رضا در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:
بطلب امن و امان را بگزین گوش گران را
محمدامین در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۹:
سلام و درود
به آهوان نظر شیر آفتاب بگیر
به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن
هر آسمان مربوط به مرتبه ای از خلقت است.
هفت مرتبه قوس نزول و هر مرتبه قوس صعود.
سبع سماوات و السماوات السیع
شهرام شریفزاده در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:
با درود فراوان بر گنجور و گنجوریان
ابیاتی از این شاهکار و غزل زیبای "من غلام قمرم" را، استاد احمد ظاهر (خواننده فقید افغان) به زیبایی و شیرینی هرچه تمامتر خوانده است، که گوشسپردن به نغمههای دلنشین آن را، در کنار همه اجراهای متنوع و زیبایی که از این غزل انجام شده است، به همه دوستان و علاقمندان به این غزل، شدیداً توصیه میکنم.
متاسفانه امکان به اشتراکگذاری این آهنگ از بخش "معرفی آهنگ" مقدور نشد، ولی اگر از دوستانی کسی مشتاق بود، بنده در اختیار دارم و بفرمایند ارسال میکنم.
روح اله مزارعی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۸:
پیش از بیت، کلمات سهوا بدون فاصله درج شده اند: چون لاشه که در «کعبش دمی» فربه نماید.
محمد قنبری مرداسی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:
مصرع “جهان و هر چه در او هست با نعیم بهشت” را مطابقت بفرمائید با این مصرع از حافظ “جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است.
محمد قنبری مرداسی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۶:
مصرع "جهان و هر چه در او هست با نعیم بهشت" را مطابقت بفرمائید با این مصرع از حافظ "جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر استگ.
محمد قنبری مرداسی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳:
مصرع دوم بیت پنجم یعنی " آن خاک نیکبخت که در رهگذار اوست" را مطابقت بفرمائید با این مصرع از حافظ " زان خاک نیکبخت که شد رهگذار دوست "
nabavar در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » رسوای دل:
هدای گرامی
خانه مور است و منزلگاه بوم
آسمان با همت والای دل
گویا می گوید: آسمان در قیاس با همت بلند دل ، حقیر است و پست ، چون لانه ی موران و آشیانه ی بوم .
و به قول دکتر ترابی گرامی ، مانا در نهان سراینده .
ماندگار باشی
... در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » رسوای دل:
دوست عزیز
راجع به بیت مورد نظرتون، نظر من اینه:
با توجه به وزن، باید خوانش درست بیت به این شکل باشه:
خانه مور است و منزلگاه بوم / آسمان، با همت والای دل
من اولش فک کردم نهاد جمله دل باشه، چون «منزلگاه بوم» به معنی محل زندگی جغد، خیلی جاها استعاره از دل گرفته شده، با این توضیح که جغد در ویرانه ها زندگی می کنه و گنج ها هم در ویرانه ها مدفون شدن. معمولا در ادبیات عرفانی رایج هست که میگن دلت رو ویران کن که از این ویرانه گنج های بسیاری پیدا می کنی. منظور هم ترک نفسانیت هست. البته برداشت اولیه من درست نبود چون نمیشه بیت رو به شکلی خوند که دل نهاد باشه.
با توجه به بیت ظاهرا میشه ارکان جمله رو به این شکل درآورد: «با همت والای دل، آسمان خانه مور و منزلگاه بوم است»
در واقع بیت به بلند همتی دل شاعر اشاره می کنه و میگه در برابر همت والای دل، آسمان با تمام عظمت و بلندی مثل خانه مور و جغد، پست و ناچیز است.
البته اگه برداشت من از بیت درست باشه، تعبیر منزلگاه بوم در بیت چندان مناسب نیست. چون معمولا بلند همتی دل در مقایسه با آسمان با تعابیر متناسب با ارتفاع (به صورت فیزیکی) سنجیده میشه. چند مثال از حافظ:
«تو و طوبی و ما و قامت یار / فکر هرکس به قدر همت اوست»
«عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد / هر که را در طلبت همت او قاصر نیست» و...
ولی تعبیر خانه مور به لحاظ پستی ارتفاع مناسب هست. باز هم حافظ در جایی اشاره ظریفی به این موضوع داره:
«بر تخت جم که تاجش معراج آسمان است / همت نگر که موری با آن حقارت آمد»
از نظرات سایر دوستان هم استفاده می کنیم.
محمد قنبری مرداسی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱:
مصرع " چه جای پند نصیحت کنان بیهده گوست " را مطابقت بفرمائید با این مصرع از حافظ " چه جای کِلکِ بریده زبان بیهده گوست " .
هدی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۱۵ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد اول » رسوای دل:
با سلام
من منظور این بیت را متوجه نمی شوم ممنون می شوم اگر توضیح دهید
خانه مور است و منزلگاه بوم
آسمان با همت والای دل
... در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:
چندان این لحن واعظانه مولوی رو نمی پسندم، مخصوصا در غزلیات. معتقدم غزلیات شمس، وقتی غزلیات شمس شد که مفتون و مجنون شمس شد. ویژگی منحصر به فرد دیوان شمس همین آشفتگی و در نتیجه بی قیدی در عشق بازی هست، که در غزل هایی مثل این غزل دیده نمیشه. ولی به هر حال به واسطه وسعت و تنوع کمی و کیفی دیوان شمس باید انتظار هر نوع مفهومی رو داشت.
نکته دیگه اینکه مولوی معمولاً عشق رو برخلاف حافظ که «آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها» می بینه، در ابتدا دشوار می دونه که بعد از دشواری، آسایش به همراه داره: «چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه ای گشتی / حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد»
احتمالا باید این دیدگاه به عشق مربوط به اندیشه های عرفانی مولوی بشه که عاشق بعد از تحمل رنج مبارزه با نفس به آسایش حاصل از رهایی از انانیت نائل میشه.
اینکه گفتم معمولاً دیدگاه مولوی به عشق اینطوره، به این دلیل هست که در مواردی هم این دیدگاه نقض میشه. به نظر می رسه مولوی در آثاری که بوی متانت و وقار ازش میاد و ظاهرا در حالت صحو بوده این دیدگاه رو داشته. اما در آثاری که رنگ و بوی آشفتگی و پریشانی دارن، نظرش شبیه به نظر حافظ میشه. به عنوان مثال در غزل «چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون / دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون...».
دکتر ترابی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۵۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:
مهر بانوی گرامی
سپاس ،
در سالی گمشده یاد داشتهایی فراهم کرده بودم
عشق از زبان استاد توس
" عشق به روایت شاهنامه "
یافتم امشب پیش در امد بیژن و منیژه را ،
برگ سبزی است.
شبی چون شبه روی شسته به قیر
نه بهرام پیدا نه کیوان ءنه تیر.
آز آن شبان د یر یاز که جان آدمی بر می آید بی که بانگ بام بر خیزد.
ماه آراَیشی دیگر گونه دارد،دل تنگ و میان باریک است
گردون گردان را گویی پای از رفتار بازمانده است.
زمانه زبان از نیک و بد بسته ، و خاموشی چنان سنگین که صدای پایش در دالان دل میشنوی.
از هر سوی ، اندهان دریا دریا در جانت می ریزد
در شبی چنین ، شاعر مهربانش را به باغ فرا می خواند، چنگ و چراغ، می مغانه
مهربان شمع و شیرینی نار و ترنج بر بزم می نهد و خود در چنگ می آویزد.
نرم نرم ماه گیسو می گشاید ، باغ تن به نوازش مهتاب می سپارد، زمانه لب به سخن می گشاید
می در رگ جان می آویزد ، شادی در سراچه دل
پس ماهروی چغانه از دست می نهد و سخن عشق آغاز:
مرا گفت از من سخن بشنوی
به شعر آر از این دفتر پهلوی
بخواند آن بت مهربان داستان
ز دفتر ،، نوشته گه باستان
....... و ببخشایید
دکتر ترابی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۲۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۱۵ - حکایت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان:
شکوهی گرامی،
زنار گویا از یونانی zonnynai به مانای بستن می آید که خود گویا ریشه در yos کهنتر و yasta اوستایی دارد که زمان گذشته بستن است" بست " و از یاستا تا کستی و کشتی راه درازی نیست.
اما کشتی بستن بخشی از آیین سدره پوشی است
زمانی که جوانان بهدین به پانزده سالگی میرسند ، زیر جامه ای سپید برتن می کنند و کشتی که از 72 رشته ی رشته از پشم سپید که در 6 دسته دوازده تایی بافته شده است بر کمر می بندند، و پای به جهان بزرگان می نهند ( کشتی را تنها به هنگام آب تنی و دشتان از تن بدر می کنند) بر گردنشان هم چنین انبانکی از برای کرفه هاشان می آویزند.
تا برسیم به داستان شیخ شیراز،
وی جهاندیده بوده است و( جهاندیده بسیار گوید دروغ)
از جمله همین داستان ، سعدی گمان نمی رود به هند سفر کرده باشد او از برای پند ا ندرز و سفارش به پرهیزکاری و درست کرداری داستانی ساخته است تا توجه ما را جلب و پیام همیشگی خود را به گوش جانمان برساند
" عبادت به تقلید گمراهی است
خنک رهروی را که آگاهی است "
وین در همه کارهای او از نظم و نثر و در جمله زمینه ها دیده می شود حتا در عاشقانه ها پیامی ، پیغامی دارد.
" سخندان و نصیحت گو " است و هم عالم دین و عالمان دین گبر و ترسا و برهمن و یهود و.. را بیرون از دین می دانسته اند رسم روزگار چنین بوده است.
یقین بدارید استاد سخن و مادر زبان پارسی مانا و تفاوت مانایی مغ و مطران و برهمن و ...را بسیار به از مایان می دانسته است
ببخشایید .
وفایی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷:
من وقتی نظرات افراد را در گنجور می خوانم همیشه می بینم وقتی شخصی معنی بیتی یا مصراعی را می پرسد ، هیچ کس - تاکید می کنم هیچ کس - جرات این را ندارد که آن بیت را به زبان ساده معنی کند ! یا بهتر بگویم : واژه به واژه معنی کند . ( چون در آن صورت معلوم می شود که خودشان معنی بیت را نفهمیده اند !)
آقای امیدی عزیز
مولانا دارد می گوید که اگر جان عاشق دم بزند ( شروع به سخن گفتن کند و زبان بگشاید ) چه اتفاقاتی می افتد .
اگر جان عاشق دم زند آتش در این عالم می زند و این عالم بی اصل را چون ذره ها پریشان و ویران می کند . عالم همه دریا می شود و دریا از هیبت جان عاشق لا (عدم و نابود )می شود .
اما در مورد مصراع مورد سوال شما : " آدم نماند و آدمی ، گر خویش با آدم زند " در این مصراع منظور از خویش همان جان عاشق است .
یعنی : اگر جان عاشق به آدم زند ، نه آدم می ماند و نه آدمی.
همانطور که قبلا گفته بود دنیا را به ذره تبدیل می کند و دریا هارا نابود می کند و... انسان را هم به فنا می کشاند .
اما چون دم زدن یعنی سخن گفتن ، پس این معنا هم به نظر می رسد که کلمه " زند " در آخر مصراع مورد سوال شما ، مخفف دم زند باشد . که در آن صورت معنی مصراع می شود :
اگر جان عاشق سخن و راز خود را با آدمی بگوید ، آدم و نسل آدمی را به نابودی و فنا می کشاند. یا : به سوی فنا در راه خدا که همان اتصال ویگانگی با خداوند است می برد .
فنا فی الله (فرهنگ معین جلد دوم ) : تبدیل صفات بشریت به صفات حق تعالی و خصایص الهی است .
nabavar در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۱۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
گیتی بانو
جواب پرسش شما را قبلاً مهناز گرامی به درستی داده اند:
مصرع “از روی تو بیزارم گر روی بگردانم” دنباله ی مصرع اول بیت است .”یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند“ ،
می گوید اگر همه مردم دنیا با من دشمنی کنند از تو روی نمی گردانم ، که اگر رویگردان شوم ، مثل این است که از تو بیزارم .
زنده باشید
گیتی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
معنی بیت هفتم چیه؟
یک پشت زمین دشمن گر روی به من آرند
از روی تو بیزام گر روی بگردانم
وفایی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۸:
من نمی دانم چرا دوستان اصرار دارند سرخود در اشعار قدیمی دست ببرند و کلمات قدیمی را به کلمات جدید تبدیل کنند ! بگه و بگاه شکل قدیمی پگه و پگاه هستند . در حقیقت شکل صحیح کلمه پگاه هستند . بگاه یا به گاه متضاد بیگاه است . بگاه یعنی به وقت ، به موقع . و همچنین یعنی صبح زود ، هنگام فجر ( فرهنگ معین جلد اول )
خود مولانا وقتی قلم در دست داشته و این شعر را می نوشته با ب نوشته نه با پ . چون اولا در زمان مولانا اینطور رایج بوده و ثانیا اصلا بگاه درست تر از پگاه است .
وفایی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۹:
بیت اولش خیلی کمدی بود . ممنون مولوی جان کلی خندیدم .
محمدامین در ۸ سال و ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶: