گنجور

حاشیه‌ها

کنجکاو در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

با سلام : صوفی بیا و ببین که در محفل رندان و آزادگان بجز راستی و خلوص چیز دیگری وجود ندارد

 

ناشناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:

همیشه بیدار
با آدم هایی که بی قاعده بحث می کنند بحث نکن.
برای کسی که حقیقت پوشی مهم باشد تلاش شما که می خواهید حقیقت را معرفی کنید، کاملا بی فایده است.
رها کن کسانی را که توان فهم حقیقت را ندارند....تا بمیرند در رنج خودپرستی...

 

حمید رضا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:

همیشه بیدار گرامی، نحوه برخورد من با جناب احمد در این حاشیه، اثباتی است در رد پیش داوری شما به اینکه من به هر حال سخنان شما را به توهین خواهم گرفت. من بارها با تعریف با ایشان برخورد کردم تا بالاخره ایشان مرا خود به خواب زده ای که هرگز بیدار نخواهد شد و حتی پایین تر از افراد به خواب رفته هستند خواندند.
ناتوان خواندن کسی در شنیدن حق و حقیقت و یا ظریف روح خواندن توهین است دوست عزیز، بویژه اگر آن شخص را نمیشناسید.
من مسئول آن کسانی که «دوستانتان» خواندید نیستم.

 

یکی از مردم در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲:

سلام به دوستان عزیز
من به فال حافظ معتقدم. امروز برای ماندن یا رفتن تفالی زدم که این شعر اومد. چون در تفسیر اشعار حافظ جان سررشته ای نداشتم به اینجا و چند سایت دیگه سرک کشیدم. خوندن حاشیه دوستان برام خیلی جالب بود نتونستم در مورد حاشیه یکی از دوستان بی تفاوت بگذرم
جناب طغرل خان طهماسبی جان بعید می دانم دوست محترمتان سررشته ای از مطالعه تاریخ داشته باشن وگرنه مگر کم بودند پادشاهانی که وقتی قدرت شان را در خطر دیدند، از کشتن ولیعهدهای خود ابایی داشتند؟!!! - حتی اونوقتی که ولیعهد پسرشان بوده- ( همین نادرشاه افشار خودمون مگه پسرش رو کور نکرد) استفاده از یک روایت برای پاسخ به پرسش شما به جای آوردن چند مثال تاریخی چه چیزی جز کم سوادی این دوست محترم می تواند باشد؟!!!!!
توضیح آن روایت هم در جای خودش نیاز به بحث و بررسی دارد...
شاید وقتی دیگر

 

عباس پالاش در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۱۶ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۷:

بیت اول مصرع دوم
نه تر است
به شکل
نه تراست نوشته بشه بهتره

 

مجتبی خراسانی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴:

بسم الله الرحمن الرحیم
واکنون که عقل و نفس سخن‌گوی خود منم/از خویشتن چه باید کردن حذر مرا؟
عقل، معانی مختلف آن:
کلمه «عقل» از کلماتی است که در ادبیات و سنت اسلامی در موارد مختلف به کار رفته و معانی مختلف از آن اراده گردیده است. در قرآن مردمان از جانب خدا تشویق شده اند که عقل خود را به کار بیندازند «افلا تعقلون» و آنان که عقل خود را در کارها به کار نمی گیرند و به تقلید از پدران و گذشتگان خود اکتفا می کنند نکوهش شده اند «انا وجدنا اباءنا علی امة و انا علی اثارهم » و در احادیث عقل نخستین چیزی است که از جانب خداوند صادر گشته «اول ما خلق الله العقل» و به وسیله آن خداوند عبادت می شود و بهشت به دست می آید «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» اکنون به موارد مختلف استعمال عقل و معانی که از آن اراده شده می پردازم.
1ـ عقل در برابر جهل که در ادبیات اسلامی آمده و شیخ کلینی (ره) در کتاب کافی بابی را اختصاص به عقل و جهل داده و عقل مورد ستایش و جهل مورد نکوهش قرار گرفته است و در برابر آن می بینیم برخی از متفکران همچون ابن الراوندی گفته اند که عاقلان تنگ روزی و بیچاره اند و جاهلان همیشه در ناز و نعمت به سر می برند:
کم عاقل عاقل اعیت مذاهبه/و جاهل جاهل تلقاه مرزوقا
هذا الذی ترک الاوهام حائرة/و صیر العالم النحریر زندیقا
2ـ عقل در برابر جنون که در فقه اسلامی یکی از شرائط تکلیف عقل است و مجنون را تکلیفی نیست و در این قسمت مانند طفل است، باز در این معنی نیز در ادبیات اسلامی سخن بسیار گفته شده است، از جمله آن که:
عاقل به کنار جوی تا پل می جست/دیوانۀ پابرهنه از آب گذشت
کم عاقلٍ لم یلج بالقرع باب مُنی/و جاهلٍ قبل قرع الباب قد ولجا
3ـ عقل در برابر نفس است و این در فلسفه مطرح است که جوهر یا مادی است یا مفارغ جوهر مادی هیولی و صورت و جسم و جوهر مفارق عقل و نفس است نفس تعلق به جسم دارد ولی عقل تعلق به جسم ندارد.
4ـ عقل در برابر عشق است و این معنی در تصوف و فلسفه اشراق مورد بحث است که با عشق می توان به حقیقت مطلق دست یافت و عقل و استدلال قلمرو آن محدود است، حافظ می فرماید:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد/عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
عقل می خواست کزین شعله چراغ افروزد/دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
فخرالدین رازی گوید:
نهایة اقدام العقول عقال/و اکثر سعی العالمین ضلال
5ـ عقل در برابر هوی و این معنی در اخلاق فلسفی مورد بحث و گفتگو است، افلاطون و جالینوس مکررا گفته اند که افراط و تفریط نفس غضبیه و شهوانیه در نتیجۀ غلبه هوی بر عقل است و عقل که حاکم بر نفس ناطقه است اعمال آن دو نفس را تحت مراقبت در می آورد و این معنی در ادبیات هم انعکاس یافته است، چنان که ابن درید گفته است:
و آفة العقل الهوی، فمن علا/علی هواه عقله فقد نجا
«هوی آفت عقل است، هر کسی که عقل او بر هوایش غلبه داشته باشد، رهایی می یابد.»
6ـ عقل در برابر امام و این معنی در نزد اسماعیلیه مورد بحث است، که می گویند راهنمایی امام آنان را از عقل بی نیاز می سازد. شهرستانی فصول چهارگانه حسن صباح را که در آن این بحث به تفصیل آمده، نقل کرده و حسن صباح معتقد بود که عقل کافی نیست و امام و معلم لازم است و غزالی در کتاب فضائح الباطنیه دلیل او را رد کرده است، علاقه مندان رجوع کنند به آن کتاب، بحث به درازا می کشد و محل آن نیست، و شاید ابوالعلاء معری که گفته است که مردمی امیدوار به قیام امام هستند در حالی که امامی جز عقل نیست که در بامدادان و شامگاهان باید راهنمای انسان باشد، نظر به همین گروه داشته است:
یرتجی الناس ان یقوم اما/مُ ناطق فی الکتیبة الخرساء
کذب الظن، لا امام سوی العقل/مشیرا فی صبحه و المساء
7ـ عقل در برابر نقل است که میان دانشمندان اختلاف است که اگر این دو معاوضه کردند کدام را باید انتخاب کرد. اشاعره بیشتر متمایل به نقل و معتزله متمایل به عقل اند، یکی از پیشوایان معتزله به نام بشر بن المعتمر می گوید: خداوند عقل را برکت دهد که در آسانی و دشواری با آدمی همراه است:
لله درالعقل من رائد/و صاحب فی العسر و الیسر
و شیعه حد وسط را گرفته است و می گوید اگر عقل را رها کنیم و نقل را بگیریم نقل بی اعتبار می گردد زیرا ارزش و اعتبار نقل با عقل به دست آمده، پس عقل را می گیریم و نقل را تاویل و توجیه می کنیم.
8ـ عقل در برابر قیاس است که اهل سنت ادله احکام را کتاب و سنت و اجماع و قیاس می دانند و شیعه به جای قیاس عقل را می گذارند. برخی تصور می کنند عقل به معنی، حکم عقلی است، یعنی آن چه را که عقل هر یک از آحاد مردم بپسندد، در حالی که اینطور نیست زیرا در این صورت همان اشکال اسماعیلیه به میان می آید، که عقول مردم یکسان و یکنواخت نیست. بلکه مقصود از آن ادله عقلیه است که فقهای شیعه هنگام شک در حکمی از احکام به آن متوسل می شوند.
برخی از فلاسفه، همچون محمد بن زکریای رازی پیرامون عقل نظراتی اظهار داشته اند، برای آگاهی بیشتر بدان مراجعه کنید.
بمنه و کرمه

 

محمد علی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱:

خدا روشکر می کنم اینهمه کامنت گذاشته شده.یقینا اشعار لسان الغیب همه بیت الغزل معرفت و عصاره فرهنگ و ادب ایران زمین و میراث نیاکان پاک ماست..پس از سپاس از همه دوستانی که نظر دادند ذکره نکته ای در اینجا ضروری هست که بنده در هر محفلی که نشستم گفته ام و بار دگر نیز در اینجا می گویم. و اون اینه که: قبل از تفسیر دیوان حافظ باید خود حافظ شناخته بشه .اگر ما حافظ را مومن عارف بدانیم تفسیر یک جور است اگر شاعر اجتماعی متصنع بدانیم جور دیگرست .شاید راز تفاسیر گوناگون بر حافظ همین نکته باشد

 

ولگرد در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۲:

طبق تصحیح محمد علی فروغی مصراع آخر بدین گونه است: "کالوده به پالوده هر خس بودن".

 

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۳۷ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث:

همیشه بیدار گرامی
حتما متوجه هستید که شکسپیر باده نوشی را در حدی که موجب زوال عقل شود مذمت می کند.
البته اشکالی بر همه مواد شیمیایی طبیعی وارد است که دوز دقیق ماده موثره آنها معلوم نیست به ویژه بر گذشتگان در صد الکل یک شراب خاص و میزان تاثیر آن بر هوشیاری مردم دقیقا آشکار نبود.
امروزه شاید بتوان با دقت بیشتری اعلام کرد چه میزان از چه نوع شرابی موجب کاهش سطح تمرکز انسان می گردد و محدوده ایمنی آن را تعیین کرد.
این همه حساسیت بر روی موضوع حل و حرمت شراب از اینروست که در عهد پیامبر شراب بود ولی مثلا اکستازی نبود.
وگرنه همین که اکستازی یا ال اس دی حلال یا حرام است بدون تردید جزء مواردی است که (از نظر دینداران) فقها باید درباره اش نظر بدهند.
حتما شما قبول دارید که اگر بخواهند حکمی درباره ال اس دی صادر کنند باید آثار مصرف آن بر بدن انسان را از دانشمندان طب و داروسازی بپرسند.
بنابر این عقلا این استفتاء از پزشکان در مورد شراب نیز صدق میکند...
کما اینکه اکنون نیز میگویند اگر پزشک تجویز کند منعی ندارد.
برای بسیاری از موضوعات دنیای مدرن هیچ مبنایی در قرآن و فقه و... وجود ندارد.
از جمله موضوع شبیه سازی و اتانازی یا مرگ خود خواسته.
برای تشخیص حل و حرمت این موضوعات، ما ناگزیر از تشخیص درستی یا نادرستی آن ها با دانش امروز هستیم.
با آنچه از دانش پزشکی و روانشناسی و تاریخ و... در دست داریم.
اگر اینجا عقل و دانش روز کار میکند چرا همه جا کار نکند؟؟!

 

همیشه بیدار در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۰۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:

آن تفسیر (آن تلخ وش...) با این بیت آخر هم همخوانی دارد:
حافظ بخود نپوشید این خرقه ی می آلود
ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را
یعنی ای شیخ پرهیزگار: من با اختیار خودم لباس باده نوشی نپوشیده ام (این تقدیر من است) بنابراین عذر مرا بپذیر.
این بیت با بیت (آن تلخ وش...) هم دقیقاّ ارتباط دارد.
در باره تظاهر به باده نوشی حافظ گفته اند: او به روش ملامتیان (مولانا هم از آنان بوده است) در اشعارش تظاهر به باده نوشی کرده است در صورتیکه نه حافظ و نه مولوی هیچکدام می نمی نوشیده اند. ملامتیان می گویند برای اینکه به گناه ریا آلوده نشوند نه تنها ریاکاری نمی نمایند، بلکه ضمن اینکه گناهی نمی کنند تظاهربه گناه هم میکنند که مردم به آنها به چشم یک انسان زاهد و عابد نگاه نکنند تا میل به ریا در آنها بوجود نیاید و با این طریق خودسازی می کنند. با اینحال همه ابیات حافظ چنان استادانه طراحی شده اند که اگر مواخذه شد بگوید من منظورم این معنی است نه آن معنی.
بعضی از اشعار حافظ به این حرفها نزدیک است:
1) گرچه با دلق ملمع می گلگون عیب است
مکنم عیب کزو رنگ ریا می شویم
2) به می پرستی ازآن نقش خود زنم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
3) توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
می‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم
4) صراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر انگارند
عجب گر آتش این زرق در دفتر نمی‌گیرد
5) من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
البته که این نظر و تفسیر بنده است، تا دوستان گرامی چه تفسیر کنند.

 

جلال در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۷:

ممنونم از شما خوبان. لطف کردید و استفاده کردم.

 

همیشه بیدار در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۳۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:

یک بنده ی خدا جان: برای همین است که شما خاموش ماندید و حرفی از شما در نیامد.

 

امید مددی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۸ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۴:

همان غَدر صحیح است. به معنای بی وفایی و خیانت.

 

یک بنده ی خدا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:

حمید رضا جان
اگر این مغلطه ی آخری را خوانده باشی ، حتماً به پند من رسیده ای
جواب اینان خاموشی ست

 

ستار اسدی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۳ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳۴:

دیواره ی دور سنگ مزار این عارف ربانی در کاشان با این غزل مزین گردیده است.

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۲:

نسخه بهتر و به اصل نزدیکتری از این رباعی را خدمتتان می نویسم :
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که بود قضا ز من میدانی ؟
در گردش خود اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی

 

همیشه بیدار در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۵:

آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قُبلة العذارا
این بیت تلمیح است چون اشاره دارد به داستان شیخ سمعان:
بس کسا کز خمر ترک دین کند
بی شکی ام الخبائث این کند
شیخ گفت ای دختر دلبر چه ماند
هرچ گفتی کرده شد، دیگر چه ماند
خمر خوردم، بت پرستیدم ز عشق
کس مبیناد آنچ من دیدم ز عشق
کس چو من از عاشقی شیدا شود
و آن چنان شیخی چنین رسوا شود
بعضی از شعرهای حافظ معنایی که در اول بنظر می آیدرا نمیدهند و بعضی مواقع مثل همینجا دقیقا برعکس است بنظر می آید شاعر می خواهد بگوید نوشیدن آن چیز تلخی که صوفی آنرا مادر همه ی پلیدیها خوانده است برای ما دلخواه تر و شیرین تراز بوسیدن لب دوشیزگان است درصورتیکه منظور آن چیز می نیست بلکه معنای آن جمله این است که در مورد می گفته شده است می باشد. یعنی معنی بیت می شود: آن کلام شیخ عطارکه
" بس کسا کز خمر ترک دین کند
بی شکی ام الخبائث این کند"
در داستان شیخ سمعان برای ما شیرین تر و دلخواه تر از بوسه دوشیزگان است.
یکی از دلائلی که معنی دوم را به اثبات می رساند اینست که قبله (قاف با ضمه) به معنی بوسه است نه بوسیدن و تقبیل یعنی بوسیدن. بعضی گویند این از رندیهای حافظ است که طوری سخن می گوید که اگر مواخذه شد بگوید من منظورم این معنی است نه آن معنی.
حافظ که خیلی واضح میفرماید:
مستی عشق نیست در سرتو
رو که تو مست آب انگوری
موافق نوشیدن می به معنی شراب حرام نیست.

حالا این سوال پیش می آید که هدفش از سرودن اینگونه شعرها چه بوده؟
جوابهای ممکن:
1)نشان دادن توان هنری خود در سرودن شعر
2) به چالش کشیدن اعتقادات خشک مذهبان و زاهدان سالوس و ریاکاران
3) جذب همه طبقات مردم در ابتدا. بعد از اینکه دوستدارش شدند با خواندن اشعار دیگرش به لذتی بالاتر ازآنچه قبلا لذت می دانسته اند پی ببرند که سرمستی از معبود ابدی است که لذتی از آن بالاتر نیست:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل می‌خواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرم زد

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹:

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
****************************************
****************************************
خون پیاله خور که حلال است خون او
...................... که کاری‌ست کردنی
در کار باده باش: 1 نسخه (نسخۀ بی‌تاریخ کتابخانۀ عزّت قویون اوغلو ترکیه) خانلری، عیوضی، نیساری
در کار یار باش: 3 نسخه (827، 874، 898) قزوینی- غنی، سایه، خرمشاهی- جاوید
غزل 470 و بیت فوق مندرج است در 4 نسخه از نسخ قرن نهم (827، 874، 898 و نسخۀ بی‌تاریخ کتابخانۀ عزّت قویون اوغلو ترکیه) به دلیل این قلّت منابع استاد خانلری آن را در ملحقّات آورده است. دکتر نیساری در آخرین چاپ خود (انتشارات سخن) آن را از بخش افزوده‌ها نیز که قبلاً در چاپ انتشارات سینا نگار 1377 آمده بود خارج کرد. جلالی نائینی و نورانی وصال که متن خود را بر اساس نسخ فاقد این غزل: 813، 818 و 824 استوار کرده‌اند به تبع، آن را در چاپ خود ندارند. غزل مورد بحث که در چاپ قزوینی (بر اساس نسخۀ 827) آمده در اغلب چاپ‌های موجود هست و دکتر عیوضی که بخشی با عنوان ملحقات و اشعار منسوب و مشکوک نیاورده نیز آن را حافظ وار دانسته و به رغم کمی مستندات از حافظ تشخیص داده است.
تنها مورد اختلاف مهم، دو ضبط «در کار باده باش» و «در کار یار باش» در بیت سوم است. افزون بر سه نسخۀ تاریخ‌دار مذکور در فوق در اکثر نسخ جدید نیز ضبط «در کار یار باش» دیده می‌شود. ضبط نسخۀ بی‌تاریخ اما بسیار معتبر کتابخانۀ عزّت قویون اوغلو (به لحاظ خط و مشخصات دیگر) «در کار باده باش»، مورد تأیید دو نسخه مهم از قرن دهم است که رونوشتی از نسخۀ لسان الغیب اند که فریدون میرزای تیموری در 907 هجری قمری از مجمع فضلای آن عصر و خطه و جمیع نسخه‌های موجود فراهم آورد. سودی بسنوی در شرح خود از دیوان حافظ که مربوط به اواخر قرن دهم است نیز «در کار باده باش» را نشان داده است. وصال شیرازی هم که خود غزلسرای چیره‌دستی بوده در نسخه‌ای به خط خودش ضبط «در کار باده باش» را آورده است. با توجه به این شواهد و قرائن و اینکه همۀ ابیات این غزل در مورد شراب و خصوصیات آن و مخاطب ساقی است، به نظر می‌رسد با فرض اینکه غزل از حافظ باشد، ضبط «در کار باده باش» را باید آخرین تذهیب اعمال شده از حافظ دانست.
*************************************
************************************

 

جاوید مدرس اول رافض در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷:

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
***********************************
***********************************
دوست گو یار شو و ........... دشمن باش
بخت گو ............................... لشکر گیر
... /
هر که جهان: 17 نسخه (801، 803، 813، 821، 823، 824، 825، 836، 843 و 8 نسخۀ متأخر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری
هر دو جهان: 16 نسخه (818، 819، 822، 827 و 12 متأخر یا بی‌تاریخ) قزوینی- غنی، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاوید
هر که بُوَد: 1 نسخۀ بسیار متأخر (893)
جمله جهان: 2 نسخۀ بی‌تاریخ
/ ...
روی کن و روی زمین: 10 نسخه (801، 824، 843 و 7 متأخر یا بی‌تاریخ) نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال
پشت کن و روی زمین: 10 نسخه (803، 818، 821، 823، 825، 836 و 4 متأخر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی
پشت کن و روی جهان: 1 نسخه (813)
پشت شو و روی زمین: 3 نسخه (819 و 2 نسخۀ بی‌تاریخ)
پشت مکن، روی زمین: 3 نسخه (822، 827 و 1 نسخۀ بسیار متأخّر: 894) قزوینی- غنی، سایه، خرمشاهی- جاوید
(بخت) پشتی کن و گو روی زمین: 1 نسخه (854)
روی کن و روی جهان: 2 نسخه (857، 862)
روی کن و هر دو جهان: 3 نسخه (867، 874؟ و 1 نسخۀ بی‌تاریخ)
روی کن و پشت زمین: 2 نسخه (یکی بسیار متأخّر: 893 و دیگری بی‌تاریخ)
پشت بکن روی زمین: 1 نسخۀ بی‌تاریخ
37 نسخه از جمله تمام 11 نسخۀ کاملِ کهنِ مورّخ، غزل 252 را دارند. از این نسخ، نسخۀ مورّخ 864 بیت فوق را ندارد.
*****************************
*****************************

 

امیرحسین بیات در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۲۰ دربارهٔ شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - نقطه خال تو:

واقعا عالیه این شعر
بسیار بسیار بسیار زیباست و تفاسیرش عمیق

 

۱
۳۴۷۹
۳۴۸۰
۳۴۸۱
۳۴۸۲
۳۴۸۳
۵۰۴۸
sunny dark_mode