مهناز ، س در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۱۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸:
گرامی حسین،1
این شعر از جناب غلامعلی رعد آذرخشی ست ، 12بیت دارد چند خطی می آورم
در حیرتم ز ناله و فریاد فاخته آن بیوفای عشق به نیرنگ باخته
کو کوزده،نجسته ز فرزند خود نشان در جستجوی گمشدهای ناشناخته
از آشیان انس به غفلت گریخته در دیو لاخ بلهوسی خانه ساخته
بابانک نرم و گرمتر از تیر جانشکار در گوش باغ ریخته سرب گداخته
،،،،بسیار زیباست
مانا باشی
محمد در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۲۷ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴:
ی آخرین حرف و الف اولین حرف استکهرویهممیشود یا. یعنی یا برای ندا ازاول تا آخر حروف استفاده شده.
کریم در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:
سلام خانم روفیا
نوع نوشتن شما حکایت از دریافت درست موضوعات دارد.چنانچه وبلاگ یا منبعی از نوشته های خود دارید اعلام بفرمایید. سپاسگذارم
سهیل در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱ - اندر ستایش سلطان محمود:
با سلام
حرف «د» در کلمه ی «پیاده» در این بیت به اشتباه حذف گردیده:
پیاه به آید که جوییم جنگ
بکردار شیران بیازیم چنگ
با تشکر
nabavar در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸:
آین بی وفای
با آه سرد گرمتر از سوز جان شکار
در حلق خلق ریخته شرب گداخته
شاعرش یادم نیست
nabavar در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸:
7گرامی
گویا تنها پرندگان نر آواز می خوانند در جذب ماده ها
ماده ها ناز کردن می دانند
تنها فاخته نیست که چنین است
در حیرتم ز ناله و فریاد فاخته
ای بی وفای عشق به نیرنگ باخته
کوکو زده نبرده ز فرزند خود نشان
در دیولاخ بی خبری لانه ساخته
با آه سرد گرم تر از ،،،،،،
ماندگار باشید
سید جلال حسینی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۷ دربارهٔ قاآنی » مسمطات » شمارهٔ ۳ - وله ایضاً:
باسلام در مصرع سوم از مسمط اول چو تیره زاغی صحیح بنظر میرسد نه تیره زای
م. ش تهرانی در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:
سلام
هرمی لعل کزان دست بلورین ستدیم
اب حسرت شد ودر چشم گوهربار بماند
چرا می که از معشوق می گیره تبدیل به اب حسرت میشه ! چرا حسرت ؟ حسرت چه چیزی ؟
سینا ص در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳:
در بسیاری از نسخ این شعر نیامده و یا به آن با شک و تردید نگاه شده است. آیا علیرغم زیبایی منحصر بفرد این غزل اصالت آت مورد تائید است؟
... در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۰۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
بابک بزرگوار
تا حدود زیادی با شما موافقم.
دوستان، لازمه که به دو نکته دقت بشه.
اول اینکه به قول دوستمون بابک عزیز، «زن بد» مورد نکوهش قرار گرفته و نه صرفاً «زن»، که اگه جز این بود ابیات ابتدایی چه مفهومی دارن؟
نکته دوم و بسیار مهم که متاسفانه خیلی کم بهش توجه می کنیم. ببینید ما یه عادت بدی داریم تا یه بیت یا جمله از شاعر یا نویسنده ای می خونیم سریعاً حکم صادر می کنیم. غافل از اینکه بین حرفی که زده میشه و شخصیت گوینده کلی راه هست که باید رفت و بعد قضاوت کرد.
این موضوع برخاسته از دلایل مختلفی می تونه باشه. اول اینکه شاید اون حرف از زبان شخصیتی در روایت گفته بشه. مثال می زنم. من میام یه نمایشنامه در مورد عاشورا می نویسم. قاعدتاً دیالوگی که مثلا شمر میگه توهین به حسین هست و من این دیالوگ رو در نمایشنامه می نویسم. آیا درسته که بگن فلانی به حسین توهین کرد؟ نه! من فقط روایت کردم و ناگزیر بودم از این کار. چون شمر قربون صدقه حسین نمیره که.
اما دلیل دیگه اینکه باید به مجموعه آثار شاعر یا نویسنده دقت کرد و نه صرفاً یه جمله یا بیت. باید وسیع تر دید. استادی می گفت سعدی جامع ترین شاعر ماست. من با این حرف موافقم. سعدی در غزلیاتش یه عاشق شوریده میشه. در بوستان یه واعظ که رفته بالای منبر. در گلستان انگار مثل یه پیر دنیا دیده نشسته داره با داستاناش نصیحتت می کنه. هرچند در صحت انتساب بخشی به نام خبیثات در دیوان سعدی تردید هست، ولی با فرض صحت انتساب، اونجا یه سعدی میبینیم که بیشتر شبیه اوباشه. هرچند تمام مطالبش مزاح هست ولی از بیان هیچ پستی در این مزاح ها پرهیز نمی کنه.
خب با این اوصاف سعدی کیه؟ عاشق، واعظ، ناصح، عارف یا جاهل؟ حقیقتاً نمیشه گفت. نمیشه شخصیتی مدون برای سعدی بر اساس آثارش قائل شد. سعدی حتی در گلستان یه جا میگه:
عاقبت گرگ زاده گرگ شود / گرچه با آدمی بزرگ شود
و در جایی دیگه خلافش رو میگه:
جامه کعبه را که می بوسند / او نه از کرم پیله نامی شد
با عزیزی نشست روزی چند / لاجرم همچون او گرامی شد
یه جا ذات فرد رو موثر میدونه و جای دیگه همنشینی رو، حتی در یک اثر!
دوستان این مسائل نشون میده به راحتی نمیشه از روی یک بیت، شخصیت هنرمند رو تشخیص داد. نه فقط سعدی (که به واسطه وسعت محتوایی به شدت شناخت شخصیت سعدی دشواره) که برای خیلی از هنرمندا همین طوره. فروغ فرخزاد تا یه جایی عاشقانه می سرود، یه جایی عصیان می کنه و وارد دوئل خدا و شیطان میشه و بعد انگار با دردهاش آروم می گیره و دوباره متولد میشه. حافظ یه بیت سروده که هنوز بر سر مفهومش بحث هست: «پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت / آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد»
سعید نفیسی معتقده تحلیل های عجیب و غریب از این بیت لازم نیست، بیت همینه که هست و حافظ حرفش رو زده. خب حالا چطور شده که حافظ با اون حافظ بودنش گفته خطا بر قلم صنع رفته، خدا عالمه. آدمیزاده دیگه، در یه برهه ای یه تجربه شخصی تو زندگیش منجر به این دید شده. چیز عجیبی نیست.
ببخشید خیلی پرحرفی کردم. با احترام.
... در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۷۵:
ممنون از توجه شما دوستان
حسین عزیز
کاملاً با شما موافقم
مهناز بزرگوار
به چه غزلی اشاره کردین، کم نظیر...
شوق است در جدایی و جور است در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم
انگار کلمه های سعدی رو کاغذ (یا حتی صفحات غیر کاغذی) دلبری می کنن!
بابک چندم در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۳۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
خیلی با نمکه...
که از 15744 بیت سعدی در روایت گنجور، با استناد به یک نیم بیت (یعنی یک بخش از قریب سی و یک هزار و پانصد) این بابا را کرده اند زن ستیز!... آنهم هیچ کَس نه و یکی یکدانه زبان وادب فارسی....
اول از همه این شعر سراسر پیرامون زن است و نه مرد که صد یقین مرد بد نیز به وفور موجود بوده و است....
سپس آنکه از ابتدا تا بیت یازدهم همه پیرامون زن نیکوست ،و صد عجب که هیچ کس در اینجا از ستایشی که سعدی روا می دارد سخنی به میان نمی آورد!... یعنی انگار نه انگار که او می گوید:
-روزی پنج بار نماز شکر بگزار
-به روی زن نگاه نکن و صفات نیک او را بنگر
-اگر خوش مشرب باشد تو گویی شوهر در بهشت است
-اگر هر روز غم و فشار زندگی داری پندار که غم نداری چرا که غمگسارت در کنارت است و و و...
پس از آن در صفات زن خانمان برانداز گوید...
در آخر هم از مزاح و طنز سبک خودش استفاده کرده: که یکی از آن دو پریشان می گوید که ایکاش هیچ کس گرفتار زن بد نشود و دیگری که می گوید ایکاش خدا اصلاً زن را نیافریده بود و همو ادامه می دهد که هر بهار یک زن تازه بگیر که از شر زن بد در امان باشی و...
اما،
در مورد بیت مورد نظر:
چو زن راه بازار بگیرد بزن...
در اینجا بزن فعل نیست و منظور به زن (با یک زن دیگر) است...
چرا که در این شعر اگر احیاناً جایی هم برای زدن زن مجاز بود (از دید یک مرد مذهبی هشت قرن پیشتر) یقیناً می باید در بیت بیست و سوم و یا بیست و هفتم باشد و نه در این بیت... یعنی آنجا که می گوید:
-چو در روی بیگانه خندید زن
دگر مرد گو لاف مردی مزن
(جالب است که در اینجا هیچ صحبتی از زدن نمی کند)
-بپوشانش از چشم بیگانه روی
وگر نشنود چه زن آنگه چه شوی
(در اینجا نیز صحبتی از زدن در کار نیست، آنهم برای یک مرد مسلمان مذهبی!)
در هر دو این موارد زدن زن می باید مهمتر بوده باشد تا رفتن به بازار...
مگر آنکه بازار رفتن زن تنها در آن اوان امری نادرست به حساب می آمده ...که با در نظر گرفتن اوضاع جنگی از جمله کشمکشها و صلح مصلحتی با مغولان و احتمالاً نزدیک بودن قرارگاه سپاه خودی و بیگانه به شهر و مملو بودن بازار از این سربازان برای عیاشی و سرزدن به میکده ها و عشرتکده ها و خدای ناکرده مزاحمت و تعرض به زن و بچه مردم توسط این بدمستان و عیاشان... که خوب آنزمان می توان علت تندی سعدی را دریافت.
ولی،
به گمان من از کاتب گرفته تا مصحح، این بیت را اشتباه خوانده و نوشته اند:
چو زن ره بازار گیرد "به زن" (با زن دیگر)
"دگرنه" تو در خانه بنشین چو زن
آه که اگر می دانست بابت جابجایی یک "واو" و "دال" چه برسرش که نیاورده اند...
حافظ سادات نوری در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۱۵ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۲۴ - صورت نپرستم من بتخانه شکستم من:
این شعر را استاد ناشناس خواننده افغانی بطور زیبایی خوانده
حافظ سادات نوری در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۰۹ دربارهٔ اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۲۲ - هزاران سال با فطرت نشستم:
این رباعی را استاد ناشناس در شروع آهنگش خوانده است
بابک چندم در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:
خانم مهدیه گرامی،
نیازی که به عذرخواهی نبود...
سرتان شاد
بابک چندم در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷:
روفیای گرامی،
من همونم که یه روز
می خواستم دریا بشم
می خواستم بزرگترین
دریای دنیا بشم...
اما از بخت بد با زندگی تصادم بود و....ما همچنان همان یک مرداب ماندیم....
حالا هم که شما ما را بردی میان پیر و پاتالها...-:)
۷ در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸:
با همه جلوه طاووس و خرامیدن کبک
عیبت آنست که بی مهرتر از فاختهای
فاخته=کوکو
به سبب اینکه تخم خود را در آشیانه پرندگان دیگر میگذارد و زیاد جفت عوض میکند نماد بی مهری است.
نکته جالب درباره فاخته این است که تنها پرنده نر میتواند آواز بخواند.
این واژه را فرهنگ نویسان عربی میدانند ولی به نظر میآید فارسی است چون به آلمانی هم مانند فارسی Kuckucks میگویند.
این تصویر جوجه فاخته که در حال غذا خوردن بوسله نامادری اش که بسیار کوچکتر از جوجه است
پیوند به وبگاه بیرونی
مایکل در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:
بیت سوم : نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش ....خیمه در آب و گِل مزرعه ی آدم زد
چرا حذف شده ؟! راز پنهان
مهناز ، س در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:
سیه کاسه = خسیس و ممسک
محمد تقی صابری در ۸ سال و ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۲ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱: