نادر.. در ۸ سال قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:
چه چیزست آنک عکس او حلاوت داد صورت را
چو آن پنهان شود گویی که دیوی زاد صورت را
چو بر صورت زند یک دم ز عشق آید جهان برهم
چو پنهان شد درآید غم نبینی شاد صورت را
اگر آن خود همین جانست چرا بعضی گران جانست
بسی جانی که چون آتش دهد بر باد صورت را
وگر عقلست آن پرفن چرا عقلی بود دشمن
که مکر عقل بد در تن کند بنیاد صورت را
چه داند عقل کژخوانش مپرس از وی مرنجانش
همان لطف و همان دانش کند استاد صورت را
زهی لطف و زهی نوری زهی حاضر زهی دوری
چنین پیدا و مستوری کند منقاد صورت را
جهانی را کشان کرده بدنهاشان چو جان کرده
برای امتحان کرده ز عشق استاد صورت را
چو با تبریز گردیدم ز شمس الدین بپرسیدم
از آن سری کز او دیدم همه ایجاد صورت را ..
فرخ مردان در ۸ سال قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰:
نمی دونم این آقای "سید علی ساقی" این توضیحات رو از منبعی ذکر میکنن یا نوشته خودشون هست؟
متاسفانه فرصتِ خوندنِ همۀ متنِ نوشته هاشون رو ندارم. اما در باره اون قسمت هایی که مراجعه کردم باید بگم :
1- متن توضیحات ایشون بسیار بسامان و منطقی هست.شروع و نتیجه معلومه و یکدستی در نگرش دیده میشه.
2- زحمتِ ایشون در آوردن استشهاد های ادبی و شرح کافی در حول و حوش معنی بیت ها ، بهمراهیِ پرهیز از زیاده گویی و نتیجه های عجیب و غریب گرفتن؛ قابل تقدیره.
3- هر کجا که بیت مشکل و مبهمی بود ،توضیح رو کاملا حل کنندۀ ابهام دیدم.
3- سوای اینها، متن ها بدون غلط املایی و با استفاده صحیح از علامات نوشتاری فارسی (=سجاوندی) نوشته شده و واضح هست که نویسنده متن، اونها رو بازبینی و تصحیح کرده. این هم برای من خیلی ارزشمنده.
جعفر اصغری در ۸ سال قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ شیخ بهایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷:
دوشدی گووزریم دونن گجه میخانادان
گوردووم قوجا بیر مست آغی سچمز قاردان
شرم ایله ددیم بو کوپ نءدیر چینینده
ایچ باده ددی باغیشلایان دیر یارادان
این ترجمه ترکی همین شعره تقدیم به همه ترک زبانان عزیز و مردم هنر دوست ایران عزیز . البته این ترجمه آقای علی پولاد میباشد مال من نیست
حسین در ۸ سال قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۴۷:
سلام
تو بین اول «پرواز گه» به نظر میرسه درستش «پروازگه» باشه یعنی جایگاه پرواز
رهام در ۸ سال قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۹ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۳:
ابیات زیر نیز در نسخه فروغی در دنباله این شعر آمده است:
مرغک از بیضه برون آید و روزی طلبد
و آدمی بچه ندارد خبر و عقل و تمیز
آنکه ناآگاه کسی گشت به چیزی نرسد
وین به تمکین و فضیلت بگذشت از همه چیز
آبگینه همه جا یابی از آن قدرش نیست
لعل دشخوار بدست آید از آن است عزیز
بهنام در ۸ سال قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۷:
غزل طوری ماهرانه سروده شده که با رسیدن به بیت آخر، متوجه میشیم که مخاطب غیر از معشوق میتونسته خواجه قوام هم باشه. یعنی در خوانشِ دوم، میتونه یه مدح که در مجلس وزیر خونده شده هم باشه و شاید به همین علت ، بیت اول به تکریم کوتاهی ازاطرافیان وزیر ("هواداران کویش") هم پرداخته.
در اشعار دیگه ای از حافظ هم دیدیم که تشبیه و تعریف هایی که الان مختصِ جنس مخالف هست، برای مردانی محترم هم گفته شده و در اون زمان بارِ معنایی منفیی نداشتن.
رهام در ۸ سال قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۳:
نسخه مرحوم فروغی "صد بروزی کنند در مردشت "را ثبت نموده ودرست هم بنظر میرسد زیرا در اینجا سعدی که خود از خطه استان فارس است به صنعتگران حرفه سفالگری یا چینی سازی شهر مردشت (مرودشت کنونی )توصیه میکند که مانند چینی سازان کشور چین در ساخت کاسه ها و ظروف چینی (که در آن روزها در بین بازرگانان به کیفیت و ظرافت زبانزد بودند ) ظرافت و زیبایی به خرج دهند .
رزا آزاد در ۸ سال قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۲:
معنای بیت اول و سوم چیست؟
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ۸ سال قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:
آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت
منظور سعدی بزرگ این است که عشق چونان دریایی است که به میانه کمرم رسیده است و دارم در دریای عشقت غرق می شوم و کاش دست من نیز به میانه تو می رسید
این هم شاهدی از سعدی:
ضرورتست که روزی به کوه رفته ز دستت
چنان بگرید سعدی که آب تا کمر آید
امیدوارم منظورم را درست رسانده باشم
خسته دل در ۸ سال قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:
با سلام
میتوان شیخم به طعنه گفت حرام است می مخور گفتم به چشم گوش به هر خر نمیکنم را چنین تعبیر هم کرد که: شیخی به من گفت که می حرام است و نخور و من هم گفتم به چشم نمی خورم و من به هر خری گوش نمی دهم که بگوید می بخور و من بخورم
راضیه در ۸ سال قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۳۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۷:
در خصوص بیت چهارم (یا چو مردان گام می باید ... ) باید به بیت زیر توجه شود : وصال دوست جستن از برای دوست آسان نیست که راه کعبه از خار مغیلان می شود پیدا به هر حال مطابق نظر صائب یا باید راه سخت عشق را رفت و خار بیابان را تحمل کردکه نتیجه این سختی رسیدن به وصال است یا از این راه منصرف شد و اجازه داد دیگران (رقیب )این راه سخت را بروند و پس از تحمل سختی به وصال برسند که نتیجه چنین انتخابی جز حسرت نخواهد بود.
پسند در ۸ سال قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۰:
در بیت اول منظور از مستان هم می تواند افراد مست باشد و هم چشمان مست یار. دور نرگس هم ایهام دارد. می تواند دور تادور چشم باشد یا روزگار مستی چشمان یارباشد . شبیه این بیت خواجه حافظ است:
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
به که نفروشند مستوری به مستان شما
راضیه در ۸ سال قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۲۷ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۷:
در خصوص بیت هفتم ( روی تلخ بحر را ... ) توجه خوانندگان محترم را به بیتی از حافظ جلب می کنم : عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
پسند در ۸ سال قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳:
مصراع پیشه یأجوج هوا سد سکندر وار باش به نظر می رسد اینگونه بوده: پیش یأجوج هوا سد سکندر وار باش
ضمنا مصراع چون ز نعم العبد وامانی سلیمانی مکن تلمیح دارد به آیه ی:وَوَهبنا لداوود سلیمان نعم العبد انّه اوّاب سوره ی ص آیه ی 30
سیدمحمدعلی حسینی در ۸ سال قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱ - پادشاهی ضحاک تازی هزار سال بود:
چه قدر زیبا است این داستان وچه قدر مطابقت دارد با حقیقت عالم .دوستان عزیز تر از جانم اشاره فرمودندبه بعضی از تعابیر در مورد مارها وضحاک وچه خوش اشارت فرمودند به نظر این کمترین نیز این دوافعی همان رشوه وجاسوسی وسخن چینی میباشد که خورنده مغزهااست .از سایت ارجمند وآزاد اندیش وفخیم..پاینده باشید
علی در ۸ سال قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:
آری عجب نباشد گر در دلم نیایی
محسن سعیدزاده در ۸ سال قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:
دونکته را تذکار ضرورت افتاد اول اینکه :حرمت موسیقی،یک امر سیاسی است.تحریم موسیقی نشاط جامعه را هدف گرفته وبرآن است تا...
نکته دوم - اینکه ما همیشه مبالغه میکنیم.ملای رومی و. راانقدر بلند میدانیم که ازدسترس خارج میشوند.در سخن علی علیه السلام افراط وتفریط هردو ،گوشه های جهالت خوانده شده اند
رضا در ۸ سال قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
میدَمد صبح و کِلّه بست سَحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب
غزلی بسیارزیبا وخیال انگیز که درهربیت آن صحبت ازشراب شده است. شادمانه زیستن،توجّه به زیبائیها ولذّت جُستن ازمظاهرطبیعت وعشقبازی پیام روشن این غزل ناب وامیدبخش است.
کِلّه: خیمه زدن،چادرزدن
سَحاب: ابر
الصّبوح: شراب صبحگاهی
اصحاب: یاران
معنی بیت: ای یاران ودوستان،صبح درحال پدیدارشدن است،اَبربربالای سرمان درحال خیمه زدن است ومارابه بزمی که آراسته دعوت می کند. بیائید تاریکی ها وجهالت ها را به شرابِ صبحگاهی ازدل بزدائید وروزخودرابامستی وشادمانی آغازکنید.
گداچرانزندلافِ سلطنت امروز؟
که سایه سایه ی ابراست وخیمه برلبِ جو
میچکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
المُدام: ایهام دارد هم به معنای بی وقفه وپیوسته هم به معنای شراب
احباب: مُحبّان، دوستداران، شامل هم عاشقان وهم معشوقان
نگاه کنید چگونه،آرایشگرطبیعت درحال آماده سازی بساطِ شادمانیست. ژاله وشبنم برروی گلبرگ ها ولاله هانشسته ولطافتِ آنها راصدچندان کرده است.ای محبّان وای دوستداران بی قفه وپیوسته شراب بنوشید وازاین زیبائیها لذّت ببرید.
صبح است وژاله می چکدازابربهمنی
برگِ صبوح ساز وبده جام یک منی
میوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب
ازسوی چمن وباغ ودشت،نسیم دل انگیزبهشتی می وزد هان کجائید غفلت نکنید شرابِ ناب دمادم بنوشید وعاشقی کنید وشادباشید.
ساقیاجام دمادم ده که درسیرطریق
هرکه عاشق وَش نیامد درنفاق افتاده بود
تختِ زُمرُد زده است گل به چمن
راحِ چون لعلِ آتشین دریاب
زُمرّد: ازسنگهای زینتی سبزرنگ وگرانبها. دراین بیت به ضرورت وزن،بایدحرف "م" باسکون وحرف"ر"بدون تشدید خوانده شود.
راح: نام دیگر شراب
لعل: سنگ گرانبها ی سرخ رنگ
گل به زیبایی دراینجا همانندِ سلطان ِ باغ ودشت ودَمن، برتختِ سبزرنگ چمن تکیه زده است.
معنی بیت: ببین چگونه گل برتختِ زمرّدین ِ سلطانی باغرور وعشوه تکیه زده است، پس تونیزدست بکارشو وشرابِ لعلگون وسرخرنگ را دریاب وبه عیش ونوش بپرداز.
افسرسلطان گل پیداشدازطَرفِ چمن
مقدمش یارب مبارکبادبرسرو وسَمن
در میخانه بستهاند دگر
اِفتتح یا مُفتّح الاَبواب
افتتح: بگشای
مُفتّح الابواب: گشاینده ی درها
درچنین شرایطی خدایا میخانه هارابسته اند توکه گشاینده ی درهای بسته هستی کرمی کن تا دوباره درمیکده ها گشوده گردد.چراکه بابسته شدن درمیخانه ها،امکان ِ گشوده شدن درِخانه های تزویر ودروغ متصوّراست.
درمیخانه ببستندخدایامَپسند
که درخانه ی تزویر وریابگشایند
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب
دندانت: دراینجا باید حرفِ "ن" دوّم دندان نیز به سکون تلفّظ گرددتابه وزن شعرلطمه نخورد.
لب ودندان توآنقدربانمک هستند که برجان وسینه های سوخته ی عاشقان حق نمک دارند،حقوقی برگردنِ عاشقان دارند، صاحب اختیارند وهرکاری بخواهندمی توانند انجام دهند.عاشقان نمک پرورده ی توهستند. سینه های کباب شده ی عاشقان با لب ودندان تورابطه ی معنایی وصورتی دارند. سینه ی عاشق وقتی ارزشمنداست که کباب شود،کباب نیزوقتی دلپذیراست که نمک داشته باشد! پس دراینجانیز حافظ پارادُکس زیبایی رقم زده است. سینه وجان عاشقان ازحسرتِ لب ودندان ِ بانمک توکباب شده اند ومتقابلاًسینه ها وجانِ عاشقان که سوخته وکباب شده اند بدون نمکِ لب ودندان توبه دردی نمی خورند.
ای دل ریش مرا بالبِ توحقِّ نمک
حق نگه دارکه من می روم الّلهُ مَعک
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
درچنین موسمی که طبیعت نیز باکِلّه بستن سحاب وبه تخت نشستنِ گل وچکیدن ژاله ووزیدن نسیم بهشتی، صاحبدلان رابه عیش وشادمانی دعوت می کند، بسته شدن درمیکده ها جای شگفتی دارد.! چرا وبه چه منظوری اینچنین به شتاب درمیکده هارا می ببندند؟ لابُد اینان شادی مردم رابرنمی تابند!
گفتم هوای میکده غم می بردزدل
گفتاخوش آن کسان که دلی شادمان کنند
بر رخ ساقی پَری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب
"به روی کسی شراب خوردن" یعنی به عشق کسی یابه سلامتی وخوشی ِ کسی،یابه یادکسی شراب خوردن
اگرمی خواهی شادمان زندگی کنی وازنعمت های خداوندبهره ببری،تونیزهمانندِ حافظ به عشق ویادِ روی ِ ساقی گلچهره وپری اندام شرابِ خالص وگوارا بنوش
نغزگفت آن بتِ ترسابچه ی باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد.
راستین معتبرزاده در ۸ سال قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۲ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰:
در بیت هفتم
مصراع دوم
زود باز آی که مُردم ز غم تنهایی _ درست است
نگاه کنید به دیوان هلالی جغتایی
به کوشش سعید نفیسی
انتشارات کتابخانه ی سنایی
چاپ دوم
صفحه ی 200
غزل 1_2_3_4
Rastinmotabarzade@gmail.com
رحیم حاجی امیری در ۸ سال قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ اشعار ترکی » خان ننه: