ای متاع درد در بازار جان انداخته
گوهر هر سود در جیب زیان انداخته
نور حیرت در شب اندیشهٔ اوصاف تو
بس همایون مرغ عقل از آشیان انداخته
از کمان تا جسته در چشم تحیر کرده جا
معرفت کو تیر حکمی بر نشان انداخته
ای به طبع باغ کون از بهر برهان حدوث
طرح رنگ آمیزی از فصل خزان انداخته
سرعت اندیشه را افکنده در دامان تیر
عادب خمیازه در جیب کمان انداخته
در چمنهای محبت هر قدم چون کربلا
از نسیم عشوه فرش ارغوان انداخته
مرغ طبع اندر هوای معصیت نگشوده بال
عفو تو شاهین رحمت را بر آن انداخته
سایه پرورد غمت در آفتاب رستخیز
فرش استبرق به زیر سایبان انداخته
طعمهٔ عشق تو را از مغز جان آوردهام
آن هما تا سایه بر این استخوان انداخته
ای مذلت را روایی داده در بازار عشق
عزت و شان را از اوج عز و شان انداخته
هر کجا تاثیر غم را دادهای اذن عموم
شادی راحت فشان را ناتوان انداخته
زین خحالت چون برون آیم که دل در موج خون
نو عروسان غمت را مو کشان انداخته
فیض را نازم که هر کس پا به راهت مانده است
دل به دست آورد و جان را از میان انداخته
صید دل را بهر آگاهی ز صیاد ازل
در کمند طرهٔ عنبر فشان انداخته
کرده از عرفان لباس عجز را دامن دراز
کوتهی در جیب عقل نکته دان انداخته
طعمهای کز خوان عشق افکندهام در کام دل
ریزهٔ آن را جحیم اندر دهان انداخته
شرع گوید منع لب کن، عشق گوید نعره زن
کای تو هم در راه عشق خود عنان انداخته
دولت وصلت که دریابد که با آن محرمی
جوهر اول علم بر آستان انداخته
حیرت حسن تو را نازم که در بزم وصال
جام آب زندگی از دست جان انداخته
وصف صُنعت کز لب هر ذره میریزد برون
نطق را در معرض عقداللسان انداخته
در ثنایت چون گشایم لب که برق ناکسی
منطقم را آتش اندر خان و مان انداخته
من که باشم عقل کل را ناوکانداز ادب
مرغ اوصاف تو از اوج بیان انداخته
مست ذوق عرفیام کز نغمهٔ توحید تو
لذت آوازه در کام جهان انداخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و عمق احساسات انسانی در عشق و معرفت پرداخته است. شاعر با توصیف عمیق و استعاری، عشق را به عنوان متاع گرانبهایی معرفی میکند که در بازار جان انسانها ارزشمند است. او به حیرت ناشی از زیبایی و نقش عشق در زندگی اشاره میکند و میگوید که عشق میتواند معانی عمیقی را در وجود انسان بیدار کند. شاعر به تضاد بین درد و زیبایی اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه عشق میتواند باعث تسکین دردها و غمها شود، در عین حال که خود به تنهایی میتواند دلی را به آشفتگی ببرد. در نهایت، شاعر با ستایش از ملایمت و رحمت در عشق، به نتایج عمیق آمادگی روح برای مواجهه با عشق و دردهای آن تأکید میکند.
هوش مصنوعی: ای کالاهای درد، در دنیای جان ما عرضه شدهاند و هر چیز خوبی هم در دستان کسانی قرار گرفته که بهرهای از آن نمیبرند.
هوش مصنوعی: نور حیرت به مانند شعاعی در تاریکی افکار اوست و باعث شده که مرغ عقل از لانهاش پرواز کند.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصوری اشاره میشود که بین تیر کمان و جستهای در چشم وجود دارد. این تصویر به نوعی نشاندهنده حالتی از حیرت و تعجب است که به وسیله تجربه و معرفت به وجود آمده است. این تیر که بر نشانهای انداخته شده، نماد قضاوت و حکمی است که در زندگی جاری است و درک و شناخت ما از امور را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ای آنکه به ذات خود در فضای وجود، برای اثبات تازگی و ایجاد زیباییها، نقش و رنگهایی از فصل پاییز را به نمایش گذاشتهای.
هوش مصنوعی: فکر و اندیشه به سرعت در حال حرکت است و مانند تیری در حالت آمادهباش، در دامان خواب و خمیدگی قرار گرفته است. انگار که در جیب کمان، آماج هایی برای پرتاب آماده شده است.
هوش مصنوعی: در باغهای عشق، هر قدمی که برداشته میشود، مانند واقعه کربلا است که نسیم لطیفی فرشی از گلهای ارغوانی زیر پا میگستراند.
هوش مصنوعی: پرندهی خُلق و خوی من در فضای گناه پرواز نکرده، اما رحمت تو مانند شاهینی بر آن سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: غمی که بر دل من سنگینی میکند، در روز قیامت مانند فرشی زیر نور آفتاب گسترده شده است و همچون برقی در زیر سایهبان تابیده است.
هوش مصنوعی: من طعمهی عشق تو را از دل و جانم به ارمغان آوردهام، مانند پرندهای که سایهاش بر این استخوانها میافتد.
هوش مصنوعی: ای کسی که در بازار عشق به ذلت و خواری عادت کردهای، تو باعث شدهای که عظمت و کرامت از اوج خود سقوط کند.
هوش مصنوعی: هر کجا که غم و اندوهی را ایجاد کردهای، اجازهی ورود شادی و خوشی را از بین بردهای و باعث شدهای که شادی نتواند حضور یابد.
هوش مصنوعی: وقتی از این حالت بیرون میآیم، چه طور میتوانم دل و احساساتم را که در حال غرق شدن در دردهای عشق توست، بیان کنم؟ مانند عروسهای نو که موهایشان را به زیبایی آرایش کردهاند، درد و اندوهم را با خود میکشم.
هوش مصنوعی: من خوشحالم که هر کس در مسیر تو گام برداشته، دل خود را به دست آورده و جان را از نگرانیها رها کرده است.
هوش مصنوعی: صیاد ازل برای به دام انداختن دلها، به کمک موی خوشبو و دلچسبی که مثل عنبر میماند، دام خود را گسترده است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نوعی اشاره دارد که با استفاده از عرفان، لباس عجز را بر تن کرده است. همچنین به کمبود عقل و درک اشاره میکند که نکتههای عمیق و معرفتی را در جیب عقل خود قرار داده و به نوعی این نکتهها را در موقعیتهای مختلف به کار میبرد. به طور کلی، شاعر به تضاد بین عجز و دانش اشاره دارد و نشان میدهد که چگونه میتوان از عرفان برای درک عمیقتری از زندگی استفاده کرد.
هوش مصنوعی: من غذایی که از سفره عشق برای دل خود آماده کرده بودم، اکنون در کام جهنم گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: قانون میگوید که از عشق دوری کن و خودت را کنترل کن، اما عشق به تو میگوید که با تمام وجود فریاد بزن و از تعهداتت بگذر، زیرا تو در مسیر عشق خود به شکلی آزاد و بدون restraints حرکت میکنی.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خوشبختی و سعادت عشق برسد، آن عشق به او کمک میکند تا به درکی عمیق و بنیادی از علم و دانش نائل شود.
هوش مصنوعی: من به شگفتی زیبایی تو غبطه میزنم، زیرا در جشن وصال، جام آب زندگی را از دست جان انداختهای.
هوش مصنوعی: توصیف هنری که از زبان دلنشین و شیرین بیرون میآید، سخن را در معرض قید و محدودیتها قرار داده است.
هوش مصنوعی: وقتی که برای ستایش تو زبانم را باز میکنم، ناگهان حس میکنم که کسی به کلام من آسیب زده و آن را به آتش کشیده است.
هوش مصنوعی: من کی هستم که درباره عقل کل نظر بدهم، در حالی که رفتار خوب تو باعث شده است که زیباییهای تو از اوج بلاغت و بیان پایینتر بیفتند.
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و لذت صدای توحید تو، سرشار از شادی و سرخوشی هستم و این لذت را در تمام جهان حس میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جلال تو بیانها را زبان انداخته
عزت ذاتت یقین را در گمان انداخته
عقل راادراک صنعت دیده هابردوخته
نطق راوصف تو قفلی بر دهان انداخته
هرچه آنرا برنهاده دست حس و وهم وعقل
[...]
ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته
عالمی در شور و شوری در جهان انداخته
عشق رویت رستخیزی از زمین انگیخته
آرزویت غلغلی در آسمان انداخته
چشم بد از تاب رویت آتشی افروخته
[...]
آتش عشق تو شوری در جهان انداخته
رهروان را جمله از کام و زبان انداخته
در میان عاشقان لاابالی آمده
عشق تو رمزی بطرزی در میان انداخته
تیغ زهرآلود قهرت عالمی برهم زده
[...]
ای ز هستی غلغلی در ملک جان انداخته
عکس نور ذات خود بر انس و جان انداخته
آتشی از مهر در میدان دل افروخته
پرتوی از ذات در صحرای جان انداخته
نه تتق در عالم کون و فساد افراشته
[...]
تا مه روی تو پرتو بر جهان انداخته
پیش هر ویرانه گنج شایگان انداخته
پنجه زورآوران فکر را اندیشه ات
بر زمین عجز چون برگ خزان انداخته
گوهر شهوار را در عهد شکرخند تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.