گنجور

 
رهی معیری

دگر ز جان من ای سیم‌بر چه می‌خواهی؟

ربوده‌ای دل زارم دگر چه می‌خواهی؟

مریز دانه که ما خود اسیر دام توایم

ز صید طایر بی بال و پر چه می‌خواهی؟

اثر ز ناله خونین‌دلان گریزان است

ز ناله‌ای دل خونین اثر چه می‌خواهی؟

به گریه بر سر راهش فتاده بودم دوش

به خنده گفت از این رهگذر چه می‌خواهی؟

نهاده‌ام سر تسلیم زیر شمشیرت

بیار بر سرم ای عشق هرچه می‌خواهی

کنون که بی‌هنرانند کعبه دل خلق

چو کعبه حرمت اهل هنر چه می‌خواهی؟

به غیر آن که بیفتد ز چشم‌ها چون اشک

به جلوه‌گاه خزف از گهر چه می‌خواهی؟

رهی چه می‌طلبی نظم آبدار از من؟

به خشکسال ادب شعر تر چه می‌خواهی؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
خشکسال ادب به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

ندانم از من خسته جگر چه می‌خواهی

دلم به غمزه ربودی دگر چه می‌خواهی

اگر تو بر دل آشفتگان ببخشایی

ز روزگار من آشفته‌تر چه می‌خواهی

به هرزه عمر من اندر سر هوای تو شد

[...]

آشفتهٔ شیرازی

تو ای دو دیده بگو کز جگر چه می‌خواهی

تمام خون شد و آمد دگر چه می‌خواهی

ز هجر دیده یعقوب بستی ای یوسف

دگر ز جان پدر ای پسر چه می‌خواهی

ز مصر قند چه خواهی و شکر از اهواز

[...]

ترکی شیرازی

چه خواهی از دل من، ای عجوزهٔ دنیا!

طلاق گفتمت از من دگر چه می‌خواهی

مرا که نیست خبر از جحیز و زینت تو

دگر ز جان من بی خبر، چه می‌خواهی

صامت بروجردی

به گوی ظالم از این دربه در چه می‌خواهی

از این ستمزده خون جگر چه می‌خواهی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه