گنجور

حاشیه‌ها

رضا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۳۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸:

کنار آب و پـای بـیـد و طبع شعر و یـاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش
طَبع : قریحه ، ذوق و استعداد شاعری معاشر : هم‌صحبت ، همنشین
گلعِذار : زیبا روی، بعضی گلعُذارخوانند هردودرست است.
"بـیـد" از درختانی است که در کنار جوی می‌روید ، نوعی از آن را بید مجنون می‌خوانند و می‌گویند که در عزای مجنون شاخه هایش را از اطراف آویخته و به سوگ نشسته است .
این بیت توصیف یک بزم عاشقانه است. شاعردرکارگاهِ خیال، بزمی تصوّرکرده بااین وضعیت:
زیرسایه ی بیدی، برلب جویی نشسته باشی و نهال ِذوق ِ شاعری گل کرده باشد .همنشین وهمدَمت زیبارُخی شیرین رفتار وشیرین گفتارباشد و گلچهره ای درمقام ساقی باده ریزدو....
دراین بیت حافظ به مددِ طبع روان ِ خویش، چنان واژه ها را باهمدیگرتلفیق وجفت وجورکرده که خودِ واژه ها زحمت و جورِ فعلِ جمله رانیزمی کشند وشنونده به آسانی درمی یابد که ماجرا ازچه قراراست.
الا ای دولتی طالع که قـدر وقت می‌دانی
گوارا بـادت این عشرت که داری روزگاری خوش !
"دولتی طالع "یعنی ای کسی که بختی بیدار داری وتوانگر وخوش اقبال هستی
معنی بیت :
باتوهستم ای کسی که خوش اقبالی وتوانگرهستی وارزش ِ وقت رادرک می کنی وازلحظه لحظه های زندگیت به خوبی بهره می بری. (ای کسی که طبع وذوق شعر وشاعری داری و بزم های عیش وعشرت بشرح بیتِ بالاترتیب می دهی) خوشا برسعادتی که داری، گوارای وجودت باشداین شادیخواری وشادی طلبی. خداقوّت که ساعات وایّام دلپذیری را رقم می زنی.
حافظ چقدرازصمیم دل وجان گوارا باد می گوید برکسی که برای خودش شادخواری کرده یا درحال عیش وعشرت است. انسان به این حسّ وحال حافظ رشک وحسدمی برد که چگونه حافظ می تواند برای ناشناسی دیگرکه مشغول عیش است اینچنین صمیمانه آرزوی خوشی کند.!؟
تفاوت آدمیان درهمین نکته ی ظریف است. چه بسیارآدمیانی که قادرنیستند خوشی دیگران راتحمّل کنند وچه تیره بختانی که ازشادمانی دیگران دچاریاس واندوه می شوند!
حافظِ پاک باطن همیشه از عیش وعشرت وشادکامی دیگران شادمانست ودرغالبِ غزلیّاتش همگان رادعوت به خوش باشی وشادمانی می کند.
به جهان تکیه مکن گرقدحی می داری
شادی زُهره جبینان خور ونازک بدنان
هر آن کس را که در خاطر ز عشق دلبری باری‌ست
سپندی گو بر آتش نـِه که داری کار و بـاری خوش
معنی بیت: هرکس که عاشق است وباعشق چه زمینی وچه آسمانی، سروکاردارد، دلش درگیرمهر ومحبّت وعاطفه هست،چه درهجران باشد چه دروصال، خوشا براحوالاتش که کاروباری خوش وخرّم دارد بگوئید سپندی دودکند تاازچشم زخم بدخواهان وحسودان درامان ماند.
حافظ پاک پندار نگرانست که مبادا عیش وعشرت عاشقان با کینه وحسدِ حاسدان خراب گردد، توصیه می کند که مواظبِ عشقتان باشید که دولتی بس ارزشمند نصیبتان شده است.
صحبتِ عافیتت گرچه خوش افتاد ولی
جانبِ عشق عزیزاست فرومگذارش
عروس طبع را زیورز فکربِکر می بندم
بُـوَدکزدست ایّامم به دست اُفتد نگاری خوش
عروس طبع : قریحه وذوق شاعری به عروس تشبی شده است.
بکر : به معنی دست نخورده، تازه ، نو امّا حافظ "بکر" رابه سببِ عروس بکارگرفته است تا دوشیزگی ِ این عروس برجسته ترومشهودتربوده باشد.
معنی بیت : طبع شعریم راچونان عروسی زیبا، با اندیشه ها‌ی تَروتازه و می آرایم تاجلبِ نظرکند به این امید که شاید، ازچرخش روزگار،اقبال به من روکند و دلبری زیبا پیدا کنم .
عاشقی پیشه ی ِ حافظ است، اوزندگانی رادرعشق می بیند. اوسعی می کند همیشه کسی به عنوان دلبر ودلستان دردسترس باشد تا عواطف واحساساتش همیشه درغلیان باشد. برای افرادعاشق پیشه، زندگی بدون دلستان زندانی بیش نیست.آنها ازهیچ چیز جزعشق ورزی لذّت نمی برند. آنها با نگاه کردن دررُخسارمعشوق وحتّا بااندوهِ فراق، به حظّی فوق العاده می رسند، حظّی که ازهیچ چیزدیگرحاصل نمی شود. عاشق پیشگی بانظربازی دراصل یکی هستند. اینان به پیرامونِ خویش بانظربازی می نگرند وازهرچیز زیبا ودلستاننده به منبع لایزال زیبایی کشیده می شوند. نظربازی عارفانه با نظربازیی که درمیانِ مردم عوام شایع است تفاوت بنیادین دارد. درنظربازی عامیانه شاید انگیزه ی کار راقوّه ی شهوت وهوا وهوس تامین کند وشخص به ابتذال کشیده شود. لیکن درنظربازی عارفانه به هیچ عنوان شهوت نقشی دررابطه یِ نظرباز وشخص ِ دلستاننده،بازی نمی کند ولذّت وحظّی که حاصل می شودمعنوی و چیزی فراترازشهوت است. حافظ تمام عمرخودرا درعاشق پیشگی، نظربازی ورندانه اندیشیدن گذرانده وبارها تاکیدکرده که این سابقه ی پیشین تاقیامت استمرارخواهد داشت ومِهر مَهرویان را ازسر بیرون نخواهدنمود.
مرامِهرسیه چشمان زسربیرون نخواهدشد
قضای آسمانست این ودیگرگون نخواهدشد
شب صحبتِ غنیمت دان و داد خوشـدلی بـستـان !
که مهتابی دل افروز ست و طرفِ لاله‌زاری خـوش
طـَرْفْ : جانب ، گوشه
"داد خوشدلی بستان" یعنی به تلافیِ دورانی که به بطالت وبیهودگی وغفلت سپری شد،به عیش وشادمانی بپرداز تاجبران شود.
"شب ِصحبت" برای رندِ نظرباز،آن هم بامعاشردلبری شیرین،شبی به یادماندنی وخاطره سازاست. شبِ صحبت اگرچنانکه حافظ درمطلع ِ غزل به توصیفِ آن پرداخته، بدان شرح شکل گیرد حتّااگر درظلمات وتاریکی ِ مطلق نیزبوده باشد قطعاً شبی دل افروز ومهتابی خواهدبود.
"دل افروز": روشن کننده‌ی دل ،شادی زا
معنی بیت :ازشبِ همنشینی با معشوق غافل مباش، باید درچنین شبی که دست می دهد ازلحظه لحظه های آن سودجویی وکام بگیری،چه بسا اوقاتی که بی دوست بیهوده وبه غفلت می گذرد،پس به تلافی ِ آنها درچنین اوقاتِ گرانقدری که کم اتّفاق می افتد عمیقاً وازدرون خوشدلی کن. درچنین شبی اگرماهِ آسمان نیزنبود جای نگرانی نیست، به برکتِ حضور دوست، مَحفل مهتابی خواهدبود حتّااگردرچمنزارنباشی، بازبه یُمن معاشردلبری شیرین،گویی که درجانب لاله‌زاری خرّم و با طراوت بساط چیده ای.
گوشمع میاریددراین جمع که امشب
درمجلس ِماماهِ رخ ِ دوست تمام است
می‌ئی در کاسه‌ی چشم‌ست ساقی را ، بـنـامْ ‌ایزد
که مستی می‌کندباعقل ومی‌بخشد خماری خوش
کاسه‌ی‌چشم : ایهام دارد : 1- حدقه‌ی چشم 2-چشم به پیاله ی مِی
خمار : خواب آلودگی ، بی‌خبری
خوش : دلپذیر
"به نامْ ایزد" به ضرورتِ وزن، "م" ساکن خوانده می‌شود. "به نام ایزد"درقدیم به جای "ماشاء الله" که عربیست گفته می شد یعنی : "بَه بَه خداوند او را ازچشم بَد محفوظ دارد" "مستی می‌کند با عقل": دو معنا دارد : 1- بدمستی و باعقل ستیزه می‌کند، به عقل بد و بی‌راه می‌گوید 2- عقل را مست و بی خبر می‌سازد.
معنی بیت :مرحبابه چشمان ِ ساقی،بلا به دوربادا، دردرونِ آن کاسه(حدقه ی چشم) شرابی ناب است. شرابی که عقل رادیوانه می سازد وطوری مست می سازد که بعدازمستی نیز سردرد وبی حوصلگی به دنبال ندارد. حتّاخماری ِ آن نیز خوشایند ودلپذیراست .
شایدحافظ گهگاه شراب هم می خورده، لیکن آنچه که مهمّ است وحافظ رادوست داشتنی ترمی نماید این است که او به شرابِ عشق ،باده ی لَعل لب ومِی چشمانِ ساقی بیشترازخودِ شرابِ انگوری اهمیّت وارزش قایل است. دراصل مستی ِ حافظ باهمین هاست وشرابِ انگوری رابیشتر درمقابله با زُهدِ ریایی به میدان می آورد. چون زاهدِ متظاهر شراب راگناهی نابخشودنی می شمارد لیکن ریاکاری وفریبِ خَلق رانادیده می انگارد. درحالیکه دامنه یِ پیامدهای منفی وآثار زیانبارِ ریاکاری قابل ِ قیاس باتَبعاتِ شرابخواری که بعضاً مفید واثراتِ درمانی نیزداردنیست.!
شرابِ بی غَش وساقیّ ِ خوش دودام ِ رَهند
که زیرکان ِ جهان ازکمندشان نرهند
به غفلت عـمر شد حافـظ بـیـا با ما به میخانه
که شنگولان خوش‌باشت بـیـامـوزنـد کاری خـوش
شنگول :شادمان و شوخ طبع
معنی بیت:
ای حافظ عمربه بطالت وبی خبری گذشت وهیچ بهره ای درکسبِ معرفت وآگاهی نبردیم، بهترآنست که با ما به میکده ی معرفت بیایی وازباقیمانده ی عمرت، استفاده ی مطلوب ببری. درآنجا شادکامان ِ شوخ طبع وسرمست، به توکارهای خوشایند وسودمندی خواهند آموخت.
دربیت های پیشین دیدیم که حافظ ما رابه آگاهی وعشرت وشادی دعوت کرد. حال دراینجاخودرادرجایگاهِ یک آدم غافل که عمرش دربی خبری سپری وتباه شده نشانده تامایه یِ عبرت باشد برای مخاطبینش که ازخوابِ غفلت بیدارشده وازلحظه لحظه های عمرشان استفاده ی بهینه کنند. حافظ همیشه اینگونه دلسوزانه، مسئولانه وعاشقانه خودرا فدا می کند تا دیگران را به مرزهایِ آگاهی واندیشه ورزی بکشاند. خودراشکست خورده،گناهکار ،خطاکار وغفلت زده معرفی می کند تابه بقیّه تلنگری زده باشد.اوبه جلدِ تیره بختان فرومی رود تا مابامشاهده یِ او ناگزیرباشیم که تیره بختی راتجربه کنیم، اواین تجربه را به رایگان وصمیمانه به ماهدیه می کند بی آنکه مارابشناسد. آری طریق ِعشق ورزیِ بی قیدوشرط همین است. بی آنکه بدانی مخاطب کیست وچه مذهب ومَسلکی دارد. اُفق ِ دیدگاهِ حافظ به وسعتِ انسانیّت است وبرایش فرقی نمی کند که هدیه اش به دست چه کسی می رسد. اودرفکرجمع کردنِ چیزی نبود اوبه فکر بخشیدن بودو تمام ِ لذّتش راهنگام هدیه کردن می برد نه گرفتن.
اوحتّا اشعارش رانیز جمع آوری نکرد! درهرمحفلی ،مجلسی،چایخانه ای غزلی می نوشت ودرگوشه ای می گذاشت وپی کارخویش می رفت. اونیک می دانست که جویندگانش آن راخیلی زود خواهندیافت وچون مَرهمی آرام بخش برزخمهایشان خواهندگذاشت. اودنبال شهرت ونام نبود. آگاهی بخشیدن،هدیه بخشیدن وروشن کردنِ چراغ راه زندگانی وازعشق گفتن برای اوتمام خوشبختی بود. دربه انجام رساندنِ رسالت ِ عظیمی که داشت،ازننگ نمی هراسید تاپاکی رانشانمان دهد وازنام بیزاربود تامبادا غرورشهرت، لحظه ای ازجُستن حقیقتِ زندگی وشناساندنِ عشق وی راغافل سازد.
ازننگ چه گویی که مرانام زننگ است؟
وازنام چه پرسی که مراننگ زنام است؟

روح ا... در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸:

چقدر دیدگاه ضد و نقیض!!
چقدر ذهن سازنده و چقدر ذهن بیمار!
ما انسانها آنقدر درگیر ظاهر می‌شویم که از باطن غفلت می‌کنیم.
ای برادر قصه چون پیمانه است
معنی اندر آن به سان دانه است
دانه‌ی معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر هست نقل
به خدا اگر یک دقیقه به معنا و حقیقت شعر فکر می‌کردیم مجال حاشیه نوشتن پیدا نمی‌کردیم
یا علی

رضا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۱:

بعضی دوستان اینقدر تند میروند که اگر شاعر بگوید ر.. . م به دهنت . اینان تفسیر می کنند منظور ریختن شراب عشق و عرفان در تنگنای انسانی بر روح جستجوگر ادم خاکیست

سعید سلطانی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:

کردی قبول منصب پروانگی ، دلا ! ...

دکتر رضایی در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲ - شاعر افسانه:

بگذار به هذیان تو طفلانه بخندند
ما هم به تب طفل طبیبانه بگرییم
لطفا اصلاح کنید

فراز در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۳ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:

سلام و عرض ادب
در مصرع اول "طراوت" صحیح می باشد

سعید در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۱ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۰ - پاسخ فرخ:

شاد آنکه زبن جهان به جهان دگررسید
لطفا اصلاح کنید زین درست است

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۷۸:

5258

ر.غ در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹:

با سلام لطفا تصحیح شود:
زنده دل از چه رو بدن عالم نور میرود
زنده دل از چه رو بدان عالم نور می رود

بی سواد در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:

جناب اسدی
حضرت !!استاد بازهم بدخوانی فرموده اند،
این واعظان اند که بیهوده گویی می کنند .
باور بفرمایید.

نادر.. در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۴۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰:

گر بشکند این جامم من غصه نیاشامم
جامی دگر آن ساقی در زیر بغل دارد!
جامست تن خاکی جانست می پاکی
جامی دگرم بخشد کاین جام علل دارد..

روفیا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۱۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

به نظر نمی رسد آنجا که مولانا می گوید :
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مردم ز حیوان...
به چیزی مانند پدیده تکامل داروین نظر داشته باشد.
بلکه به مراحل تکامل وجود انسان می پردازد. آنجا که اندیشه انسان از جمود به سوی نما و از نما به حیوان و از حیوان به آدم و... پر می کشد. مردن که تنها به یک گونه نیست. گاهی اندیشه ای چنان آدمی را دگرگون می کند که گویی آن آدم قبلی اصلا وجود ندارد، مرده است و از او فرد دیگری متولد شده است!

محمد در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱:

در مصرع اول بیت 14، سر هم خوندن «خجسته‌ست» از نظر وزن مشکل پیدا می‌کند و مثلاً اگر بگوییم «خجسته است» وزنش درست می‌شود.
همچنین در یک جا به صورت «خجسته باد» خوندم که وزنش درست است.

روفیا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

جهان انسان شد و انسان جهانی
از این پاکیزه تر نبود بیانی
تو آن جمعی که عین وحدت آمد
تو آن واحد که عین کثرت آمد
تو مغز عالمی ز آن در میانی
بدان خود را که تو جان نهانی
ز هر چه در جهان از زیر و بالاست
مثالش در تن و جان تو پیداست
جهان چون توست یک شخص معین
تو او را گشته چون جان او تو را تن

روفیا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

پرت نیست اگر کمی به واژه من دون در زبان عربی بپردازیم.
من دون الله دو معنا دارد :
یک به معنای غیر از خدا
دو دیگر به معنای علاوه بر خدا
هر دو خطاست. چه غیر از خدا عوامل دیگری را منشا اثر بدانیم، چه علاوه بر خدا!
پور سینا اینجا از یک بانوی گمنام آموخت که چیزی علاوه بر خدا، علاوه بر هستی، علاوه بر وجود، وجود ندارد.
وحدت وجود را آموخت.

روفیا در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۲۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را:

امروز که به فیلم the egg می اندیشیدم، آن جا که خدا می گوید هدف من از آفرینش کمال تو بود و مرد مرده می گوید کمال نوع بشر، و خدا می گوید نه کمال تو، و مرد مرده می گوید پس بقیه چه، و خدا می گوید بقیه ای وجود ندارد، آن ها همه مراحل گوناگونی از تکامل خود تو هستند!
یادم به این داستان از پور سینا افتاد که زنی به دیدارش رفت تا کتاب هایی به وی هدیه کند.
پورسینا گفت من عهد بسته ام که از غیر خدا چیزی نستانم.
زن با تعجب گفت :
ای شیخ!
از تو تعجب می کنم!
تو اینجا غیر می بینی؟
غیری وجود ندارد! هر چه می گیری از دست او می گیری!

محمدحسین در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۰۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:

"باور از مات نباشد" به معنی از ما باور مکن است؟

احسان در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۰ - حکایت در معنی عزت نفس مردان:

با عرض سلام . معنی مصرعی که گفته (( به خیل اندرش دختری بود خرد )) یعنی دخترکی نظرش و خیالش بود ؟؟؟
و قسمتی که بیان کرده (( که آخر تو را نیز دندان نبود؟ )) چه معنی میده؟؟
خیلی ممنون

مهرشاد اصغری در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱:

اگر بخواهیم خیال را دورتر پرواز دهیم، حتی ممکن است در نگاهی ایهامی در بیت زیر، {لیلی} تقابل با {سحر} را به ذهن متبادر کند، که در این صورت با واژه ی {برق} ایهام خواهد داشت:
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
شاید بتوان این شگرد را {ایهام در ایهام ترجمه} نام نهاد: چراکه لیلی، {لیل} را به معتای شام(شب) به ذهن متبادر می کند و شام، برق و درخشش را، که با برقی که در بیت آمده تناسب دارد.

آرش در ‫۸ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۵۵ دربارهٔ سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۱۶ - داستان باستان:

در بعضی نسخه ها به جای پیکار آمده است پرگار و پرگار به معنای طرح و نقش اولیه است یعنی به نقش و طرح اولیه من که توسط خدا ایجاد شده ایراد میگیری و از خدا که در حقیقت نقاش این کائنات و جهان است عیب میگیری و عیب خدا را داری نمایان میکنی و هشدار میدهی اما در برخی نسخه ها پیکار آمده است به معنای جنگ یعنی در این جنگ لفظی و ایراد به من آگاه باش که داری از خدا ایراد میگیری

۱
۳۳۰۱
۳۳۰۲
۳۳۰۳
۳۳۰۴
۳۳۰۵
۵۶۶۵