حمید در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:
سلام - بسیار زیبا ، سه تار دوست عزیزم جناب استاد امیر فرزان شارقی ممنون ارز شما .
حمید رضا ۴ در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
دوست محترم، خانم/آقای سه نقطه،
1 ـ نوشتید من حرفی از «به جان پرستیدن» نزدم. زدم دوست عزیز. لطف کنید و جمله دوم نوشته ام را بازخوانی کنید. در آن برداشت خود را از آن بیت به روشنی نوشتم.
2 ـ شما تصمیم می گیرید واژه «زن» را شهوت جنسی معنا کنید، «این دو» در مصرع دوم را نادیده می گیرید و کافری را به شهوت پرستی نسبت می دهید. سپس همه این برداشتتان را قواعدی در تحلیل متون ادبی می خوانید و دعوت می کنید مثل شما باریک بین تر و وسیع بین تر باشیم.
شاید برداشت شما درست باشد. اما واقعیت این است که بیشتر مردم همان چیزی که مولوی نوشته را معنا می کنند و از آنچه او می گوید پیچیده ترش نمی کنند.
نتیجه این شده که قرنها پس از مولوی، بسیاری مردان حرفهای او را پذیرفته اند و با زنان مثل کالا و گاه پایین تر از حیوان برخورد کرده اند.
پس صدمه ای که اینگونه نوشتن مولوی به انسانهای بیشمار و جامعه وارد کرده واقعیت است و غیر قابل انکار.
3 ـ می گویید از آنچه خوانده اید، مولوی از زن تجلیل هم کرده،
لطف کنید و بگویید او کجا خواسته که ارزش و احترام زن و مرد یکسان باشد، و یا زنان را لایق رسیدن به همه مقام های مردان دانسته، و یا با تبعیض بین فرزندان دختر و پسر مخالفت کرده و یا خواسته که مبادا مردان از درشتی هیکل و زور بازو که به آنان ارزانی شده سوء استفاده کنند و به زنان زورگویی کنند.
4 ـ نوشتید حقیقتأ نظراتتان برخاسته از تعصب نیست. می پذیرم دوست عزیز. اما در این گفتگوها هرگز از شما نخوانده ام که از مولوی کوچکترین ایرادی گرفته باشید. تا به حال همواره شما را در این تلاش دیده ام که از او انسانی کامل و بی نقص بسازید. به شما اطمینان می دهم اینگونه بینش از ارزش مولوی و آثارش میکاهد.
امیدوارم اشتباه کرده باشم و اگر کرده ام، از پیش از شما پوزش می خواهم.
پاینده باشید
راضیه در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:
در خصوص بیت پنجم اضافه می گردد شاید منظور بیدل این بوده که نیست شدن از عالم ناسوت که در واقع دریچه ای است به سوی عالم لاهوت برای خود عالمی دارد (به فرمایش امام زین العابدین : الهی هب لی الانقطاع الیک )و باید این طریق را از روش سالکانی که قبلا این راه را طی کرده اند و نقش پای آنها در آن راه وجود دارد پیروی کرد ( پا در جای پای انها گذاشت ) و به آن مقام رسید .
راضیه در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۹ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:
شرح بیت پنجم : ظرایف بیت : در مصراع دوم از سر کشیدن صحبت شده است . در این عبارت ایهام وجود دارد : 1- سر کشیدن به معنای خبر گرفتن و استطلاع 2- سر کشیدن به معنای یاغی گری 3- کشیدن تصویر یک سر . با وصف این ایهام ، بیت می تواند معانی متعددی پیدا کند : 1- تصور عالم نیستی در ذهن برای خود عالمی دارد که باید از نقش پای رفتگان از آن عالم سراغ گرفت . 2- گاه گاهی با تصور کردن جلوه زار نیستی در ذهن باید سری به آنجا زد و نقش پایی از خود در آنجا بجا گذاشت 3- گاه باید با نقش پا تصویر سری را در آنجا کشید. و پی برد که بر روی تن بودن سرِ ما مانند همین نقشی است از سر با پا بر روی زمین ترسیم کرده ایم و بدین ترتیب باد غرور و نخوت را از سر بیرون کرد . 4-
مهناز ، س در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۰۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
آناهیتا جان
اشتباه می خوانی عزیزم
اینطور بخوان :
گر برود جان ما در طلب وصل دوست حیف نباشد ،
که دوست دوستتر از جان ماست
حیف نباشد مربوط به مصراع اول است
مانا باشی
اناهیتا در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
با سلام.
در بیت سوم، مصراع دوم عبارت " دوست تر از جان ما " به نظر صحیح نمی اید و فکر می کنم کلمه صحیح " دورتر از جان ما" باشد. چون " دوست تر از جان ما" یعنی دوست برای ما عزیزتر از جان است و در اینصورت کلمه " حیف نباشد" در اول مصراع بی معنی به نظر می رسد. درمصراع اول شاعر اشاره می کند که " که جان در طلب وصل دوست برود" یعنی فعل " رفتن" را عنوان کرده که در این صورت با " دورتر از جان ما" بیشتر همخوانی دارد و نیز " حیف نباشد" در ابتدای مصراع دوم هم دلیلی منطقی تر پیدا می کند. چرا که مفهوم بیت به این صورت می شود که " اگر جان ما در طلب وصل دوست برود، چه حیف که دوست به ما نزدیکتر نیست.[ تا من بلافاصله برایش جان بدهم و از او دور نباشم.] در حالی که با عبارت " دوست تر از جان ما" این شبهه حاصل می شود که چه حیف که ارزش دوست برای من زیاد است و من ناچارم برایش جان بدهم.
کمال داودوند در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۳۰:
4348
... در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
ممنون از توجهتون حمیدرضای بزرگوار
من عذرخواهی می کنم اگه کلماتم موجب آزردگی شده.
به چند نکته اشاره می کنم:
1- شما هم در توضیحاتتون حرفی از «به جان پرستیدن» نزدین. بازم میگم نکته اصلی بیت همینه و دقیقا ارتباط «کافری» در مصراع دوم با «پرستیدن» هست. «به جان پرستیدن چیزی» به نوعی بت ساختن از اون هست. منظور انتخاب کردن دو چیز دیگر برای پرستیدن (و مجازا تعلق شدید) غیر از خدا هست که کافری محسوب میشه. پس ایرادی به نفس «زر» و «زن» وارد نیست. بلکه شهوت مد نظر هست. شهوت مالی و شهوت جنسی.
2- به کنار هم آوردن زر و زن اشاره کردین. واضحه که هم نشینی دو لفظ لزوما به تجانس اشاره نداره. نمونه بسیار زیاده. به عنوان مثال حدیثی هست از علی: «مستی در چهار چیز است، شراب، مال، خواب، مقام.» چهار مقوله کاملا مستقل از هم. واضحه که اینجا نمیشه نتیجه ای که شما گرفتین رو گرفت که مثلا چرا خواب کنار شراب اومده و ... و بسیارند از این دست نمونه ها.
3- شما در مورد بحث علاقه ای که دوستمون مطرح کردن مسئله ازدواج رو مطرح کردین. من پاسخگوی نظر دوستمون نیستم. ولی نظر خودم رو میگم. در آثار مولوی عشق مجازی هم اصلا ناپسند نیست و راهی به سوی عشق حقیقی شناخته میشه. نمونه جامع و کاملش داستان پادشاه و کنیزک در مثنوی. پس اینجا حرفی از عشق و ازدواج نیست. بلکه شهوت پرستی و زن بارگی مد نظر هست.
4- منم جایی گفته بودم که شیفته مولوی ام، اگه لیاقت داشته باشم. ولی حقیقتا این نظراتم برخاسته از تعصب نیست. واقعا این بیت از هر شاعر دیگه ای هم بود همین نظر رو داشتم.
5- یکی از موارد مهم در این مورد جوانب مختلف شخصیت مولوی هست. من در هیچ تذکره ای (چه تذکره های کهن مثل مناقب العارفین افلاکی و ... و چه آثار بزرگان معاصر مثل مرحوم فروزانفر و زرین کوب و...) هیچ نشانه ای از اینکه مولوی در زندگی و تفکرش زن ستیزی رو جا داده بود، ندیدم. حتی چیزی که من خوندم عکس دیدگاه شما و بقیه دوستان بود.
6- دوست من تحلیل متون ادبی قواعدی داره که حتما شما بهتر از من می دونین. از مطالعه در زمینه شخصیت شاعر یا نویسنده بگیرید تا علوم بلاغی و دستوری و تاریخی و فرهنگی و کلامی و فلسفی و دینی و... دریافت از یک بیت فقط دونستن معنی کلمات نیست. زیاد هستن ابیاتی که هنوز بعد از چندصد سال نقل محفل علما و ادبا هستن. مطلقا ادعای علم و دانش ندارم. ولی ادعا می کنم همیشه سعی داشتم نوع نگاهم علمی باشه، نه ذوقی. بیایم یه مقدار باریک تر و وسیع تر ببینیم.
با احترام.
حسن پاکار در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:
خنگ در این رباعی همان خُنگ است که به معنای گوشه (زاویه، رباط، بیغوله) می باشد و منظور همان پاتوق عارفان، زاهدان و شاعران بوده است
مهناز ، س در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲:
اکنون که قلم در دست من است ، نه مولوی و امثالهم .
فریاد بر می آورم و شعرش را نقد میکنم که دنیا بداند : خداوند قبای کافری بر پیکر زن ندوخته ، نه به او و نه به هیچکس حق نمی دهم تا زن را به مسلخ کفر روانه کند
زن مادر است . آری که مادرم را به جان می پرستم ، هرچند که درست گفتی حمید خان گرامی : لباس کافری با جان پرستیدن درین بیت ربطی ندارد . ولی میتوان زن را به جان پرستید ، ولی مولوی عاشق نبوده ، همه کس لایق این تشریف نیست .
بابک چندم در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۲۲:
جناب احمدی،
تا جایی که من نیز در خاطر دارم این از قائم مقام (ثانی) فراهانی معلم امیر کبیر بود...
احمدی از کرمانشاه در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۲۲:
من فقط در جواب اون دوستمون (امین کیخا ) عرض کنم که شعر « روزگار است اینکه گه عزت دهد .... » شعر آقای «سید ابوالقاسم علوی نائینی» است . ممکنه من یک یک بیت از حافظ یه جایی بنویسم ، آیا این به معنی این است که من سرایندهی این شعرم؟! ، در پایان شعر را مینویسم برای علاقمندان ، ضمنا با یک جستجوی ساده در اینترنت صحت عرایض بنده مشخص خواهد شد ، با تشکر :
روزگار است اینکه گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخِ بازیگـر از این بازیچـههـا بسیـار دارد
.
آدمی گه راه خودرا مینهـد سوی بساتین
گاه سوی دوزخ این جان عزیزش خوار دارد
.
گاه در باغ جنان میشد روان در کوی دلبر
گه ز مهجوری عیان جان خودش تیمار دارد
.
عاشق و معشوق را حائل نباشد در دو عالم
جان خودرا چون حجاب این آدمی در کار دارد
.
هست یکتا جلوهی معشوق در چشمان عاشق
آدمی در بوستان یک دلبر و دلدار دارد
.
راه ما قانع شدن باشد به انوار خدایی
کز تجلیهای او جانها نشان از یار دارد
.
در طریق عشق هرکس راه خود دارد ولیکن
در طریقت راه ما صد جلوهی دشوار دارد
سید ابوالقاسم علوی نائینی
۷ در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:
عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر
چند نصیحتم کنی کز پی نیکوان مرو
چون نروم که بیخودم شوق همیبرد کشان
من نه به وقت خویشتن پیر و شکسته بودهام
موی سپید میکند چشم سیاه اکدشان
۷ در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:
آن هم دیگر سیب نیست و شاید هندوانه آرژانتینی
۷ در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:
ویرایش:
درست مصرع دوم بیت نخست:
میوه نمیدهد به کس باغ تفرجست و بس
جز به نظر نمیرسد سرو درخت قامتش
چون سرو “میوه نمیدهد به کس” و جای تفرج است و بس” و “درخت قامت” سرو است.
اگر به فرض سیب باشد مصرع نخست هرز میرود و سیب درخت قامت میشود گودی کمر و سعدی در حسرت دیدن گودی کمر بوده.
این دوستی که نوشته: با سلام، معمولا در ادبیات، زنخدان(چانه ی) معشوق به سیب تشبیه می شود.
و دقت نکرده که خود حافظ: سیب زنخدان
۷ در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:
درست مصرع دوم بیت نخست:
میوه نمیدهد به کس باغ تفرجست و بس
جز به نظر نمیرسد سیب درخت قامتش
چون سرو "میوه نمیدهد به کس" و جای تفرج است و بس" و "درخت قامت" سرو است.
اگر به فرض سیب باشد مصرع نخست هرز میرود و سیب درخت قامت میشود گودی کمر و سعدی در حسرت دیدن گودی کمر بوده.
این دوستی که نوشته: با سلام، معمولا در ادبیات، زنخدان(چانه ی) معشوق به سیب تشبیه می شود.
و دقت نکرده که خود حافظ: سیب زنخدان
پریشان روزگار در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:
رخسار گونه است و رخساره روی و چهره ، ازین رو رخساره درستتر می نماید
بی نشان در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱:
به نظرم حضرت سعدی در مورد روز قیامت و لقا الله صخبت میکند و همانطور که در ابیات هست انقدر بزرگواری رب و مقامش بالا هست که فقط جای تفرج است و به آن مقام کسی جز پیامبران نمیرسند و دست کسی به سیب قامتشان نمیرسد.و در آخر آرزوی ظهور قیامت و دیدار حضرت قاءم رو دارند که بتوانند جان رو فدا کنند و اگر کسی در راه او قدمی نهاد جان خود را فدا میکند
۷ در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر میدهد از سر ضمیر
در غزل 373 فرماید:
نخواستم که بگویم حدیث عشق و چه حاجت
که آب دیده سرخم بگفت و چهره زردم
و نیز غزل 417 :
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
یاری در ۸ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۰۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش: