گنجور

حاشیه‌ها

ناشناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۷ - مثال دیگر هم درین معنی:

ببخشید غلط املایی رخ داد. گرامی.

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۷ - مثال دیگر هم درین معنی:

خوش به حالت سین میم گزامی
کاش بهشت و جهنم هم روزی مرا بکشد تا نفرتشان را دل نهان داشته و در دلم بویی از ترس و شوق بدانها نماند.... هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس.... یا علی

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۵۲ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:

امین جان جمله ات را نفهمیدم. مقصود سید نعمت الله در این قصیده اش حضرت محمد است.
رسول خدا اگر چه به سید عربی موصوف شده اند-مثلا در دعای ابوحمزه، گویا- ولی به حضرت، محمد بن عبدالله می گویند.
شاید منظورتان ابن عربی است که نامش محمد است و محمد بن عربی اش خوانده اید.
وی نیز البته خاک پای پیغمبر و آل او بوده و در زمره اولیا.

 

س ، م در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۷ - مثال دیگر هم درین معنی:

روفیا بانوی گرامی
این بهشت و جهنم ما راکشت به خدا
میخواهم از شاعر گمنامی شمارا به غزلی مهمان کنم
...
پرنیان
بوسه بر کلک پاک آن که نوشت
بوی و رخسار دوست به که بهشت
آنکه درگاه دوست سجده نمود
حوری و کوثر و شراب ، بهشت
هر چه توفان دروده ایم به عمر
طرفه بادی ست کان خیال بِکِشت
تشنه آبی طلب کند ز سراب
عاقبت بی نصیب و سر بر خشت
تا به دریای بی کران خیال
بر در مسجدیم و رو به کِنِشت
پُر تلالؤ گهر به دست ولی
همه خر مهره گان خاک سرشت
من و درگاه پر طراوت دوست
که قلم دست اوست ، هرچه نوشت
همه زیبایی است و روح افزا
پرنیان است آنچه دوست بِرِشت
گر ” نیا “ خاک او چو سرمه کند
هر چه را بنگرد نکوست ، نه زشت
با احترام

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۴۱ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶:

هیچنامه
هیچستان
هیچکده
هیچگاه(غیر از گیجگاه!)
...

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۸ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸:

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آقای کیخای عزیز، تشکر از ترجمه ی شما
اما فکر کنم سلام با صلوات فرق دارد و در آیه ای که شما ترجمه اش کرده اید، صلوات ذکر شده و درود را معادل سلام به کار می برند و توان کشیدن بار معنایی صلوات را ندارد.
چنانکه در همان آیه، از ایمان سخن رفته و شما آن را به باور معنا کرده اید و فکر می کنم باور را در معنای یقین به کار می برند نه ایمان. روشن است که ایمان با یقین تفاوت دارد.
البته تقصیر شما نیست. زبان زیبای عربی از جهت گستردگی واژگان بسیار قوی تر از زبان شیرین فارسی است.

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۳ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹:

پزشکی کائناتی و لاهوتی!!!
آتشست و باد و آب و خاک ای یار عزیز
فعلشان صفرا و خون و بلغم و سودا بود
طبع آتش گرم و خشک و باد آمد گرم تر
همچو صفرا داند و خون هر که او دانا بود
آب سرد و تر بُود مانند بلغم بی خلاف
خاک سرد و خشک و سودا همچو او اینجا بود
چارده چیز است جسم و جان پاک آدمی
هشت از سفل است و شش از عالم بالا بود
گوشت و خون و موی و پیه از مادر آمد در وجود
استخوان و پوست و پی بارک هم از بابا بود
پنج حس و روح هر شش از جهات امر اوست....

 

س ، م در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:

ناشناس عزیز
من هم ادعای کارشناسی نکرده ام
این مثال ها هم که از چند شاعر آوردید به جای خود مورد قبول است
ولی این لغت را میتوان در چند معنا یا مانا به کار گرفت که جناب دکتر ترابی عزیز شاید اولین بار استفاده کردند که ادیبان دیگر قبلاً به کار نبرده بودند
ناراحت نشوید ، اگر مزاحم شما شدیم بنده زانو بر زمین از سرکار عالی پوزش می خواهم
زنده باشید

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۷ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵:

به خود آ تا خدای خود بینی...
امروزی گفته...

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۱۱ دربارهٔ شاه نعمت‌الله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶:

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...

 

حمید رضا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

جناب همیشه بیدار،
توضیحات شما را چندین بار خواندم و هنوز هیچ نشانی از نادانی و مرض و غرض و …. در پرسش ساده جناب بابک نیافتم.
به نظر میرسد از آنجا که بسیاری شاعران بیتهای متشابهی دارند ایشان نام حافظ را پیش کشیدند.
اما فکر نمیکنید استفاده شما از چنین واژه هایی به خاطر برداشت و داوری منفی شما از این دسته انسانهاست و همینطور خشم شما که کسی شاعران را مورد سؤال قرار بدهد؟
من هرگز جسارت به چنین پرسش شخصی ای نمیکردم، ولی چون مورد حمله شما قرار گرفتم این اجازه را به خود دادم.
همانطور که انتظار میرفت به جای پاسخی محترمانه و منطقی به پرسشی که «چه ذهنیتیست که مرد مسنی به مردی دیگر مگوید برو و با ناز کردنت بیشتر مرا رنج مده؟»، بنده متهم شدم که با توپ و تانک به جان ایران افتاده ام، ابوعلی سینا و مینیاتورها و نقاشی های اسب را من عربی کردم، و مسئول خلیج عربی و رومی خواندن نیز بنده هستم!
فاجعه اصلی در واقع اینجاست که روزانه در سراسر جهان، بسیاری مردان و زنان، فرزند پس می اندازند وآنان را در محیطی پر از پرخاش و کتک و بی احترامیِ به دیگران بزرگ میکنند و سپس دزد و قاتل به جامعه تحویل میدهند. گزارشها گویای این است که کودکان بزرگ شده در خانواده های همجنسگرا، در صد بالاتری از سلامتی روانی را دارا هستند.
با چه منطقی خدا و یا طبیعت روزانه کودکانی بدون دست یا پا یا کلیه، با بیماری قلبی یا فلج، با درجه هوشی پایین یا عقب مانده می آفریند، اما در این یک مورد دستگاه تناسلی، هرگز کوچکترین خلالی صورت نمی گیرد.
چه مصرع زیبایی را از سعدی گفتید: «عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست»
از دید خدا هر آنچه میآفریند طبیعی و نرمال است. این ما انسانها هستیم که گروهی را غیر طبیعی و ناهنجار می بینیم.
جامعه عقب مانده به انسان بی پا سنگ پرتاب می کند، عاشق پای مصنوعی میسازد. جامعه عقب مانده فرد عقب افتاده را مسخره میکند، عاشق از وجود او لذت می برد و از خدا شکرگزاری میکند. جامعه عقب مانده شهروند همجسگرای خود را مورد تنفر و حقارت قرار میدهد و به او می گوید از آنگونه که خدا تو را آفریده شرمسار باش و خود را پنهان کن، جامعه عاشق حاضر است جان خود را ببازد تا آنان در تساوی و رفاه و خوشی زندگی کنند.

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:

ویی همی‌آید مرا مانا که باشد یار من
بر یاد من پیمود می آن باوفا خمار من
...........
گفتم که ملیحی تو مانا که مسیحی تو
شاد آمدی ای سلطان ای چاره هر مسکین
..........
خلق می‌جنبند مانا روز شد
روز را جان بخش جانا روز شد
...........
جان من از لب تو مانا که یافت ذوقی
ورنه خیال جاوید با جان چه کار دارد؟
...............
مانا که هم لبت خورد آن خون که غمزه ریخت
کاینک نشان خون به لب شکرین درت
این ها نیز هدیه به شما. از مولوی و عراقی و خاقانی...

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:

دوست من سلام.
اگر قرار است فقط به سبب اینکه زبان مادری ما فارسی است اجازه اظهار نظر داشته باشیم و "حق داشته باشیم منتظر کارشناسان نباشیم" این یک مقدار با "بحث علمی" کردن ناهمخوانی ایجاد می شود.
همان بحث علمی می گوید باید در امور تخصصی، نظر کارشناسان را ملاک قرار داد.
اما موضوع مهمی نیست مانا یا معنا!
هر چند باز هم توضیح شما این را نمی رساند که مانا معنای معنا را می دهد و نهایتا معنای نظیر را می رساند و از حیث ادبی، معنا با نظیر تفاوت کارکردی دارد و اگر مانا را به شیوه شما به کار ببریم در مواردی به اشکال بر خواهیم خورد، ولی موضوع مهمی نیست.
فرمایش شما صحیح است و من از ابتدا نبایست وارد بحثی می شدم که اطلاعی از آن نداشتم.
سپاس از شما.

 

سغید در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۳ - حکایت در این معنی:

بیماری رشته یا پیوک نوعی کرم دراز که در زیر پوست جای می گیرد.

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۷ - مثال دیگر هم درین معنی:

جناب همیشه بیدار
بهتر بود منبع مقاله ی کپی شده ی خود را ذکر میکردید تا دوباره به سرقت ادبی متهم نشوید
بیدار باشید

 

س ، م در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:

ناشناس عزیز
خوشحالم که بحث را علمی میدانید
در فرهنگ معین لغت مانا را به نظیر هم معنی کرده
اگر کسی از شما بپرسد نظیر لغت عقل ِ عربی در فارسی چیست ، شما چه جوابی خوهید داد ؟
شما را نمی دانم ولی اگر از من بپرسند میگویم لغت ِ خِرَد .
و فکر می کنم بتوان نظیر را به جای معنا به کار برد واین ” نظیر “ هم طبق فرهنگ معین همان ماناست
ما هم ایرانی هستیم فارسی هم زبان مادری ماست ، حق داریم منتظر کارشناسان نباشیم و در مورد زبانمان نظر بدهیم
اگر چه به مذاق عده ای خوش نیاید . از کجا معلوم اگر همین لغت مانا را به فرهنگستان لغت ارائه بدهند مورد قبول نیافتد ؟
دستمان به دامان فرهنگستان
با احترام

 

کمال در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۲:

جمع آن: 8749

 

همیشه بیدار در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۷ - مثال دیگر هم درین معنی:

ابن سینا در برهان انسان معلّق به این نکته اشاره می‌کند که هر انسانی در بیداری، خواب، بیهوشی و حتی مستی، قادر به شناسایی خود می‌باشد. حال اگر تصور کنیم که شخصی در یک هوای طلق (آرام) بتواند بصورت معلق در فضا قرار بگیرد و نتواند بدنش را حس کند و یا لمس نماید آیا بازهم قادر به درک خود به عنوان یک انسان مستقل می‌باشد؟ آیا این "انسان معلق" از خود و من خویشتن خویش را می‌شناسد. ابن سینا در این مورد می‌نویسد اگر تصور شود که چشمان نوزاد کاملاً سالمی را بپوشانند، و سپس او را به هوا برده و در طوری در خلأ معلق نمایند که دست و پای وی با همدیگر تماس نداشته باشد در این حالت درک پیکر خودش نیز سخت است واثبات وجود اجزایش دشوار می‌باشد حتی نمی‌تواند تصوری از پیکر خود داشته باشد. این انسان معلق باز هم قادر به تشخیص "خویش" است و هرگز در مورد "وجود خودش" دچار شک و تردید نمی‌شود، وجودی که این انسان معلق احساس می‌کند، مجرد از عمق، طول، عرض و مکان است. ‏یعنی تصور این انسان معلق از خودش، از طریق حواس و پیکرش نیست؛ و از طریق دیگری است که مغایرت کامل با پیکر مادی او دارد که همان روح یا نفس انسانی او است.
برهان انسان معلق یکی از برهان­ های ابن­ سینا در مسئله نفس به شمار می­ آید که در آثار مختلف وی مطرح گردیده است. یکی از اشکالات مهم وارد بر این برهان، عدم امکان تحقق عملی فرض "انسان معلق" است. برای پاسخ‌گویی به این اشکال، اهل تحقیق مدل آزمایش فکری را عنوان کرده‌اند. در حقیقت حالت مطرح شده توسط ابن‌سینا، به تعبیر دانشمندان علوم تجربی نوین، همان محرومیت حسی است که در فرایند دستیابی به شست‌وشوی مغزی، مورد استفاده قرار می ­گیرد. با دقت در آزمایش­ های مرتبط با محرومیت حسی، آشکار می‌شود که امروزه نتایج به دست آمده از برهان انسان معلّق، مورد تأیید دانشمندان علوم تجربی قرار گرفته است.
انسان معلق علم حضوری به خود دارد. همین علم در مورد "بهشت" و خدا هم قابل اثبات است و نیازی به "کتب مقدس و فلسفه بافی" نیست.

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱۷ - مثال دیگر هم درین معنی:

در جواب خانم/آقای روفیا
به نظر من پاسخ مثبت است. می توان در جایی بود که از تمامی مظاهر تمدن کهن و نو به دور بود ولی به یاد زادگاه اصلی و وطن حقیقی افتاد و هوای آن را در سر پروراند.
این نظر من است و نظر دیگران هم محترم است.

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴:

دوست عزیز. سپاس از نظر شما. امیدوارم از این نظر بنده غباری بر خاطرتان ننشیند. هدف بحث علمی است!
تنها به دل نشستن و گویا معنای فلان را بدهد دلیل استفاده از هر واژه ای به جای واژه دیگر نیست. اگر این در باز شود زبان فارسی لطمه می خورد.
بگذارید اساتید و کارشناسان نظر بدهند.
ادات و الفاظ تشبیه همچون مانند و مثل و چون و سان و وش و گونه و... یک چیز است و "معنا" چیز دیگر.
من نمی دانم ایرانیان باستان معادل "معنا" را چه می گفته اند. اما "مانا" که جزو ادوات تشبیه است به نظر غیر کارشناسانه من به معنای "معنا" نیست و اگر دکتر ترابی کارشناس ادبیات است-که ظاهرا هست- باید دید که دلیل ایشان بر این به کارگیری مانا به جای معنا چیست.

 

۱
۳۵۲۱
۳۵۲۲
۳۵۲۳
۳۵۲۴
۳۵۲۵
۵۰۴۳
sunny dark_mode