدانم که تو امام مخلوقات پس از پیامبر هستی.
هوش مصنوعی: هر کس غیر از تو را امام حق بنامد، مانند این است که به گوساله طلایی بگوید ای پروردگار برتر.
هوش مصنوعی: من و فکر ستودن تو، در حالتی سرشار از شرم به این آرزو گرفتاریم، مانند مگسی که در جایی که بال و پر عنقا میریزد، پرواز کند.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که اگرچه نثر میتواند به بالاترین درجات خود برسد، اما هرگز نمیتواند به درجه و مرتبه ستایش و تمجید شعر و شاعران نزدیک شود. شعر به طور طبیعی و ذاتی در مرتبه ای بالاتر از نثر قرار دارد و توانمندیهای آن در بیان احساسات و معانی عمیق، نثر را تحتالشعاع قرار میدهد.
هوش مصنوعی: ای خالق جهان، از من و ستایش من چه برخواهد آمد؟ از ازل تا به حال، درست مانند ستایش تو، بلندای سلسله عرش و کرسی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: سخن خداوند باعث ستایش توست و جبریل امین، پیامبر را به سوی تو میبرد و او نیز ستایشگر و راوی شایستگیهای تو، ای خالق یکتا.
هوش مصنوعی: من در این دو بیت میخواهم بگویم که دوست و دشمن را باید شناخت؛ هم در زندگی دنیا و هم در زندگی پس از مرگ.
هوش مصنوعی: تو و فرزندان نیکوکار تو، بهعنوان پیشوا، راهنما، شفیع و سرپرست مورد احترام هستند.
هوش مصنوعی: ای شاه، من بندهای هستم که امروز به پایان خط رسیدهام و از نافرمانیهایم آگاه هستم. خدا میداند که امید من به محبت تو در آینده است.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، تنها چیزی که در دست من هست و ارزش دارد، ولایت و محبت توست. من در آن روز فقط به این کالا افتخار میکنم و هیچ چیز دیگری برای عرضه ندارم.
هوش مصنوعی: من گمان نمیکنم که در روز قیامت، دوستیهای واقعی به خاطر آتش و دود کمرنگ شوند.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، تو هستی که بخشکنندهٔ بهشت و جهنم هستی. آیا فکر میکنی که بندگانت در آن روز تنها به جهنم فکر میکنند؟ هرگز!
هوش مصنوعی: تا زمانی که دوستداران از شوق ملاقات یاران، به اشتیاق و عشق در چشمان آگاهشان میدرخشند.
هوش مصنوعی: عاشقان تو با دیدن چهرهات روشن و آگاه هستند، اما حاسدان از آن چهره زیبا بینصیب و کورند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر آمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا
چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده
چو گردان گردباد تندگردی تیره اندروا
ببارید و ز هم بگسست و گردان گشت بر گردون
[...]
خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا
نه اندر وحدتش کثرت، نه مُحدَث زین همه تنها
چه گوئی از چه او عالم پدید آورد از لولو
که نه مادت بد و صورت، نه بالا بود و نه پهنا
همی گوئی که بر معلول خود علت بود سابق
[...]
چه جرمست اینکه هر ساعت ز روی نیلگون دریا
زمین را سایبان بندد بپیش گنبد خضرا ؟
چو در بالا بود باشد بچشمش آب در پستی
چو در پستی بود باشد بکامش دود بر بالا
گهی از دامن دریا شود بر گوشۀ گردون
[...]
بهر چیزی بود خرسند هرکش قدر بی بالا
بهفت اقلیم نپسندد کسی کش همتی والا
ز خاک و باد و آب آتش شرف دارد فزون زیرا
که چون باشد سوی پستی بود میلش سوی بالا
ندارد هیچ مخلوقی بعالم قدرت خالق
[...]
سپاه ابر نیسانی ز دریا رفت بر صحرا
نثار لؤلؤ لالا به صحرا برد از دریا
چون گردی کش برانگیزد سم شبدیز شاهنشه
ز روی مرکز غبرا به روی گنبد خضرا
گهی ماننده دودی مسطح بر هوا شکلش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.