گنجور

حاشیه‌ها

رضا در ‫۸ سال قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:

میرمن خوش می‌روی کاندر سر و پا میرمت
خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت
میر:امیر وفرمان روا، استعاره ازمعشوق است.
خرامان: باناز واِفاده راه رفتن
خطاب به معشوق می فرماید: سرور وفرمانروای من خیلی خوش ودلستاننده راه می روی قربان ِ آن سر وآ ن پای زیبایت شوم
راه برونرم نرمک بانازواِفاده، که من پیش آن قامتِ دلربا بمیرم
گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیست
خوش تقاضا می‌کنی پیش تقاضا میرمت
پرسیده بودی که من کی وچه وقت می خواهم درنزدِ تو فدا توشوم، قربانت گردم چراعجله می کنی خیلی دلکش وزیباتقاضامی کنی من هم همزمان بااین تقاضا برایت می میرم
عاشق و مَخمور و مَهجورم بُت ساقی کجاست
گو که بخرامد که پیش سروبالا میرمت
مخمور: خمارآلوده
مهجور: هجران کشیده، جداافتاده
بخرامد: خرامان راه برود،باناز واِفاده راه برود.
"ساقی" مثل دراینجانیزمثل بسیاری ازغزلیّاتِ حافظ در جایگاهِ معشوق نشسته است.
من عاشقی هجران کشیده وخمارآلودهستم نیازشدید به دیداربامعشوق وجامی شراب دارم، به ساقیِ زیباروی دلربابگوئید کمی بانازوعشوه درمقابل چشمانِ من راه برود تا پیش قدوبالای دلکش اوبمیرم.
آن که عمری شد که تا بیمارم از سودای او
گو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمت
به آن کسی که ازعشق به اویک عمریست بیمارهستم بگوئید فقط یک باربه سمتِ من نگاه کند تامن درمقابلِ چشمان ِ جذّاب ومستش بمیرم وازاین بیماری خلاص گردم.
گفته‌ای لعل لبم هم درد بخشد هم دوا
گاه پیش درد و گه پیش مداوا میرمت
شنیدم که گفته ای لب های سرخ ولعلگون من هم دردمی بخشد هم دارو، من هم به دردِ تونیازدارم هم به درمانت،گاه بادرد توبمیرم گاه بادرمان تو
خوش خرامان می‌روی چشم بد از روی تو دور
دارم اندر سر خیال آن که در پا میرمت
خیلی زیبا وبا نازوعشوه راه می روی امیدوارم ازگزندِ بدنظر وبدچشم محفوظ باشی
باچنین جلوه گری که می کنی دلم می خواهد کدرزیرقدم ها وپیش پاهایت بمیرم
گر چه جای حافظ اندر خلوتِ وصل تو نیست
ای همه جای تو خوش پیش همه جا میرمت
اگرچه حافظ استحقاق وشایستگیِ ورود به سراپرده وخلوتگاهِ توراندارد، امّا نه تنها خلوتگاهِ توبلکه همه جای تو،همه ی بارگاهِ توشامل (اندرونی وبیرونی) هجران ووصل تو،همه ی اندامهای زیبای تو وخلاصه آنچه که به تومربوط می شود خوش وزیباست برای همه ی آنهابمیرم.

ابوطالب رحیمی در ‫۸ سال قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:

حافظ بیت اول این غزل رو بسیار استادانه سروده و آرایه های ادبی زیادی رو در اون گنجونده:
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
بیا و بیار: جناس افزایشی
باده و باد: جناس افزایشی
قصر اَمل: اضافه‌ی تشبیهی
سخت و سست: تضاد
واج‌آرایی در حروف "س" و "ب"
ایهام در کلمه ی "باد"
عبارت "بر باد است" در مصراع دوم رو به دو صورت می تونیم معنی کنیم. نخست این که بنیاد عمر ما و مدت اون بسیار کوتاه و زودگذره و خیلی زود بر باد می ره و نابود می شه. حافظ می گه پس بیایید زمان حال رو با نوشیدن باده غنیمت بشمریم و اینقدر خودمون رو در آمال و اندیشه‌های آینده و حرص و طمعی که برای رسیدن به این قصر بسیار سست آرزوهای دور و دراز داریم اذیت نکنیم. پس عبارت "بر باد است" در معنای نخست به معنی زود گذشتن و نابود شدن عمر هست. اما معنای دورتر کلمه‌ی "باد" در عبارت "بر باد است" رو می تونیم به معنای نفس و دَم ترجمه کنیم. حافظ می گه همون طوری که انسان برای زنده موندن احتیاج به نفس کشیدن داره و بنیاد زندگی و عمر ما بر مبنای همین باد (= نفس کشیدن) هست و کسی که نفس نکشه می میره، باده نیز برای ما حکم همون نفس کشیدن رو داره. همونطوری که بدون نفس کشیدن نمی تونیم زنده بمونیم، با وجود این همه مشکلات و سختی‌ها بدون شراب و باده نیز نمی تونیم زندگی کنیم.

بهنام در ‫۸ سال قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:

1: (کسی را) دَم دادن= فریفتن. فکر کنم موضوع، تنفس مصنوعی نیست! گرچه حافظ تناسب "دمار" و " دم برآوردن" و "بر آوردم" رو دقیقا در ذهن داشته.
2: آقای امید= محدث: داروخونه نفت داره یا نه زیاد مهم نیست مثه اینکه.شما نتیجه ی خودت رو میگیری. همینجوری و بدون هیچ ارتباطی به کامنت شما،از شیخ اجل دو بیتِ آموزنده یادم افتاد:
دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
تو خود چه آدمیی کز عشق بی‌خبری
اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب
گر ذوق نیست تو را کژطبع جانوری

فرخ مردان در ‫۸ سال قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

نتیجه گیری کردند عده ای از دوستان که حافظ شیطان پرست بوده! عجیب ترین استنباط از این غزل همینه.
اولا قسمت اول غزل لاف و گزاف شاعرانه ست و معنی لاهوتیه واقعی نداره ، اگرچه از داستانهای مذهبی استفاده کرده حافظ.منظورش هم در قسمت اول، نشون دادن سربلندی و آزادگیِ روحیِ یک آدمه تا قبل اینکه مصیبتِ عشقِ یار بسرش نازل بشه.
در قسمت دوم اظهار عشق به معشوق میکنه و میگه ببین اون روح بزرگ چجور اسیر و خار شده در مقابل این عشق تو. این تضاد قسمت اول و دوم ،عظمتِ ضربه عشق رو نشون میده.
دوما، آخه شیطان میاد بگه من بدبخت و اسیر شدم و غلام حلقه بگوش میخونه هستم؟. ای خدا، آخه چکار میشه کرد از دست این جیگر(گوشه مردم)؟!

shk clickmank در ‫۸ سال قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:

محض مزید اطلاع دوستانم
در استان فارس به قورباغه « بَک» هم می گویند.

فضه در ‫۸ سال قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:

ای ریش خند رخنه جو یعنی منم سالار ده ...یعنی انسان به جای اینکه‌به دنبال رخنه یعنی گریزگاه باشد بیاید و‌قبول کند خداوند سالار این ده است

شمس تبریزی در ‫۸ سال قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
جانسوزِ حتی برای منی که علاقه ای به شعر ندارم همیشه این شعر را زمزمه میکنم

الف رسته در ‫۸ سال قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۸:

بِنٓگوئی = نه بگوئی = نگوئی
در دوران قدیم جای پیشوند " ن" نفی را به این شکل هم می آورده اند

رحیمی در ‫۸ سال قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:

هلاک لحظه به لحظه ی لحظات تقدیر تو ام که به پیشانی دشت کرب و بلا حک شد.
آنجا که "منادی تقدیرات الهی" به اکراه و بالاجبار ندا در داد:
هر که ز عقبی وز سر سودا / سر رسد این جا سر ببریدش
در آنجا، برترین خلقت به همراه سه تن دیگر به نمایندگی از "فرزندانمان" و "زنانمان" و "خویشان نزدیک ما" (همانهایی که به نمایندگی از خلقت در روز مباهله نیز حاضر بودند)، نشسته بر تخت تسلیم امر الهی، نظاره گر تقدیر تو بودند.
حسرتی عظیم و جاودانه برای ما خواهد بود که به آنجا نرسیدیم.
وه که چه روزی بود روز تو که هرکه به جمع تو پیوست خاص شد که منادی ندا در داده بود:
عام بیاید خاص کنیدش / خام بیاید هم بپزیدش

پسند در ‫۸ سال قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۱ - در دل‌تنگی و شکایت از روزگار و خوش‌دلی از گوشه‌گیری و قناعت:

هر شبانگه پر و هر صبح تهی است
خواجه چنین باشد این خوان چه کنم
وزن مصرع دوم اشکال دارد..شاید بوده: خواجه این باشد این خوان چه کنم یا خوانچه این باشد این خوان چه کنم.
والله اعلم بالصواب

میرزا سعیدا در ‫۸ سال قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۵۲ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۵:

دو بیت آخر تضمینی از قصیده معروفی از عمعق بخارایی است

کمال داودوند در ‫۸ سال قبل، سه‌شنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۳۵:

شهادت امام پنجم برگنجو ریان تسلیت
بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 8073

سید مهسا موسوی در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:

سلام. دیوان حافظی که من در دست دارم به اهتمام جهانگیر منصوری هستش و در مصراع دوم بیت دهم دارم: دلبر که کف او موم است سنگ خارا. ولی جاهای دیگه ای که دیدم اینجور نبود . میخواستم ببینم حذف "در" طی اشتباه چاپی بوده یا جای دیگه ای هم به همین شکل بیان شده؟؟ آخه دارم حفظ میکنم .دقیقشو میخوام.

رضا در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷:

بَریدِ باد صبا دوشم آگهی آورد
که روزمحنت وغم روبه کوتهی آورد
بَرید:نامه رسان، پیک،پیام رسان
دیشب پیکِ بادِ صبا به من خبر آورد که روزگار غم و رنج رو پایان است.
بنظرمی رسد اوضاع سیاسی اجتماعی جامعه که چندان وفق مراد نبوده، کم کم درحال بهبودی وسروسامان گرفتن است. باتوجّه به بیتِ پایانیِ غزل احتمال دارد این غزل دراستقبال ازبه قدرت رسیدن ِ شاه منصور سروده شده باشد. شاه منصور وشاه شجاع هردو باحافظ روابطِ دوستیِ صمیمانه ای داشتند.
شاعرآرزو وامید فراوان دارد که روزهای غم واندوه بسرعت سپری شده ودورانِ شادمانی وعیش ونشاط فرارسد.
بوی بهبودزاوضاع جهان می شنوم
شادی آورد گل وبادصبا شادآمد
به مطربانِ صبوحی دهیم جامه ی چاک
بدین نوید که بادسحرگهی آورد
مطربان ِصبوحی: نوازندگانی که سحرگاهان، برای کسانی که شرابِ صبحگاهی می نوشیدند موسیقی می نواختند.
جامه ی چاک: درقدیم رسم براین بوده که اگربرای کسی اتّفاق خوبی رخ می داد بی درنگ اقدام به پاره کردن ِ خرقه وتن پوش ِ خودکرده وقطعه های پاره شده را به این نیّت که برای آنان نیزاتّفاق خوب رُخ دهد به عنوان تبرّک درمیان مردم پخش می کردند. مردم براین باوربودند که باجمع آوری آنها ودوختن لباس ازتکّه های جمع آوری شده، دعاهای آنان نیز زودتر درمسیراجابت شدن قرارمی گیرد.
هنوزهم این رسم دربسیاری ازنقاط وجود دارد، کسانی که بنوعی ازبیماری وگرفتاری به نوعی شفاپیدامی کنند،مردم لباس های اوراتکه تکه کرده وبه عنوان تبرّک باخودمی برند تاخواسته های آنان نیزبرآورده گردد.
معنی بیت: به خاطر این مژده ای که باد سحرگاهی ،درموردِ بهبودی اوضاع اجتماع آورده خرقه ی خودرا پاره پاره کرده و به نوازندگان صبوحی که برای خوردن شراب صبحگاهی، موسیقی می نوازند می بخشیم.
بیابیاکه توحوربهشت را رضوان
دراین جهان زبرای دل رهی آورد.
حور: زن سیاه چشم بهشتی
رضوان : فرشته ای که نگاهبان بهشت است.
رهی: راه نشین وفقیر
بیابیا که تورا ای زن سیاه چشم زیباروی،نگاهبان بهشت ، برای خشنودی دل حافظ(راه نشین وفقیر) آورده است.
فرداشرابِ کوثروحورازبرای ماست
امروزنیزساقی مَه رو ی وجام می
همی رویم به شیراز باعنایت بخت
زهی رفیق که بختم به همرهی آورد.
با عنایت وتوجّهی که بخت به ما کرده به سوی شیراز می رویم . مرحبا چه نیکواتّفاقی رخ داده! بختِ سازگار چه رفیق وهمدمی برای همراهی ِمن آورده است.
جمال بخت زروی ظَفرنقاب انداخت
کمال عدل به فریاد دادخواه رسید
به جَبرِخاطرماکوش کاین کلاهِ نمد
بساشکست که با افسرشهی آورد
جبر: شکسته بندی وبهبودی بخشیدن
سعی کن خاطر ودل ِ شکسته ی مارا بهبودی ببخشی که این کلاهِ درویشی ما، چه ضربه هایی که بر تاج شاهنشاهی فرو نیاورده است.
احتمالاً تاج وتختِ پادشاهی ستمگرفروریخته که حافظ اینچنین ازاوضاع سیاسی اجتماعی راضیست. او فروپاشی ِ تاج وتختِ شاهنشاهی را ازهمّت بلندِ درویشان می بیندکه نسبت به دنیا وتعلّقاتِ آن هیچ التفاتی ندارند.
خسروان قبله ی حاجات جهانندولی
سبب اَش بندگی حضرتِ درویشانست
چه ناله ها که رسید ازدلم به خرگهِ ماه
چویادعارض آن ماه خرگهی آورد
خرگه: سراپرده ی بزرگ شاهی، خیمه
(وقتی که سحرگاهان دوشم آگهی آورد) و یادِ روی زیبای آن ماهِ پرده نشین رادرخاطرمن زنده کرد،چه ناله ها که از دل من به آسمان بلندشد تاسراپرده ی ماه رفت.
ممکن است که منظوراز"ماهِ پرده نشین" شاه منصوربوده باشد.
هرناله وفریادکه کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلنداست جنابت
رساندرایتِ منصوربرفلک حافظ
که التجا به جنابِ شهنشهی آورد
رایت: پرچم وعَلَم
منصور: ایهام دارد 1- پیروزی 2- شاه منصور
"که" درمصرع دوم به معنی هرزمان که
التجا: پناه آوردن وروی کردن
هرگاه که حافظ روی به درگاه شاهنشاهی آورد (ودرمسایل مهم کشوری به دولتمندان مشاوره داد) پرچم پیروزی او(شاه منصور)را ازسربلندی وسرافرازی به آسمان رساند.
ازمُرادشاه منصورای فلک سربرمَتاب
تیزی شمشیربنگرقوّتِ بازوببین

پروانه در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تأمّل فاسد:

با سلام بیشتر نظرات دوستان و خوندم نمیدونم این همه تفسیر واسه قتل زرگر و ربط دادن به هیروشیما و هیتلر و شک کردن تو چیه؟من مثه شما استاد نیستم رشته مم هیچ ربطی به ادبیات نداره اما میتونم زیبایی لطافت و خلوص و ایمان محض به خدا رو تو تک تک بیت ها ببینم مگه به جز اینه که در برابر خدا باید سر رو خم کرد اینجا مولانا چندین بار گفته که هم طبیب و هم شاه نماینده های خدا هستند و از غیب بهشون الهام شده اصلو خود مولانا فرمودن که آنک جان بخشد اگر بکشد رواست
نایبست و دست او دست خداست
خب خود مولانا گفته بهتر اصل و دید نه دنبال حاشیه بود البته ببخشید جسارت به اساتید نشه.

عبدالحمید در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵:

بنظر اینجانب هم نظر اقا محسن درست بوده و عبارت بیهوده بهتر است جایگزین«ای خواجه»شود،ضمن آنکه خواجه ای متهم به بی عقلی یا کم عقلی نمیشود.

رضا در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۱۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:

نـصـیحتی کنـم‌ات بـشنـو و بـهـانه مگـیـر
هـر آنـچه نـاصـح مُـشفـق بـگویـدت بپذیر
ناصح : اندرز دهنده
مشفق : دلسوز ، مهربان ، خیرخواه
معنی بیت : خوب گوش کن به پند واَندرزی که به تو می‌دهم وبهانه وایرادمگیرکه به نفع توست. رفیق ِخیرخواه هر چه به تو می‌گوید ازسردلسوزی وارادت است قبول کن .
البته اصل نصیحت درمتن بیت های پیش روست.
نصیحت گوش کن کاین دُربسی بِه
ازآن گوهر که درگنجینه داری
زوصلِ روی جـوانان تـمتّعی بردار
که در کمیـن‌گـهِ عمرست مَکـر عالَم پـیـر
وصل : دیدار، رسیدن به یار تمتّع : بهره
مَکر : فریب و حُقّه
نصیحتی که حافظ دربیتِ مطلع به آن اشاره نموده این بیت وبیتهای بعدیست.
معنی بیت : سعی کن از دیدار بازیبا رویانِ جوان بهره‌مند شوی واززیبائیها وجذّابیّت های آنان حظِّ روحانی ببری زیرا که این دنیامکرکننده ونیرنگ بازاست و هرلحظه درکمینگاه درکمین توست ودر صَدَدِ آن است که باترفندی جان آدمیان را بگیرد. قبل ازآنکه این اتّفاق بیافتد جَهدی کن وازلذّاتِ خوبرویان فیض ببر.
کام بخشیِ گردون،عمردرعوض دارد
جَهدکن که ازدولت، دادِعیش بستانی
نَعیم ِهر دوجهان پـیـشِ عاشقان به جو- وی
که این مَتاع قـلیل ست و آن عطای کـثیر
نعیم : لذّات،نازونعمت ، رفاه و آسایش
مَتاع : جنس،کالا
قلیل : کم،اندک
عطا : بخشش ، هدیه
کثیر : زیاد وبسیار
به جو وی: به اندازه ی یک جوهست. ارزشی ندارد
منظور از "نعیم هر دو جهان" خوشی ها و نعمتهای هردو دنیاست.
درتوضیح این بیت اغلب شارحان محترم به خطا رفته وچون نتوانسته اندمعنای درستی ازآن برداشت کنند پیشنهادهایی مبنی برتغییرجایگاهِ"آن واین" وجایگزینی "حقیر" به جای "کثیر" داده اند تامعنی دلخواه رابرداشت کنند! درحالی که نباید هدفِ ما، برداشتِ معنی دلخواهِ مت باشد بایدکوشید امانت داربود وبارمزگشایی ودقّت درواژه ها،معنایی حداقل نزدیک به نظرخواجه رابرداشت نمود.
معنی بیت:
دراین بیت حافظ ابتدا می فرماید: همه ی نازونعمت های هردودنیا پیش عاشقان به یک جو می ارزد وبیشترنمی ارزد. درمصرع دوّم می خواهدگفته خودرا تصحیح کند وبگویدکه نه یک جوهم نمی ارزد! به هم جهت تاکید می کند که "آن متاع،اندک وکم است" اشاره به(همه ی نازونعمتِ هردوجهان) و"این عطای ِکثیر" اشاره به (یک جو) یعنی عاشقان لطف کرده ونعمت های هردوجهان راکه کالایی بسیاراندک است را باکرم وبخشش به بهای بیشتر( یک جو) می خرند! حتّا به اندازه ی یک جوهم ارزش ندارد.!
آسمان گومفروش این عظمت کاندرعشق
خرمن مَه به جوی خوشه ی پروین به دوجو
معاشری خوش و رودی بساز می‌خواهم
که درد خویش بگویم بـه نـاله‌ی بـم و زیـر
معاشر : هم‌نشین ، همدم
رود : سازی زهی شبیهِ عود و بَربط ، بعضی آن را با عود یکی می‌دانند.
بساز : کوک شده، موزون
بم : قطورترین رشته‌ی ساز که صدایی درشت از آن برمی‌خیزد زیر : نازک ترین رشته‌ی ساز که از آن صدایی نازک بر‌می‌خیزد.
معنی بیت : هم‌نشینی همدل (معشوقی زیباروی)و سازی کوک شده وآماده ی نواختن می خواهم تاهمراه بانواختنِ ساز دردِ دل خودرا (غزلیّاتِ خودرا) به آوازبَم وزیر بخوانم .
حافظ به استنادِ فرمایشاتِ خودش،علاوه برموسیقی ازصدای دلنشینی بهرمندبوده وبه فنونِ آواز خوانی نیزتسلط داشته است.
زچنگِ زُهره شنیدم که صبحدم می گفت
غلام حافظِ خوش لهجه ی خوش آوازم
بر آن سرم که نـنـوشم مِی و گـنـه نکنم
اگـر موافـقِ تـدبـیـر مـن شـود تـقـدیـر
برآن سرم : بدان قصد و اندیشه هستم
موافق : همراه ، هماهنگ
تدبیر : چاره اندیشی
تقدیر : سرنوشت ، حکم الهی. معنی بیت : تصمیم دارم که اگر تقدیرالهی با عزم و اراده‌ی من همراه و هماهنگ باشد دیگر شراب ننوشم و گناه نکنم.
حافظ دراینجانیزطنزراچاشنی سخن کرده وباادبیّاتِ زاهدانه، باورهای آنها رازیرسئوال می برد ودرآنسوی پرده ی معنا می فرماید:
چه کنم که تقدیر من این است که شراب بنوشم و تدبیر من فایده‌ای ندارد!.
کنون به آبِ می لَعل خرقه می‌شویم
نصیبه‌ی ازل از خود نمی‌توان انداخت.
چـو قـسـمـت ازلی بـی حضـور ما کردنـد
گراندکی نه به وفق رضاست خُرده مگیر
قسمت : بهره ، بخش
اَزلی : روز نخست ، آغاز آفرینش خُرده : ایراد ، بهانه
درادامه ی سخن وادامه ی پندواَندرزمی فرماید:
روزنخست که قسمت هاراتعیین کرده ونعمت هارا میان بندگان تقسیم می کردند بدون حضورمابوده وازما نظرنخواستند وهرچه که صلاح دانستند به مادادند، بنابراین اگرچیزی که نصیبِ توشده وفق مرادنیست ناراضی نباش وخُرده مگیر. بخشی ازاین داشته ها ونداشته های مامثل: آمدن به این دنیا،اینکه درکدام کشوربه دنیا بیائیم،درکدام خانواده رشد ونموّ کنیم،چه اسمی ازکودکی برخودمان بگذاریم، چه دین وآئینی برشناسنامه امان نوشته شود،چه کسانی مسئول تربیتِ ما گماشته شوند،چه کسانی پدر،مادر،برادروخواهرماباشند وووووو ازاختیارمابیرون است اگربخواهیم غصّه ی نداشته ها رابخوریم باید صبح تاشب خون دل بخوریم.
بشنواین پندکه خودرا زغم آزاده کنی
خون خوری گرطلبِ روزیِ ننهاده کنی
چو لاله درقدحم ریز ساقیا می و مُشک
کـه نـقـش خـال نـگـارم نـمی‌رود ز ضمیر
ضمیر : درون ، دل وجان
لاله گلبرگهای سرخ دارد و در وسط ِآن دایره سیاه رنگی است که آن رامثل پیاله ی پُرازشراب کرده است.
معنی بیت: ای ساقی همانندِ لاله که مثل کاسه ی پرازشراب است درپیاله ی من نیز شرابِ مُشک آلودبریز. زیرا تصویرخیال انگیز خالِ رُخسارنگارم ازفکرم ولوح دلم بیرون نمی رود ودایماً آن تصویر درضمیر ودرونم جلوه گراست. شایدبتوانم بامستیِ شراب، اندکی ازدردِ درونی راتسکین دهم وبیاسایم.
وامّا "مُشک" را هم برای خوشبو کردن وهم برای دفع ِ مضرّاتِ شراب به آن می‌افزودند و نیز مُشک گیراییِ شراب را بیشتر می‌کرده و برای اینکه کسی را بیهوش کنند مُشک بیشتری در شراب می‌ریختند. حافظ علاوه برآنکه قصد داردشرابِ گیرایی نوش ِ جان کند تا توانسته باشد تصویرخالِ یارراکمرنگ ویاپاک کند،قصد دیگری نیز دارد! وآن این است که حافظ همیشه خال نگار رامُشکین می دیده:
خالِ مُشکین که برآن عارض گندم گونست
سِرّآن دانه که شد رهزنِ آدم بااوست
حالا می خواهد شرابی راهم که به قصدپاکسازی ِ تصویر خال اوبخورد مشک آلود باشد! بنابراین درحقیقت اینجا نیزحافظ دست به خَلق پارادوکس ِ حافظانه می زند وبه جویندگانِ حقیقت می رساند که درواقع نمی خواهد تصویرخال راپاکسازی نماید! اوبادرخواستِ شراب ِ مشک آلود قصد دارد این تصویررابرجسته تروشفّاف ترببیند وحظِّ بیشتری ببرد، تازه اودرنظردارد تاتصویراین خال را به آن جهان نیزباخودببرد!
خیالِ خال توباخودبه خاک خواهم برد
که تازخال توخاکم شودعبیرآمیز
بـیارسـاغـر ِدُرّخـوشـاب ای ساقی
حسودگوکرم آصـفی بـبین وبمیر
ساغر : جام شراب
دُرّ : مروارید
خوشاب : گوارا،خوش آب و رنگ
کَرَم :جود و بخشش
آصفی : آصف بن برخیا مشاور و وزیر هوشمند و بخشنده ی حضرت سلیمان است. امّا حافظ معمولاً این لقب را به "تورانشاه " می داده که وزیرباکفایت وبالیاقتی بوده وباحافظ نیز سر وسرّی داشته است.
منظوراز"ساغر درّ خوشاب" شرابِ گوارا،خوش رنگ و ناب است که در"جامی گرانبها وساخته شده از مروارید ریخته شده است. جامی که بیشتردراختیارشاهان ودولتمندان بوده ودرمجالس آنها مورداستفاده قرارمی گرفت. دراینجانیزاحتمالاً صاحب وبانی مجلس تورانشاه است که حافظ به شرط ادب واحترام ازاویاد کرده است.
در قدیم در مجالس بزم شاهانه هنگامی که شاه مست می‌شد و از شعر شاعران و آهنگ نوازندگان لذّت می‌برد دستور می‌داد که جامی را پر از مُروارید کنند و به عنوان "صله" به آنها بدهند،اشاره به این موضوع نیزهست. حافظ رندانه وزیر را درشرایطی قرارمی دهد که ناگزیربه پرداخت هدیه باشد.
معنی بیت : ای ساقی ! جامی پر ازمرواریدِ خوش آب و رنگ به دستور وزیر(تورانشاه) به من بده و بگذار تا حسود با دیدن این صله و هدیه ی آصفی از حسادت بمیرد.
می اندرمجلس آصف به نوروزجلالی نوش
که بخشدجُرعه ی جامت جهان راسازنوروزی
بـه عـزم تـوبـه نـهـادم قدح ز کف صـدبـار
ولی کرشمه‌ی ساقی نمی‌کند تـقـصیـر
عزم :اراده، تصمیم ، قصد
توبه : بازگشت از گناه
قدح : جام
کرشمه :عشوه و غمزه ، ناز و ادا ، حرکات دلبرانه و عاشق کُش چشم و ابروی دلبر
نمی کندتقصیر : کوتاهی نمی کند. معنی بیت : به قصد بازگشت ازگناه وترکِ شرابخواری(البته ازنظرگاهِ زاهدان وگرنه خودِ حافظ شرابخواری راگناه نمی شمارد)صدهابارخواستم جام راشکسته وازدست بگذارم ودیگرشراب ننوشم ولی کرشمه های ساقی، کوتاهی نمی کند ومرادوباره به وسوسه می اندازد تاشراب بخورم. اگرساقی درعشوه گری کوتاه می آمد شایدمن نیزمی توانستم شراب خوردن را ترک کنم. ساقی درشکستن توبه ی من کوتاهی نمی کند وهرآنچه می تواند می کند تامن موفق به ترکِ شراب نگردم.
چنان زند رهِ اسلام غمزه ی ساقی
که اجتناب زصهبا مگرصُهیب کند!
می دوسـالـه و مـحـبـوب چـارده سـالـه
همین بس‌ست مرا صحبت صغیر و کبیر
این بیت نیزازآن بیت های بحث برانگیزبوده وبسیاری ازشارحان نتوانسته اند برداشتِ درستی ازآن نمایند. چراکه متاسّفانه دلشان می خواسته برداشتِ دلخواهِ خودرا داشته باشند نه معنای موردِ نظرخواجه را!
شگفتا که بعضی گفته‌اند که : منظور از "می دوساله" قرآن است که نزول آن طیِّ دوسال به انجام رسید و "چارده ساله" یعنی چهار تا ده سال که می‌شود چهل سال و منظور از "محبوب چارده ساله" ، پیامبر اسلام (ص) است که در چهل سالگی مبعوث گردید!!! بعضی دیگر که "چارده ساله" را چهارده معصوم گرفته ومعتقدند که بااین حساب حافظ شیعه بوده است!!!
دوستی درپاسخ به این برداشت های متعصّبانه وجاهلانه،می گفت: من اطمینان دارم اگرحافظ سخن ازمِی سه ساله ومحبوبِ پانزده ساله سخن می گفت بازهم شک نکنید که یک عدّه ای پیدا می شد وباتحلیل های عجیب وغریبِ خویش می فرمودند چون قرآن درمدّتِ سه سال نازل شده منظورحافظ از"شرابِ سه ساله" قرآن و"محبوب پانزده ساله" چهارده معصوم بعلاوه فلان خلیفه ی بغداداست که حافظ مرید اوبوده است!!!
بگذریم خداانشااله همه مرضای مسلیمن راشفای عاجل عنایت فرماید.
"می دوساله "آن شرابی است که دوسال از آن گذشته وبه خوبی رسیده باشد. منظور از "محبوب ِ چارده ساله " نیزجوانی است که چهارده سال سن داشته باشد و حافظ غیر از این اراده نکرده است. سندِ این ادّعا همین غزل وغزلی دیگر است که قبلاً دشواریهای آن شرح داده شده است دوباره ابیاتی ازآن غزل یادآوری می شودتااگرشُبهه ای مانده باشد برطرف گردد .
دلبرم شاهد وطفل‌ست و به بـازی روزی
بکُـشد زارم و درشـرع نباشـد گـُنهش
من همان بـه که از و نیک نگه دارم دل
که بـد و نیـک نـدیـده‌ست و نـدارد نـگـهـش
بـوی شیـر از لبِ همچون شکرش می‌آیـد
گر چه خون می‌چکـد از شـیـوه‌ی چشم سیهش
چنانکه که قبلاً نیزگفته شده انتسابِ حافظ به هرمذهب ومَسلکی، دروهله ی اوّل جفا برآن مذهب ودروهله ی بعدی جفا برخودِ حافظ است. چراکه حافظ پیرو هیچ مذهبی نبوده ویک رندِ آزاداندیشی بوده که پایه واساس زندگی وباورها واعتقاداتِ خودرا خودشخصاً بنانهاده است. شایسته این است که حافظ را اگردوست داریم با باورها واعتقاداتش دوست داشته باشیم وازبرداشتهای متعصّبانه پرهیز کنیم.
"صغیر و کبیر" ایهام دارد : 1- اشاره به "می دوساله" و "محبوب چارده ساله" 2- یعنی تمام خلق چه کوچک و چه بزرگ .
معنی بیت : مرا دراین دنیا دوچیز کفایت می کند یکی شرابِ دو سال در خُم مانده وبه خوبی رسیده، ودیگری معشوق به چهارده سالگی رسیده، اگراین دودر دسترس من باشد من دیگرهیچ چیزنمی خواهم واین دومرا از تمام مردم چه کوچک و چه بزرگ کفایت می‌کند .
بایدپذیرفت که حافظ نیز همانندِ همه ی آدمیان، احساسات گوناگون ومتضاد داشته، چنانکه بعضی وقتها سخنان فلسفی می گفته، بعضی وقتها نصیحت می کرده، بعضی وقتها شوخی ومَزاح می کرده وبعضی اوقات نیز چنین هوسهایی دردل می پرورانده است.
حافظم درمحفلی دُردی کشم درمجلسی
بنگراین شوخی که چون باخلق صنعت می کنم.
دل رَمـیـده‌ی مـا را که پـیـش می‌گـیـرد ؟
خبـر دهـیـد بـه مجنـون خستـه از زنجیـر
رَمیده : رم کرده ، فراری
که پیش می گیرد؟: چه کسی جلویش را می گیرد؟
"زنجیر" : زنجیر عشق و استعاره از زلفِ معشوق است.
معنی بیت : چه کسی می‌تواند جلوی دل رمیده‌ی ما را بگیرد؟(فقط عاشق وشیدای لیلی ،مجنون می داند که چه بلایی برسردل ماآمده ودردش چیست)بنابراین به مجنونِ خسته شده از زنجیر، خبر دهید تا جلوی دل سرگردان مرا بگیرد.
دورمجنون گذشت ونوبتِ ماست
هرکسی پنج روزه نوبتِ اوست
حدیثِ توبه دراین بَزمگه مگو حافـظ
کـه سـاقـیـانِ کمان‌ابـروی اَت زنـنـد به تـیـر
حدیث : سخن ، صحبت
معنی بیت : در این مجلس عیش وعشرت،صحبت از توبه و ترکِ باده خواری مَکن ای حافظ . که اگرچنین کنی وسخن ازتوبه آغازکنی، ساقیانِ ابروکمآن با حرکاتِ دلبرانه و کرشمه، تو را با تیرمژگان تیرباران می‌کنند و توبه تو را می‌شکنند.
زچشم اَش جان نشایدبُرد کزهرسوکه می بینم
کمین ازگوشه ای کرده ست وتیراندرکمان دارد

گمنام-۱ در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

@ saji بسیار محترم،
سفارش میکنم زیادی نخندید ، که برای تندرستی برخی مردم زود خند زیانبار است.

همیرضا در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:

در کتاب گزیدهٔ غزلیات سعدی به انتخاب و شرح دکتر حسن انوری ذیل این غزل آمده است:
«6 بیت اول این غزل در دیوان همام تبریزی، به تصحیح مؤید ثابتی، تهران، 1332، ص 37 آمده. به همین جهت آقای دکتر خطیب رهبر نوشته‌اند: این غزل از همام تبریزی است (خ ص 594)، اما باید دانست که دیوان همام از روی نسخه‌ای چاپ شده که در تاریخ 816 ه ق کتابت شده یعنی قریب 124 سال بعد از درگذشت سعدی، از این رو بعید به نظر نمی‌رسد که کاتب غزل سعدی را به اشتباه در دیوان همام وارد کرده باشد.»
در مورد بیت آخر آمده است:
«مفهوم مصراع دوم چندان روشن نیست. محمدجعفر واجد شیرازی نوشته: [یعنی] اگر این برخلاف واقع باشد سعدیا به سوی تو رو آورده و راه خودپرستی در پیش گرفته باشم (مجلهٔ یغما، سال 21، ص 283) امیری فیروزکوهی (سو) را به معنی (سان) و (مانند) گرفته و نوشته‌اند: [یعنی] ای سعدی هر در این ادعا که به معشوق می‌گویم «هزار بادیهٔ هولناک را به آسانی با وجود تو طی خواهم کرد» خلاف کنم و در دعوی خود صادق نباشم مثل و مانند تو باشم و یا در خلاف‌کاری اعتقادی چون اعتقاد تو داشته باشم (همان، ص 403)»

محسن سعیدزاده در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

هادی نوشته:
سلام ، چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را ،سماع وعظ کجا و نغمه رباب کجا معنیش چی میشه ؟؟؟
برای آقای هادی:
شنیدن وعظ،موجب نگرانی وترس ودلهره است. واعظ بیشتر تنذیر میکند تا تبشیر.ازدوزخ میترساند واز صدایش آتش میبارد...اما شنیدن صدای رباب،نشاط آور است وامید بخش،دم رحمانی دارد.صدای وعظ،صدای ریاورزانه وظاهر پرستانه است وصدای رباب ،صدای راز واهل توجه به فکر وعمق جان.این دو صدا،متضاد هم اند.
رباب و چنگ به بانگ بلند می‌گویند
که گوش وهوش به پیغام اهل راز کنید

۱
۳۲۳۸
۳۲۳۹
۳۲۴۰
۳۲۴۱
۳۲۴۲
۵۵۵۰