دکتر ترابی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:
پی نوشت
در شهر بابک روستایی است به نام "آذرباغ "و ویرانه آنشگاه مانندی که" آذربغ " خوانده میشود
نیای اردشیر ، ساسان گویا موبد آتشکده آذر فرنبغ بوده است. شگفتا که پژوهشگران و باستان شناسان جای این آتشکده را جنوب فارس در لارستان گمانه زنی کرده اند!؟
دو دیگر شناخت ریشه واژگان ریشه شناسی را
آشوری عزیز " بن واژه ،بنواژ شناسی " خوانده است با بخش نخست آن هم رایم مگر که شناسی را بر نمی تابم چرا
نمی گوییم شناخت، روان شناخت، زمین شناخت
نبواژ شناخت
من چند سال پیش در همین زمینه نامه ای به فرهنگستان نوشتم با برخی دیگر پیشنهادها و گلایه از
رها کردن برخی بر ساخته های فرهنگستان اول چون شهربانی با آن با ر دوستانه و نهادن نیروی انتظامی
به جای آن، پاسخی نگرفتم و انتظار هم نداشتم اما خوشحالم که از آن پس شناخت را به جای شناسی
جسته گریخته اینجا و آنجا می بینم و می خوانم
ببخشایید.
دکتر ترابی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵:
دوست نادیده بابک گرامی
سپاس و درود فراوان، از تیز بینی و مو شکافی سرکار در یافتن ریشه واژگان، بهره ها برده به گفته دانشی مرد کم پیدا دکتر کیخا " خرمیها " کرده ام.
شهر بابک بی گمان نام از پدر اردشیر گرفته است،
سروهای کهن دارد در شارسان و همسایگی ، در شرق سروی کهن که نادر افشارو خواجه قاجار در سایه اش خستگی لشگرکشی از تن به در کرده اند و در باختر
در ابرکوه سروی هزاران ساله،
که من خود در سایه تاریخی اش از گرد راه کفه ابرقو لختی آسوده ام.
نا ر می گویند عربی است ، ار چه مانندگی آن با سرخی انار
کفه پارسی بودنش را سنگین تر مینماید ( انارهای شیرین بم اما، سبز فامند سر شار از دانه های شبنم) و ای بسا چون برخی دیگر یاران چون خراج، جزیه و وزیر و.... گریزی به دشت سواران زده باز گشته باشد.
تندرست و شادکام بوید0
کمال در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۹:
اجرای استاد قربانی فوق العاده س . حتما گوشکنید
خشایار در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:
درود بر تو کوروش جان مهم ترین بیت حذف شده اونم عمدا
ولی پور در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:
آیینه رویا : به معنی ای رویت مثل آیینه
سلیمی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۳ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱۸ - چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما:
بدون شک اقبال لاهوری یک روشنفکر دینی به معنی واقعی کلمه است. اینکه ما.مسلمانان اعم از شیعه وسنی از هر چیزی برای عقاید از پیش تعیین شده خود استفاده می کنیم ومی خواهیم به هر نحو ممکن عقیده ای خود را بدیگران به قبولانیم نشانه ای عدم اطلاع ما از اسلام است.
روفیا در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۱۹ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۵۷:
لیلا جان درود
فکر نمی کنید هر دو « تنها » که نگاشته آید باید « تن ها » نگاشته شوند؟؟
اشارتی است به نفوس آدمی! آدم ها! یا به قول آنتوان دو سنت اگزوپری آدم بزرگ ها...
یک سلامی نشنوی ای مرد دین
که نگیرد آخرت آن آستین
آدمی خوارند اغلب مردمان
از سلام علیکشان کم جو امان
محمد در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۸ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی:
نه "از زبان زلیخا بوده"، نه "برای خدا بوده" و نه برای "غلام و شاهد پسر" بوده
.
(((قطعا استدلال نوشته شده، خالی از اشکال نیست. و امیدوارم در پی اصلاح و بیان بهتر آن یاری نمایید.)))
.
متاسفانه اکثرا از زیاضیات و منطق اثبات، تهی هستین.
حرفهای شما به سادگی رد میشه، چونکه فرضیتون فقط به بخش هایی از شعر سازگار هست و به تمامی قسمت های شعر نمیخوره.
...................................................................................
آنها که میگویند معشوقه شاهد پسر (شاهد یعنی = پسر زیبا و نوجوان) است. و منظور همجنسگرایی است، پس چرا ادعاتون به اکثر ابیات آخر نمیخوره؟
________
"چند کس از تو و یاران تو آزرده شود"
"یار این طایفه خانه برانداز مباش"
"میشوی شهره به این فرقه، همآواز مباش"
—> اشاره به اینکه مخاطب وحشی با گروه جدید دوست شده، که فرقه متفاوتی دارند.
اگر مصداق همجنس بازی با یک پسر بود، فرقی بین دوستی با وحشی و دیگران نبود. در حالیکه وحشی در این ابیات به تفاوت آن گروه، و مکر دوستان ِ جدید ِ مخاطبش، اشاره میکند.
______________
در این ابیات
"از من و بندگی من اگرش عاری هست
بفروشد که به هر گوشه خریداری هست
به وفاداری من نیست در این شهر کسی
بندهای همچو مرا هست خریدار بسی"
.
وحشی خودش را بنده ی آن فرد میداند. و نه اینکه مخاطبش را غلام خود (= یک پسر نوجوان و زیبا) بداند.
بندگی به معنای کمک به یک یار و وفاداری و وفای به عهد
.....................................................................................
آنها که میگویند از زبان زلیخا هست، بجز چند مصراع، چرا با بقیه بیت ها نا مربوط هست؟
...............................................................
آنها که میگن برای خدا بوده، پس چرا مخاطب شعر خود را ملامت میکنه. که راه اشتباه و غلطی میری.
"یار این طایفه خانه برانداز مباش"
"این نه کاریست مبادا که ببازی خود را"
....................................................................................
.
.
اما استدلالی قابل قبول که همه ی ابیات را به هم ربط بده چیست؟
.
این شعر برای مردی که زمانی دوست و یار صمیمی وحشی بوده است، گفته شده است.
همه ی ما برای دوستان صمیمون وقت میذاریم، کمکشون میکنیم که موفق بشوند. تا بعدا دسته ما را بگیرند.
اما بعد از مدتی ما را فراموش میکنند. و با دوستان جدیدشون میگردند.
.
در این شعر یار وحشی، که زمان جوانی (زمان نو ظهوری) کسی به اون التفاتی نداشته ، وحشی در کنارش مانده و در پر و بال دادن به وی و موفق کردنش، کمک کرده.
اما امروزه آن یار راه غلط و بدور از معرفت و وفاداری، و حتی گویی به دور از انسانیت در پیش گرفته است.
.
*** تطبیق فرضیه به اشعار ***
از مصراع "روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم "
تا مصراع " یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت"
دوست و یاری را وصف میکنه که در عین داشتن توانایی ها، هنوز مقام و جایگاهی نداشته. (مثل موقعیت همه ماها در جوانی، که خریداری نداریم. و بعدها بعد از سال ها سابقه به طرفداری میرسیم.
در این موقع فردی یا افرادی مشوق ما میشوند و بهمون کمک میکنند تا به جایگاه بهتری برسیم. (افرادی چون استاد، رئیس، دوست صمیمی و ...) )
که این موضوع را در مصراع های بعدی میگه
از مصراع : "اول آن کس که خریدار شدش من بودم"
تا مصراع: "شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او"
.
شنیدین میگن، یه فرد را اوقندر بالا نبرید تا دسته خودتون هم بهش نرسه . داستان این هست.
.
ادامه داستان میگه. حالا که این فرد به موفقیت رسیده، همه میخوانش (می خواهند اش)
در بیت: "این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد ...."
.
ادامه بیت شکایت میکنه. که دیگه حاضر نیست با اون طرف کار کنه. از این به بعد محبت و کمکش را می خواهد نصیب فرد دیگری کند، تا فرد جدیدی به موفقیت برساند. (وقتی دوست آدم بی معرفت میشه ، همه ما به
دنبال یار جدیدی میگردیم)
از مصراع "چاره اینست و ندارم به از این رای دگر"
تا مصراع "من بر این هستم و البته چنین خواهدبود"
ـــ در مصرع "که دهم جای دگر دل به دلآرای دگر" ==> همه ی ما به دنبال این هستیم که به فردی محبت کنیم. در درون دل انسان های دیگر جایی باز کنیم. تا رضایت قلبی پیدا کنیم.
.
.
در ادامه میگه، او قدر یاران قدیمیش را نمیداند، و یار جدید و قدیم را یکی میپندارد. (دوستان قدیمی که امتحانشون در دوستی پس داده اند ولی جدید ها نه)
از مصراع : "پیش او یار نو و یار کهن هر دو یکیست"
تا مصراع: "زاغ را مرتبه مرغ خوش الحان نبود"
.
بقیه ابیات هم به که به فرضیه گفته شده، میخورد.
.
.
به این بیت توجه کنید
چند کس از تو و یاران تو آزرده شود
دوزخ از سردی این طایفه افسرده شود
.
یار وحشی، خودش به مقامی رسیده و افراد و گروهی داره؛ که دیگران از این گروه آزار می بنیند.
.
به این بیت ها توجه کنید. (اونهایی که میگن علاقه به غلامان مرد و شاهدان پسر داشته)
"ز من و بندگی من اگرش عاری هست
بفروشد که به هر گوشه خریداری هست
به وفاداری من نیست در این شهر کسی
بندهای همچو مرا هست خریدار بسی"
.
در این بیتها گفته که خودش در رکاب و بنده ی اون هست. و نه عکس قضیه !!
و چون خودش (=وحشی) وفادار هست، افراد زیاد دیگری پیدا میشوند، که بخواهند با او (=وحشی) کار کنند.
.
همچنین به مصراع "باش مردانه که ناگاه قفایی نخوری" توجه کنید.
مخاطب وحشی مردی هست، که ممکنه از یارانش قفا و خنجر از پشت بخورد.
.
*********************************************
تفسیر یک سری از ابیات ادامه و سازگاری با فرضیه بیان شده.
"تو چه دانی که شدی یار، چه بی باکی چند"
نمیدونم شاید چنین ترجمه شود :
ــ تو فکر میکنی که با این افراد جدید دوست شده ای (بلکه دوستان واقعی نیستند)، چقدر بی باک (بی احتیاط) هستی
یا
ــ تو از نمیدانی که با مشتی افرادی بی باک دوست شده ای
"چه هوسها که ندارند هوسناکی چند"
ــ این دوستان جدیدی که میبنی هوس هایی در سر دارند.
.
.
"یار این طایفه خانه برانداز مباش"
از تو حیف است به این طایفه دمساز مباش""
"میشوی شهره به این فرقه همآواز مباش"
ــــ تو هم مثل گروهی که باهاشون یار شده ای، خطاب خواهی شد. (مشابه همون ها شهرت بدنامی میگیری) با آنها هم آواز (هم راه) نشو
"غافل از لعب حریفان دغا باز مباش" غافل از بازی حریفان حیله گر (و چرب زبان) نباش
---------------------------------------------------------------------------------------------
هوتن هویت دوست در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۰۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۲:
سانسور گلستان سعدی با هیچ عذری پذیرفته نیست. از مسؤولین گرامی تقاضا می شود از این کار و مشابه آن خودداری نمایند.
کوروش ا.ا در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:
جناب حافظ ما را ببخشاید....
بیت حذف شده....
نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش
------
خیمه در آب و گل مزرعه آدم زد
----
سودابه مهیجی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳۶:
از بت با خبر من خبری میرسدم....ولا ینبئک مثل خبیر.سوره فاطر 14
لیلا در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۵۵:
سوزیم به آتشی که دودی نکند.....
چه قدر زیباست....جانا سخن از زبان ما می گویی
لیلا در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۱۹:
با سلام
به نظر میاد اگر بماند رو با(ن)ساکن بخونیم کف بر کف درست است و اضافه نیست
لیلا در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۸ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۵۷:
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد
حافظ
سپیده در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۳۵ - اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا:
خیلی جالبه... انگار داره نوعی تکامل رو تعریف میکنه که اول جماد بعد نبات بعد حیوان و بعد انسان شده! انگار به تکامل اعتقاد داشته. چیزی که میگه امروز از نظر علمی غلطه، ولی برای زمان خودش جالبه.
مهدی حیدری در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:
با سلام و احترام در مورد نظر دوست عزیزم که فرمودند مصرع آخر ... زیبا می نماید باید بگم که شعر عرفایی چون حضرت سعدی دقیقا وصف حال ایشان بوده و وصف وقایعی بوده که به چشم بصیرت دیده اند و در آن حال و هوا شعر جاری گشته ، اینکه ما بیایم و فقط از جنبه ی زیبایی و وزن و کنار هم گذاشتن کلمات شعر بزرگان را روتوش زده و اصلاح یا دستکاری کنیم نه تنها کار درستی نیست بلکه باعث از بین رفتن آثار اصلی ایشان شده و معنا و مفهوم عرفان پس از چند قرن به کلی از بین می رود .
کسرا در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۵ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:
بی نظیره این غزل
omid در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰:
استاد محمودی خوانساری این شعر رو با نهایت احساس واستادی با ویولن اسدالله ملک وتار فرهنگ شریف وضرب جهانگیر ملک اجرا کرده اند.در دستگاه ابوعطا.از اجرای شجریان هم قدیمی تر هست وهم بسیار بهتر ودلربا تر.گلهای تازه 132..با سرچ در گوگل به راحتی قابل دانلود هست.محمودی خوانساری یعنی روح آواز ایرانی.کسی که خودش رو نه وارد سیاست کرد نه پول مقام.برعکس آقا م.ش
کسرا در ۸ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۳ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۳۹ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:
واقعا زیباست
مهری در ۸ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۵: