گنجور

حاشیه‌ها

کمال داودوند در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۶۳:

بنده این رباعی رابا،دوستان
به اشتراک گذاشتم.
جمع این رباعی:4760

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:

نیکوست که درباره نرم افزارهایی که به کار گرفتید تا تصمیم بگیرند کدام حاشیه درج گردد و کدام سانسور شود باز بیندیشید،
چندین حاشیه بنده که آزار کسش در پی نبود را حذف نموده حواشی ای که با یاران گرانقدر به تندی و ناشایستگی سخن می گویند درج می کنید!
شایسته است که یا فیلتر را فراموش کنید یا فیلتر هوشمند تری برگزینید.

 

حمید سامانی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۰۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

ببخشید من فریضه را فرضیه نوشتم
تصحیح میکنم اشتباه استفاده از کامپیوتر بود حروف را جابجا نوشتم

 

حمید سامانی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵:

آقای امین کیخا
شما این کلمات را چطور از خود درمی آورید و فارسی را تحریف میکنید
حالا اگر فرضیه را فرزیه نوشتید یعنی شما فارسی را درست صحبت میکنید و مینویسید
دوست عزیز لطفاً از خود و سرسری و بدون تفکر قاعده و روش در نیاورید
فرضیه با ضاد نوشته میشود نه با ز دوست عزیز خودتان هم در کمانه صحیح آن را نوشته اید
تقریباً تمام الفبای فارسی و عربی با هم مشترک هستند و بسیاری از کلمات بین زبانهای عربی و فارسی هم مشترک هستند، تلفظ خیلی از کلمات مشترک که در فارسی و عربی یک جور نوشته میشوند با هم فرق میکند
فارسی از آسمان نازل نشده و خیلی از کلمات فارسی ریشه عربی دارند و علت آن هم به لحاظ موقعیت جغرافیایی و نزدیکی زبانهاست و نه صرفاً به علت حمله اعراب و تحمیل آنها
نزدیکی زبانها را حتی در کشورهای اروپایی میتوان دید این یک بحث زبانشناسی است برای نمونه نزدیکی زبانهای انگلیسی آلمانی و هلندی را ببینید و مقایسه کنید همینطور نزدیکی زبانهای فرانسوی ایتالیایی اسپانیایی و پرتقالی

اگر فرق سین و ث و صاد را نمیدانید
اگر فرق ذال و ز و ضاد و ضا را نمیدانید
اگر فرق ت و طا را نمیدانید
اگر فرق ح و ها ( ه ) را نمیدانید
اگر فرق همزه با یای مکسور را نمیدانید و فکر میکنید حرکت ( ء ) روی حرف ه در کلماتی مثل خانه و کوچه همزه است در اشتباهید
اگر این نکته های ظریف را نمیدانید پس بایستی کمی اصول و قواعد دستور زبان فارسی را درست یاد بگیرید
ما همه عرق ملی داریم و ایران و زبان فارسی را دوست داریم
پاینده باشید

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۲۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰:

غم عشق آمد و غم های دگر پاک ببرد
سوزنی باید کز پای برآرد خاری
این درمان بسیار هوشمندانه ایست برای خلاصی از غم هاو دردهایی که دون شان آدمیست،
شان آدمی تنها یک غم است و آن غم عشق و غم هجران است،
در پزشکی نیز از این تکنیک برای مهار درد استفاده میشود، آن را counter irritation یا فزون تحریکی می نامند، مثلا بیمار درد ناشناخته ای دارد که به درمان های متعدد مقاوم بوده است، با سوزاندن پوست در سطح کوچک دردی پدید می آورند که پیام های مخابره شده از آن به مغز پیام درد پیشین را بلاک یا متوقف می کند!
چقدر ما غصه بخوریم؟ که فلان از ما برتر است، مملکت به تاراج رفت، دلار گران شد، اقتصاد راکد؟؟
یک غمی می آید روزی که همه غم های دیگر از چشم آدم می افتد!
اگر قرار است چیزی ما را بخورد بگذاریم آن چیز شیر باشد نه کفتار!
چون زنم دم کآتش دل تیز شد
شیر هجر آشفته و خونریز شد

 

عبدالله در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:

اینجا خیام داره درد و دل میکنه انگار کسی مزاحمش باشه یا غمی بر او مستولی شده که میگه فکر نکنید فقیرم که مشروب نمیخورم یااز رسوایی میترسم که می نمیخورم بلکه چون تو که منظورش همون مزاهم یا غم هست سر دلشه مشروب بهش حال نمیده وداره گلایه میکنه یعنی دیگه با خوردن می دلخوش نمیشم پس نمیخورم . باید توی این موقعیت گیر کرده باشی تا بتونی معنی شعر را درک کنی

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۲۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:

این اشعار خیام اگر همینطور پیش برود چند سال دیگر نامفهوم خواهد بود،
آدم ها پای بر روی بطری های پلاستیکی و قوطی های کنسرو و آلاینده های سمج دیگر خواهند گذاشت بلکه زیر پای آنها دفن خواهند شد،
نه خاکی خواهد بود نه آبی که مردمک چشم نگار و love story ها را به یادشان آورد!

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

البته نگاران هشیار باشند مبادا گوهر وجود خود را صرف اینکه در رهگذر باد است نثار بی مایگان کنند!

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

دریاب ضعیفان را در وقت توانایی

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

Then come kiss me sweet and twenty
ای نگارین بت بیست ساله خیز و پر کن برایم پیاله

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

Youth’s a stuff will not endure
چون جوانی گلی بی دوام است
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

In delay there lies no plenty
در تامل هزاران زیان است
و فی اتاخیر آفات...

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۴۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

What's to come is still unsure
راز فردا ز چشمت نهان است

 

روفیا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۳:

دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
خوب است بدانیم که فرصت ها از دست می روند و هماره قادر به جبران مافات نخواهیم بود،
این غزل زیبای شکسپیر را با ترجمه پارسی اش می آورم تا ببینید او نیز به نیکی حافظ پی برده بود که:
فی التاخیر آفات...
O Mistress mine where are you roaming?
O stay and hear, your true love's coming,
That can sing both high and low.
Trip no further pretty sweeting.
Journeys end in lovers' meeting,
Every wise man's son doth know.
What is love, 'tis not hereafter,
Present mirth, hath present laughter:
What's to come, is still unsure.
In delay there lies no plenty,
Then come kiss me sweet and twenty:
Youth's a stuff will not endure.
ای بت من ، کجا می خرامی ؟
صبر کن اندکی تا بیایم !
عاشق صادقم ، رخ مگردان !
نغمه ها در مدحت بخوانم
بعد از این راه هجران رها کن .
ای دلارام شیرین و طناز ،
وصل عشاق ختم سفرهاست ؛
عاقلان جمله دانند این راز .
عشق کالای نقد جهان است ،
خنده کن تا دلت شادمان است .
راز فردا زچشمت نهان است .
در تأمل هزاران زیان است .
ای نگارین بت بیست ساله ؛
چون جوانی گلی بی دوام است ،
(خیز و پر کن برایم پیاله )

 

مهدی رستمی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹۷:

این انتخاب چاوشی هنرمندانه بوده به نظر من. واقعا با این شعر نظر منو به عنوان یه مخاطب موسیقی درمورد خوش عوض کرده. بهش تبریک میگم.
در بیت آخر: «می چمی» درست تره به معنی «می خرامی». توی تصحیح فروزانفر و گزیده شفیعی کردکنی هم «می چمی» اومده. خود محسن هم «می چمی» می خونه. لطفا اصلاح بفرمایید.

 

منصور پویان در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۸ - آمدن نایب قاضی میان بازار و خریداری کردن صندوق را از جوحی الی آخره:

در همین رابطه کُره زمین دوران یخبندان عدیده ای را از سر گذرانیده است. پایان عصر یخبندان، آخرین بار، در حدود 13000 سال پیش رقم زده می شود. از آن پس، هزاران سال دوران انتقالی سپری شد تا این که در حدود 10000هزار سال پیش، زندگی آدمیان در خاورمیانه تحول فرهنگی یافت که از آن به عنوان عصر دیرینه سنگی (Old Stone Age) و یا به عبارت دیگر (Palaeolithic) نام برده می شود.

 

منصور پویان در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۸ - آمدن نایب قاضی میان بازار و خریداری کردن صندوق را از جوحی الی آخره:

اکثر قریب به اتفاق مردم در چندین و چند صندوق به اسارت ِذهنیات و در عوالم ِعاطفی و یا در بند تمنیّات و تمایلات گرقتارند. این گرفتاریها چه بر اثر شرطی شدگیها و چه بر اثر ِعادات در طفولیت یا از منظر فرهنگی و اجتماعی در روند تحصیل حاصل آمده باشند یا اینکه امری وراثتی و مادرزاد باشند؛ بهر حال میتوان گفت که حکایت آدمی آنچنان است که گویا در برابر چشم و گوش و قلب وی حجاب یا پرده ای درافتاده است آنچنانکه در ظلمت وتاریکی صندوقهای مَـنیت و فردیت بسر می برد. از منظرروانشناسی این صندوقها همان ذاکره و هویتهای کاذبی هستند که از ناحیهء محیط اجتماعی و تربیتی و یا از طریق ِروابط جمعی و رسانه ای به فرد تحمیل شده ومجموعه ای از مُکتسبات و حساسیت های شرطی شده بمثابه تقدیر رغم خورده است.
این صندوقهای عاریتی مانع تشخیص حقیقت و حضور هوشیارانه آدمی در جهان لامکانی ِعشق می شوند. بدیهیست که لازمه بیداری همانا فهمیدن مشکل و پی بردن به کنه علل درد و غم است. میتوان گفت همه مثنوی ِمولوی در جهت تقویت خرد ِعشق و حل مشکلات درونی انسان و در جهت ِنیل او به رستگاری می باشد تا بتوانیم در عالم وجود اصلیت خود را باز یابیم.
این داستان معلوم می دارد که ما آدمیان همانند آن قاضی در صندوقچه های فکری/ عاطفی/ غریزی درافتاده ایم و اسفبار اینکه خود از این نکبت و نحوست هیچ خبر نداریم:
هم‌چو زنگی کو بود شادان و خوش
او نبیند؛ غیر او بیند رخش
------------------------------

 

سروش در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۱۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱:

هان بر سر سبزه پا به خواری ننهی

 

کامران کسریی در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۴ - حکایت اندر معنی شکر منعم:

زبان آمد از بهر شکر و سپاش
به غیبت نگرداندش حق شناس
بیت اول: سپاس - به نظر صحیح است

 

اهورا در ‫۷ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر:

با سلام و احترام، برای شناخت بهتر فردوسی بهتر است سخنان فیلسوف ارجمند استاد دینانی رو گوش کنید

 

۱
۳۲۳۹
۳۲۴۰
۳۲۴۱
۳۲۴۲
۳۲۴۳
۵۰۵۵
sunny dark_mode