گنجور

حاشیه‌ها

فرزاد شهزاد در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:

شیخم به طنز گفت حرام است می مخور
گفتم به چشم گوش به هر خر نمی کنم

۷ در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰:

دیده‌ام می‌جست و گفتندم نبینی روی دوست
خود درفشان بود چشمم کاندر او سیماب داشت
ببینی بجای نبینی درست است.
دیده ام میجست=پلکم میپرید
پلکم میپرید به من مژده دادند که او را میبینی
درفشان [ دِ رَ ] صفت از درفشیدن . تابان درخشان . رخشان و نیز به معنای لغزنده و در اینجا به لغزندگی و درخشش جیوه یا همان اشک اشاره دارد
اما نادرست بود زیرا این پرش پلک به دلیل لغزندگی اشکهایم بود نه چیز دیگری

یحیی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۰ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:

موسیقی این شعر را علیرضا قربانی در تصنیفی تحت عنوان "ارکستر 2" و به آهنگسازی فرهاد فخرالدینی خوانده است. لینک این تصنیف:
پیوند به وبگاه بیرونی

سهیل قاسمی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:

@ آرش:
رباط: کاروانسرا. رباط ِ دو در دنیا را گفته که به سان ِ کاروان سرایی است که دو در دارد و از یک در داخل می شویم و از یک در خارج می شویم. می گوید که چون کسی در این کاروانسرا (دنیا) نمی ماند و ضرورتاً سفر می کند. «که این جا هم رحیل هم عزیمت و مسافران است و هم مرگ.» پس رواق (پیشگاه خانه) و طاق (سقف خانه) که برای زندگی است چه فرقی دارد که سربلند باشد یا پست باشد (مجلل باشد یا محقر)

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۳۵:

9568

علی رمضانی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵:

سلام
وزن این بیت واسه من نامفهوم بود!اگه میشه راهنماییم کنید.سپاس
گر می به جان دهندت بستان که پیش دانا
ز آب حیات بهتر خاک شرابخانه

مرتضی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۸۳:

درها اگر بسته شود زین خانقاه شش دری
آن ماه رو از لامکان سر درکند در روزنم
خانقاه شش دری استعاره از حواس ششگانه است.

شه رخ در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۰:

من این دو بیتی را در حدود 50 سال پیش اینطور خوانده بودم:
سپید برف برآمد به کوهسار سیاه
و چنبری شد آن سرو بوستان آرای
و آن کجا بگوارید ناگوار شده‌ست
و آن کجا نگزایست گشت زود گزای

مریم سپید در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۹۵:

این شعر زیبا رو می توانید در آهنگ بینظیر "بی من مرو" از گروه خواهران مهسا و مرجان وحدت در آلبوم فوق العاده ی " آوازهایی از باغ ایرانی" نیز بشنوید و لذت ببرید.

بی سواد در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:

علی آقا،
ممکن است کمی در باره صداهای ملکوت از جمله آن که نام بردید، این بی سواد را راهنمایی فرمایید؟؟

بی سواد در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

نه بر اشتری سوارم ، نه چو خر به زیر بارم
نه خداوند رعیت ، نه غلام شهریارم.
..........
این قدر هست ، که گه گه قدحی می نوشم.

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۳۵ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:

خراب زمزمهٔ تازهٔ توام عرفی
که عقل از این نفس تازه مست می گردد

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۳۰ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

من هرچه گویم گرچه ناممکن بود باور کنید

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۲۹ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

این غزل در دو نسخه‌ای که من دارم به همین شکل نوشته شده
شاید به این شکل بوده باشد

غم چون شبخون می زند، هان دوستان لشگر کنید
هم جست و جویم گر کنید از بالش و بستر کنید
چون هیچکس در درد دل گفتن چو من فیروز نیست
من حاضرم، بسم الله، اول گفت و گوی سر کنید
درد دل بسیار دارم، فرصت سوگند نیست
هر چه گویم، گر چه ناممکن بود، باور کنید
چون اینک آمد عرفی از میخانه، مست و بت پرست
هان ای مسلمانان دگر تعظیم این کافر کنید

جواداسکستانی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۱:

با تشکر از آقای صادقی
همیشه حرف جیم جایگزین حرف ز نمیشود در خیلی جاها تبدیل به ی میشود
در گویش تاتی منطقه شاهرود خلخال این افعال رواج دارند و اینگونه معنی میشود
مصرع اول - اگر بیایی بجانت قسم به کسی نمیگویم
مصرع دوم - واگر نیایی در سوز هجرانت در سوز وگدازم
مصرع سوم - مشخصه
مصرع چهارم مشخصه

جواداسکستانی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۰۲:

معنی تحت الفظی این دو بیتی به این صورت میباشد که با الهام از لهجه گویشوران تات زبان منطقه شاهرود خلخال نوشته شده است
خدایا من چه بگویم و نگویم تو حاجتم را میدانی که چه میگویم(میخواهم)
اگر من را مورد تفقد و نوازش خودت قرار بدهی روا باشد
و اگر از الطاف خودت محروم سازی من چگونه بسازم(تحمل کنم)

جواداسکستانی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۱۰:

باسلام
واجم به معنی میگویم میباشد در زبان پهلوی و در بین گویشوران تاتی کنونی منطقه تاکستان و شاهرود خلخال این کلمه رواج دارد. مثلا وقتی گفته میشود از واجم یعنی من میگویم

جواداسکستانی در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۱ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۱۲:

واتشان بی= واتشان به که در گویش تاتی به معنی گفته اند - البته پر واضح است که به زمان ماضی دلالت دارد

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۵:

صحیح:
کسی کز فقر جوید کامِ دل درویش کی ماند
دلی گر ریش باید مومیائی ریش کی ماند
.
چو نشتر می خلد پای تمنا در دلم آری
تمنائی که در دل بشکند از نیش کی ماند
.
کجا در دل گذارم ناله وصلش در نظر دارم
کسی کین صید بیند ناز کش در کیش کی ماند
.
تماشای معانی را اگر چشمی بدست آری
فضولیهای عقل مصلحت اندیش کی ماند
.
ز احسانِ غم آخر هر سر مویم توانگر شد
کسی کش غم ولی‌نعمت بود درویش کی ماند

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲:

صحیح
آن طره چون علم بسر دوش میزند
ناز سبک عنان بصف هوش میزند
.
زنهار گوش باش درین بزم دلنشین
تا نغمه حلقه‌ای به در گوش میزند
.
من در نفس گدازی واین عشق بدگمان
قفلم هنوز بر لب خاموش میزند
.
ای خاک مست شو که ز غیرت امام شهر
سنگی به جام رند قدح نوش میزند
.
درصید گاه غمزه او تا به روز حشر
امید در میانه خون جوش میزند
.
عرفی به اهل هوش حرامست جام درد
عشق این صلا بمردم بیهوش میزند

۱
۳۵۷۹
۳۵۸۰
۳۵۸۱
۳۵۸۲
۳۵۸۳
۵۴۷۶