محمدی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۳ - در بیان اینکه اصل نظام عالم از خودی است و تسلسل حیات تعینات وجود بر استحکام خودی انحصاردارد:
بسیار زیبا بود
لطفا از کانال ما هم دیدن فرمایید:
پیوند به وبگاه بیرونی
وحدت در ۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۲۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:
حاشیه گذاران گرامی تقاضا دارم در باب تفسیر اشعار شیخ اجل بر نیایید تا زمانی که آنچه ایشان دیده اند را شما ببینید وگرنه خیانت در امانت کرده اید و تکلیفتان مشخص است.
خشایار پاکفر در ۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:
در مصرع بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز ... گلاب که با عشق و جام و ساقی همخوانی نداره ... حتما بوده "بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز"
(استاد شجریان در یک سخنرانی اشاره کردند )
... در ۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۲۸ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
حامد نوری بزرگوار، ممنون از توجه شما
من متاسفانه متوجه بعضی استدلال های شما نمیشم. در مورد مناظره شاعر با دل خودش مثالها و شواهد درستی آوردین. ولی همه این موارد چه ربطی به این شعر وحشی داره؟ اصلا بافت این شعر مشابه کدوم یکی از مثالهای شماست؟ اینجا حرف از یک عاشقه و یک معشوق. ولی تو کدوم یکی از مثال های شما شاعر دل خودش رو معشوق خودش قرار داده؟ به نظر من مثال های شما خیلی دور از فضای این شعر هستن. شما خودتون حدس زدید (یا برداشت یا تحلیل یا ... کردین) و به این نتیجه رسیدین که مخاطب شاعر دل خودشه و بعد برای اثبات حرفتون مثال هایی رو آوردین که به نظرم مطلقا نه در ویژگی های زبانی، نه در بافت شعر، نه در مفهوم و نه در هیچ چیز دیگه به شعر مورد بحث ما مربوط نیستن.
فرمودید شعر کلاسیک قلبی بوده پس نباید این اشعار رو با عقل و منطق سنجید. من شعر رو با عقل و منطق نسنجیدم. حرف من تحلیل متنه. حرف شما درست هم که باشه نباید مانع تحلیل و بررسی علمی متن بشه، در غیر این صورت مطالعه علوم ادبی به هیچ دردی نمیخوره. درسته که در نهایت لذت بردن از شعر به عهده احساسه ولی برای راهگشا بودن مطالعه ادبیات، باید متون رو به صورت علمی تحلیل کرد. این کار نه تنها مارو به بیراهه نمیبره بلکه باعث میشه درک درستی از مفهوم شعر داشته باشیم و محرم این تماشاگه راز بشیم.
و مشکل بزرگ من با قسمت آخر حرف شماست. لطفا به من ثابت کنید وحشی «عارف» بوده. کجای دنیای عرفان و تصوف اسمی از وحشی بافقی برده شده؟ میخوام بدونم اگه وحشی عارف بوده پس مولوی و عطار و بایزید و خرقانی و شبلی و حلاج چی بودن؟ لطفا بیایم از این تفکراتی که تو ادبیات دوران مدرسه به خورد بچه ها میدن دست برداریم و واقع بین باشیم. کی گفته همه شعرا آدمای کاملی بودن؟ نه دوست من. موافق نیستم. وحشی عارف نبوده. حتی اگر هم بود باز چیزی ثابت نمی شد. قبلا هم در مورد اوحدالدین کرمانی گفته بودم که از مشایخ صوفیه بود و جمال پرست و نظرباز.
بابت پر حرفیم عذر میخوام.
شاهین در ۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۳۳ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۱۵:
.......نپایند بسی
علی ماسالی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶:
دوبیتی خیام بصورت
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جامه و جام پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
بنظر میرسد با مفهوم بین اول مناسب تر باشد زیرا جامه پردرد شراب یا جامه پردُرد شراب مفهومی ندارد مگر بصورت جام پُر دُرد شراب باشتذ زیرا این جام است که پر از دُرد شراب خواهد بود نه جامه آاش
احسان در ۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸:
مصرع نخست مشکل وزن دارد. احتمالا باید به این شکل باشد:
شکل دل بردن که داری تو نباشید دلبری را
سیاوش عیوضپور در ۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳:
آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ
همتی تا به سلامت ز درم بازآید
سالار در ۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵:
درواقع حافظ ما را محک زده.
صومعه داران من و شما هستیم زیرا خم طره یاری را نگرفته و سر زلف ساقی را در دست نداریم یعنی به مقام وصال نرسیده، ولی با این وجود اشعار حضرت حافظ را تفسیر میکنیم و شرح میدهیم.
کمال داودوند در ۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۸۶:
7601
شیما در ۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۱:
بیت آخر باید در وقت آب خوردن باشد
سینا در ۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۳:
دو بیت نخست این غزل، از سروده های منسوب به حسین منصور حلاج است
فرهاد بیران در ۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۴۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۴:
بنظرم هیچ کدام از دو معلم مناسب نبوده اند. اولی بدخلق و دومی نرمخو و آسان گیر. گرچه همه ی ما معلم دوم را ترجیح می دهیم، اما ایراد کار اینجاست که کودکانی که ابتدا با سختگیری معلم ترشرو خو کرده بودند، در مواجهه با معلم مهربان دوم، دچار پارادوکس شده و تنظیمشان بهم خورده است. اصولا استرس و فشار تا حدودی هوش را بالا می برد؛ مثلا در ایام امتحانات جزوه ی قطوری را در یکی دو روز می توان خواند که در حالت عادی کاری سخت می نماید. در این حکایت سعدی سیستم تربیت و آموزش سخت گیرانه را موثرتر می داند.
سیدمحمد امیرمیران در ۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴ - غزال و غزل:
با سلام و عرض ارادت : پیشنهاد میکنم که سر گروه محترم گنجور به چاپ های قدیمی توجه داشته باشند که یکی از دوستان بخوبی توضبیح دادند که یک بیت در اینجا آورده نشده همان ( نمیم از رخ بنمود ، الی آخر ) و نیز بیت آخر نیز شهریار صحیح می باشد .
امید یزدانی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴:
به به غزل به این میگن ادم حال میکنه.فکرشو بکن خود مولوی چه حالی میکرده
حامد نوری در ۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۸ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
سلام بر دوستان ادیب و فرهیخته
با سپاس و عرض تشکر و معذرت از دوست عزیز ( ... ) که نوشتهً این حقیررا نقد نموده اند به نکاتی چند در خصوص شعر بافقی می پردازم .
در متن قبلی خود نوشتم که بافقی با دل خود سخن می گوید و نوشته ایشان بری از یک (عشق وارونه) است . زیرا مناظره شاعران با دل خود، خیلی غریب نیست که در اکثر شعر شعرا نیز به وفور توان یافت . نکته بعدی اطلاق کلمه مرد به دل خودشان در اشعارشان است .
حافظ می گوید :
سینه تنگ من و بار غم او هیهات مرد این بار گران نیست دل مسکینم
در این شعر حافظ و دل او دو شخصیت جداگانه دارند، مانند شعر وحشی بافقی .
در اندرون من خسته دل ندانم کیست که من خموشم واو در فغان و در غوغاست
حافظ هم مثل بافقی عنان دل خود را به کف ندارد و در جای دیگر دقیقاً مانند بافقی دل خود را نصیحت می کند .
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته ات به دو دست بلا نگه دارد . و یا در بیتی دیگر :
دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمی گیرد زهر در می دهم پندش و لیکن در نمی گیرد .
شاعران زیادی دراین باب ( اطلاق شخصیت دوم به دل خود ) سخن رانده اند. به چند نمونه اشاره می کنم وباقی با خودتان.
دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدارا ( شهریار )
هر کس آزار من زار پسندید ولی نپسندید دل زار من آزار کسی ( شهریار )
نگفتمت که حذر کن ززلف او ای دل که می کشند دراین حلقه باد در زنجیر ( سعدی )
سعدی در این مورد شعر پیچیده تر از بافقی نیز دارد :
سعدیا، با تو نگفتم که مرو در پی دل نروم باز گر این بار که رفتم جستم
اینجا شخص سومی، سعدی را نصیحت می کند که به دنبال خواسته های دل نرود.ودر بیت بعدی پاسخ سعدی آنگونه است که نشان میدهد این بار رهایی از دست دل ممکن نخواهد بود.
مناظره شعری شاعر و دل یعنی ( عقل و دل ) همیشه مضمون شعری شعرا بوده و نباید برای ما خیلی غریبه به نظر آید.
و در نهایت اینکه :
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر هر آنچه مشفق دانا بگویدت به پذیر
شعر از دو نهاد انسانی برآید عقل و دل . امروزه شعر عقلی بسیار باب شده است شاعران با ردیف کردن کلمات از پیش تعیین شده و حتی با کمک رایانه به قافیه پردازی می پردازند. ولی شاعران کلاسیک و سنتی ما شعر قلبی می گفتند. شعر آن ها الهام گونه بود و اختیار آن دست خود شاعر نبود و به همین دلیل آن ها از دل خود شکوه ها کرده اند.
همین اواخر از خاطرات استاد شهریار خواندم که، هنگام حضورطبع شعریش می گفت سریعاً کاغذ و قلمی بیاورید و تا کاغذ و قلم آماده میشد می گفت چند سطر شعر آمد و رفت دیگر یادم نیست بقیه اش را بنویسد .
ما نباید شعر جوشیده از دل یک شاعر را با عقل و منطق بسنجیم . در این مورد شاعران به ما فراوان گوشزد کرده اند تا بیراهه نرویم
رو سینه را هفت آب شوی از کینه ها آنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو ( مولوی )
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نیی جان من خطا اینجاست ( حافظ )
مدعی خواست که آید به تماشگه راز دست غیب آمدو بر سینه نا محرم زد
و از این هشدارها برای کسانیکه با تعقل و عقل می خواهند به دنیای عاشقانه آن ها وارد شوند بسیار نهیب زده اند.
وحشی بافقی شاعر هست او برای صله و گذران زندگی مجبور است دل حاکمان را به دست آورد و اشعاری در حد درک و شعور آن ها به سراید ولی عارف نیز هست او رسالت خود را فراموش نمی کند و مسائل پیچیده عرفان و خلقت را در میان کلماتی شیرین و دلچسب بیان میکنند تا هر کس به فراخور درک و شعور خود از آن لذت ببرد و همین است که صغیر و کبیراز خواندن آن به دنیایی از رویا و احساس وارد می شوند .
بعله، منظومه ناظرو منظور بافقی هم این گونه است.دراولین نظر این منظومه به نظرتوصیفی از یک عشق وارونه است ولی باید توجه کرد که ابتدای این داستان با مناجات با خدا و پیغمبر شروع می شود. مگر وحشیِ تا اینقدر، معتقد، می تواند خلاف گفته دین خود عمل نماید و آز آن بدتر به ترویج آن روی نهد.
اشاره ای کوتاه به این منظومه و ختم کلام. ناظر و منظور اصلاً یک داستان عشق وارونه نیست. و اصولاً عشق وارونه در طبیعت وجود ندارد. تا کنون در هیچ جانداری عشق وارونه مشاهده نشده است و حتی در انسان نیز این مورد یک بیماری روحی و روانی محسوب می شود مانند سر ما خوردگی. نباید به ظاهر افراد قضاوت کرد آنها میتوانند زنی در قالب مرد و یا مردی در قالب زن باشند . یعنی اصلاً عشق به هم جنس در این دنیا وجود خارجی ندارد و اینگونه افراد نیز طبیعی و نرمالند.
در ناظر و منظور هم باید گفت که این دو نفر در اصل نیمه یک روح هستند در دو قالب، که زندگی هیچکدام بدون دیگری امکان پذیر نیست. این راز در ابتدای داستان از زبان پیر دانا بیان میشود. ناظر، نیمه ی احساسی ، عاشقانه وآسمانی منظوراست ( دل ) و منظور نیمه ی تعقل وزمینی ناظر است ( عقل ) و برای همین است که میتواند با شیر به جنگد و پیروز شود . در ضمن به ارتباط معانی نام ها مانند، نظر ،نظیر، ناظرو منظور توجه بیشتری بکنید که وحشی این هارا با هدف خاصی انتخاب کرده است. در پایان داستان نیز عشق واقعی، نه وارونه روی می دهد که دیگر ختم کلام وحشی است اگر این دو (ناظر و منظور) عشق وارونه به هم داشتند دیگرچه نیازی به ازدواج با دختر پادشاه مصر دارند. این دو نفر بعد از تکمیل جسم و روح شان دیگر می توانند ازدواج واقعی داشته باشند . در ضمن ازدواج ناظر (یعنی نیمه زمینی) با دختر پادشاه مصر انجام می گیرد.
وحشی شاعری، مداحِ بزرگان و حاکمان وقت بوده است و باید شعری با سلیقه آن ها وشیرینی مذاق آن ها می گفت ولی در لفافه معانی بسیار بزرگی در اشعار خود گنجانده است.
امیر در ۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲:
سلام خدمت دوستان
چرا بین تصحیح های مختلف دیوان عطار اینقدر زیاد اختلاف هست؟؟؟؟
دیوان هیچ شاعری اینطور نیست
مهدی اشرفی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۱۰ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت:
((گویند که چون عیسی علیه السلام را به آسمان می بردند در دامن ایشان سوزنی بوده بحکم الهی بهمین سبب بر فلک چهارم ماند و بالاترش نبردند چرا که سوزن یکی از اسباب دنیا است))
مهدی اشرفی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۳ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۷ دربارهٔ عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت:
مان می بردند در دامن ایشان سوزنی بوده بحکم الهی بهمین سبب بر فلک چهارم ماند و بالاترش نبردند چرا که سوزن یکی از اسباب دنیا است
پیرایه یغمایی در ۸ سال و ۸ ماه قبل، شنبه ۴ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱: