گنجور

حاشیه‌ها

تماشاگه راز در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶۱:

#زرین_کوب در " پله پله تا ملاقات خدا " آورده است:
یکبار [#حاجی_بکتاش ] به اعتراض نیشدار اما لطیف و نکته آمیز... به مولانا پیغام فرستاد:
اگر مطلوب را یافته ایی، سکون و قرار پیش گیر و اگر نیافته یی باری این همه شور و هیجان و رقص و وجد برای چیست؟
#مولانا در طی یک غزل ساده و دلاویز جواب عارفانه داد :
‎اگر تو یار نداری
چرا طلب نکنی
‎وگر به یار رسیدی
چرا طرب نکنی
...

سراج در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۱:

بی کران درود و مهر، نسخه چاپی تصحیح استاد بدیع الزمان فروزانفر،
چرا زیان باشد صحیح است و لطفاً واژه زبان را به» زیان « تصحیح بفرمایید،باسپاس فراوان

رند عالم سوز ...! در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۲ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۹:

از بدیهی ترین سروده های جناب حافظ در جوانی است، که بشدت ابیات موقوف المعانی ان متاثر از جناب سعدی می باشد، و حال و هوای غزل و سعی جنابشان در بکار بردن الفاظ نسبتا ثقیل باعث شده طراوت کافی را نداشته باشد، هر چند که حافظ بعدها در عوالم پیری غوغا میکند در غزل...

همایون در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:

با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
بانوی گرامی مینا, درود.
با سپاس از توضیحات مقبول شما. اما عرض بنده چیز دیگریست که در حاشیه ی قبل به آن اشاره داشتم.
آنچه را که ما با عنوان سرنوشت یا تقدیر می پذیریم, سرانجام یا خوب رقم میخورد یا بد. اگر دست تعصب و غیرتی هم در کار باشد هیچ نسبتی با تقدیر و سرنوشت ندارد. به عبارتی دیگر, غیرت و تعصب را فقط به تمایلاتی درون زا میتوان نسبت داد که یا با روند شکل گیری حوادث و اتفاقات(روزگار) موافق اند یا مخالف. از شواهد پیداست که حافظ خواسته یا ناخواسته درگیر حوادثی می شود که اصلا با تمایلات او سازگاری نداشته و برای او خوشایند نبوده اند.
در فرمایشات شما گرامی نیز, رقیب به گل تشبیه شد که به ظن شما این رقیب, یا برادر است, یا هموطن, یا شاید یک دوست, تا بتوان دل سوختن شاعر را در مرگ او توجیه کرد! اما دلیل شکر گزاری شاعر چیست؟!
"از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت!"
"شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت!" هیچ منطقی, هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد که در این به ظن شما تراژدی, حافظ هم بر مرگ رقیب دل بسوزاند و هم خوشحال باشد و شکر گزار!
در حاشیه های قبل عرض کردم اتفاقاتی که در روزگار شاه شجاع رخ داده حافظ را بر آن داشته تا در باب آنچه که در سر داشته غزل بسراید نه در مدح شاه شجاع! لذا معتقدم بهترین موضوعی که میتوان بطور کلی به این غزل اختصاص داد آنست که بگوییم؛ این غزل در روزگار شاه شجاع سروده شده است نه در مدح شاه شجاع!
با سپاس دوباره از شما
مانا باشید.

حسین چمنسرا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳:

حرف اضافه ای در بیت چهارم از قلم نیفتاده ...
ترس محتسب خورده صفت مرکب فاعلی از بن ماضی است و شراب موصوف
یعنی شرابی که در ساخته شده و ترس پاسبان و شخنه را تحمل کرده است

محمد رضا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۰ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸:

سلام در تایپ این شعر چند غلط املایی وجود دارد
وجود غلط املایی در شعرها ی این سایت غیر قابل قبول وغیر قابل تصور است
لطفا بیشتر دقت کنید

روفیا در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۵ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۵:

چگونه؟!
چگونه چنین کرد؟؟
من در جریان نیستم!

محمد مهدی نیکزاد در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

با سلام
بنظر حقیر تفاوت انسان با فرشته از نظر حافظ عدم وجود عشق در وجود فرشته یا ملک بوده که حافظ در بیت جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت بصراحت به این موضوع اشاره نموده پس پنداشتن اینکه فرشتگان بغایت عاشق خدا بودند خلاف واقع بنظر میرسد چون اساسا این موجودات فاقد عشق و به همین دلیل فاقد معرفت نسبت به عشق بوده اند و دلیل اصلی مجادله با خداوند در مورد خلقت انسان و پیامد آن عدم سجده بر انسان که عملا سجده بر گوهره ی عشق در وجود انسان بوده نه بر کالبد خاکی انسان گردیده است
دلیل حلاج نیز بر ستودن شیطان ثابت قدمی شیطان - جسارت شیطان - و راسخ بودن بر پیمانش با خداست برای اغوای انسان که انتقامیست بر اغوای خودش توسط خداوند که در قران نیز به این محاوره اشاره گردیده که نشانگر اینست که احتمالا شیطان به ظرایف نهفته در این امر به سجده اگاه گشته بود

حسین اسلامی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴:

بیت اول این غزل در حین سادگی با صلابت تمام حکایت از شرح حال وصف ناشدنی عارف پاکباخته دارد . خندیدن به تغییر در چهره و دهان همراه با حس شادی و خوشحالی اطلاق میشود . و مولانا در این بیت وصال حق را که در عین تهی شدن از خود مادی و در اوج سیر معنوی سالک رخ میدهد به خندیدن با همه وجود و اعضا همانند خنده گل که ناشی از شوق بودن و هست شدن و درک زیبایی مطلق دارد تشبیه نموده است .

سینا حلمی در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۰۰ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

در بیت هشتم احتمالا در اثر بی‌دقتی در تایپ، مصراع اول به صورت ناصحیح درج شده. نوشته‌اید: "در پس خم می‌نمود کمین" که اشتباه است و باید بین "می" و "نمود" یک فاصله وجود داشته باشد و صورت صحیح مصراع به شکل زیر است:
در پس خم می نمود کمین
دوست دیگری نوشته‌اند که "در پس خمره می‌نمود کمین" صحیح است که البته به این شکل غلط فاحش است و اگر هم در نسخه‌ای چاپی به این شکل درج شده باشد مسلما از روی ناآگاهی و عدم درک صحیح مصراع بوده و ناشر گمان کرده که عبید فعل "نمودن" را به شکل ماضی استمراری (می‌نمود) استفاده کرده و با این طرز خوانش (در پس خم می‌نمود کمین) چون وزن مصراع کامل نمی‌شده، گمان کرده که به جای خم می‌بایست خمره بنشیند تا وزن شعر کامل شود و مصراع را به این شکل دستکاری و چاپ کرده. در صورتی که به لحاظ فرم جمله استفاده از ساخت ماضی استمراری غلط فاحش است و می‌بایست از فعل "نمودن" در شکل ماضی ساده‌ی آن (نمود) استفاده شود که عبید هم آن را به همین شکل در شعر آورده و اما کنار هم بودن کلمات "می" (به معنی شراب) و "نمود" (ساخت ماضی ساده‌ی فعل نمودن) برخی را که سواد ادبی چندانی نداشته‌اند به این اشتباه انداخته که "می‌نمود" فعل جمله است و بنابراین وزن ناقص است و باید اصلاح شود و به همین خاطر "خم" (که در شعر عبید به لحاظ پر شدن وزن باید با تشدید میم خوانده شود) را به خمره تبدیل کرده‌اند و مصراع را از صورت صحیح و روان خود خارج ساخته و متکلف و مغلوط کرده‌اند!
در بیت 23ام "آنقدر لابه کرد و زاری کرد" صحیح است اما در متن یک "ی" اضافی در انتهای مصراع تایپ شده که وزن و معنی را مغشوش کرده.
در بیت 54ام در مصراع نخست نوشته‌اید: "همه یکباره کردنش تعظیم"! متاسفانه من در حال حاضر به نسخه‌ی قابل اعتمادی از موش و گربه‌ی عبید دسترسی ندارم تا بتوانم با اطمینان به شما بگویم که صورت صحیح این مصراع باید به چه شکلی باشد اما چیزی را که با اطمینان می‌توانم بگویم این است که این مصراع به شکلی که شما درج کرده‌اید بدون شک غلط است.
اولا که این مصراع سست و ضعیف است و فخامت کلام دیگر مصاریع را ندارد و همین‌طور از طنطنه و ریتم سبک مثنوی حماسی در خود نشانی ندارد. ثانیا وجود کلمه‌ی "یکباره" کاملا غیرضروری و مخل فصاحت است، چرا که "یکباره" در اینجا به معنی "ناگهان" یا "ناگهانی" کاملا بی‌ربط به معنی مصراع و بیت ماقبل خود است. "همه‌ی موش‌هایی که داشتند به نزد شاه می‌آمدند ناگهان به شاه تعظیم کردند"! می‌بینید که کاملا نازیبا و دور از زبان یک شاعر بزرگ است که چنین معنی سخیفی را وارد شعر خود کند.
از همه بدتر "کردنش" است که مصراع را در حد ادبیات چال‌میدان تنزل داده! یعنی واقعا تصور می‌کنید شاعر بزرگی مثل عبید نتونسته مصراع مورد نظرش را به شکلی که خالی از ایراد فاحش باشه در بیاره و مجبور شده که "کردندش" را به شکل عامیانه‌ی "کردنش" (که حتی مطمئن نیستیم در گویش عامیانه‌ی زمان عبید آیا استفاده از چنین اَشکالی از افعال رواج داشته یا نه) تبدیل کنه؟! حتی یک شاعر درجه‌ی سه هم بهتر از این شعر می‌گه!
من احتمال می‌دم که شاید صورت اصلی مصراع به شکل زیر بوده باشه:
همه کردند پیش او تعظیم
و یا
همه کردند پیش شه تعظیم
که هم هیچ‌کدام از ایراداتی که شرحش گفته شد رو نداره و هم با شیوه‌ی سرایش شعر که در سبک فخیم خراسانی سروده شده تطابق بیشتری داره.
در باب نکته‌ای که بعضی از دوستان به اون اشاره کرده‌اند و خانم کیانا خزاعی هم شرح مبسوط‌تری راجع بهش نوشته‌اند هم لازم می‌دونم که توضیحی بنویسم.
دوستان گفته‌اند که "گربه گفتا که موش گه خورده" صحیح نیست و باید "شاه" به جای موش بنشیند تا مصراع درست شود. به نظر بنده (که همون‌طور که قبلا هم گفتم، در حال حاضر دسترسی به نسخه‌ای قابل اعتماد از موش و گربه ندارم) احتمالا "موش" در اینجا بهتر است. اولا که خوانش مصراع با "موش" روان‌تر است. ثانیا گربه داره شاه موشان رو با فحش دادن تحقیر می‌کنه و به همین لحاظ نبردن نام شاه و استفاده از لفظ موش می‌تونه به نوعی خوار کردن بیشتر شاه موشان رو معنی بدهد. ثالثا آوردن کلمه‌ی موش در کنار کلمه‌ی گربه در ابتدای همین مصراع، نه تنها بر خلاف ادعای خانم خزاعی بیت را از استواری نمی‌اندازه بلکه به لحاظ فنون ادبی جزو صنایع لفظی شمرده می‌شه و در گروه مراعات‌النظیر و تناسب (یا تضاد که زعم برخی از ادبا زیرمجموعه‌ی مراعات‌النظیر و تناسب است) قرار می‌گیره. آوردن معانی یا کلماتی که ارتباطی (یا تضادی) با هم داشته باشند در یک مصراع یا یک بیت یکی از صنایع بدیع شمرده می‌شه و عبید با کنار هم نشاندن کلمات (اسامی) گربه و موش یک صنعت ادبی را در مصراع خود ایجاد کرده. مثالی از صنعت مراعات‌النظیر و تناسب و تضاد از شعر حافظ می‌زنم تا به بازتر شدن موضوع کمک کنه:
شهره‌ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
در بیت فوق بین کلمات شهر و کوه تضاد وجود داره، همین‌طور بین کلمات شور و شیرین. بین کلمات شیرین و فرهاد هم تناسب برقرار است و همین‌طور بین کلمات کوه و فرهاد. اوج اعجاز حافظ در این بیت در کنار هم نشاندن کلمات شور و شیرین است. شور در بیت حافظ در معنی وجد و هیجان به کار رفته اما با آمدن در کنار شیرین (معشوقه‌ی فرهاد) تداعی‌کننده‌ی دو مزه‌ی مختلف و ناسازگار با یکدیگر نیز هستند که از این لحاظ با یکدیگر تناسب معنایی (یا به تعبیری تضاد معنایی) دارند. حال اگر کسی عقیده داشته باشه که در این بیت به جای کلمه‌ی کلمه‌ی شور بهتر بود کلمه‌ی وجد می‌نشست (وجد شیرین منما...) یا مثلا کلمه‌ی ناز قرار می‌گرفت (ناز شیرین منما ...) در واقع داره تمام زیبایی بیت رو ازش می‌گیره و یکی از زیباترین صنایع ادبی بیت رو ازش بیرون می‌کشه. حال به همین دلیل هم تعویض کردن کلمه‌ی موش با شاه در واقع یکی از صنایع ادبی بیت عبید رو داره خراب می‌کنه.
به نظر من عبید در اصل شعر کلمه‌ی موش رو استفاده کرده چون از شاعر بزرگی مثل عبید خیلی بعیده که اگر مجالی برای وارد کردن فنون ادبی در شعر وجود داشته باشه عبید ازش غفلت کنه.
با تمام دلایل ذکر شده من معتقدم که این مصراع با کلمه‌ی "موش" زیباتر، روان‌تر و به زبان عبید نزدیک‌تر است.
در انتها هم یک یادآوری می‌کنم که استفاده از کلمات مهجور و منسوخ در نگارش، سطح سواد ادبی کسی رو نمایندگی نمی‌کنه و برعکس به گمان من بیشتر نشان‌دهنده‌ی اینه که نگارنده‌ی اون سطور با دنیای ادبیات بیگانه است و به زعم او ادیب کسی است که زبان مورد استفاده‌ی روزمره رو کنار بگذاره و با زبانی که فقط در نظر مردم کم‌سواد ادیبانه به نظر می‌رسه صحبت کنه! این لحن و گویش مسخره رو کنار بگذارید. شما از فروغ ادیب‌ترید؟! از شاملو ادیب‌ترید؟ از حسین منزوی و محمدعلی بهمنی و شفیعی کدکنی و قیصر امین‌پور و سهراب سپهری و ... شاعرتر و ادیب‌ترید؟! لااقل یه نگاه به شیوه‌ی نگارش این بزرگان بندازید تا ببینید که زبانی که این اساتید استفاده می‌کردند چه برای نگارش و چه برای حرف زدن دقیقا همون زبانیه که عامه‌ی مردم برای حرف زدن ازش استفاده می‌کنند، حالا شاید با مقداری مهارت بیشتر در جمله‌بندی و سلاست و .... "گفتار در این باره از رده من به در است" فقط مایه‌ی خنده و تفریح افرادی است که واقعا با ادبیات سر و کار دارند. شاعران و نویسندگان از مریخ یا از سده‌های گذشته به ایران قرن حاضر سفر نکرده‌اند که با چنین لحن مسخره‌ای (برای زمان ما) حرف بزنند. شاعر و نویسنده‌ی امروزی با زبان امروزی حرف می‌زنه و اگه نزنه اصلا ادبیات نمی‌فهمه! ادبیات هنره و هنر پویا است و باید پویا باشه تا زنده بمونه. هنری که از جامعه عقب بمونه خواه ناخواه از بین می‌ره. برای چی سبک‌های مختلف در هنر ظهور می‌کنند؟ لزوم همگام بودن با جامعه باعث پیدایش سبک‌های جدید می‌شه. در شعر فارسی از خراسانی به عراقی و سپس هندی رسیدیم. بعد از اون بعضی از شاعران که سلیقه‌شون مطابق با غزل عاشقانه‌ی عراقی بود در اواخر قرن گذشته و اوایل قرن حاضر سعی کردند که سبک شعر رو به سبک غزل عراقی برگردونند و بنابراین پایه‌گذار سبک بازگشت ادبی شدند. اما از اونجا که بازگشت و به قهقرا رفتن در هنر هرگز صحیح نیست، سبک بازگشت حتی به میانسالی هم نرسید و توسط شعر نو و پس از اون شعر آزاد به کلی از هم پاشید و نتونست مقبولیتی در جامعه پیدا کنه. حالا شما میایید با زبون 800 سال پیش حرف می‌زنید و فکر می‌کنید کلاس داره؟! فکر می‌کنید ادیب بودن‌تون رو نشون می‌ده؟ نه عزیزان من فقط نشون‌دهنده‌ی اینه که شما از ادبیات چیزی نمی‌فهمید و فقط قصد خودنمایی و افه گذاشتن دارید. شما مثل آدم حرف بزنی اما ادبیات حالیت بشه خیلی بهتره تا این که فقط افه‌ی کلمات "پارسی" بذاری و هیچی از ادبیات هم نفهمی که اتفاقا دقیقا همین افه گذاشتن‌هاست که فرق یک طرفدار جدی و پیگیر ادبیات و یک جوجه فکلی اینترنتی رو مشخص می‌کنه.
اما اگر کماکان فکر می‌کنید که با این لحن حرف زدن (من مطمئنم که شما خودتون هم می‌دونید که با این لحن حرف زدن مسخره است و هرگز در حرف زدن روزمره از این لحن کمیک استفاده نمی‌کنید و ازش فقط برای مثلا کلاس گذاشتن توی نت بهره می‌برید) شما رو ادیب نشون می‌ده، بذارید یه چند تا کلمه هم من یادتون بدهم که بتونید بیشتر کلاس بذارید!
وَسنا به معنی آرزو و خواهش
مرتییم به معنی انسان
آژفنداک به معنی رنگین‌کمان (این خیلی کلاس داره، حتما استفاده کنید!)
هنینایا به معنی دشمن
باژیم به معنی مالیات
آماتا به معنی اشراف‌زاده
دوشیارا به معنی خشکسالی
...
از این‌جور کلمات هم سعی کنید استفاده کنید تا به نظر بیاد خیلی بیشتر حالیتونه! هه!

خرم روزگار در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۴۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۵:

لولی وش مغموم
گمنام-1 گرامی که زندگیش دراز باد ، مرا از پریشانی به درآورد و خرمی بخشید.
امید که شما نیز از اندهان به در آیید ، هرگز مباد که لولی وشان مغموم باشند

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۳۹:

بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 7984
پاینده باشید و

نریمان در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۲:

خانوم آنیتا که تفعل بر حافظ میزنی امام زمان کی میاد باید بگم زهی آب در هاون کوبیدن باشد که این درخواست از خواجه میکنی چون حافظ به اونی که تو میگی اصلا معتقد نبود انگار که رفتی از ملا عمر همچین سوالی میکنی. اول حافظ رو بفهمید بعد زاکاز صادر کنید در ضمن فکر کنم در شانزده سالگیت گیر کردی هنوز سوم اینکه فیلم ترسناک نبین برات خوب نیست توهم میزنی هذیون میگی تو زیر آسمون شهر نیگا کن مطلب یاد بگیر هم وطنی هست هم مظلومی توش نیست باشه عموجان

نجمه برناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۸ - فصل فی ذکرالعشق و فضیلته و صفة‌العشق والعاشق والمعشوق ذکرُالعشق یُریح القلوب و یُزیل الکروب:

بیت 26 : خدای مهربان و بی مانند خودش پاک است ، کار پاک و بی ریا می خواهد ( عشق پاک و خالص )
بیت 29 این دنیای خاکی برای بازی و خوشگذرانی است اما عالم پاک الوهیت برای جانبازی در راه عشق است .
بیت 30 : عاشقان از عشق بهره می برند منظور از بیخودان عاشقان هستند زیرا آنها به خود توجه نمی کنند و تمام توجه آنها به معشوقه است و به خواسته خود فکر نمی کنند بلکه رضایت معشوقه برای آنها مهم است .
بیت 31 : عاشقان واقعی در شب تاریک( پنهانی ) سر در راه دوست می بازند ( راز و نیاز می کنند ) در حالی که تو در فکر آن هستی که چگونه دستار از سر کسی بدزدی .
سر نهادن : تسلیم شدن
بیت 32: عشق آتش نشانی است که آب ندارد ( یعنی آتش دل عاشق را بیشتر شعله ور می کند ) عشق بسیار می جوید اما کسی را لایق خود نمی یابد .
بیت 33 : وقتی عاشق شوی سلامتی خود را از دست می دهی
در واقع در راه عشق سلامت و استقامت نیست هر چه هست اضطراب است . چرخ استعاره از روزگار و نقش فاعل را دارد
می گوید ؛ روزگار عاشق را گرفتار کرده است
عاشق به خاطر عشق گرفتار است
معنی دیگر مصرع دوم این بیت شاید این باشد :
عاشق آسمان را تسلیم خویش می کند
دو دست چرخ ببست : آسمان را تسلیم خویش کرد و زیر فرمان گرفت .

لولی وش مغموم در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۵:

خسرو آواز ایران استاد شجریان به همراه سنتور تکرارناپذیر روانشاد مشکاتیان با سوز دل فراوان در دشتستانی اجرا کرده اند.

نجمه برناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۵۹ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۸ - فصل فی ذکرالعشق و فضیلته و صفة‌العشق والعاشق والمعشوق ذکرُالعشق یُریح القلوب و یُزیل الکروب:

بیت 21 : در عشق نفع شخصی و منفعت طلبی وجود ندارد (در عشق هیچ بهره ای نیست ) عاشقان کاری با هدف و مقصد ندارند (عاشقان به منفعت شخصی فکر نمی کنند رضایت معشوق را می خواهند )
بیت 22 : در عشق اگر از هدف و منفعت شخصی صحبتی شود نشانه کافری است عاشق از خواسته ها و آرزو های خود بیزار است
بیت 23 : عاشق کسی است که از جسم و جان خود بدون اعتراض دست بر می دارد
نگفته سخن : بدون اعتراض
بیت 24: عاشق به جسم و جان توجهی نمی کند همانطور که انسان سکه تقلبی را ذخیره نمی کند
بیت 25 : تا دینارهای جعفر ی به رنگ ماه و زیبا باشد ، کسی گنجی از کیسه های پول سیاه برای خود ترتیب نمی دهد .
جعفری : طلای خالص منسوب به جعفر نامی که کیمیاگر بوده است . یا سکه هایی که جعفر برمکی ضرب می کرده است و خالص بوده
لون : رنگ بدره : کیسه
سیم سیاه : پول سیاه ، پول ناخالص و تقلبی

نجمه برناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۰۴ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۸ - فصل فی ذکرالعشق و فضیلته و صفة‌العشق والعاشق والمعشوق ذکرُالعشق یُریح القلوب و یُزیل الکروب:

بیت 16: با اسب و خر روی خشکی سفر کن اما هنگام وارد شدن به دریا انسان با سر شیرجه به دریا می زند
قدم سر کردن ؛ به سر رفتن مجازا به شتاب رفتن
بیت 17 : کفش مرد مروارید جوی را در دریا ، جان و سر او بدان (غواص مروارید طلب ، دست از جان بر می دارد و با سر به دریا فرو می رود .
دریا بار :دریای بزرگ. پای افزار : کفش
بیت 18 : به سر شو یعنی با شوق برو
سایه انسان پیشاپیش او به سر حرکت می کند
بیت 19 : اینگونه به دنبال مروارید باش
خرمهره : مهره سفالی به رنگ فیروزه برای دفع چشم زخم
تا : عدد . تایی : یک عدد یک تا
بیت 20 :

نجمه برناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۵۶ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۸ - فصل فی ذکرالعشق و فضیلته و صفة‌العشق والعاشق والمعشوق ذکرُالعشق یُریح القلوب و یُزیل الکروب:

بیت 10 : تمام تلاش مرغ خانگی این است که دانه بخورد (به فکر شکم است ) و فقط توان آن دارد که دور خانه بپرد
بیت 11 : عاشق باش تا از بلاها و زشتی ها و تباهی ها رها شوی
بیت 12 : انسان آزاده عاشق است. حر یعنی آزاده
مرد کشتی منظور انسانی است در کشتی می ماند و در آرزوی مروارید است و منظور از مرد در انسانی است که برای به دست آوردن مروارید به اعماق دریا می رود .
بیت 13: کسی که طالب مروارید است در کشتی نمی ماند بلکه به قعر دریا می رود . منظور از مروارید همان عشق است .
در این بیت اشتباه تایپی است کشی اشتباه است .
سر کشتی ز آرزو دان پر ....
بیت 14 : چگونه می شود که خواهان مروارید باشی و آنگاه در کشتی بمانی . مروارید به دست نمی آوری اگر در کشتی بمانی و راحت طلبی در پیش بگیری
منظور از نیت زشت راحت طلبی است .
بیت 15 : از مروارید درخشان طمع ببر ؛ زیرا خرمهره فروش ارتباطی با مروارید ندارد
خرزی : خرده فروش ، خر مهره فروش - خر مهره : مهره های سفالی به رنگ فیروزه برای دفع چشم زخم است

نجمه برناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۵ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۸ - فصل فی ذکرالعشق و فضیلته و صفة‌العشق والعاشق والمعشوق ذکرُالعشق یُریح القلوب و یُزیل الکروب:

بیت 6 : عشق آبی است که آتش را شعله ور می کند ( منظور عشق در دل انسان شعله ور است ) . عشق آتشی است که آب را می سوزاند - آرایه متناقض نما- در دو مصرع
بیت 7 : عشق بدون جسم است عشق مانند مرغ دانایی است که اسیر قفس جسم نمی شود .
در این بیت منظور از مرغ دانا همان عشق است و جسم انسان به قفس تشبیه شده است
چار میخ تن : چار چوب بدن با توجه به این که جسم انسان از چهار عنصر ( آب، خاک ،باد و آتش ) ترکیب یافته است .
بیت 8 : جانی که از عشق دور باشد (انسانی که عاشق نباشد ) مانند مرغ خانگی و ماکیان است .
بیت 9 : مرغ خانگی نمی تواند اوج بگیرد و پرواز کند ، پر دارد اما بلند پرواز نیست .
کش : که او ضمیر او به مرغ خانگی بر می گردد .
اوج پر : بلند پرواز علو : بلندی ، اوج

نجمه برناس در ‫۸ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۸ - فصل فی ذکرالعشق و فضیلته و صفة‌العشق والعاشق والمعشوق ذکرُالعشق یُریح القلوب و یُزیل الکروب:

دلبر جان ربای عشق آمد /سر بر و سر نمای عشق آمد
معنی بیت اول :عشق ،جان رباینده است /عشق کشنده و قاتل است و آشکار کننده راز است .
بیت دوم: عشق راز خود به عاشق می گوید ؛
زیرا سر افشا کننده راز است . ( غماز یعنی سخن چین )
بیت سوم:بلند شو و برای عشق نماز بخوان که مؤذن اذان عشق را گفته است.
بیت چهارم : آرایه متناقض نما در مصرع دوم
بیت پنجم: هیچ مخلوقی از عشق بهره ور نیست. عاشقی مخصوص انسان های پخته (عارفان) است .
رسیده : پخته و به کمال رسیده
عطار می گوید :
مرد کار افتاده باید عشق را /مردم آزاده باید عشق را
همانطور که می دانید فرشته ها از عشق بی بهره اند .

۱
۳۳۷۵
۳۳۷۶
۳۳۷۷
۳۳۷۸
۳۳۷۹
۵۵۴۷