گنجور

حاشیه‌ها

پگاه در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۴۴ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳:

 یکی‌ از تقریرات‌ ثلاثه‌ سعدی‌ که‌ در کلیات‌ آمده‌ حکایت‌ شمس‌الدین‌ تازیکوی‌ است‌. حکایت‌ آن‌ که‌:
 «در زمان‌ حکومت‌ ملک‌ عادل‌ شمس‌الدین‌ ـ طاب‌ ثراه‌ ـ تازیکوی‌ اسفهسالاران‌ ممالک‌ شیراز خرمایی‌ چنداز مال‌ دیوان‌ که‌ تسعیری‌ اندک‌ داشت‌، به‌ بهای‌ گران‌ به‌ بقالان‌ به‌ طرح‌ داده‌ بودند و ملک‌ از این‌ ظلم‌ بی‌خبر.اتفاقاً چند بار خرما به‌ برادر شیخ‌ که‌ بر در خانه‌ اتابک‌ دکان‌ بقالی‌ داشت‌، فرستادند. چون‌ حال‌ بدان‌ نهج‌ دیدبرخاست‌ و به‌ رباط‌ شیخ‌ کبیر ابوعبدالله‌ محمد خفیف‌ ـ قدس‌ سره‌ ـ رفت‌، به‌ خدمت‌ برادر خود شیخ‌ سعدی‌ ـعلیه‌الرحمه‌ ـ و صورت‌ عرضه‌ داشت‌. شیخ‌ از آن‌ حال‌ کوفته‌ خاطر شد و اندیشه‌ کرد که‌ خود برود و این‌ بلا ازدرویشان‌ شیراز دفع‌ کند. به‌ تخصیص‌ از برادر خود اندیشه‌ کرد که‌ اول‌ رقعه‌ باید نوشت‌ وفی‌الحال‌ این‌ قطعه‌را  بر پاره‌ کاغذ بنوشت‌:
ز احوال‌ برادرم‌ به‌ تحقیق ‌دانم‌ که‌ تو را خبر نباشد
خرمای‌ به‌ طرح‌ می‌دهندش‌ بخت‌ بد از این‌ بتر نباشد
وآن‌ گه‌ تو محصلی‌ فرستی ‌ترکی‌ که‌ از او بتر نباشد
چندان‌ بزنندش‌ ای‌ خداوند کز خانه‌ رهش‌ به‌ در نباشد
 ملک‌ شمس‌الدین‌ چون‌ رقعه‌ برخواند بخندید و در حال‌ بفرمود تا منادی‌ کردند که‌ هرکس‌ را خرمای‌ طرح‌داده‌اند، پیش‌ من‌ آید که‌ با او سخنی‌ دارم‌. تمامت‌ بقالان‌ جمع‌ آمدند و صورت‌ حال‌ از ایشان‌ پرسید. پس‌ هرکس‌زر داده‌ بود اسفهسالاران‌ را می‌فرمود که‌ در حال‌ به‌ ایشان‌ باز می‌دادند و هرکس‌ زر نداده‌ بود، می‌فرمود تاخرمای‌ وی‌ باز نستانند. بعد از آن‌ خود برخاست‌ و به‌ خدمت‌ شیخ‌ آمده‌ عذر خواست‌ و بعد از استمداد همت‌گفت‌: ای‌ شیخ‌ حکم‌ کردم‌ که‌ تا چند بار خرما که‌ به‌ دکان‌ برادر شیخ‌ برده‌اند، به‌ وی‌ ارزانی‌ دارند و قیمت‌ از اونطلبند و التماس‌ از حضرت‌ شیخ‌ آن‌ است‌ که‌  چون‌ معلوم‌ شد که‌ برادر شیخ‌ درویش‌ است‌، محقر قراضه‌ای‌ ازبهر وی‌ آورده‌ام‌ تا شیخ‌ آن‌ را بدو دهد. هزار دینار ببوسید و در خدمت‌ شیخ‌ نهاد و چون‌ می‌دانست‌ که‌ شیخ‌خود چیزی‌ قبول‌ نمی‌کند، زود برخاست‌ و بیرون‌ رفت‌ و مشهور شد که‌ ملک‌ شمس‌الدین‌ تازیکوی‌ از برای‌خاطر مبارک‌ شیخ‌ سعدی‌ ـ رحمه‌الله‌ علیه‌ واسعه‌ ـ ترک‌ خرما و بهای‌ آن‌ خرما که‌ به‌ بقالان‌ داده‌ بودند، بگفت‌ واز ایشان‌ باز نستدند»1.

پگاه در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۲۹ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳:

ممنون میشوم اگر کسی از اساتید این سوال من را پاسخ دهند:
منظور از " خرمای به طرح داده بودند" چیست و این چه جرمی ست که بدتر از آن نیست؟!!

پگاه در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۲۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳:

 
تا حال منت خبر نباشد
در کار منت نظر نباشد
تا قوت صبر بود کردیم
دیگر چه کنیم اگر نباشد
آیین وفا و مهربانی
در شهر شما مگر نباشد
گویند نظر چرا نبستی
تا مشغله و خطر نباشد
ای خواجه برو که جهد انسان
با تیر قضا سپر نباشد
این شور که در سر است ما را
وقتی برود که سر نباشد
بیچاره کجا رود گرفتار
کز کوی تو ره به در نباشد
چون روی تو دلفریب و دلبند
در روی زمین دگر نباشد
در پارس چنین نمک ندیدم
در مصر چنین شکر نباشد
گر حکم کنی به جان سعدی
جان از تو عزیزتر نباشد
 
برام جالب بود که این دو غزل ( هر دو از سعدی )، این همه ابیات مشترک دارند!!

امین در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳:

سلام.
آیا کسی می‌تواند معنای بیت آخر را برای من بگوید. در واقعیت می‌خواهم نقش‌های کلمات را بدانم. آیا سعدی منادا است و «را» گرفته است یا مفعول چون هر چه می‌خوانم معنی نمی‌دهد.
با تشکر

س ش در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۰۷ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴ - عید خون:

در بیت دوم حرف یا می باید تا بوده باشد..!

خرم روزگار در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۵۹ دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:

شیره را خورد و گفت شیرین است!

حمید سامانی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:

در رابطه با نظرات دیگر دوستان، ابیاتی که با "بیا ساقی" شروع میشوند صحیح هستند و بایستی در خوانش این ابیات دقت کرد
بعد از بیا ساقی بایستی مکث کوتاهی کرد و لحن خوانش بیت را با حالت اشاره مشخص کرد، برای نشان دادن این مطلب و خوانش درست میتوان از علامت مکث (ویرگول) استفاده کرد
مثال:
علی، آن خانه کوچک با قیمت مناسب
که گفتی اگر هر کس بخرد سود میکند
نشانی آن را بده بروم ببینم
بیا ساقی، آن آب اندیشه‌ سوز
که گر شیر نوشد شود بیشه‌ سوز
بده تا روم بر فلک شیر گیر
به هم بر زنم دام این گرگ پیر
با گفتن "بیا ساقی" ابتدا شاعر ساقی را میخواند (صدا میکند) و در ادامه با اشاره به منظورش (بر فرض در مثال بالا به آب اندیشه سوز که همان می است اشاره میکند که در مصراع بعدی آن را توضیح داده که چه خاصیتی دارد) و سپس در بیت بعدی آن را طلب میکند (بده) که با آن چه خواهد کرد
اما اگر مصراع بدون مکث خوانده شود و در روش خواندن لحن و اشاره مشخص نشود و به بیت مکمل و متمم بعدی توجه نکند جمله (مصراع) بی معنا به نظر می آید به همین دلیل عده ای از دوستان سردرگم شده اند و متوجه منظور شاعر نیستند و فکر میکنند که به جای بیا بایستی از "بیار" و یا "بده" استفاده کرد که به خود معنی بگیرد
امیدوارم با این توضیح رفع ابهام آن عده از دوستان دوستدار حافظ و ادب شده باشد

اشلین در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱ - حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان:

با مراجعه ب سایت archive.org و مقایسه نسخ خطی متفاوت، خواهید دید که ابیات متعددی کم و زیاد شده ولی در هیچ کدام این دو بیت ذکر نشده:
این یکی شیر است اندر بادیه / آن دگر شیر است اندر بادیه
این یکی شیر است کآدم می خورد / و آن دگر شیر است کآدم می خورد
حالا این دو بیت از کجا اومده خدا داند...

۷ در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:

بختت باید که بلند بود و سپید تا فرشته ات فرود آید.
مر مرا از این بختها کی باشد که فرشته ام آید. اگر هم بیاید میترسم نیمه شبی خفته باشم یک سبیل کلفتش بر من فرود آید با خشمی فرو خفته که مردک به کدامین کار نیکت نازیدی که مرا بدین محنت سرای و کره خاکی کشاندی چون آرام گیرد گویم جان برادر خدای نکرده اشتباه نگرفتی؟ناگاه با پس گردنی از خواب برکنم و گویم خدایت خیر دهد چنان زدی که پریدم و رهیدم!
انشاالله خوبترین هایشان بر بهترین هایمان فرود آید چون تندر

khayatikamal@ در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۵۳۷:

بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 6377

امیرعباس در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۰۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۶:

این شعر با صدای وحید تاج واقعا قشنگه

محمدحسین مسعودی گاوگانی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۸:

برای صحیح خواند بیت دوم ، باید مصرع دوم را بدین صورت خواند: آن گوهری کو آب شد ، آب _ بر_ گوهر زند

رضا اعرابی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶:

سلام و درود بر دوستان فرهیخته
عزیزان توجه داشته باشند که " حلّت " که در شعر آمده به معنای " روا گردید " می باشد و اگر منظور شیرینی و مانند آن باشد ، از تشدید استفاده نمی شود و حال آنکه متن اصلی باید تشبیه داشته باشد چراکه در غیر این صورت وزن شعر دچار مشکل می شود.

نادر.. در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:

م.ش تهرانی عزیز
با مستوری یار مواجه شدن پس از راه یافتن به بارگاهش......
حسرت وصال.. رسیدن به مقام "یکی شدن"...

نادر.. در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:

شد که "باز آید" ...... عقل
"جاوید گرفتار بماند" ....... عشق

علی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:

"زشعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند
با استناد به این بیت حافظ و ابیات مشابه شعرای دگر بسیاری از دانشمندان زبان پژوه شرق بر این نظرند که هنوز در زمان شاعر شهیر فارسی گوی حافظ فارسی دری که خاستگاه اولیه‌اش خراسان است،کاملاً در شیراز شیوع نشده بود و عده‌ی کثیری نیز به زبان اصلی آن منطقه یعنی فارسی پهلوی تکلم می کرده اند."
مراد حافظ ذکر اهمیت زبان دری است و آن را در کنار تعبیر "لطف طبع" آورده. چه مغلطه های تاریخی عجیبی می کنید. شاید هم تحصیلات ادبیتان کم است؟ در ضمن:
به قدر مردم چشم من است ورطه ی خون - در این محیط نه هر کس شناگری داند

همایون در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
این غزل عاشقانه شروع می شود و در شروع, مخاطب معشوقی است سزاوار ستایش. اما کمی که جلوتر میرویم در برخی ابیات دچار تردید می شویم که مخاطب همان معشوق مورد ستایش ابیات آغازین است. اینجاست که شاعر با لطافت و زیرکی ذهن مخاطب را متوجه مطلبی میسازد که در پی بیان آنست. معشوق را ستایش میکند, از زیبایی های او سخن میگوید, او را از رفتن به صومعه باز میدارد و از او میخواهد زمانی که در حال گذر است, سیاه پوشان صومعه نشین که همه سوگوارند را ببیند و به او(مخاطب) بگوید که صومعه جای او نیست. جای او میکده است و نصیب او شادکامی.
"چه سوگوارانند" - چه: قید مقدار است و بیانگر خیل صومعه نشینان سوگوار
گذار کن چو صبا....
مانند صبا که بنفشه زار بیقرار اوست, تو هم بر خیل عاشقانت گذری کن و بیقراری آنان را ببین. ببین که از دوری زلفت چه کشیده اند.
چه بیقرارانند:چه: قید مقدار است و بیانگر خیل عاشقان بیقرار
مانا باشید.

همایون در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
جناب قاسمی با درود بر شما
جسارتن بفرمایید تا ما هم بدانیم این سوگواران چه کسانی هستند و در سوگ چه نشسته اند؟!!! این همه مقاومت برای چیست، آنهم بدون دلیل!؟
سوگواران اشاره به صومعه نشینانی دارد که صرف نظر از خصوصیاتی که دارند, گوشه نشین اند, سیاه پوشند و در حال عبادتی دروغین! اینان از دید حافظ سوگوارند. به همین دلیل مخاطب را از رفتن به صومعه منع و به میکده میخواند.

مینا مینوی در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۳۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷:

مهناز عزیزم ، سلام
می بینم که نظر شما و آقای حسین تا اندازه ای با جناب همایون تفاوت دارد . از خودم نظری نمی دهم ، ولی
در شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیان ، در مورد این بیت همان را خواندم که شما عزیزان گفته اید ، آنرا کپی می کنم :
”گل بر آن بود که پیوسته لاف برابری با رنگ وبوی دوست بزند. خدای را شکر که باد صبا از روی غیرت نفسش را در دهانش بند آورد (او را پرپر کرد)“
و توضیح می دهد :
” شاعر دربیت چهارم رقیب شاه را به گل تشبیه کرده که عمرش مانند گل بی‌داوم و در اثر تندباد غیرت حوادث پرپر شده است و تشبیه رقیب به گل دلیل بر این است که رقیب، یک برادر می‌تواند باشد و احتیاط شرط کار است و نباید زیاد به طرف متخاصم تاخت زیرا از این برد و باختهای داخلی زیاد اتفاق می‌افتاد. در این غزل حافظ از مشکلاتی که جریانات روزگار برای او پیش آورده و او را درگیر معضلات حکومتی نموده گلایه دارد و صراحتاً می‌گوید من آسوده به کار وزندگی خودم مشغول بودم که دست تصادف مرا در صحنه بگیر و ببند حوادث سیاسی گرفتار ساخت و این یکی از علامتهای روشن واضحی است که خط‌مشی زندگی حافظ را به ما می‌نمایاند. او علی‌رغم میل باطن به طرف سیاست و طرفداری از یک مرکز قدرت کشیده شده و در اثر این رویداد گرفتار رقابت و مشکلات و ایذاء دستجات دیگر قرار گرفته است. بیت هفتم این غزل آئینه تمام نمای وضعیت آن روزگار است چرا که شاعر آن دوره را به سبب فتنه و جنایتها و آشفتگیها دوره آخر‌الزمان دانسته و چاره‌ کار خود را در کناره‌گیری و باده‌نوشی می‌داند“
دوستدار تو

خرم روزگار در ‫۸ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:

جناب قاسمی
ممکن است دلیل سوگواری زلف دوتا شده ! یار را روشن فرمایید؟؟

۱
۳۳۰۴
۳۳۰۵
۳۳۰۶
۳۳۰۷
۳۳۰۸
۵۴۷۳