آیدا در ۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۷ - حکایت درویش با روباه:
قابل توجه دوستان عزیز و گرامی
در زبان ما وقتی "و" استثنا در کلمه قرار میگیرد، به دلایل علمی و ثابت شده، " َ " خوانده می شود.
بنابراین در بیت دوم می خوانیم:
که چون زندگانی به سر می برد؟
بدین دست و پای از کجا می خَرَد؟
قابل توجه است که قافیه در این حالت بسیار درسک تر در می آید.
سعید صالح احمدی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۶:
شاعر در اینجا گریزی به "خوش باش دمی که زندگانی این است" داشته و همگان را در زبان ظاهری به طرد غصه دعوت می کند. به راستی گیتی ارزش غصه به خود دادن و افسوس دیروز و نگرانی بابت فردا را ندارد. باید خوش بود و از لحظه لحظه زندگی لذت برد.
ناپلئون در ۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶ - به یاد استاد فرخ:
باسلام.
*درجواب جناب بهمن*؛
شعر بیاد استاد فرخ،در جواب قطعه شعری که استاد فرخ شاعر خراسانی،گفته بودند در بهمن ماه 1348 خورشیدی توسط استاد شهریار ساخته شد.
میرزاده در ۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴:
مصراع اول بیت ششم تضمین از عطار است
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰/
behrouz در ۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۷ دربارهٔ سنایی » طریق التحقیق » بخش ۶ - مناجات در تنزیه و تقدیس حضرت باری سبحانه تعالی:
یفعل اللّه ما یشاء بقدرته و یحکم ما یرید بعزّته
علی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۲ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵:
یک بریشم: منظور پرده ساز است.(ابریشم)
یونس در ۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:
جناب حسین خان ، آقا یا خانم مهتاب رو درست فرمودن استاد در روی دوم آلبوم در دستگاه شور ، آواز ابوعطا اجرا کردند و در روی اول آلبوم در دستگاه همایون
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com در ۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰:
اید = مرد توانا - نیرو
سید رضا قریشی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴۱:
سپاس فراوان از گنجور
این غزل رو استاد محمد اصفهانی به اسم قطعه ی غم غفلت خوانده اند
متاسفانه داخل لیست ترانه های جناب اصفهانی این قطعه قرار نداشت
پیشنهاد میدم حتما گوش بدید
... در ۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۱ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
حامد نوری عزیز، اگه منظورتون نوشته منه باید بگم منظور نظر من نوشته شما نبود که اگه بود قطعا عین عبارت شمارو نقل می کردم، بلکه به نظر سید علی کرامتی مقدم بزرگوار اشاره داشتم.
و اما در راستای مفهوم طنزی که از شعر برداشت کردین. به نظر من هیچ مشکلی پیش نمیاد اگه معشوق مذکر باشه. قسمت هایی که باعث طنز شدن معنی شعر میشن رو یه بار دیگه بررسی کنیم.
فرمودین همه مردم شهر عاشق اون پسر شدن پس همه مردم شهر همجنس گرا هستن. چرا این مفهوم برداشت میشه؟ مگه وقتی حافظ میگه «شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه» معنیش اینه که تمام شهر زن باره و فاسدن؟ مفهوم رقیب تو ادبیات ما هست و ربطی به تمام شهر نداره. بلکه به رقبای عشقی اشاره میکنه و مسئله پیچیده ای نیس.
فرمودین وحشی کارخانه پسرسازی بوده. نه نبوده. نمیدونم اینو میپذیرین یا نه که مسئله همجنس گرایی رو در دوره هایی در کشورمون داشتیم. به این معنی که رواج داشته. اگر اینو بپذیریم هیچ مشکلی تو معنی شهر پیش نمیاد. الان فرض کنین یه فرد ساکن یکی از کشورایی که این موضوع توش رایجه بخواد داستان عشقی خودشو با معشوقش بگه. آیا چیزی غیر از این شعر میشه؟
سیاوش مرتضوی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸ - رسیدن خواجه و قومش به ده و نادیده و ناشناخته آوردن روستایی ایشان را:
در «خویش را از رهروان کمتر شمر»، لطفا «ره روان» به «رهروان» اصلاح شود. در ضمن در مصراع دوم معنی کلمه «ره ریان» را در هیچ واژه نامه ای پیدا نمی کنم.
نوید در ۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیام:
ز بیخشمی و بیکینی، به غفران خدا مانی
به نظرم این مصرع دلالت بر این داره که امیر بی گزند نمیتونه اشاره مستقیم به خداوند داشته باشه و شاید همون شمس رو باید منظور گرفت.
سعید در ۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد دوم » شعله سرکش:
سلام خدمت دوستان.
من متخصص ادبیات نیستم و نکاتی برای عرضه به نظرم رسید.
در ادبیات هرجا گفته شده "گل" منظور گل سرخ هستش. پس "سوسن و گل" یعنی سوسن و گل سرخ و مشکلی نداره.
"حریف" به معنی هم پیاله هستش، پس استفاده از "حریف " در شعر هم خالی از منظور و مفهوم نیست و به نظر به جا هم میاد.
خوش باشید.
محمدرضا در ۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۵۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳:
در بیت هفتم جای واژه دروغ واژه خلاف باید باشد .
محمدرضا در ۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:
محسن نامجو این شعر را با عنوان "مرصع خوانی" در آلبوم "صفر شخصی" به صورت خیلی زیبا اجرا کرده است
برایم عجیب است که چرا در قسمت معرفی خواننده برای شعر فقط آلبوم ترنج محسن نامجو هست و دیگر آلبوم های او نیست
به هر حال امیدوارم که مسئولین سایت در قسمت معرفی آهنگ هایی که از این متن در آن ها استفاده شده است آهنگ مرصع خوانی در آلبوم صفر شخصی از محسن نامجو را اضافه کنند
کمال داودوند در ۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۷۳:
6708
۷ در ۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۰:
گدائی هول را حکایت کنند که نعمتی وافر اندوخته بود. یکی از ملوک گفتش: همی نمایند که مال بیکران داری و ما را مهمی هست. اگر به برخی از آن دستگیری کنی چون ارتفاع رسد وفا کرده شود.
گفت: ای خداوند روی زمین لایق قدر بزرگوار پادشاهان نباشد دست همت به مال چون من گدایی آلوده کردن که جو جو فراهم آورده ام. گفت: غم نیست که به کافران میدهم الخبثیات للخبیثین
گر آب چاه نصرانی نه پـاکست
جهود مرده میشوئی، چه باکست؟
قالوا عجین الکس لیس بطاهر
قـلـنـا نـســد بــه شـقـوق الـمـبــرز
شنیدم که سر از فرمان ملک باز زد و حجت آوردن گرفت و شوخ چشمی کردن. ملک بفرمود تا مضمون خطاب از وی به زجر و توبیخ مستخلص کردند
بــه لـطـافـت چـو بــر نـیـایـد کـار
سـر بـه بـی حـرمتـی کـشـد ناچـار
هر که بـر خویشتـن نبـخـشاید
گـر نـبــخــشـد کـسـی بــرو شـایـد
۷ در ۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱:
حسن میمندی را گفتند سلطان محمود چندین بنده صاحب جمال که دارد هر یکی بدیع جهانی اند، چگونه افتاده است که با هیچ یک از ایشان میل و محبتی ندارد چنانکه با ایاز که حسنی زیادتی ندارد؟ گفت: هر چه به دل فرو آید در دیده نکو نماید.
هر که سلطان مرید او باشد
گر همه بد کند، نکو باشد
وآنکه را پادشه بیندازد
کسش از خیل خانه ننوازد
کسی به دیده انکار گر نگاه کند
نشان صورت یوسف دهد به ناخوبی
و گر به چشم ارادت نگه کنی در دیو
فرشته ایت نماید به چشم کروبی
حامد نوری در ۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
سلام بر دوستان ادیب و فرهیخته ، نکته ای ریز ولی مهم در حواشی من و یکی از دوستان بچشم می خورد .من نوشتم بافقی دل خود را مخاطب قرار داده و از دل بی قرار خوذ شکایت دارد. ولی دوستی با فاصله فقط 5 سطر از قول من بیان می دارد که شاعر با خودش حرف می زند.
هر چند که خطاب شاعر به خودش در اشعار بزرگان بوفور با کلماتی مانند، حافظا، سعدیا، شهریارا بسیار معمول بوده است . ولی در این شعر این تخریف، تفسیر را بسیار تحت تاثیر قرار می دهد. حال قضاوت کنید که تحریفی اینچنین کوچک و با فاصله زمانی اندک و فاصله مکانی 5 سطر در تغییر معنا این قدر موثر است پس فاصله زمانی جند قرن و نگارش تفاسیر متعدد در کتاب های گوناگون چه بلایی سر نوشته شاعران ما آورده است .
بیائید قبل از شروع به تفسیر این شعر نغز و بسیار پر معنا، زنگار روی آن را بزدائیم. باشد که چون رومیان مولوی با دلی پاک و روشن به خانه وجشی در آئیم.
گاهی ما خودمان از نتایج گفتار خود آگاه نیستیم ، فرض کنید سخن شمارا پذیرفتم ، حال این شعر را با فرض وجود عشقی مذکر معنی میکنم ببینید چقدر مسخره به نظر می رسد بیشتر شبیه یک طنز شاعرانه می شود تا ادیبانه .
دوستان داستان آتش جانسوزی که در دل دارم گوش کنید.
روزگاری من غقل و دین باخته پسری بودم که غیر از من عاشقی نداشت .
این پسر مثل یوسف زیبا بود ولی هیچکس خریدار او نبود.
اولین کسی که عاشق این پسر شد من بودم و آنقدر از زیبایی این پسر تعریف کردم که همه مردم شهر عاشق او شدند.( یعنی همه مردم شهر، هم جنس باز بوده اند.) و حالا او به من توجهی ندارد و با مردمان شهر می سازد.
حالا دیگر چاره ای ندارم که به دنبال پسر دیگری بگردم و آنقدر از آن تعریف بکنم تا او هم شهره شهر شود. ( یعنی بافقی کارخانه پسر سازی باز کرده بود)
در نهایت از آن پسر می خواهد که با آدم های مکار لهو لعب نکن و بیا با من که مکار نیستم لهو لعب کن.
حالا که هوس تو از خاطر وحشی رفت هر گز وفای تو را فراموش نخواهد کرد .
لطفاً به اظلاق کلمه وفا به یک پسر بی وفا توجه کنید که ناقض یکدیگرند.
حال دوستان عزیز این شعر را اینگونه می پذیرید؟ و میخواهید بزرگان ادبیات ما را اینچنین به خواری و ذلت بکشانید.
ببخشید که طولانی شد تا حد امکان خلاصه نویسی کردم .
محیّ در ۸ سال و ۶ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۳ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۶: