گنجور

حاشیه‌ها

نادر در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:

خوشا بلبل به خون از خنجر خار
کلید گنج بی پایان غم یار ...

شمس ۲ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۹ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۶۶ - این قطعه را برای سنگ مزار خودم سروده‌ام:

واقعا"عبرت آموز بود.

کسرا در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴:

بیت ششم شااااهکاره

محمد امین در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

سلام. دوستی فرموده بودند که مصراع ششم مشکل وزنی داره.خواستم بگم مشکلی در این مصراع وجود نداره

فاطمه در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۵:

فتبارک الله احسن الخالقینننننن

حامد امجدیان در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

با درود این شعر زیبا رو استاد بزرگوار و یکتا محمدرضا شجریان در البوم خصوصی به نام راه خیال با همراهی زنده یاد استاد ویولن نوازی حبیب الله بدیعی در نهایت زیبایی خوندن .
امید است که دوستان عزیز با تمام وجود گوش کنن .

نیکیتا در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

سلام . ماشالله چقدر ادیب داریم. نظراتتون خیلی جالب بود . به نظرم هرکسی داره برداشت خودشو از شعر میگه و خوشبختانه بیشتر هم مفاهیم خوبی رو برداشت کردند. ای کاش میشد از خود حافظ پرسید واقعا چی گفته و منظورش چی بوده؟

روفیا در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:

راست می گویید که شهرتان از بتن است؟
نام شهرتان چیست؟
من دهلی، آگرا و جیپور را دیده ام،
یادم می آید وقتی از جیپور به آگرا سفر می کردم در یک زمان فیل و اتومبیل و شتر با هم در جاده بودند!
هندوستان سرزمین عجایب است!
داستان طوطی و بازرگان مولوی را خوانده آید؟
من دوست دارم نمایشنامه کامل شاکونتالا را بخوانم، می گویند گوته گفته است از بزرگترین لذت های زندگی اش خواندن حافظ و نمایشنامه شاکونتالا بوده است!
درباره پرسش های تان از ادبیات پارسی تا جایی که در توانم است و در چارچوب گنجور می گنجد پاسخ گو خواهم بود.
باور کنید وقتی از خواندن و ادراک و احساس قطعه ای از ادبیات پارسی لذت می برم باخود فکر می کنم ای کاش می شد آدم ها با فرهنگ ها و زبان های دیگر با ادبیات ما آشنا می شدند و می دیدند که ما چه مردمی بودیم و هستیم و چه گنجینه ای از شناخت و معرفت داریم!
ای کاش می شد این گنجینه را با آن ها به اشتراک گذاشت!
افسوس که نمی خواهند! دریغ که این گنج راستین را رها کرده مانند کودکان بر سر بتن و فلز و سنگ و نفت می جنگند...

مسیح غلامرضایی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶:

با سلام
داستان این تغییر مطلع غزل را مرحوم باستانی پاریزی بارها و بارها روایت کرده اند که چندی اشعار مرحوم بهار در آرشیو مجله ی یغما در اختیارش بوده و چون عارف قزوینی فوت می کنه به مناسبت فوت او این شعر را با تغییر مطلع در یغما چاپ می کند.
حبیب یغمایی مدیر مجله که به جوانانی چون باستانی بسیار بها می داد از ترس اینکه باستانی مورد مواخذه ی بهار قرار گیرد قضیه را خود بر عهده ی می گیرد و بهار می پذیرد.

ناشناخته در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:

اوزار به گمانم به مانای بار گناهان باشد، همانگونه که 7 هفت اشاره کرده است

۷ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۱:

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
روزی دیوانه وار گیسویت را چنگ میزنم و چنان لبان شیرینت را میمکم که صد آشوب به پا کنم(قیامت میکنم)
عشق تو چون درآید شور از جهان برآید
دلها در آتش افتد دود از میان برآید.
خاقانی
سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد
خاک سر هر کویی بی فایده می‌بیزم
سیم یا اسیم:نقره،سکه نقره
کاش به تو میپیوستم تا اکسیر عشق تو سیم وجود مرا زر میکرد ولی چه سود عمرم بی نتیجه به سر رسیده و به مراد دل نرسیدم که نرسیدم

۷ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:

گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم
اگر خدای بزرگ به سبب گناهی از تو،بازخواستت کند بگو که من گناهت را به گردن میگیرم
به نظر من این بیت اضافه شده است و سست میباشد.

سجاد در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۲:

دوستان، معنی این بیت چی هست؟
"گر خداوند تعالی به گناهیم بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم"

ATAA در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴:

خیام درینجا جهان هستی رو ازلی و ابدی معرفی کرده و به یک دایره بی سر و ته تشبیه کرده
اما این انسان ها هستند که آمد و رفت دارن و کسی هم نمیدونه ایا قبل و بعد از این آمد و شد حیات دیگری وجود دارد یا خیر.
برعکس مذهبیون که دنیا را محدث و دارای آغاز و پایان میپندارند و برعکس انسان را خالد و ابدی!!

مانی در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۰۹:

درود بر شما
لطفا لینک آواز استاد ناظری رو هم توی لیست خوانندگان این شعر قرار بدین
به همراهی گروه تنبور استاد عالی نژاد و همخوانی ایشون اگه اشتباه نکنم

۷ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸:

نظری به لشکری کن که هزار خون بریزی
به خلاف تیغ هندی که تو در نیام داری
تو که بر خلاف تیغ هندی با یک نگاه میتوانی لشکری را هلاک کنی چرا یک نگاه به من نمی افکنی.تیغ هندی تا جایی که میدانم تیغی است که به برندگی شهره است و شمشیر بران و آبدیده باشد و شاید در اینجا منظور زبان تیز و تند و پرخاش معشوق یا غلام یا ... باشد
خلاصه جرا با من خوش زبان و مهربان نیستی
من مطمئن نیستم این معنی درست باشد اگر کسی میداند بنویسد و حس میکنم اشکال دارد.

ATAA در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۴:

من اینجوری شنیدم
در دایره ای کامدن و رفتن ماست.

۷ در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸:

نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت
همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری
فکر کنم (دارند) به جای (دارد) به زبان سعدی نزدیکتر است.
نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم
که تو در دلم نشستی و سر مقام داری
سر مقام داری:قصد داری جا خوش کنی

شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:

تو را بر در نشاند او ، به طراری که می آید ........ آنکه و آنچه که ، تا کنون نیامده کیست ؟ و یا چیست ؟
طرار زبر دستی که تا کنون دم به تله نداده ، ذهن زمان اندیش خود ماست.
حسرت گذشته های مرده را ، زنده آرایی کرده و با وعده فرداهای رویایی ، نقد این لحظه را از ما ربوده!
ماپس در ، خانه دو دره، ماضی و مسقبل ، مغبون سکه قلب روزمره گی ها ، وا مانده ایم.

Vijay در ‫۸ سال و ۷ ماه قبل، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹:

روفیا گرامی
گل هستید! دست تان درد نکند!
چه خوشبختم که دوستی دارم در ایران کی اولا این قدر مهربان است و نیز در ادبیات ماهر است. بنده هرگز این اشعار را بدون این توضیح شفاف و دانشمندانه نامی توانستم بفهمم. زنده باشید!
می دانید من این ایام سهراب سپهری را هم می خوانم و صدا پای آب شعر بر گزیده ماست. شهرم یک زندان بتن است ولی وقتی که سهراب را می خوانم دلم به دهکده‌ای سرسبز می رود!
ببخشید زیاد نوشته ام اما اجازه بدهید که در آینده هم بتوانم زهمت بدهم-)
با عرض ایرادت
‌ وجے د یپ

۱
۳۵۴۱
۳۵۴۲
۳۵۴۳
۳۵۴۴
۳۵۴۵
۵۴۷۱