گنجور

حاشیه‌ها

فلاح نژاد در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۱۰ دربارهٔ اوحدی » جام جم » بخش ۱۱۸ - در سبب مرگ طبیعی:

در بیت آخر کلمه «مردن صحیح می باشد .لطفاً اصلاح شود.

 

وحید در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۷:

به نام خدا
از خواندن نظرات دوستان بزرگوار حقیقتا لذت بردم.
با کسب اجازه از اساتید محترم، نظر بنده در خصوص بیت
"کمتر از ذره نه ای، پست مشو، مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان"
به شرح زیر است:
می توان "ذره" را نماد کم مقداری، ناچیزی و بی قیمتی و به تعبیر جناب حافظ "پستی" دانست. ضمنا "ذره" را می توان نماد کثرت نیز دانست آنجا که خواجه هر دو معنا را برای ذره آورده است:
ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر
من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم
"مهر" نیز در این بیت هم در معنای ظاهر اشاره به محبت و ولا دارد و هم همانگونه که میدانیم نام ادبی خورشید است. "خلوتگه" در اینجا می تواند بالا بلندی و رفعت جایگاه خورشید را نشان دهد که کسی بدانجا راه نمی یابد و بنابراین خلوت است. ضمنا نمی توان حرارت ناشی از خورشید را در خلوتگاه بودن مکان آن از نظر دور داشت. "چرخ زنان" اشاره به حرکت ذرات غبار است که در شعاعی از نور به چشم می آید. جالب است که حرکت ذرات غبار که ذاتا تصادفی است اما باطنا حاکی از یک نظم مرموز بوده و ظاهرا بر مبنای یک مدار مدور دیده می شود. ضمنا چرخ زنان می تواند اشاره به حالت عاشقی باشد که از رسیدن به معشوق به وجد آمده و می رقصد.
اینک شعر را مجددا با هم می خوانیم:
کمتر از ذره نه ای .... (ای انسان تو از ذره بی مقدار کمتر نیستی، و ذره خاصیتی دارد که تو نیز باید داشته باشی. ضمنا بدان که بی شمارند کسانی که این خاصیت را دارند)
... پست مشو .... (اگر ذره آن خاصیت را نداشت، پست می شد. یعنی بر زمین می افتاد. ضمنا بدان اگر آن خاصیت را نداشته باشی از ذره که نماد پست ترین موجودات عالم است نیز پست تر خواهی شد و وجه تمایز تو با سایر آفریده های خدا داشتن آن خاصیت است)
... مهر بورز ... ( برای اینکه به خاصیت ذره برسی راهش محبت و ولایت است. یا بر مدار خورشید بی همتای عالم بگرد).
... تا به خلوتگه خورشید رسی ... ( تا به پیشگاه خداوند جل و علی برسی که آنچنان جایگاه مرتفعی است که کسی را بر آن دست یابی نیست. حرارت عشق، معشوق را در جایگاهی قرار داده است که غیر از خودش چیز دیگری دیده نمی شود و هر آنچه هست در این آتش ذوب شده و با معشوق یکی است. یعنی به وحدت رسیده است.)
... چرخ زنان ... (حرکت تو باید الهام گرفته از حرکت تمام ذرات کائنات باشد که حرکتی مدور و به گرد محبوب است. تا شعاع نور معشوق بر تو نتابد حرکت مدارگونه تو دیده نمی شود. چون به معشوق رسی سر از پا نخواهی شناخت و به رقص خواهی آمد.
آوردن ذره در کنار مهر و خورشید و پست شمردن ذره و در عین حال الگو قرار دادن شیوه حرکت و سلوک آن برای انسان از نکات جالب این بیت است.

 

mamad mamadi در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی‌ام:

اینکه سعی کنیم تمثیل ها و استعاره های این ابیات فوق العاده رو بچسبونیم به حضرت شمس ، کار پسندیده ای نیست ! درین که جایگاه شمس نزد مولانا بسیار خاص بوده شکی نیست ، اما تمثیل ها و استعاره ها و مجاز ها و ... که دراین ابیات به کار برده شده ، در وصف حضرت شمس نیست ، بلکه در وصف ذات قدسی الله است . در ابیات هم بارها اشاره به ذات "قدسی" و چرخ گردون شده و ... شده که نشون میده منظور موجودی فرا انسانی و ملکوتی است

 

مجید در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۱۵ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:

ضمن عرض سلام خدمت همه عزیزان
چرا اینقدر دنبال این هستیم که مصراع اول را تجزیه وتحلیل کنیم هرکسی نظرش
محترمه شاعر هم در این مورد میفرماید
هرکسی از ظن خود شد یار من وز درون من مجست اسرار من

 

محسن حیدرزاده جزی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۸ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:

در بیت سوم زیرا به جای زیرت درست به نظر می رسد .

 

محسن حیدرزاده جزی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۵ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:

در بیت 5 از به جای ار ثبت شده است .

 

حصین در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۲۰ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار:

درود به همه ی زحمت کشان این سایت
بیت 39 اونجا که میگه
دور دور از تو من تیره سر انجام روم/نبود زهره که همراه تو یک گام روم
واژه ی زهره به معنای سیاره ی زهره یا ناهید نیست به معنی دل و جرات داشتنه گفتم اونایی که نمیدونن بدونن تا شعر براشون دلچسب تر شه با تشکر

 

حسین در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۰۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

با سلام. خدمت دوستان عرض کنم که موسیقی اثر گذار شرقی و غربی نمیشناسه. دوستانی که به عدم تطابق متن و فضای موسیقی این اثر انتقاد دارند باید بدونن که اتفاقا تم این کار در گام موسیقی شرقی( ربع پرده) اجرا شده و تنظیم فوق العاده این کار رو نمیشه نادیده گرفت. فقط کاش به اندازه دو بیت شعر این آهنگ طولانی تر ساخته میشد. زوذ تموم میشه و آدم مجبوره دوباره گوشش کنه

 

کیوان در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ رهی معیری » غزلها - جلد سوم » داغ محرومی:

این شعر رو محمد معتمدی در البوم در دور ها آواییست به ریبایی تمام در به صورت آواز شوشتری اجرا کرده است ... حتما گوش بدید

 

کمال در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۶:

7906

 

نصیری در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۵:

سلام
دوستانی که در خصوص استاد شجریان نظر راندند مشخصا از استاد آنقدر دور هستند که با اندک آشنایی می توانستند در مصاحبه های استاد وسواس ایشان برای انتخاب شعر را دریابند که ماهها زمان می برد و ایشان یک ادیب به تمام معنی هستند. ضمنا چطور این عزیزان هنوز توصیف اهالی موسیقی و ... را در مورد استاد نشنیدند که بعنوان نمونه جناب علی جهاندار فرمودند شجریان یک فیلسوف است. پس کمی در قضاوت و .. عادل باشیم و یگانه هنرمند کشور را که در شناساندن شعر و هنر و فرهنگ ایرانی به جهانیان زحمات زیادی کشیدند را عزیز بداریم.

 

مجتبی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵:

این غزل بسیار زیبا را در آلبوم مستان سلامت میکنند، تصنیف زیبا و دلنشین همراز با اجرای کیخسرو پورناظری حتما گوش کنید.... درود

 

لیام در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۸:

جناب کیخا ، جناب گوهری ، روفیا بانو ، بابک عزیز ، و،،،همگی خوش آمدید ،
،،
بار دیگر صفحه ی گنجور عطر آمیز شد
روح پرور محفلِ یارانِ شورانگیز شد
تا شکر می بارد از کلک گهر بار شما
آسمانم پُر ستاره کلبه ام گلریز شد.
،،،
حسین جان ممنون ، گل گفتی،
در انتظار دیگرعزیزان ،

 

ایرانخواه در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱:

با درود
هر آنچه در گنجور هست با نشان نسخه یا چاپ و کس و کسانی که تصحیح فرموده اند آن نسخه را... پس خواهش می کنم اظهار فضل را به جای دیگر و زمان دیگر ببرید! این غزل و همه آنچه از غزلهای حافظ در اینجا هست از تصحیح قاسم غنی و قزوینی ست و اگر جایی تفاوتی میان آنچه گنجوری های عزیز آورده اند با چاپ مکتوب غنی- قزوینی هست، یادآوری بفرمایید و از پراکنده گویی و ... بپرهیزید.

 

mohammad ghanbar در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴ - تلبیس وزیر بانصاری:

شرح ابیات بخش چهاردهم
تلبیس وزیر با نصاری (مکر و حیله وزیر با مسیحیان)
پس بگویم: من بسر نصرانیم
ای خدای راز دان می‌دانیم (349)
سپس به مسیحیان می گویم که من در باطن مسیحی هستم و اضافه می‌کنم: ای خدای راز دان ! تو مرا می‌شناسی و حقیقت عقیده مرا می‌دانی.
شاه واقف گشت از ایمان من
وز تعصب کرد قصد جان من (350)
خواستم تا دین ز شه پنهان کنم
آن که دین اوست ظاهر آن کنم (351)
شاه بویی برد از اسرار من
متهم شد پیش شه گفتار من (352)
وزیر حیله‌گر در ادامه می‌گوید: به مسیحیان خواهم گفت که شاه چون به راز من پی برد و دانست که من مسیحی هستم از روی تعصب و کوته‌فکری قصد جان مرا کرد.
نکته‌ای که باید در اینجا به آن اشاره شود این است که تعصب و کوته‌فکری باعث ریختن خون پیروان ادیان دیگر می‌شود وگرنه از نظر مولانا جوهر همه‌ی ادیان الهی یکی است و اگر شخص دچار بیماری دوبینی نباشد، آنها را یکی خواهد دید.
وزیر در ادامه می‌گوید: می‌خواستم دین خود را از شاه پنهان کنم و مطابق دین و آیی او که دین یهود بود، عمل کنم. اما شاه از حقیقت امر مطلع شد و فهمید که من به او دروغ گفته‌ام.
گفت: گفت تو، چو در نان سوزن است
از دل من تا دل تو روزن است (353)
من از آن روزن بدیدم حال تو
حال تو دیدم، ننوشم قال تو (354)
وزیر از شاه نقل می‌کند که شاه گفت: سخن تو مانند سوزن در نان است، یعنی سخنان تو مرا آزار می‌دهد. دل من به دل تو راه دارد، یعنی من حال درونی تو را می‌دانم و گول حرفهایت را نمی‌خورم. من از آن روزنی که به درون تو می‌نگرم، حال واقعی تو را دیده‌ام و دیگر حرفها را نمی‌شنوم و نخواهم پذیرفت.
این نکته نیز باید در اینجا مورد توجه قرار گیرد که هر چند از چنین شاه ظالمی که در داستان از او نام برده شده است، چنین کرامتی که بتواند درون دیگران را ببیند، بعید است. اما مولانا خیلی پایبند این جزئیات در داستانهایی که نقل می‌کند، نیست و هرگاه بخواهد از متن داستان خارج می‌شود و حرف خود را می‌زند. به هر حال، وقتی کلمه‌ی شاه به میان می‌آید از نظر مولانا این کلمه بیانگر انسانی با علو درجات است و معمولا او اولیاء خدا را شاه می‌نامد، پس چنین کرامتی از آنها امری عادی تلقی می‌شود.
گر نبودی جان عیسی چاره‌ام
او جهودانه بکردی پاره‌ام (355)
بهر عیسی جان سپرم، سر دهم
صد هزاران منتش بر خود نهم (356)
جان دریغم نیست از عیسی ولیک
واقفم بر علم دینش نیک نیک (357)
حیف می‌آمد مرا کان دین پاک
در میان جاهلان گردد هلاک (358)
شکر ایزد او عیسی را که ما
گشته‌ایم آن کیش حق را رهنما (359)
از جهود و از جهودی رسته‌ام
تا به زناری میان ر ا بسته‌ام (360)
دور، دور عیسی است ای مردمان
بشنوید اسرار کیش او به جان (361)
در هفت بیت بالا باز وزیر سخنانی را مطرح می‌کند که به مسیحیان خواهد گفت: اگر روح عیسی به یاری‌ام نیامده بود، آن شاه با کینه‌ی جهودانه‌اش مرا تکه پاره می‌کرد، زیرا همان‌طور که مولانا قبلا در ابیات 328 و 337 اشاره کرده بود، شاه در اثر آن کینه‌ی جهودانه‌ای که داشت، احول شده بود و تعصب کور چشم او را کور کرده بود و کسی از خشمش درامان نبود و هزاران مومن مظلوم را به نام دین موسی(ع) از دم تیغ کوردلی خود گذرانده بود.
(شاه از حقد جهودانه چنان
گشت احول کالامان ، یا رب امان
صد هزاران مومن مظلوم کشت
که: "پناهم دین موسی را و پشت")
در ادامه وزیر می‌گوید: البته من حاضرم در راه عیسی(ع) جان خود را فدا کنم و این را منتی بر خود می‌دانم. اما از آنجایی که بر دین عیسی(ع) خوب آگاهم، فعلا نمی‌خواستم کشته شوم تا این دین پاک در میان نادانان نابود نشود. اکنون نیز خدا را شکر می‌کنم که راهنما و هادی این دین برحق شده‌ام. از دست یهودی‌ها و یهودی بودن آزاد شده‌ام و کمربند نشانه مسیحیان (زنار) را بر کمر بسته‌ام. ای مردم! اکنون نوبت دین عیسی(ع) است. اسرار دین او را از من به جان و دل بشنوید.
کرد با وی شاه، آن کاری که گفت
خلق، حیران مانده از مکر نهفت (362)
راند او را جانب نصرانیان
کرد در دعوت شروع او بعد از آن (363)
شاه به پیشنهاد وزیر حیله‌گر عمل کرد و اعضای بدن او را همان‌گونه که خودش گفته برید. مردم هم از این کار شاه در شگفت بودند و نمی‌دانستند چه مکری در کار است. شاه سپس وزیرش را به سمت مسیحیان تبعید کرد. از آن پس وزیر شروع به تبلیغ دین مسیحیت کرد.

 

فریبا نصیرآبادی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

مرحبا
چقدر زیبا آقای چاوشی این شعر را خوندن.هزار آفرین

 

قیس در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
دنیا هیچ عیبی ندارد، عیبی که می بینیم ناشی از نگرش معیوب است...، لازم نیست دعا کنیم تا این دنیا تغییر کند، بلکه باید دعا کنیم که نگرش معیوب ما تغییر کند؛ تا بتوانیم ببینیم دنیا همیشه درست و کامل بوده است.
عیبی که در بیرون می بینیم در واقع در درون ماست.

 

احمد قلی در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:

در روزگار قدیم عده ای از تجار روس در راه سفر به آسیای میانه گرفتار راهزن ها می شوند. و آنها را به عنوان برده در شهر بخارا به فروش می گذراند. از قضا استاد رودکی در آن زمان در شهر بخارا بوده و در بازار برده فروشان دختری بسیار زیبا و نیکو سیرت را می بیند و دلباخته آن می شود وآن دختر درواقع دختر یکی از تجار روس بود که اکنون اسیر شده بود و او به محض دیدن عاشق گشته و این رباعی زیبا را نی سراید . در این شعر کلیسا اشاره دارد به مذهب دختر روس.
با تشکر واحترام
احمد قلی

 

میلاد در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۶ دربارهٔ وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳:

محمدرضای عزیزشاعرمیخادبه طرفش بفهمونه که افرادعهدشکن زیادی تودنیاهستن اماهیچکدام به اندازه معشوقش یافردموردخطابش عهدشکن نیست.این شعرمخصوص افرادیه که شکست عشقی روتجربه کردن مانندخودمن.من خیلی بهش علاقه دارم هم شاعرش عالی بوده هم خوتنندش چاوشی عزیزکه باصدای محزون وغم انگیزش زیبایی شعروچندبرابرکرده.

 

حمید زارعی مرودشت در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۱ دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۳ - سبب نظم کتاب:

الا ای هنرمند پاکیزه خوی
هنرمند نشنیده‌ام عیب جوی
قبا گر حریرست و گر پرنیان
بناچار حشوش بود در میان
تو گر پرنیانی نیابی مجوش
کرم کار فرمای و حشوم بپوش
.
حشو به معنیِ تکه پاره‌های پارچه است که بین پارچه‌ی بیرونی و آستر لباس قرار می‌داده‌اند برای محکم ایستادن لباس. سعدی میگه حتا گران ترینِ لباس‌ها هم درونشون پارچه‌های کم ارزش نهفته، پس اگر در کتابِ من ایرادهایی دیدید، به چشمِ عیب پوش بر آن ها بنگرید و مرا عفو کنید.
.
و چه قدر بزرگان و هنرمندانِ راستین، فروتن و افتاده هستند. کاش ما از این بزرگان افتادگی را یاد بگیریم و چنین با سواد و هنرِ کم، دچارِ غرور و خودبزرگ بینی نشویم.

 

۱
۳۳۱۹
۳۳۲۰
۳۳۲۱
۳۳۲۲
۳۳۲۳
۵۰۴۹
sunny dark_mode