محمد صادق در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
خواجوی کرمانی عزیز
دقیقا همینطوره ... حضرت مولانا هزاران بار مرده و زنده شده .... یعنی روح خود را از بدن خارج کرده و به ماورا رفته .... همه آنچه باید میدیده است رو دیده و برگشته ..
شهاب در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۳۳ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیع بند - که یکی هست و هیچ نیست جز او:
به نظر میرسد تثلیت اشتباه است و درستش تثلیث است. این خانم/آقای نجمی خیلی اعتماد به نفس داشته اند که نظراتشان همگی رد شده است! بهتر است قبل از اظهار نظرهای مغرورانه و خودبرترپندارانه و بی پایه و اساس اندکی فکر کنیم و هر چه که فکر میکنیم درست است به زبان نیاوریم و حوصله کسانی که حاشیه ها را میخوانند سر نبریم. متاسفم برای این دوست.
همیرضا در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:
جناب بهروز قزلباش:
من احتمالا درست متوجه مشکل نشدهام: اگر منظورتان این است که «ز دستت» متعلق به مصرع دوم است (با توجه به نقطهای که بعد از سفر کنم گذاشتهاید) که این صحیح نیست. مصرع اول میگوید باعث تعجب خواهد بود اگر بتوانم از دست تو سفر کنم. مصرع دوم شاهد و مثال برای مصرع اول است که مگر کبوتری که اسیر چنگ باز است جایی میتواند برود (آخر به کجا برود یا به کجا میتواند برود کبوتری که اسیر چنگ باز است)؟ باعث تعجب خواهد بود اگر من بتوانم از دست تو به جایی سفر کنم چون وضعیت من و تو مثل وضعیت کبوتری است که اسیر باز شده باشد مگر چنین کبوتری میتواند به جایی برود؟. «از دستت» مصرع اول ربطی به کبوتر و باز ندارد و در آن مصراع صحبت من و تو است.
۷ در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۲۲ - حکایتِ جُنید و سیرتِ او در تواضع:
شنیدم که در دشت صنعا جنید
سگی دید بر کنده دندان صید
جنید بغدادی یا جنید نهاوندی:
صوفی بزرگ قرن سوم. جنیدبن محمدبن جنید خزّاز قواریری
خواجه عبداللّه انصاری لقبِ او را زَجّاجِ خَزّاز آورده.زیرا پدر جنید تاجر شیشه (قَواریر) و خود او تاجرِ ابریشم خام (خَز) بوده است،
مانند کرخی و بصری و دیگران بسیار اصل او از ایران میباشد و ارادت بسیار به بایزید داشته تا جایی که خود را شاگر او میخواند
پس از غرم و آهو گرفتن به پی
لگد خوردی از گوسفندان حی
غرم=بر وزن فرم: میش کوهی،قوچ
بز کوهی
سید مهدی موسوی در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:
استاد علیرضا افتخاری در دستگاه افشاری با تار مرحوم استاد جلیل خان شهناز و تنبک استاد محبی در محفل خصوصی در نهایت زیبایی اجرا کرده اند
بهروز قزلباش در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:
سلام بر دوستان
در بیت«عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد»خوتنش آن به این صورت است:«عجبست اگر توانم که سفر کنم. ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد» یعنی کبوتری که در دست باز اسیر است کجا می تواند برود؟(نمی تواند به جایی بروزد.و اگر چنین امکانی فراهم شود عجیب و محل تعجب است.
مهناز ، س در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱:
گرامی شاعرک
گفتمش زلف ، به خون ِ که شکستی ؟ گفتا
مانا باشی
فلاورجانی در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰:
سلام. از گنجور کمال تشکر را دارم من ادیب نیستم اما با ادبان را دوست دارم. جناب تنگ طه به نام در این دنیاننگرید وصفت را جستجو کنید ایا با وفا تر از سگ پیدا میکنید شاید شاعر وفارا مد نظر داشته:
شاعرک در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱:
سلام ببخشید
بیت آخر مصراع اول چه طوری خونده می شه؟
هر کاری می کنم نمی تونم یه جوریه بخونم که تپق نداشته باشه...
سعید در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهٔ کدو را ندید کنیزک را به بهانه به راه کرد جای دور و با خر جمع شد بیکدو و هلاک شد به فضیحت کنیزک بیگاه باز آمد و نوحه کرد که ای جانم و ای چشم روشنم کیر دیدی کدو ندیدی ذکر دیدی آن دگر ندیدی کل ناقص ملعون یعنی کل نظر و فهم ناقص ملعون و اگر نه ناقصان ظاهر جسم مرحوماند ملعون نهاند بر خوان لیس علی الاعمی حرج نفی حرج کرد و نفی لعنت و نفی عتاب و غضب:
مولانا همون زمان جواب کسانی که الان انتقاداز کلمات به کار برده شده رو میکنن داده.دوباره بخونیدش حس زال بودن یا نرگسک بودن رو خودتون پیدا میکنید.
سیدمحمد علی حسینی در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۲۴:
صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
علی در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۰ - ملامتکردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت:
در تصوف ولایت که همان مرحله قطب و غوث باشد اختصاص به کسی ندارد و هر که بخواهد میتواند به این مقام نائل گردد. در نظر صوفیه هر کسی به مقام فناء و بقاء برسد از اولیاء خدا خواهد بود و هیچ فرقی بین او و بین ولایت پیامبر و سایر ائمه طاهرین قائل نمیباشند و میگویند همگی یکسان با نفوس پاکشان به خدا وصل هستند.
مثتوی می گوید :
«هر که را خواهی نکو باشد پرست هر کسی کو شیشه دل باشد شکست»
«پس امام حی قائم آن ولی است خواه از نسل عمر خواه از علی است»
امور زیادی وجود دارد که دلالت بر جدائی تشیع از تصوف میکند و یکی از این امور همین مطلبی است که صوفیه و عرفاء در قالب این اشعار مطرح کردهاند.
از اشعار بعدی افتراقات و تفاوتهای زیر بین تشیع و تصوف بدست میآید:
1 . صوفیه فقط بر ولایت تکوینی و کمال نفس متمرکز شدهاند و نسبت به ولایتهای تشریعی که ملازم با امامت، خلافت و زعامت ولیّ میباشد یا حالت انکار را دارند و یا به آن توجه ندارند. البته که صوفیان سنی مذهب هرگز قائل به مناصب امامت و زعامت در قالب حجّت خدا نمیباشند.
2 . جهت دیگری که تصوف در آن با تشیع فرق میکند اینست که در تصوف راه رسیدن به مراتب مختلف کمالات و حتی مرتبه کمال نهایی را سیر و سلوک و ریاضتکشیهای طاقتفرسا و سماع، غنا و تعشّق و امثال این امور میداند که از نظر شریعت اسلام بیشتر این اعمال حرام شمرده شدهاند. در دین مبین اسلام راههای دیگری از برای حصول کمالات نفسانی و تقرب به ذات الهی در قالبهای عبادات مختلف و اخلاقیات و اعمال صالح و امثال اینها وضع شده است و لکن در عین حال تعبّد و عمل به این امور انسان را هرگز به مقامی نمیرساند که حامل ولایت تشریعی و تکوینی گردد.
3 . در تشیع هیچ یک از ولاءهای انبیاء و ائمه طاهرین نمیتواند اکتسابی باشد نه ولاءهای تشریعی آنان که عدم اکتسابی بودن آن روشن و واضح است چون مقام و منصبهای تشریعی امامان قراردادی بوده و از طرف خداوند برای آنان جعل شده است. اما ولایت تکوینی انبیاء و ائمه معصومین که همان کمال نهائی انسان باشد و آنان را صالح از برای نبوت و امامت میگرداند نمیتواند اکتسابی باشد
از این حرفا گذشته یه سوال خودمونی دارم شما دینتونو از کجا می گیرین از سرچشمه اش یا از این ور و اونور...؟
عبدالمجید کاکولوند در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۵۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۴:
گو گل دارای این معنی می باشند:
گو: گاو در زبان لری و لکی
گل: دسته؛ گروه تعداد زیادی گاو
ساسان در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۴۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۱:
به راستی درود بر روان باباطاهر که بسیار خوب و دست فرموده است و دست بی نمک نسیب هر که شد، جز حیرت و افسوس و دیدن آدمیان ناسپاس چاره ای نیست.
khayatikamal@ در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۴:۳۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۹۰:
بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 8286
۷ در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۷ - حکایت درویش با روباه:
کز این پس به کنجی نشینم چو مور
که روزی نخوردند پیلان به زور
مور در اینجا نماد بی آزاری و بی زوری است(درویشی) در برابر زور فیل.یعنی وقتی کوجک بی زور و بزرگ زوردار به آسانی به هدف خود میرسند من چرا زور بزنم که در میانه جای دارم.این استدلال نادرست از زبان درویش تناسان گمراه است و همانگونه که فرمودید مور بیش از بسیاری جانداران زور میزند و سعدی هم در این داستان این نادرستی را یادآور میشود.
به عقل آن به که روزی خورده باشد
که بی شک کار کرده کرده باشد.
اگر دانش به روزی برفزودی
ز نادان تنگ روزی تر نبودی
sia j در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۵ دربارهٔ اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱ - آغاز:
جناب صابری توجه فرمایید که در آغاز متن با اشکال تایپی نوشته شده بود: از آن پس که آمد گیتی پدید
و اکنون شما با متن درست و اصلاح شده رو به رو هستید. متن گرشاسپ نامه را هم که ببینید دقیقا " آورد" نوشته است. بنابراین متن فعلی که در بالا می بینید مطابق گرشاسپ نامه است.
سید احمد مجاب در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:
بیمست چو شرح غم عشق تو نویسم
کآتش به قلم (در فتد) از سوز درونم
آنان که شمردند مرا عاقل و هشیار
(گو) تا بنویسند گواهی به جنونم
گمنام-۱ در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۴:
نبود " خود شاخ پنداران " البته غیمت است، اما حکیم بسیار فروتنی کرده است ،
جهان پس از خیام نه همان است که پیش ازو بود
نادر.. در ۸ سال و ۷ ماه قبل، پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰: