گنجور

حاشیه‌ها

nabavar در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:

با عرض پوزش
”ور خجالت سرو آرزو کندت بخرام“
با سلیقه ی نا ساز من جور نیامد
که جمله را چنین می بینم: ور ترا خجالت سرو آرزوست ، بخرام
” ت “ >تو را
زنده باشید

بیزن آزاد در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹:

در بیت آخر دف تر یعنی دفی که صدای خوشی ندارد.پوست دف را باید گرم کرد تا صدای خوشی داشته باشد.

nabavar در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۷ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۳ - حکایت در معنی سفاهت نااهلان:

چه بگویم
سعدی ست و گاهی بی ،،، شوخ و شنگ

nabavar در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:

چون در همه ی ابیاتِ دیگر مخاطب معشوق است ، همان که مهناز بانو نوشت مناسب تر است ، زیرا باز ” کنی “ معشوق را مخاطب قرار می دهد :
ورت خجالت سرو آرزو ”کنی “ بخرام
با عذر از سعدی

سید مهدی موسوی زیراهی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۰۶ - تزییف سخن هامان علیه اللعنة:

""نردبان خلق را مام نیست
عاقبت زین نردبان افتادنی ست""
یعنی نردبانی را که مردم برای بدست آوردن مقام ومنصب استفاده می کنند دارای مام یا صاحب نیست و این دلیل افتادن از نردبان برای هر کسی است.

حقیر در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۵۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۳:

من به دنیا آمده ام که اشتباهات پدرانم را تکرار نکنم
حتی اگر بتوانم
تنها و تنها یکی از آنها را
آنگاه دنیا روز به روز به بهشت نزدیکتر می شود

سعید جعفری مقدم در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶:

به باور من با دو تعبیر می توان دوگانگی برآمده از دو مصرع شعر «جز به خیردمند مفرما عمل / گرچه عمل کار خردمند نیست» را روشن کرد. یکی همانگونه که شماری از دوستان به گونه ای مستقیم یا غیرمستقیم نوشته اند: «کار حکومتی را مورد علاقۀ خردمندان ندانستن» که خود، تعبیری تعارض آمیز، دست کم با اندیشۀ غالب بر نگرش سعدی به زندگی است.
دیگر آنکه در شیوۀ خواندن شعر تغییر دهیم و دو واژۀ «عمل» و «کار» را به هم پیوسته بخوانیم که صفتی است برای افراد عملگرا. در این صورت می توانیم بگوییم منظور شاعر تاکید بر این نکته بوده که «عملکاران یا عملگرایان امروز» یا «اغلبِ عملگرایان» خردمند نیستند.

۷ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:

اگر کساد شکر بایدت دهن بگشای
ورت خجالت سرو آرزو کند بخرام
به هوش باید بود که ضمیر (ت) در (ورت) به (کند) برمیگردد:
ور خجالت سرو آرزو کندت بخرام
و این زبان سعدی است

گمنام-۱ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:

اوقات خوش آن بود که بادوست به سر رفت
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
دریغا ، از چنگ منش اختر بد مهر به در برد
.....
و دل ، دل ساده دل ، آهنگ فروکش داشت
گنج روان آهنگ سفر و دعای شب و ورد سحر
بر باد بود

فروغ. در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:

فروکش کنم: به معنی«فروبلعم» بسیار زیبا و شایان تأمل است.
آن یار در شهر است. وجودش شهر را خوشبو کرده است. دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش: یکی از معانی زیبای ایهامی آن می‌تواند همین باشد که:
می‌خواستم از شدت شعف و اشتیاق به او، با بوییدن و نفس در کشیدن این شهر را که حامل چنین عزیزی است، در ریه‌هایم فروبلعم. این نهایت اشتیاق است.

مهدی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:

در توضیح بیت سوم: "در مذهب ما باده حلال است..."
در غزل شمارهٔ 473:
زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت
عاقلا مکن کاری کآورد پشیمانی
باده چی معرفی شده که زاهد به آن میرسد. شاید عشق خدا و شاید محبت. باده چیزیست که آنرا از زاهد پشیمان (احتمالا گناهکار) میگیرند.
همچنین در غزل 183:
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
میبینید که حافظ گفته باده به همون معنی که عرض کردم رو به خاطر تجلی صفات حافظ بهش عطا کردند.
مصرع دوم این بیت اصلی هم از "سرو گل اندام" اشاره ای دارد که باید خودتان بفهمید و به کلمه درآوردن آن کسر شان است.

احمد در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶:

چه نزدیک است ازنظرمعنی این غزل حضرت حافظ با این غزل ازجناب خواجو جالب آنکه هر دورسفته هم وزن هم قافیه هستند
خواجوی کرمانی » غزلیات

مسیح وقتی ازین خسته دم دریغ مدار
ز پا در آمدم از من قدم دریغ مدار
ورم قدم بعیادت نمینهی باری
تفقدی بزبان قلم دریغ مدار
بساز با من دم بسته و کلید نجات
از این مقید دام ندم دریغ مدار
اگر دریغ نداری نظر ز خسته دلان
ازین شکستهٔ دلخسته هم دریغ مدار
به عزم کعبهٔ قربت چو بسته‌ایم احرام
ز ما سعادت وصل حرم دریغ مدار
بشادمانی ارت دست می‌دهد آبی
ز تشنگان بیابان غم دریغ مدار
نوای پرده‌سرایان بزمگاه وجود
ز ساکنان مقام عدم دریغ مدار
اگر شفا نفرستی بخستگان فراق
ز بستگان ارادت الم دریغ مدار
چو عندلیب گلستان فقر شد خواجو
ازو شمامهٔ باغ کرم دریغ مدار

نادر.. در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۱ - معاتبهٔ مصطفی علیه‌السلام با صدیق رضی الله عنه کی ترا وصیت کردم کی به شرکت من بخر تو چرا بهر خود تنها خریدی و عذر او:

دوست عزیزم
گویا "ننگرد" بوده است..

احمد سالک در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۶ دربارهٔ باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۸:

به عوض سرای نه توی بهتر نبود سرای نه تو بنویسند که قافیه هم مراعات شود؟

رضا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۱ - معاتبهٔ مصطفی علیه‌السلام با صدیق رضی الله عنه کی ترا وصیت کردم کی به شرکت من بخر تو چرا بهر خود تنها خریدی و عذر او:

گشت عالی‌همت از نو چشم من
جز به خواری نگردد اندر چمن
مصرع دوم هارمونی نداره

نادر.. در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷۶:

"شرح نمی‌کنم که ..." .. اما آن گاه که یکی شدی، مگر امکان دارد همچون چشمه ای جوشان تراوش نکنی؟..
عقل ز نقل تو شود منتقل از عقیله‌ها...
ترک زیارتت شها، دان ز خری! نه بی‌خری،
ز آنک به جان ست متصل حج تو بی‌مسافتی..
متقیان به بادیه رفته عشا و غادیه،
کعبه روان شده به تو تا که کند زیارتی!..
و با این همه، ناچار به راز داری!!.....

محمد تقی صابری در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۰۶ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸ - آغاز داستان ویس و رامین:

با سلام ، اغلاط بسیاری در متن آمده که اصلاج آنها زمان بسیاری می طلبد و اگر توفیق رفیق شد ، خدمتگزار خواهم بود . عجالتا در بیت سوم ، تصور این ناچیز این است که باید به این صورت نوشته شود : همه شاهان ، مر او را بنده بودند . والله اعلم .

محمد تقی صابری در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۵۰ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

جناب پریشان عزیز ، با سلام ، این بنده عرض نکردم که ترکیب بیرون شد مشکلی دارد ، هم این ترکیب که ناظر به انجام عملی در زمان گذشته است (شد ) و هم جمله بیرون شو که جمله امریه است هیچ یک معنی راه بیرون رفت نمیدهند ، اما هردو اصطلاحاتی هستند که عموم فارسی زبانان ، اینها و امثال اینها را با معانی مجازی شان به رسمیت شناخته اند . بنده با اطلاع اندکی که از لهجه بیرجند دارم عرض کردم که هنوز هم در بیرجند از این اصطلاح استفاده میکنند و تصریح کردم که آنچه در متن آمده است به کار بردنش بلا اشکال است . اگر کلمه اشکال به معنی ایراد باشد ، یعنی این ناتوان دقیقا عرض کرده ام که بلا ایراد است است و این مقوله جائی برای پرسش ارزشمند حضرتتان که میفرمائید : چه ایرادی دارد ، باقی نمیگذارد . با احترام .

nabavar در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:

ولی اصل همان است که در گنجور آمده
چه درست چه اشتباه
ورت خجالت سرو آرزو کند بخرام

پیمان ص.ف در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:

اوج احساس عاشق، پذیرفتن تمام جفاهای عشق و سازش بی قید و شرط با معشوق در بیت زیر بازتاب یافته:
تیغ برآر از نیام، زهر برافکن به جام
از قبل ما قبول از طرف ما رضاست

۱
۳۳۷۶
۳۳۷۷
۳۳۷۸
۳۳۷۹
۳۳۸۰
۵۴۷۳