گنجور

 
بیدل دهلوی

به داغ غربتم واسوخت آخر خودنمایی‌ها

برآورد از دلم چون ناله اظهار رسایی‌ها

غبارانگیز شهرت نیست وضع خاکسار ما

خروشی داشتم گم کرده‌ام در سرمه‌سایی‌ها

هوادار مزاج طفلی‌ام اما ازین غافل

که چون گل پوست بر تن می‌درد رنگین‌قبایی‌ها

چو رنگم بس که سر تا پا طلسم ساز خاموشی

شکستن هم نبرد از پیکر من بی‌صدایی‌ها

در این وادی به تدبیر دگر نتوان زدن گامی

مگر نذر ز خود رفتن شود بی دست و پایی‌ها

مباش ای غنچهٔ اوراق گل مغرور جمعیت

که این پیوستگی‌ها در بغل دارد جدایی‌ها

تو از سررشتهٔ تدبیر راهم‌ غافلی ورنه

ندارد فسق خلوتخانه‌ای چون پارسایی‌ها

کسی یارب مباد افسردهٔ نیرنگ خودداری

شرارم شنگ شد از کلفت صبرآزمایی‌ها

اثر گم کرده آهم مپرس از عندلیب من

در این گلشن نفس می‌سوزم از آتش نوایی‌ها

ز طوف آستانش تا نصیب سجده بردارم

به رنگ سایه‌ام محمل به دوش جبهه‌سایی‌ها

به دل گفتم کدامین شیوه دشوار است در عالم

نفس در خون تپید و گفت‌: پاس آشنایی‌ها

چه کلفت‌ها که دل در بی‌خودی دارد نهان بیدل

بود آیینه را حیرت نقاب بی‌صفایی‌ها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
محتشم کاشانی

عجب گیرنده راهی بود در عاشق ربایی‌ها

نگاه آشنای یار پیش از آشنایی‌ها

ز حالت بر سر تیر اجل در رقص میرد

دل نخجیر را هر نغمه زان ناوک‌سایی‌ها

نیاری پای کم ای دل که خواهد کرد ناز او

[...]

غالب دهلوی

پس از عمری که فرسودم به مشق پارسایی‌ها

گدا گفت و به من تن درنداد از خودنمایی‌ها

فغان زان بلهوس برکش محبت پیشه کش کز من

رباید حرف و آموزد به دشمن آشنایی‌ها

بت مشکل‌پسند از ابتذال شیوه می‌رنجد

[...]

طغرل احراری

اگر اینست با خوبان عالم آشنایی‌ها

توان کردن چو نی فریاد از دست جدایی‌ها

نآمد زورق من در کنار ساحل وصلش

به بحر عشق هر چندی که کردم ناخدایی‌ها!

توان دریافت از مضمون من کوتاهی فکرم

[...]

اقبال لاهوری

خودی را مردم‌آمیزی دلیل نارسایی‌ها

تو ای درد آشنا بیگانه شو از آشنایی‌ها

به درگاه سلاطین تا کجا این چهره‌سایی‌ها

بیاموز از خدای خویش ناز کبریایی‌ها

محبت از جوانمردی به جایی می‌رسد روزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه