گنجور

 
وحشی بافقی

چه لطف‌ها که در این شیوهٔ نهانی نیست

عنایتی که تو داری به من بیانی نیست

کرشمه گرم سؤال است، لب مکن رنجه

که احتیاج به پرسیدن زبانی نیست

رموز کشف و کرامات سالکان طریق

ورای رمز شناسی و نکته‌دانی نیست

به هر که خواه نشین گرچه این نه شیوهٔ تست

که از تو در دل ما راه بدگمانی نیست

مرا ز کیش محبت همین پسند افتاد

که گرچه هست سد آواز سرگرانی نیست

تو خون مردهٔ وحشی چرا نمی‌ریزی

بریز تا برود، آب زندگانی نیست