مَجمَعِ خوبی و لطف است عِذار چو مَهَش
لیکَنَش مِهر و وفا نیست خدایا بِدَهَش
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بِکُشد زارم و در شرع نباشد گُنَهَش
من همان بِه که از او نیک نگه دارم دل
که بد و نیک ندیدهست و ندارد نِگَهَش
بویِ شیر از لبِ همچون شِکَرَش میآید
گرچه خون میچکد از شیوهٔ چشمِ سیَهَش
چارده ساله بُتی چابُکِ شیرین دارم
که به جان حلقه به گوش است مَهِ چاردَهَش
از پِی آن گُلِ نورُستِه دلِ ما یارب
خود کجا شد که ندیدیم در این چند گَهَش؟
یارِ دلدارِ من ار قلب بدین سان شِکَنَد
بِبَرَد زود به جانداریِ خود پادشهَش
جان به شکرانه کنم صرف گَر آن دانهٔ دُر
صدفِ سینهٔ حافظ بُوَد آرامگَهَش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی محبوب است. شاعر به توصیف چهره دلبر خود میپردازد که مانند ماه زیباست، اما از وفا و محبت چیزی کم دارد. او احساس میکند که با وجود زیبایی دلبر، قلبش شکسته و دلش پر از درد است. همچنین، شاعر به زیبایی و جوانی محبوبش اشاره میکند و از longing و آرزوی دیدار او سخن میگوید. در نهایت، او به این فکر میکند که اگر این عشق به جدایی بینجامد، روحش شاد نخواهد بود و باید این عشق را در دل بپروراند. شاعر در اینجا همچنین به آینده و تقدیر اشاره کرده و دعا میکند که عشقش پایدار بماند.
هوش مصنوعی: چهرهاش مانند ماه زیبا و دلنشین است، اما unfortunately او را محبت و وفا در بر ندارد. کاش که خدایا او را این ویژگیها عطا کنی.
هوش مصنوعی: عشقم هم محبوب است و هم کودکی که با بازیهایش مرا به زحمت میاندازد، اما در دین چیزی بابت این کارش ناپسند نیست.
هوش مصنوعی: من بهتر است که دلم را از کسی که تجربهی بد و خوب ندارد، مراقبت کنم.
هوش مصنوعی: بویی خوش و دلانگیز از لبهای او به مشام میرسد، هرچند که اشکهای غم از چشمان تیرهاش سرازیر است.
هوش مصنوعی: من یک بت زیبا و nimble دارم که از چهارده سال پیش در دل و جانم جا گرفته است. این بت که برایم همچون ماهی درخشان است، به طرز خاصی مورد توجه و علاقه من است.
هوش مصنوعی: دل ما به دنبال آن گل نورسته است، خدایا، نمیدانیم کجا رفته که در این مدت نتوانستهایم او را ببینیم.
هوش مصنوعی: اگر محبوب من قلب من را به این حالت بشکند، به زودی با قدرت و انرژی خود حکومتش را به دست خواهد آورد.
هوش مصنوعی: جانم را به خاطر وجود آن دانهٔ گرانبها که در دل حافظ پنهان است، نذر میکنم و این دانه را آرامشگاه خود میدانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آن که بر خیل بتان ساخت خدا پادشهش
سرمه اهل نظر باد غبار سپهش
شرمسارم که چو آمد به سرم قاصد او
برنیامد ز تنم جان که فشانم به رهش
حسن قاصد چو به مقصودی شه خاص بود
[...]
آهوی او که بود بیشه دل صیدگهش
میگدازد جگر شیر ز طرز نگهش
از بدآموزی آن غمزه نمیگردد سیر
ناز کافتاده به دنبالهٔ چشم سیهش
دو جهان گشته به حسنی که اکر در عرصات
[...]
دهر پرفتنه و شورست ز چشم سیهش
داری از چشم بد خلق خدایا نگهش
هرکه را باعث عصیان و خطا عشق شود
ملک از رشک بسوزد که نویسد گنهش
پر مگو خواجه که عشرتگه ما روشن ازوست
[...]
نتوان داشت نگه باز زچشم سیهش
دار از چشم بد خلق خدایا نگهش
جای رحم است بر آن بندهٔ مسکین فقیر
که برانند و ندانند چه باشد گنهش
نگهی جانب ما دلشدگان می نکنی
[...]
دل سپردم به نگه کردن چشم سیهش
ترسم آن مست سیه کار ندارد نگهش
بخت اگر دست دهد دست من و دامن او
چرخ اگر روی کند روی من و خاک رهش
چشم امید بپوشان ز غبار خط او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.