گنجور

حاشیه‌ها

م. تقی پور در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:

درود دوستان
جناب عبدالحسین
جناب حافظ از این تعبیرهای سست و بی مایه بدور هستند
بهتر است حافظ را از حافظ بشناسیم
بیت دوم نشان می دهد حافظ این غزل را در دوران بعد از میان سالی سروده اند و از نظر فکری بسیار پخته سروده اند
این بیت معنی بسیار ساده ای دارد
سرِ من در برابر دنیا و آخرت برای تسلیم فرو نمی آید . آفرین بر این آشوب هایی که در اندیشه ی من است

نادر.. در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۵:

با خلقِ مجاز گو، حقیقت بگذار
خود جوز ز مغز جوز به کودک را..

آرش تبرستانی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۴ - در معنی آنک مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان:

ای بسا شیرین که چون شکر بود لیک زهر اندر شکر مضمر بود چه بسیار چیزهایی که در ظاهر نیک و لذت بخش به نظر می آیند ولی داخل آن سم نهفته است

آرش تبرستانی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۹ - متهم کردن غلامان و خواجه‌تاشان مر لقمان را کی آن میوه‌های ترونده را که می‌آوردیم او خورده است:

پس تو هر جفتی که می‌خواهی برو محو و هم‌شکل و صفات او بشو یعنی اگر می خواهی به چیزی برسی باید مثل آن شوی و رنگ آن را به خود بگیری

ندا در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۲۹ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن:

بیت 65را تصحیح بفرمایید. قافبه مصرع اول ویس است و نه ویسم.

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۴۱:

زمستون پر باران و برف
بنده این رباعی رابادوستان به اشتراک گذاشتم و جمع این رباعی از 6082

بابک چندم در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱۵ - حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان:

حسین 1 عزیز،
در نسخه چاپی که من دارم نیز "ارزن" در پانویس به عنوان جایگزین آمده، و این مشکلی است که همواره با کاتبان بوده...آنچنانکه آنان در نسخه برداری از روی نسخ پیشین گاه در تندخوانی، گاه به سلیقه خود، و گاه بر اساس نفهمیدن یک واژه، یک مصراع، یک بیت، و یا حتی یک غزل آنانرا یا دگرگون می کردند و یا حتی حذف و اضافه...
ولی در اینجا همان "دَرزَن" نکوتر می نماید و به سخن سعدی نزدیکتر، چرا که درزن به معنای شخصی که در را زده و وارد می شود نشان از آن دارد که معبد چنان پر گشته که دیگر گنجایشی برای حتی یک نفر دیگر را ندارد، ضمن آنکه درزن به معنای سوزن نیز آید و همان بیان که "جای سوزن انداختن نبود" را در ذهن به تصویر می کشد...و فضا سازی در اشعار از مهمترین ارکان می باشد، چنانکه اگر سراینده ای در این باب خبره نباشد تو گویی سروده اش خشک و بی روح و تنوع است و بالعکس آنکه کارکشته چنان می سراید که می پنداری تو خود نیز در آن مکانی...
و این دو کاربرد "دَرزَن" در کنار یکدیگر در اینجا فضا را بسیار زیباتر ترسیم می کنند تا "ارزن"..

داعی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

کلامی از حضرت استاد مرحوم آیت الله سید ابراهیم خسروشاهی (سیدالعلماء) پیرامون بیت اول تقدیم سروران می دارم:
پندی مهم از جناب حافظ
گاهی بعضی عرفا نصایحشان را در یک ادبیاتی می گویند که خیلی موثر است و لذا مرحوم فیض یک اشعاری دارد در مورد حافظ؛
می فرماید: « دل را نکند بیدار الّا غزل حافظ».
آن وقت حافظ درباره ی تلبیسات نفس، چقدر عجیب گفته:
«گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود *** تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود.»
مرحوم فیض می‌گوید حافظ زبانش جوری است که بیدار کننده است، هشدار دهنده است.
خب یک وقت به بنده که مثلاً واعظ هستم یک کسی می‌گوید: خودت را بپا! اخلاقت را بپا! اما یک وقت می گوید: اصلا اگر مسلمان می خواهی بشوی این شرط را باید مراعات کنی!. این خیلی حرف است؛ یعنی تو پنجاه سال نامسلمانی کردی با مردم ، آن هم نه تنها در لباس اسلام بلکه در لباس روحانیت اسلام! و معلم بودن مسلمان ها!

«گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود *** تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود.»

نادر.. در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۱۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱۸:

گوشه ی چشمی ز غمخواران چو نبوَد، غم بلاست
اژدهایی می شود هر خار در بی سوزنی
..
اشک را در دیده ی روشندلان آرام نیست
ذره می رقصد در آن روزن که باشد روشنی

حسن گائینی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵۹:

مصرع آخر در کتاب مکتب شمس چنین آورده
تا با تو ز هستی تو هستی باقیست
ایمن منشین که بت‌پرستی باقیست
گیرم بت پندار شکستی آخر
آن بت که ز پندار پرستی باقیست

مولانا

پاپیکا در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:

دیشب خواب دیدم دندونم افتاده تو دستمه و ظهر بعد نماز این تفال رو زدم این شعر اومد ... دلم گرفت

الهام در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶:

خورشید می و علیرضای عزیز:
ترکیب خورشید می در اینجا اضافه تشبیهی است و نه ملکی. پس ترجمه sun of wine درست نیست. چیزی مثل sun like wine باید به جایش گذاشت.
دوستان ادبیات انگلیسی دان بیشتر راهنمایی بفرمایند.

محمدصبا در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲:

هرکسی بر حسب فهم گمانی دارد
دوست عزیزمون نگفت پیشنهاد،گفت در برخی نسخ ،،نوشتیم،،آمده
اول مفهوم شعر رو دریابید بعد دنبال تطبیق فعل ها برید
ننوشتیم،،،من و تو ننوشتیم...شاعر در مصرع اول خودش رو هم مورد اتهام بی وفایی قرار میده
در مصرع دوم میگه،،،محرمی کو یا قاصدی کو که فرستم به تو پیغامی...یعنی من نوشتم و کسی نیست مه بیاره واست
پس باز بی وفایی رو به طرف مقابل نسبت میده که هر دو از نظر معنی درستن
بعضی شکسته خوانند،بعضی نشسته خوانند
چون نیست خواجه حافظ،معذور دار ما را
....
گل ،استعاره ی مصرحه از صورت
(بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایبان دارد)
قند ،،استعاره از لب و دهان
قند آمیخته با گل،،،لبخند ی در صورت زیبا ،، ربطی به گلاب و ... نداره

علی عباسی در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۱۲۱:

اگه بخوام یه کار از کارای شجریان رو انتخاب کنم،ساز و اواز دشتستانیه
تو همین البومش ساز و اواز دشتی هم داره که بینظیره

حمید در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۹:

گنجور عزیز لطفا پنیر را با خمیر اصلاح فرمایید چون از لحاظ معانی همانطور که دوستان فرمودند جور در نمی آید هم اینکه در بعضی از متون چاپ شده " خمیر " بکار برده شده است. ممنون

روفیا در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱۵ - حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان:

حال که سخن از واژه شناسی به میان آمد بد نیست به ریشه واژه sacred که جناب شکوهی بدان اشاره کرده اند نیم نگاهی بیندازیم. همانگونه که می دانید معانی مقدس، روحانی، معنوی، و وقف شده برای آن آورده شده است. ریشه آن واژه Sacrifice به معنای قربانی کردن و نیز وقف کردن است. تو گویی تا چیزی را در راه چیز دیگری وقف و قربانی نکنیم از روحانیت و معنویت به دور خواهیم بود.
البته بنده بر این باورم که ما هر آن در حال قربانی کردن چیزی در راه به دست آوردن چیز دیگری هستیم.
آنجا نیز که مولوی می فرماید :
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم
از چه ترسم کی ز مردن کم شدم
...
حمله دیگر بمیرم از بشر
سر بر آرم از ملایک بال و پر
در حقیقت از قربانی شدن می گوید. چیز کمتری در سیر تکامل قربانی شد تا چیز کاملتری پدید آید. نه اینکه یوسفی لطیف و سیم تن را بدهند و چند تکه فلز به جایش گیرند.
درشهرمانک یوسفی خوش میفروشداحمقی
باور نمی داری ز من بازار شو بازار شو

روفیا در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۱۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱۵ - حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان:

سپاس از سخنان ارزشمند جناب شکوهی.
گاهی با خود می اندیشم این دانش واژه شناسی نیز بسیار گسترده و آمیخته با دانش روانشناسی، تاریخ، جامعه شناسی، سیاست، پزشکی و... است. شما اگر یک انگلیسی زبان باشید و بخواهید معنای fear را به عربی بیابید، خواهید دید به طور عام معادل های خوف، خشیت، وحشت، و خطر برای آن به کار می رود. ولی یک عرب زبان می داند که هیچکدام با دیگری برابر نیست. وحشت با خشیت یکی نیست، گویا وحشت ترس از تنها ماندن درباره یک باورمندی، یک روش یا یک گفتار است، لیک خشیت ترس هنگام روبرویی با قدرتی فراگیرنده یا ادراک یک نیروی سترگ است.
این چنین است که اگر در درک و به کار گیری و انتخاب واژگان کمی وسواس به خرج دهیم، معرفتی نیز حاصل می شود. گردآوری مفهوم دقیق و درست واژگان در مخزن خاطر تنها ذخیره دیکشنری یا واژه نامه نیست، که حفظ دایره المعارف یا encyclopedia است.
در فایل صوتی استاد مصطفی ملکیان درباره آسیب شناسی جامعه ایران، ایشان به زبان پریشی مردم ایران به عنوان یکی از ریشه های آسیب به جامعه می پردازد که متاسفانه گویی حتا از زمان سعدی و در میان ادبا نیز رواج داشته است!

بابک چندم در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۴۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:

در زمان فراغت از بند:
"نوع خوانش دیگر" تبدیل شود به "نوع دیگر خوانش"
و نمی گذارد به نمی گزارد

بابک چندم در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۱:

... جان،
منظور این بود:
به جای فراغ (جدایی، محرومی) که من آوردم، فراغ ( تهی بودن، خالی بودن) را جایگزین کنید، آنگاه می رسید به > بهره نداشتن، محروم بودن، جدا بودن...
فراغ در کنار آسودگی و آرامش معانی دیگری را نیز در خود دارد، از جمله:
-تهی گشتن، خالی شدن
-فرصت
-خلوت و...
فارغ: رها شده، آزاد شده
فراغت از دغدغه: آسایش
فراغت از بند: آزاد شده، رها گشته، جدا گشته
فراغت از گرفتاری: آزاد شده، رها شده، دور شده، جدا گشته
....
در اینجا اگر تهی بودن و خالی بودن را منظور کنی:
تا تماشای (دیدن، رویت کردن) دگر(باره) از تو در فراغ (خالی، تهی، بی ثمر) نماند
می رسی به نتیجه بنده:
تا دیده دگرباره از تو بی بهره نماند-> یعنی که تو را ببیند
نوع خوانش دیگر آنست که دگر را برابر "دیگری" متصور شوی و فراغ را "فرصت، مجال"، آنگاه می رسی به نتیجه مهناز خانم.
نمونه های دیگر از فراغ در بیان سعدی:
-"گر تو را هست شکیب از من و امکان فراغ
به وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست"
در این بیت به معنی رها بودن، جدا بودن.
-"محبت با کسی دارم کز او با خود نمی آیم
چو بلبل کز نشاط گل فراغ از آشیان دارد"
فراغ در اینجا از خود بیخود شدن ، دور شدن ، رها شدن است.
-"دو چشم ناز در پیشت فراغ از حال درویشت
مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمی باشد"
فراغ در اینجا: بی اعتنایی، بی خبری، دور بودن، جدا بودن
از حافظ:
-"مرا در خانه سروی هست که از سایه قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم"
فراغ در اینجا بی نیازی، رهایی، جدایی
-"به جلوه گل سوری نگاه می کردم
که بود در شب تیره به روشنی چو چراغ
چنان به حسن و جوانی خویشتن مغرور
که داشت از دل بلبل هزار گونه فراغ"
در اینجا: بی خبری، دوری، جدایی
امید که پاسخ کفایت دهد...
----
حسین 1جان،
اگر دقت کنی می بینی که من آوردم "این بار معنوی دیگری نیز دارد"، یعنی که از خوانش مهناز خانم ایراد نگرفتم و آنرا درست دانستم...
این فقط در نتیجه گیریست که آنچنان که شما نیز آوردی نشان از آن دارد که عاشق در نبود محبوب توجه خود را به دیگری معطوف می دارد ( شرطی که آوردی همان "اگر بیایی" باشد، حال اگر محبوب نیاید چه؟ عاشق دیگر عاشق نیست یا هوش و حواسش پیش دیگریست؟ )...
آنچه که من بیان کردم اینست که عاشق (راستین) شرط نمی گذارد، و یا در نبود محبوب به دیگری نمی پردازد که این هر دو "خلاف رسم عاشقی است."...
پس در نتیجه گیری: اگر یک نتیجه آنست که عشقِ عاشق مشروط است، و نتیجه دیگر آنکه این عشق مشروط نیست؛ آنگاه کفه ترازو به سمت عشقِ بی شرط می باید سنگینی کند...
در این بیت نیز که شاهد آوردی، فراغ همان "آسایش و آرامش" است نه مجال داشتن که آن "چو دست می دهد نفسی" است...
شمایان نیز پایدار باشید

به نام بی نام او در ‫۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:

دلا نزد همه بنشین، که دل از دل خبر دارد
به زیر هر درختی رو که گلها خشک و تر دارد
در این بازار عطاران برو هر سو که می خواهی
که هر دکان عطاری، عسل ها و شکر دارد
ترازو گر نداری پس، تو را زو می کند میزان
که قلب از کیمیای تو چنان گردد که زر دارد
اگر بر در نشاندت او بمان و صبر بر حق کن
از آن در باز می آید، اگر چه خیل در دار
به هر دیگی که می جوشد ببر کاسه ز یک رنگی
که هر دیگی که می جوشد به یک دردی اثر دارد
همه کلکی شکر دارد، همه زیری زبر دارد
همه چشمی نظر دارد، همه بحری گهر دارد
بخوان ای بلبل دستان نوای عشق سرمستان
به هر کو نغمه ی بلبل ز مشتاقان خبر دارد
بنه سر رشته و سوزن که در دکان عطاران
نمی یابی متاعی را کز اینها دور و بر دارد
چراغ است هر دل بیدار، به روی چشم خود بگذار
نترس از باد و بورانها، اگر چه شور و شر دارد!
چو باد از تو خبر گیرد، درون چشمه می میرد
هر آن کس میخورد آبی، تو را هم در جگر دارد
چو آبی بر جگر باشد، درخت سبز را ماند
که میوه می دهد هر دم، از آن دل کو سفر دارد.
29 بهمن 1395
پیوند به وبگاه بیرونی

۱
۳۴۲۹
۳۴۳۰
۳۴۳۱
۳۴۳۲
۳۴۳۳
۵۴۶۸