مهناز ، س در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۸ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:
گرامی حسین 1
در طبیعت انسانها ، رویا پروری نقش بزرگی بازی می کند
انسان قهرمان پرور است و در آرزوی رسیدن به توان قهرمان خویش عقل را فدا می کند . زیرا خرد سد راه جنون است . ولی عشق را با جنون تفاوت هاست . بر خلاف آنچه گفته اند عقل سد راه عشق است ، برین عقیده ام که خردمند با راهنمایی عقل عاشق می شود و نادان با بی خردی مجنون .
ببینید مجنون فریفته ی چیست
نقل است که در راه اشتری داشت زاد و راحله خود بر آنجا نهاده بود. کسی گفت: بیچاره آن اشترک که بار بسیار است بر او، و این ظلمی تمام است.
بایزید چون این سخن به کرات از او بشنود گفت: ای جوانمرد!بردارنده بار اشترک نیست.
فرونگریست تا بار بر پشت اشتر هست؟ بار به یک بدست از پشت اشتر برتر دید، و او را از گرانی هیچ خبر نبود.
گفت: سبحان الله! چه عجب کاریست.
خردمند این گفته را نمی پذیرد ولی مجنون در آرزوی چنین شعبده ای می سوزد
میگوید :
نقل است که هزار مرید با احمد خضرویه رحمةالله علیه در بر بایزید شدند. چنانکه هر هزار بر آب میتوانستند رفتن، و در هوا میتوانستند پرید.
این سخن مجنون را مفتون می کند و خردمند را در انکار می برد
عاقل در ناباوری و حیرت بر این سخنان نیز می گرید :
نقل است که یکبار شیخ پای فروکرده بود. دانشمندی برخاست تا برود. پای از زبر پایش بنهاد. گفتتند: ای نادان! چرا چنین کردی؟
از سرپنداری گفت: چه میگویید؟ طاماتی در او بسته اند.
بعد از آن در آن پای خوره افتاد. و چنین گویند که به چندین فرزند آن علت سرایت کرد. یکی از بزرگان پرسید: چون است که یکی گناه کرد، عقوبت وی به دیگران سرایت کند، چه معنی است؟
گفت: چون مردی سخت انداز بود، تیر او دورتر شود.
،
نقل است که وقتی لشکر اسلام در روم ضعیف شده بود، و نزدیک بود که شکسته شوند. از کفار آوازی شنیدند که یا بایزید دریاب!
در حال از جانب خراسان آتشی بیامد. چنانکه هراسی در لشکر کفار افتاد و لشکر اسلام نصرت یافت .
و بسیا بسیار دیگر
،
گمانم بر این است که اکثر کسان برای فرار از حقیقت به همان که شما نامش را هپروت می نهید روی می آورند و لذت می برند .
مانا باشید
ندا در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور » بخش ۲۹ - حکایت بط:
تو آن بطی کز اشتابی ستاره جست در آبی
#مولانا
۷ در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:
این کسانی که همه چیز را آسمانی و زمینی درمیابند و چه بسا نیم متر از زمین فاصله نگرفته باشند مگر سوار خر یا خودرو بدانند که آسمان چیز نیست مگر فضایی که همه چیز را دربر گرفته است و به جای عشق آسمانی زین پس بگویند عشق فضایی که از زمین تا بی نهایت را در خود دارد.
۷ در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۹:
مر خداوند عقل و دانش را
عیب ما گو مکن که نادانیم
"دهخدا:مر. [ م َ ] ( ) حرفی است که به نظر فرهنگ نویسان برای زینت و تحسین کلام یا برای اقامه ٔ وزن در شعر یا برای افاده ٔ حصر و تحدید یا برای تأیید در جمله ذکرمی شود و به عقیده ٔ گروه دیگر از لغت نویسان از جمله کلمات زایده است و حذفش هیچ لطمه ای به جمله نمی زند. "
که البته سخن احمقانه ای باشد.
"مر" در اینجا یعنی مگر و بیشتر همراه "را" میآید و معنی آن میشود برای" و نشان تاکید است
مر+مفعول+را
مر خداوند عقل و دانش را=برای خداوند عقل و دانش=برای دانا
۷ در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷:
اجرای این غزل از بهترین کارهای استاد شجریان بوده است.
پیوند به وبگاه بیرونی
khayatikamal@ در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۹۷:
بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 19612
علی عباسی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۱:
بیت اول یاد اور مضمون زیباییست که صوفی ابن فارض مصری در ان خمریه زیبای خود گفتست:
شربنا علی ذکر الحبیب مدامه
سکرنابها من قبل ان یخلق الکرم
.
در گزیده جناب دکتر شمیسا از افلاکی درشان سرودن این غزل چنین امدست:
"چون شیخ مظهرالدین ولد شیخ سیف الدین باخَرزی رحمه الله علیهما به شهر قونیه رسید،کافّهٔ اعاظم و افاضل به زیارت مذکور رفته او را به غایت معزّز داشتند.اتفاقا آن روز حضرت مولانا باجمع یاران به سوی مسجد حرام رفته بودند.شیخ مظهرلدین گفته باشد که عجبا این خبر به سمع مبارک مولانا نرسیده که اَلْقادِمُ یُزار؟[وارد شده را زیارت کنند].مگر دانشمندی از اصحاب مولانا انرا میشنید.ازین جانب حضرت مولانا دربیان تقریر حقایق،بغتةً سرآغاز کرد که ای برادر،قادم ماییم نه تو!تورا و امثال تورا لازم است که به زیارت ما آیید و مشرّف شوید.حاظران مجلس درین نکته و اشارت حیران شدند تا خطاب برکجاست و کیست.بعد ازآن،مثال فرمود که:یکی از بغداد آید ودیگری از خانه و محلهٔ خود بیرون شد،کدام را زیارت اولیٰ تر باشد؟گفتند اوراکه خطهٔ بغداد می آید. زیارت وتعظیم او از واجبات است.فرمود که درحقیقت حال،مااز خطِّهٔ بغدادِ لامکان رسیده ایم.و این شیخ زادهٔ عزیز که رسیده است از محلهٔ این جهان می آید،پس به زیارت و تعظیم اولیٰ تر ماییم نه او!شعر مابه بغداد جهان جان..."(ص144_143)
۷ در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پری چهره تمام است
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
"هر" به معنی "همه" است و جمع بستن با آن بسیار زیباست
ز هر مرز هر کس که دانا بدند
به پیمانش اندر توانا بدند
فردوسی
برفتند هر کس که گشتند مست
یکی ماهرخ دست ایشان به دست
فردوسی
همی گفت هر کس که ما بندهایم
سخن بشنویم و سرایندهایم
فردوسی
مهدی حبیبی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۳:
این شعر را رضا یزدانی در آهنگ شهر دل از آلبومی به همین نام خوانده که در سایت بیپ تونز موجود نبود
پیوند به وبگاه بیرونی/
مهدی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۴:
بخش هایی از این شعر حافظ را گروه مشتاق در آلبوم دشتی و ماهور اجرا کرده اند با صدای زیبای خانم هما نیک نام
عمر شیردل در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:
البته کلمه نوشت اشتباهاً نوژ ... چاپ شده . با معذرت .
عمر شیردل در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰:
در بیت اول ، مصرع اول ، به جای از بامداد باید هر بامداد نوژت .ک
مندنی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:
مصرع آخر یک چیزی کم دارد.
۷ در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۷:
و به روایت دیگر
چراغی را که ایزد بفروزد
هر آن کس پف کند ریشش بسوزد
و این شعر از آن تاریخ یعنی نهصد سال پیش به صورت ضرب المثل در آمد و مورد استفاده قرار گرفت و شعرای دیگر نیز به این گونه شعر گفته اند مانند مولوی که می گوید:
هرکه بر شمع خدا آرد پفو
شمع کی میرد بسوزد پوز او
در مجله ارمغان آبان ماه 1348 آمده است که بقعه و بارگاهی بوده به نام میرزا ابونعیم از مشایخ صوفیان. بر سقف آن چراغی افراخته بودند که همیشه روشن بود و در کتیبه آن نوشته بودند:
چراغی را که ایزد برفروزد
هر آنکس پف کند ریشش بسوزد
شاه اسماعیل صفوی چون آنجا را بدید بدانست که نیرنگی به کار برده اند. ماموری فرستاد وچراغ را پف کرد. چراغ خاموش شد وریشش هم نسوخت آن گاه فرمان داد سقف را خراب کردند.معلوم شد که راهی از سقف مقبره به خانه متولی آن ساخته بودند و از طریق یک فتیله روغن را به چراغ می رساند!
۷ در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۲۷:
نقل است از شیخ ابوسعید ابوالخیر که از عرفای بزرگ قرن پنجم بود.شیخ ابو سعید در مجالس وعظ و خطابه همیشه اشعار فارسی می خواند و می توان گفت اولین سخنگویی است که افکار عارفانه را با شعر بیان می کرده است. از حالات و خصوصیات این عارف بزرگ نقل شده است که نه تنها از آنچه در حول و حوش او می گذشته واقف و آگاه بوده با قدرت عجیبی نقش و ضمیر دوستان و اطرافیان خود را می خوانده. در تاریخ عرفا حکایتهای زیاد از او درباره کرامات نقل شده است.از جمله ملاقات او با دانشمند نامی شرق ابوعلی سینا که این ملاقات سه شبانه روز در خلوت به طول انجامیده.پس از ملاقات مریدان ابوسعید پرسیدند بوعلی را چگونه دیدی.گفت هر چه من می بینم او می داند.و از بوعلی پرسیدند ابوسعید را چه سان یافتی گفت هر چه من می دانم او می بیند. در زمان ابوسعید شهر نیشابور محتسبی داشت که با ابو سعید بسیار بد و منکر افکار او بود و همیشه منتظر فرصتی می گشت تا او را آزار د هد.و...
یکبار که برای شیخ ابوسعید هدایای زیادی آورده بودند ازآنجا که رسم مردان خدا نیست چیزی را برای خود بخواهند و پس انداز کنند به پیشکارش حسن مودت دستور داد صوفیان و فقرا و اهل محل را برای صرف ناهار در خانقاه دعوت کند.
در خانقاه شمعها روشن کنند و عود بسوزانند. محتسب فرصت را غنیمت شمرده وارد خانقاه شد و ابو سعید را مورد خطاب قرار داده که این کارهای خلاف برای چیست؟ ابوسعید پرسید چه خلافی؟ محتسب در جواب می گوید مگر نمیدانی در روز روشن شمع افروختن اسراف است واسراف نیز حرام،ابوسعید پاسخ می دهد نه من نمی دانستم حال تو می گویی خودت برو خاموش کن. محتسب جلو می رود اولین را پف می کند. آتش در ریش بلند و لباسش می گیرد و می سوزد. با زحمت فراوان محتسب را از آتش نجات می دهند.شیخ ابوسعید روی به او می کند و چنین بیان می دارد.
هر آن شمعی که ایزد برفروزد
کسی کش پف کند ریشش بسوزد
وفایی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:
من که نمی دانم داستان جناب حمید رضا و ماراتن کسرا - عباد یا معاد چیست ....
ولی شخصا دلم نمی خواهد که آقای کسرا از گنجور حذف شوند !!
همیشه از نوشته های آقای کسرا ، صدای سخن عشق به گوش جان می رسد . من برای
ایشان احترام خاصی قایلم و معتقدم یک تار موی مرد عاشق به هزاران مرد خود ستا و خود پرست می ارزد .
احمدی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷:
ضمن احترام
بیت دوم ، مصرع اول با توجه به معنا بایستی "سوال" باشد که گویا به اشتباه "سال " تایپ شده. کرشمه گرم سال است یعنی چه . کرشمه گرم سوال است و ...
باسپاس از گنجور لطفا بررسی شود.
... در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۴ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۱۴ - ذکر بایزید بسطامی رحمة الله علیه:
حسین جان، دوست عزیزم
لازم نیست انقد مطلق ببینید همه چیزو. شما فردوسی وار خرد پسندین. یکی دیگه عطار وار و مولوی وار جنون پسنده. لکم دینکم و لی دین. تجارب شخصی شما بهتون ثابت کرده سعادت از راه خرد به دست میاد و تجارب شخصی من جنون رو پیشنهاد داده. خب حرفی نیست. هر کی راه خودشو میره.
ضمناً دوست من، اینطور نیست که فقط چیزی که شما بهش میگین علم، علم باشه. اون دریایی که شما میگین خودش یه قطره از اقیانوس بی کران علمه و یه زمینه از زمینه های مختلف علم. عطار هم عالم بوده، فقط نوع علمش متفاوت بود.
نکته دیگه اینکه شما یه جوری از خرافات حرف زدین که من احساس کردم میخواید خرافات دینی رو نقد کنید. اگه اینطوره من کاملاً باهاتون موافقم. چون معتقدم خرافات دینی از جهل برخاسته. اما جنون عشق یه موضوع دیگه هست. شاید درست نباشه از عقاید شخصیم بگم ولی لازمه. من مثال نقضی هستم بر اینکه لازمه علاقه به تصوف، علاقه به دین هست. من صرفاً مجنون این عشق بازی های عطار و مولوی و بایزید هستم. شیفته اینم که بتونم به درک عمیق و عجیبی که اینا از عشق داشتن برسم. پس لطفا این هپروت رو به خرافات دینی ربط ندین.
اگه این هپروتی که میگین از جنس جهل باشه، منم باهاتون موافقم که پسندیده نیست، ولی اگر از جنس «من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیده ام» و «آزمودم عقل دور اندیش را / بعد از این دیوانه سازم خویش را» باشه چی؟ اگه این بزرگان و دوست دارانشون آگاهانه خواسته باشن که از بند عقل و خرد رها بشن، اونوقت چی؟
به هر حال یه عده آدم هستن که از یه جایی این تصمیم رو می گیرن. من معتقدم این رهایی آگاهانه از قید عقل مورد نظر شما، اوج بلوغ شخصیت فرد هست و اوج سعادت. نظر شما مخالف نظر منه و محترم. ولی باید بدونید که وقتی لذت جنون رو حس کنید نمیتونید به این راحتیا به قفس عقل برگردین. من در هپروتم دُر شهوارهایی پیدا کردم که حتی تصورش رو هم نمیتونید بکنید. بهتون این جنون لذت بخش رو پیشنهاد می کنم.
با احترام.
لیلا در ۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷ - سینمای خزان:
عزیز من مگر از یاد من توانی رفت
که یاد توست مرا یادگار عمر عزیز.....
اردشیر در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵: