بابک چندم در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
حسین 1 گرامی،
البته بی اجازه روفیا خانم (و طلب پوزش از ایشان):
"...گفتار او را که خداوند لباس کافری را بر پیکر زن دوخته قبول دارید؟"
پاسخ آنکه خیر،
چراکه زر و زن در اینجا همتا آمده اند و بر زر لباس کافری نمی پوشانند (نهایتاً برایش کیسه می دوزند) که بر زن بپوشانند...ضمن آنکه دوختن به معنای وصله زدن نیز می آید.
این نشان از آن دارد که در اینجا باطن و طبع زر و زن هر دو عاری از کافریست، و اگر منظور مولوی این نبود به راحتی می سرود که یزدان زر و زن را کافر آفرید...
دیگر آنکه پیش از هضم کردن سخن می باید که آنرا به درستی فهمید، و شما در اینجا نه تنها یک جمله ساده و بی تکلف آقا رضا را به درستی در نیافتی که با چرخشی ناصواب (نادرست) صیغه حلال و مشروع ایشانرا به صیغه حرام و باطل تبدیل کردی:
آقا رضا آورد: "شاید منظور مولوی (در اینجا)علاقه افراطی (مردان) به جنس مخالف بوده ..." و شما آنرا چرخاندی به :"...علاقه افراطی مولوی به جنس مخالف؟؟؟؟؟؟.."
و باز هم او به درستی "زن بارگی" را صفت خواند، و باز هم به درستی که "این صفت را در فرهنگ ما دارای بار منفی می دانند", و صد البته که شناخته شده است... ولی شما نوشته ایشان را به سخره گرفتی!!!
این می رساند که یا شما سخن او را به درستی در نیافتی؟ و یا آنکه چون این خلاف باور شماست به جای نقد آنرا مورد مضحکه قرار دادی...
گو اینکه گمان من بر آنست که همان مورد نخست می باید مظنون باشد و شما عمد و قصدی در کارت نبود، ولی به هر حال از نوشتار و برخورد شما هر دو را می توان برداشت کرد،( و از قضا دومی را بس قوی تر)...
حال اگر فردی اینرا بُل بگیرد و دایم هوار هوار و واویلا واویلا کند و الم شنگه راه اندازد خوب می بینی که گفتمان به کدام سمت و سو کشیده خواهد شد....
خلاصه آنکه برادر جان، زن و زر در اینجا آنچنان آورده شده که کافری در نهاد و باطنشان موجود نیست (اصلا" و ابدا")، بلکه آن وصله ایست که یزدان به آنان آویخته و این اشاره به همان "به جان مپرست" دارد ...در اینجا زن به صورت عام استفاده شده یعنی "تمام زنان" و زمانی که شخص تمامی زنان (و نه فقط زن خود) را بپرستد اشاره به همان شهوت است...کمااینکه زر پرست نیز اشاره به آز و حرص و طمع است...و این دو در کنار یکدیگر نشان از حرص و آز و طمع و شهوت دارد که مولوی آنرا نکوهش می کند (همان کافری) و نه آنکه زن و یا زر را کافر بداند...
چرا او اینگونه سروده؟ چرا قفل را قلف آورده؟ عطار هم زبان را زفان می آورد...شاید که هشت قرن پیشتر اینگونه بیان را معیوب نمی دانستند...
(در ضمن اینرا سه نفر آقایان رضا و نادر و "جناب ..." پیشتر ازمن هر کدام به زبانی آوردند و امید که دستبرد بنده به حساب نیاید)
نادر.. در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
حسین 1 عزیز و بزرگوارم
من برداشتی را که از "ذهنیت مولانا در سرودن این بیت" داشتم بیان نمودم ..
و هرگز در جایگاه رد و یا تایید آن نیستم دوست من
به هر حال سپاسگزارم از توجه شما و شکر گزارم حضور در جمع دوستان را..
بیداد در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۳:
اباتی از این غزل را خداوندگار اواز اشتاد شجریان جهت اموزش دستگاه ماهور به شیوه استاد طاهرزاده اجرا نموده اند که بسیار شنیدنی ست
که البته این بیت را چنین اجرا کرده اند
باغبان حرامت باد زین چمن چو من رفتن
گر بجای من سروی غیر دوست بنشانی
کاظم در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۶ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶:
با عرض سلام
وحشیه بافقی کلمه ی صد را سد نوشته چرا که در ان زمان این گونه بوده حالا مخالفت شماها در چیه مگر میشود شما برید تخت جمشیدو خراب کنید بگید این ستون به فرض مثال طبق استاندارد های امروز نبوده پس الان خرابش میکنم شما سعی بفرمایید چیزی که به فرهنگ ایران و تاریخ ایران مربوط میشه لطفا دست نخورده نگه دارید شما در چه حدی اخر کاوش کردی در ادبیات فارسی که به این نتیجه رسیدی که وحشی ادبیات نمیدونه و شما الان آمدی ظهور کردی و رسالتت هم ایت هست که وحشی نوشته صد چقد بی سواد بوده من واقعا متاسفم برای اون دسته از حضراتی که فکر میکنن در اندازه ی شخصی مثل وحشی بافقی هستند و باید بگم اون شخصی که نوشته چرا ص را عربی میدونن باید بگم درسته که ما با الفبای عربی مینویسیم شکی درش نیست ولی از ابتدا با سین نوشته شده بحث بر عربی بودن و فارسی بودت نیست ولی یک سری حروف جایگاهی در جملات و کلمات فارسی نداره مثلا ث چه کلنه فارسی شما دبدی با ث اصلا تلفظ این حرف رو ما نداریم کاری هم باهاش نداریم یا ص اوایی که ص و ث در تلفظ های فارسی نیست
یاشار در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:
درود گرامی چرا واژه ی نا درست پنیر را به خمیر تغییر نمی دهید؟
علی احمدی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۲:
با توجه به قافیه ی غزل بیت سوم باید به این شکل باشد
بودی بسیط خاک پر از های و هوی ما
واکنون جهان ز گریه پر از های های ماست
حمید رضا۴ در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
000 گرامی،
پاسخم به شما پس از دو روزی، فرصت بررسی از سوی گنجور یافت و درج شد.
اگر فرصتی یافتید لطف کنید و بخوانید.
گفتگو با شما موجب افتخار است، حتی اگر به نتیجه ای نرسیم.
با احترام
۷ در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۳:
اول چراغ بودی آهسته شمع گشتی
آسان فراگرفتم در خرمن اوفتادی
چراغ در اینجا چراغ پیه سوز که در برابر شمع نور آن ناچیز است.
شمع برکردی چراغت باز نامد در نظر
گل فرادست آمدت مهر از گیا برداشتی
کمال داودوند در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۳۲:
5465
nabavar در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
اشتباه نفرمایید
هر زنی مادر نیست ، ولی هر مادری زن است
مادر محترم شما هم زنی ست که موهبت مادر بودن را تجربه کرده است ،زنده باشند ، انشاالله ، شما اگر مادرتان را به جان نمی پرستید ، مختارید ، ولی من به این کفر افتخار می کنم
رها صوفی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
شاه نعمتالله ولی » غزلیات
موج است و حباب و آب و دریا
هر چار یکی بود بر ما
هم آب و حباب و آب دریا
دریا داند حقیقت ما
بنگر به یقین که جز یکی نیست
هم قطره و جود سیل و دریا
می دانکه حجاب ما هم از ماست
ما را نبُود حجاب جز ما
بیگانه شوی ز هر دو عالم
گر زانکه تو را بود سر ما
تا رسته نگردی از من و ما
سید نشوی تو واصل ما
رها صوفی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:
سلام بست سوم بجای یقین ، نباید تعین باشه ؟
مرسی
فقط یک سوال بود ؟خودمم نمیدونم
امیر در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۶:
بیت آخر اشتباه است:
حافظ این خرقه ی پشمینه بیانداز که ما
درست است
کلمه ی میانداز غلط است
نادر.. در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
لطفا جمله ها را کامل ملاحظه فرمائید دوست عزیز!
"به جان پرستیدن زن" برابر نیست با "زن"
و هرچند که مادر مفهومی جداگانه از زن دارد - شاید شما به هر زنی بگوئید مادر! - در عین حال "مادر پرستی به جان" هم کافریست در این بیت..
nabavar در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
آقا نادر.. گرامی
مرحبا که از روی منطق { نمی دانم کدام منطق} زن را ” نماد شاخص شهوت پرستی ” دانسته اید .
مهناز خانم جواب شما را داده اند
ایشان مادرشان را به جان می پرستند و من نیز ، حتا کودکانم را مخصوصاً دخترم را
چشم ها را باید شست ، دگرگوبه باید دید
زنده باشی
کسرا در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۳۸ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۸:
بابا طاهر در پاسخ به ادعای دیوانه بودنش توسط عوام ... این دو بیت زیبا را سرود
میثم هدا قمشه در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۷:
سگ بر آن آدمی شرف دارد
که چو خر ، دیده بر علف دارد
(حکیم نظامی،هفت پیکر)
جناب سعدی مصراع اول این بیت حکیم نظامی را تضمین کرده است.
ابوالفضل در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۳۱ - حکایت زورآزمای تنگدست:
خداوند رحمت کند سعدی را و خیر فراوان نصیب گنجور سخن بفرمایاد که این امکان بسیار بزرگ و پر و خیر و برکت ادبی را فراهم آوردهاند. این حکایت چقدر پندآموز و زیباست. برای شخصی که بسیار از زندگی شکایت داشت خواندم خیلی بر روح او اثر گذاشت.
نادر.. در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
درود بر دوستان عزیزم..
از روی منطق، یزدان می تواند کافری را تنها و تنها به انواعی از "اعمال" انسان دوخته باشد - به واسطه ی اختیاری که گویا تنها در نهاد انسان است- و نه به هیچ چیز دیگر..
بنا براین بسیار واضح است که منظور مولانا از "این دو" ، همان "به جان پرستیدن زر" و "به جان پرستیدن زن" به عنوان دو نماد شاخص و بارز مال پرستی و شهوت پرستی که برخی دوستان ارجمند نیز بدان اشاره نموده اند می باشد:
بر این دو -کار- دوخت یزدان کافری را ..
نادر.. در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷: