گنجور

 
حافظ

یا رب آن آهوی مشکین به خُتَن باز رسان

وان سهی سروِ خرامان به چمن باز رسان

دل آزردهٔ ما را به نسیمی بنواز

یعنی آن جانِ ز تن رفته به تن باز رسان

ماه و خورشید به منزل چو به امرِ تو رسند

یارِ مه‌روی مرا نیز به من باز رسان

دیده‌ها در طلبِ لعلِ یَمانی خون شد

یا رب آن کوکبِ رخشان به یَمَن باز رسان

برو ای طایرِ میمونِ همایون آثار

پیش عنقا سخنِ زاغ و زَغَن باز رسان

سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات

بشنو ای پیکِ خبرگیر و سخن باز رسان

آن که بودی وطنش دیدهٔ حافظ یا رب

به مرادش ز غریبی به وطن باز رسان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۸۵ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۳۸۵ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۸۵ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
بلند اقبال

یا رب آن عمر ز من رفته به من بازرسان

آن گرانمایه درم را به عدن بازرسان

نه دل اندربر من باشد ونه دلبر من

دلبرم را به بر ودل بر من بازرسان

تا که گل شد زچمن روی چمن گشت چومن

[...]

شهریار

یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان

تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان

ای خدایی که به یعقوب رساندی یوسف

این زمان یوسف من نیز به من بازرسان

رونقی بی گل خندان به چمن بازنماند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه