گنجور

حاشیه‌ها

روفیا در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:

حامد جان
دلبندم
اون سعدیه سعدی!
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس است و آل محمد

 

کاظم ایاصوفی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱:

مصراع اول بیت ششم غلط نوشته شده. شاید صحیح آن این باشد
چو بوسه یی ندهی رخ به عاشقان منمای

 

حامد در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:

شما هیچی ازر حافظ و عرفان اون نمیدونید... همین شعر حافظ واسه عارف بودنش بسه که میگه:
حافظا گر عاشقی کنی و جوانی، عشق محمد بس است و آل محمد

 

محمد در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴:

عرض مخصوص خدمت دوستان
امکانش هست در مورد " چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند " بیشتر تأمل کنید؟

 

روح الله در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۸:

سلام و عرض ادب
به نظرم مصرع چهارم این جوری با وزن تر هست:
تا چشم های ما نببیند زوال گل

 

سمانه ، م در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

روفیا جان
اگر منظور شما از غیب شدن حاشیه ، قبل از درج است
چنانچه به چامه ی مورد نظرتان ، دوباره مراجعه کنید ، نوشته باتشکر ، نظر شما پس از باز بینی در معرض دید همگان قرار خواهد گرفت و این متن را فقط خود شما دارید ، و آنگاه ،
صبر ایوب بباید که مگر صاحب گنجور
متن دلخواه شما را به تماشا بگذارد
شاد باشید پایدار

 

سمانه ، م در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:

معروفترین جوز که از قدیم همه می شناسند ، جوزِقند ” جوزغند “ است
که لای برگه ی هلو گردو میگذاشتند
صحیح کلمه ، جوز آکند است یعنی پر از گردو یا {جوز آگند }
استاد کیخا به داد برس

 

امید ح احمدپور در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۲:

سده ،سد یا صد و ه است، مانند دهه ، هزاره
خوب است ما صد ننویسیم و 100 را سد ، مانند پیشینیان مان بنویسیم
سوختن و سوز سذ را نمی دانم پیوندی با سد دارد یا نه؟

 

روفیا در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۳:

عارفان هر دمی دو عید کنند
عنکبوتان مگس قدید کنند
عارفان منتظر عید نمی مانند که هر لحظه به میمنت نوری که بر دلشان تابیده در دلشان جشن و رقص و پایکوبی برپاست،
معروف است شاعرکی مدیحه سرا با تخلص محرم نزد ناصرالدین شاه این نیم بیت را بر زبان راند:
دیوانه شود محرم در ماه محرم
ناصرالدین شاه حاضرجواب در پاسخش گفت:
در ماه صفر هم ده ماه دگر هم
!!
چرا یک روز عید، چرا یک روز شادی، چرا یک روز دیوانگی؟
چرا هر روز به جای مگس قدید کردن جشن نگیریم؟
چه کسی جلوی ما را گرفته است؟
چه چیزی جز اندیشه های حاجب مانع از تابش آن نور ازلی در قلب های ماست؟

 

مهدی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۴ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳:

بله نظر دوستمون درمورد بیت هشتم کاملاُ درسته

 

روفیا در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰:

عید آمد و عید آمد
یاری که رمید آمد
عیدانه فراوان شد
تا باد چنین بادا

 

کمال در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۱۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۰۷:

ج.آ: 6994

 

حمید زارعیِ مرودشت در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۲۷ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۹:

زهی چمن ساز صبح فطرت تبسم لعل مهرجویت
زبوی گل تا نوای بلبل فدای تمهید گفتگویت
.
سحر نسیمی درآمد از در پیام گلزار وصل دربر
چو رنگ رفتم زخویش دیگر چه رنگ باشد نثار بویت
.
هوائی مشق انتظارم زخاک گشتن چه باک دارم
هنوز دارد خط غبارم شکسته کلک آرزویت
.
بجستجو هر طرف شتابم همان جنون دارد اضطرابم
بزیر پایت مگر بیابم دلی که گم کرده ام بکویت
.
زگلشنت ریشه نخندد که چرخش افسردگی پسندد
چو ماه نو نقش جام بندد لبی که تر شد بآب جویت
.
بعشق نازد دل هوس هم ببالد از شعله خار و خس هم
رساست سررشته نفسه هم بقدر افسون جستجویت
.
باین ضعیفی که بار در دم شکسته در طبع رنگ زردم
بگرد نقاش شوق گردم که میکشد حسرتم بسویت
.
زسجده خجلت آر من چه ناز خرمن کند سر من
که خواهد از جبهه تر من چو گل عرق کرد خاک کویت
.
اگر بهارم تو آبیاری وگر چراغم تو شعله کاری
زحیرت من خبر نداری بیارم آئینه روبرویت
.
کجاست مضمون اعتباری که (بیدل) انشا کند نثاری
بضاعتم پیکر نزاری بیفگنم پیش تار مویت

 

احمد حفیظ الله در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۳:

چهار مغز،
در افغانستان چهار مغز به گوز یا جوز گفته شده

 

فرهاد در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۰۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷:

جایی که تصحیح تصجیج میشود!
با سپاس از دست اند کاران محترم گنجور درخواست میکنم رنگ فونت متن در پنجره حاشیه نویسی را از خاکستری به سیاه تغیید دهند زیرا خاکستری روی زمینه نارنجی خوانا نیست و اشتباه ها در هنگام نوشتن کمتر به چشم میایند.
با سپاس دوباره.

 

فرهاد در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۰۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۷:

با پوزش از اشتباههای تایپی، حاشیه بالا را تصجیج میکنم:
جناب mhdbig در مصرع 4 محدث و قدیم همان نظریه های فلسفی پیدایش جهان هستند که اشاره فرمودید و خیام گفته اهمیت ندارند پس از مرگ. اما محدث و قدیم در مصرع 3 نمیتوانند به معنای نظریه های فلسفی پیدایش جهان باشند چون نمیتوان از نظریه فلسی ترسید یا به آن امید داشت.
محدث و قدیم در مصرع 3 قرآن و خداوند هستند، و مصرع سوم میگوید: ترسی از (عذاب سفارش شده در) قرآن ندارد و با امید (بخشش) خداوند هم نیست

 

فرهاد در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۴۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:

جناب طاهر خورشیدی، شاعر در مصرع آخر میگوید "بهتر است به مستی گذرد". به = بهتر. شما معنای لغوی شعر را هم نادرست نوشته اید، چه رسد به معنای استعاری!

 

فرهاد در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۷:

چقدر این غزل زیبا و پر معنیست! یکی از بهترین شعرهای نوروزی.
این غزل را برای یکی از برنامه های نوروزی رادیو کالج پارک خواندم که میتوانید اینجا گوش کنید:


پیوند به وبگاه بیرونی

 

روفیا در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷:

عه!
ببخشید حاشیه قبلی درج نشد!
نه خنده کرد و نه گریید بل به خنده گریست
به روز آخر هر سال چون دلم نگریست
کسی شناسد حال مرا به آخر سال
که یار او ز سفر آمده‌ست و او سفریست
درین که سال نو آمد نشان زندگی است
درین که سال کهن شد نشان رهسپریست
پس این پیام نشان‌دار خنده‌یی‌ست ز مرگ
پس این کلام ز دیو است و در دهان پریست
ازآن همیشه چو هنگام این پیام رسد
مرا دلیست پر از عیش و رنج و زین دو بریست
چگونه‌ام؟ نتوان گفت، وین کسی داند
که زارزار بخندید و قاه‌قاه گریست
بمرد دلبر و جان من است و من ماندم
ولیک گاهی خالی شدن بعینه پریست
چه بود اگر به مثل او بماند و من رفتم
گذشتن از غم دنیا نه عادت بشریست
دوام هستی مولود آرزوی بقاست
چو اصل این سپری شد اساس آن سپریست
بهانه‌هاست برین زیستن که مسخره است
بنای عمر جهان بر پی بهانه‌گریست
هنوز خانه خراب است و کودکان خردند
هنوز بار به جای است و وقت باربریست
هنوز آن یک ناگفته است و این نشده
هنوز این یک ننوشته است و آن نظریست
طلاق گفتن عمر و فنای فکر بزرگ
بر این یتیم که دنیاست ظلم بی‌پدریست
کسی که این همه بذر هنر نکشته برفت
کشندهٔ هنر از چشم مردم هنریست
بلاست روشن تیره‌ست مهر منکسف است
گهی به پرده نشستن بتر ز پرده‌دریست
بهانه‌هاست به ماندن مرا چو خلق و از آن
یکی که مردن من مردن کلام دریست
بسا سخن که شناسم به لطف چون پریان
کز آن ز فرط لطافت جهان به بی‌خبریست
هنوز مریم اندیشه را به سحر سروش
به دلربایی بکری امید باروریست
طلوع جان من از پشت وزن و قافیه‌ها
طلوع صبح نشابور و بامداد هریست
درین خیال کجم وآن زمان به خویش آیم
که گونه ام ز دو سو غرق بوسهٔ دو پریست2
زنم به شادی گوید بیا که سفرهٔ عید
چنانکه خواسته‌یی پربنفشهٔ طبریست
(مهدی حمیدی شیرازی)

 

روفیا در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، یکشنبه ۱ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۷:

خودم این بیت را دوست تر می دارم :
درین که سال نو آمد نشان زندگی است
درین که سال کهن شد نشان رهسپریست

 

۱
۳۴۳۱
۳۴۳۲
۳۴۳۳
۳۴۳۴
۳۴۳۵
۵۰۵۵
sunny dark_mode