nabavar در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
7 جانم
با این اشعار بی معنی و مغلوط
یواش یواش از شما نا امید می شوم
دیگر حاشیه های شما را نخواهم خواند
شاد زی
۷ در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
زن شوخ چون دست در قلیه کرد
برو گو بنه پنجه بر روی مرد
دوستی گفت دست در قلیه کردن را بیشتر ناخنک زدن در قلیه و کش رفتن گوشت توسط زن دانسته اند و چرب کردن آن را نشان آرایش زیاد و بیرون شدن از خانه و در نهایت همتراز خیانت
و برخی معنی آن را دست در خشتک مرد کردن دانسته اند که برای من مفهوم نبود.
وفایی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۷:
بیت دوم :
یا آنک ماجرا نکنی بهر فرصتی
منبع دیوان شمس
۷ در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
یارب مددی فرما مرد کهنی باید
آگه کند استاد شاید به هوش آید
یاسان در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:
بیت:
بی گفت و گوی زلف تو دل را همیکشد
با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست
یادآور این آیه قرآن میتواند باشد که:
من ذالذی یشفع عنده الا باذنه
با توجه به اشارات عرفانی حافظ به قرآن چنانکه خود نیز می گوید:
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
منصورعقیلی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » ماجرای اشک:
بهتره در مصرع آخر فعل است بکار برود بجای بود...
گمنام-۱ در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:
سیزدهمین روز هر ماه خورشیدی، تیر روز است
و تیر " تشتر " ستاره باران است،
باشد که ایزد باران کینه ها ، اندهان ، ...، جمله از دلهامان بشوید؛ پاک . زلال ، جریده ، سر شار از مهر به خورآباد بهار ی نو پای نهیم.
نادر.. در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:
تو نیز باده "به چنگ آر" و راه صحرا گیر ..
نادر.. در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:
وفایی عزیز
این انتظار می رود که "وفا" و پایداری در دوستی را از شما دوست گرانقدر بیاموزیم ..
خواهش من از شما آشنایی بیشتر با اندیشه های این دوست ارجمندمان و مطالعه نوشته های ایشان است - راستش را بخواهید چند ماه پیش، پس از خواندن اتفاقیِ یکی از نوشته های زیبای ایشان علاقه مند به مطالعه حاشیه ها شدم و چه سعادتی که "آشنایان" بسیاری یافتم و "گنجی نهان" در دل گنجهای گنجور گران سنج- .
دوست من، در آخر به شما اطمینان می دهم تنها کسی که از روی خودنمایی در گنجور حاشیه می نویسد، "نادر.." است و لا غیر ..
سراج در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۸:
وز سرِ کویِ تو پرسند رفیقان خبرم ...حافظ به سعی سایه
ختامی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۶ دربارهٔ عطار » اسرارنامه » بخش سیزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل:
سلام علیکم
شتر نماد چه کسانی است؟؟؟؟ و چه اندرز یا هشداری در آن نهفته است؟؟
مهران در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۳ - طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امرا کی ولی عهد از شما کدامست:
سلام لطفادرمورد مقصود وهدف مولان درموردابیات زیر نظرخود را مرقوم بفرمایید: منبسط بودیم یک جوهر همه
بیسر و بی پا بدیم آن سر همه
یک گهر بودیم همچون آفتاب
بی گره بودیم و صافی همچو آب
چون بصورت آمد آن نور سره
شد عدد چون سایههای کنگره
گنگره ویران کنید از منجنیق
تا رود فرق از میان این فریق
شرح این را گفتمی من از مری
لیک ترسم تا نلغزد خاطری
نکتهها چون تیغ پولادست تیز
گر نداری تو سپر وا پس گریز
پیش این الماس بی اسپر میا
کز بریدن تیغ را نبود حیا
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۴ - قصهٔ آن زن کی طفل او بر سر ناودان غیژید و خطر افتادن بود و از علی کرمالله وجهه چاره جست:
در حدیث آمد ، که مومن در دعا
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
زانک جنسیت عجایب جاذبیست
جاذبش جنسست، هر جا طالبیست
عیسی و ادریس بر گردون شدند
با ملایک چونک همجنس آمدند
باز آن هاروت و ماروت ،از بلند
جنس تن بودند، زان زیر آمدند
کافران، هم جنس شیطان آمده
جانشان ،شاگرد شیطانان شده
صد هزاران خوی بد آموخته
دیدههای عقل و دل، بر دوخته
کمترین خوشان ،به زشتی آن حسد
آن حسد که ،گردن ابلیس زد
زان سگان آموخته حقد و حسد
که نخواهد خلق را ملک ابد
هر کرا دید او کمال از چپ و راست
از حسد قولنجش آمد، درد خاست
زآنک هر بدبخت خرمنسوخته
مینخواهد شمع کس افروخته
هین کمالی دست آور تا تو هم
از کمال دیگران نفتی به غم
از خدا میخواه ،دفع این حسد
تا خدایت وا رهاند از جسد
مر ترا مشغولیی بخشد درون
که نپردازی از آن ، سوی برون
صد هزاران این چنین میدارد او
که بر ادراکات تو بگمارد او
هین بهر مستی دلا غره مشو
هست عیسی مست حق ،خر مست جو
این چنین می را بجو زین خنبها
مستیاش نبود ز کوته دنبها
زانک هر معشوق چون خنبیست پر
آن یکی درد و دگر صافی چو در
میشناسا ، هین !! بچش با احتیاط
تا میی یابی منزه ز اختلاط
هر دو مستی میدهندت لیک این
مستیات آرد کشان تا رب دین
تا رهی، از فکر و ، وسواس و حیل
بی عقال این عقل در رقصالجمل
انبیا چون جنس روحند و ملک
مر ملک را جذب کردند از فلک
باد ، جنس آتش است و یار او
که بود آهنگ هر دو بر علو
چون ببندی تو سر کوزهٔ تهی
در میان حوض یا جویی نهی
تا قیامت آن فرو ناید به پست
که دلش خالیست و در وی باد هست
میل بادش چون سوی بالا بود
ظرف خود را هم سوی بالا کشد
باز ، آن جانها که جنس انبیاست
سویایشان کش کشان چون سایههاست
زانک عقلش غالبست و بی ز شک
عقل ، جنس آمد به خلقت با ملک
وان هوای نفس غالب بر عدو
نفس جنس اسفل آمد شد بدو
بود قبطی جنس فرعون ذمیم
بود سبطی جنس موسی کلیم
بود هامان ، جنستر ، فرعون را
برگزیدش برد بر صدر سرا
لاجرم از صدر تا قعرش کشید
که ز جنس دوزخاند آن دو پلید
هر دو سوزنده چو ذوزخ ضد نور
هر دو چون دوزخ ز نور دل نفور
زانک دوزخ گوید ای مؤمن تو زود
برگذر که نورت آتش را ربود
میرمد آن دوزخی از نور هم
زانک طبع دوزخستش ای صنم
دوزخ از مومن گریزد آنچنان
که گریزد مومن از دوزخ به جان
زانک جنس نار نبود نور او
ضد نار آمد حقیقت نورجو
در حدیث آمدی که مومن در دعا
چون امان خواهد ز دوزخ از خدا
دوزخ از وی هم امان خواهد به جان
که خدایا دور دارم از فلان
جاذبهٔ جنسیتست ، اکنون ببین!!
که تو جنس کیستی ؟؟از کفر و دین
گر بهامان مایلی هامانیی
ور به موسی مایلی سبحانیی
ور بهر دو مایلی انگیخته
نفس و عقلی هر دوان آمیخته
هر دو در جنگند هان و هان بکوش
تا شود غالب معانی بر نقوش
در جهان جنگ شادی این بسست
که ببینی بر عدو هر دم شکست
محمد سجاد در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:
میشود معنی این شعر را بگذارید
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
قلب و مغز غزل ، تایید و تاکید قانون جذب رو در قالبش جای داده
میخواد بیاد بیاره که ، اگه عمیقا به هرچیزی که مایل هستی از همون جنس میشی و به سمت اون کشیده خواهی شد .
گر به هامان مایلی هامانیی
ور به موسی مایلی سبحانیی
ور بهر دو مایلی انگیخته
نفس و عقلی هر دوان آمیخته
صحبت از قطب نمای درونی ماست .
کشش و تمایل به هر طرف باشد ، نعمت و چششی در خورد همان جذب حاصل خواهد آمد.
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
غزل پر است از چشم و بصر و بینایی و کوری و مبصری و ....... خلاصه نگاه
نگاه ما ، به عالم
منظر و دید ما
دیدگاهی که بیشتر ظن و شک است تا دیدن
و منی که در هیات مرد یا زن ، منافق وار نمایشی از بندگی دارم اما دایما ، چشمم به ماتحت خر دنیا است .
خرکچی یا همان خربنده همراه عارف در ابیات آخرین غزل ، منافق شکاکی است که در ظاهر در پی یاری است در خورد خویش ! همراهیش با عارف تظاهری بیش نیست ، و خر و خرما را با هم میخواهد . و به هیچ قیمتی حاضر نیست از تعقیب خرانش دست بردارد . و منظرش را تغییر دهد . همان مرد لافی خالکوب قزوینی است.
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
زین سوی تو چندین حسد ، چندین خیال و ظن بد
خدا کامیابی بزرگی است. بهترین و بزرگترین چشش و کشش
وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ ۚ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ ۖ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ ۖ وَسَاءَتْ مَصِیرًا (6)
و [تا] مردان و زنان نفاق پیشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا سوءظن دارند، عذاب کند. حوادث بد زمانه بر آنها باد، و خدا بر ایشان خشم گرفته و لعنتشان کرده و جهنم را برای آنها آماده کرده و چه بد سر انجامی است
نادره پهلوان در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۴۳ دربارهٔ ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۴ - رنج و گنج:
سرانجام شاعری پیدا شد که مردم را به کار کردن و تلاش در چکامه هایش تشویق کند ،. انقدر کار کردن و سخت کوشی در فرهنگ فعلی ایران ضد ارزش شده که هر فردی هم بخواهد بطور جدی و مسئولیت پذیر کار کند به او لقب خر حمال میدهند شوربختانه
وفایی در ۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۳: