گنجور

 
حافظ

چندان که گفتم غم با طبیبان

درمان نکردند مسکین غریبان

آن گل که هر دم در دست بادیست

گو شرم بادش از عندلیبان

یا رب امان ده تا بازبیند

چشم محبان روی حبیبان

درج محبت بر مهر خود نیست

یا رب مبادا کام رقیبان

ای منعم آخر بر خوان جودت

تا چند باشیم از بی نصیبان

حافظ نگشتی شیدای گیتی

گر می‌شنیدی پند ادیبان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۸۳ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۸۳ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۸۳ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ناصر بخارایی

ای چین زلفت شام غریبان

قربت به غربت به بر قریبان

در خنده غنچه دلشاد و خرم

شد با چنارش دست و گریبان

پرداختم دل از کار دشمن

[...]

جامی

هرگز ندیدم رسم حبیبان

همچون تو کردن خو با رقیبان

غوغای زاغان ببریده گل را

پیوند صحبت از عندلیبان

هرگز نیاری یاد اسیران

[...]

امیرعلیشیر نوایی

آن گل که نوشد می با رقیبان

بینند و میرند مسکین غریبان

ای گل به گلشن چون جلوه سازی

افغان مکن عیب از عندلیبان

چون بلبل و گل بی‌هم مبادا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه