دگر ز جان من ای سیمبر چه میخواهی؟
ربودهای دل زارم دگر چه میخواهی؟
مریز دانه که ما خود اسیر دام توایم
ز صید طایر بی بال و پر چه میخواهی؟
اثر ز ناله خونیندلان گریزان است
ز نالهای دل خونین اثر چه میخواهی؟
به گریه بر سر راهش فتاده بودم دوش
به خنده گفت از این رهگذر چه میخواهی؟
نهادهام سر تسلیم زیر شمشیرت
بیار بر سرم ای عشق هرچه میخواهی
کنون که بیهنرانند کعبه دل خلق
چو کعبه حرمت اهل هنر چه میخواهی؟
به غیر آن که بیفتد ز چشمها چون اشک
به جلوهگاه خزف از گهر چه میخواهی؟
رهی چه میطلبی نظم آبدار از من؟
به خشکسال ادب شعر تر چه میخواهی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با بیان احساس عمیق عاشقانه و درد و رنجی که از عشق میکشد، از معشوق خود سوال میکند که چه چیزی از او میخواهد. او به کمبود عشق و هنر اشاره میکند و از وضعیتی ناامیدکننده صحبت میکند که دلها بیفروغ شدهاند. شاعر به عمق تسلیم خود در برابر عشق اشاره دارد و میخواهد بداند که در این شرایط چه انتظاری از او میرود. در نهایت، او از معشوقش میخواهد که شفافیت و زیبایی را در زندگیاش به ارمغان بیاورد، چرا که زندگی بدون هنر و عشق برای او بیمعناست.
هوش مصنوعی: ای سیمبر، چه چیزی از جان من میخواهی؟ تو دل بینوا و نزار مرا ربودهای، حالا چه چیزی از من میخواهی؟
هوش مصنوعی: شما دانه را نریزید، زیرا ما خود در دام شما گرفتار هستیم. از شکار پرندهای که نه بال دارد و نه پر، چه انتظاری دارید؟
هوش مصنوعی: اثر نالههای دلخونیده دور است، حال چه فایدهای دارد که از نالهای دلخونیده انتظار داشته باشی؟
هوش مصنوعی: دیروز در حالی که در مسیر او نشسته و گریه میکردم، او با لبخند به من گفت: از این راه چه چیزی میخواهی؟
هوش مصنوعی: من خود را تسلیم تو کردهام و آمادهام تا هر خواستهای که از من داری، برآورده کنی. هر چه که پیش بیاید، من به عشق تو گردن میگذارم.
هوش مصنوعی: حالا که مردم بیهنر شدهاند و کعبه دلشان ارزش چندانی ندارد، آیا تو هم به حرمت اهل هنر اعتنایی نمیکنی؟
هوش مصنوعی: غیر از این که مانند اشک از چشمها بریزد، چه چیزی میخواهی که زیبایی را در جایی بیمقدار مانند شیشه، به نمایش بگذارد؟
هوش مصنوعی: ای رهی، چه چیزی از من میخواهی؟ که من نمیتوانم برایت شعری پر آب و رنگ به نظم درآورم. در این زمان خشک و بیثمر، از ادب و شعر چه انتظاری داری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ندانم از من خسته جگر چه میخواهی
دلم به غمزه ربودی دگر چه میخواهی
اگر تو بر دل آشفتگان ببخشایی
ز روزگار من آشفتهتر چه میخواهی
به هرزه عمر من اندر سر هوای تو شد
[...]
تو ای دو دیده بگو کز جگر چه میخواهی
تمام خون شد و آمد دگر چه میخواهی
ز هجر دیده یعقوب بستی ای یوسف
دگر ز جان پدر ای پسر چه میخواهی
ز مصر قند چه خواهی و شکر از اهواز
[...]
چه خواهی از دل من، ای عجوزهٔ دنیا!
طلاق گفتمت از من دگر چه میخواهی
مرا که نیست خبر از جحیز و زینت تو
دگر ز جان من بی خبر، چه میخواهی
به گوی ظالم از این دربه در چه میخواهی
از این ستمزده خون جگر چه میخواهی
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.