گنجور

حاشیه‌ها

آرما در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰:

سلام. بیت ششم از جناب معشوق یعنی چی؟ یا اشتباه تایپی‌ست و از جانب معشوق درست‌ه؟

ارمین در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۳۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۲ - مناجات:

بیست وهفت شهریور روز بزرگداشت استاد شهریار و روز پاسداری از زبان ترکی مبارک

رضا در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷:

مـسـلـمـانـان مـرا وقتی دلی بـود
که بـا وی گفتـمی گر مشکلی بـود
این غزل شرح حال ِ صادقانه ایست که شاعر باصداقتِ تمام به زبان شیوا وروان بیان داشته است. بی آنکه مصلحت اندیشی کند، بی آنکه بترسد، بی آنکه محافظه کارانه عمل کند آنچه که دردلش می گذشته،ساده وبی تکلّف به زبان می آوَرد. این غزل موسیقی حُزن آلودی دارد وبه نوعی دلنوشته ایست ازخواجه ی شیراز بی هیچ منظورخاصی جز بیان ِ حالاتِ روحی وعداطفِ درونی.
دل : محلّ ِ علاقه وکانون ِعشق دربدن انسان ،خانه ی معشوق، دل به کعبه ی عشق معروف است. البته دراینجا منظور حافظ از"دل" مجموعه ی دل وعقل وهوش است. زمان زمانِ قبل ازعاشق شدنست.می خواهدفضاسازی کند وبگوید که چه برسرش آمد. هرآدمی دلی دارد، امّا وقتی عاشق شد دل ازدست می دهد و"دلداده" می شود. حافظ دراین بیت ودردوبیتِ بعدی شرح ِ حال ِقبل ازعاشق شدنش را می فرماید وسپس به شرح ازدست دادن ِ دل وعاشق شدن می پردازد.
باوی گفتمی : بااومی‌گفتم
معنی بیت:
ای مسلمانان،ای مردم، زمانی بودکه من دلی داشتم،عقل وشعورمصلحت اندیشی داشتم . اگر مشکلی پیش می آمد با او(دل وعقل مصلحت اندیش) در میان می‌گذاشتم واوچاره اندیشی می کرد وراهکاری پیش ِ پایم می گذاشت. بیت بعد نیزدرادامه ی بیتِ قبل است:
بـه گردابی چو می‌افـتـادم از غــــم
بـه تـدبـیـرش امـیـد سـاحـلـی بـود
گرداب : استعاره ازگرفتاری های روزمرّه است. گرفتاری ها ومشکلات زندگی به جریان ِ گرداب که از برخورد چند جریان در روخانه‌های بزرگ و دریا ها به وجود می‌آید و همه چیز را در خود فرو می‌برد تشبیه شده است.
تـدبـیـر : راهکار وچاره‌ اندیشی
امیدِ ساحل: کنایه ازامیدبه نجات یافتن ازگردابِ گرفتاریهاست.
معنی بیت:
هنگامی که در گِردابِ گرفتاری ها ومشکلات وغم واندوه فرومی رفتم، راهکارها وچاره اندیشی های او (مجموعه ی دل وعقل وهوش وفراست) امیدواری پیدامی کردم واحساس ِ غریقی راداشتم که ناگهان به وسیله ای یاتوسطِّ کسی نجات می یافت.
بازدرتعریف ِ "دل" درادامه ی سخن، بیت بعدی را می فرماید:
دلی هـمـدرد و یاری مصلحت بـیـن
کـه اسـتـظـهـار هـر اهـل دلـی بـود
مصلحت بین : خیرخواه
استظهار : پشت‌گرمی ، پشتیبان
منظورازاهل ِدل ، کسانی هستند که صاحبِ ذوق وهنر و ادب و معرفت اَند.
"درد" در اینجا درد ِعشق نیست و همدرد بودن یعنی صمیمی ودلسوزبودن است.دلی که خیرخواه ومصلحت بین است.
معنی بیت:دلی خیرخواه ومصلحت اندیش داشتم.اوپشتوانه ی قابل اعتمادی بود ودرگرفتاریها ومشکلات به اوپناه می بردم. از"دلی" سخن می گویم که اهالی ادب ومعرفت ومروّت بهترمی دانندکه چگونه دلی بود. دلی که آدم به پشتوانه ی او درجاده ی زندگانی بااعتماد به نفس گام برمی دارد.
وبازدرادامه ی سخن می فرماید:
ز من ضـایـع شـد انـدر کـوی جـانـان
چـه دامن‌گیر ، یـا رب ، مـنـزلی بـود
ضایع شد : از بین رفت ، تلف شد
دامن‌گیر : گیرا و گرفتنده ، جذب کننده
"جانان" معشوق، دلبر است
معنی بیت: دلی که آن همه صفاتِ خوب وفضیلت داشت. دلی که همدم و هم‌صحبت بود، با تدبیر ومصلحت‌ اندیش بود، درکوی معشوق از دست رفت. پروردگارا کوی عشق عجب جاذبه ای دارد وهیچ قدرتی نمی تواند درمقابل ِ جَذَبه ی عشق ایستادگی نماید.
راهیست راهِ عشق هیچش کناره نیست
آنجاجزآنکه جان بسپارند چاره نیست !
هنر بی عیب حِرمان نیست ، لیکن
ز مـن محـروم‌تـر کِـی سـائـلی بـود
حرمان : ناکامی،محرومیّت ، بی‌بهره بودن
سائل : پُرسنده، پرسشگر،فقیر وگدا
"هنر" ازهمان آغازپیدایش،گرچه برای دیگران خالق ِامید وانرژی ونشاط واندیشه بوده، لیکن برای صاحبِ هنر اغلب دردساز وسببِ گرفتاری ومشکلات ومصائب بوده است.! چرا که اغلبِ هنرمندان، دارای روحیّه ی مسئولانه،مبارزه جویانه ومتعهدانه هستند و تفکّراتی روشنفکرانه دارند. میل ِ درونی ِهنرمندان بر حرکت درراستای آگاهی بخش وزدودنِ خرافات ازجامعه است وازهمین روهمواره ازجانبِ قدرتهای سلطه جو،موردِ آزار واذیت ومحرومیّت قرارمی گیرند. نمونه ی بارز ِ این ادّعا خودِ حضرت ِحافظ است. هم اوکه به سببِ داشتن ِ روحیّه ی آگاهسازی وتفکّرروشنفکری،بارهاازجانبِ یکسویه نگران ِ متعصّب ِ سلطه جو،موردِ تهدید وتبعید وحتّی تکفیرگردید!
آثار هنری به ویژه شعر وموسیقی به سادگی می‌توانند بیان کننده زیبایی ِحقیقی یا احساسات وعواطفِ بشری باشند. تغییری که شعر وموسیقی وهنرهایی ازاین دست، بر روح وروانِ انسان می‌گذارند، تغییری عمیق،ماندگار و جهت دار است. هنرمندِ مسئول ومتفکّر وروشنفکر همچون حافظ،در سریعترین حالت بر تعدادِ زیادی از افراد تاثیرگذاری داشته وهنوزکه هنوزاست اثربخشی آن،نه تنها کمرنگ نشده بلکه روزبروزبیشتر وبیشترنیزمی شود.
حافظ بابکارگیری "سائل به معنای پرسشگر" این نکته را به جویندگان ِحقیقت می رساند که من به مَددِ هنر ونبوغ ِ خویش،باهدفِ زدودن ِ خرافات وآگاهی بخشی،بیشترازهرکسی سئوال کردن،هرچیزی را به زیرسئوال کشیدم، نقدکردم،توضیح خواستم ووووو امّا ببینید ازهمه بیشتر (منظورهنرمندان وبه ویژه شاعران) محروم تر وناکام ترهستم(اشاره به تهدید وتبعید وتکفیر ووو )
معنی بیت:
بااینکه خود بهترازهمگان می دانم که هنر(شامل عشقورزی ،سخنوری وسرودن شعر،پرداختن به موسیقی و...) مسئولیّتِ سنگینی بردوش ِهنرمند می گذارد ومحرومیّت وتهدید وتبعید وتکفیرشدن ها دارد، پیآمدهای ِ مشقّت بار زیادی دارد امّا درموردِ من اوضاع بسیار وخیم ترشد وتَبَعاتِ منفی ِ هنر توانسوزتر وسنگین تربود!
برداشتی دیگرازاین بیت بانظرداشتِ هنر به معنای ِ"عشق ورزیدن" وسائل به معنای فقیر وگدا
من نیک می دانم که دردنیای عشق، عاشق باید برحوادثی همچون، دوری ازمعشوق وهجران،شکیبا وصبورباشد وتابِ محرومیّت ازدیدار وطاقتِ ناکامی دروصال راداشته باشد. لیکن بی طرفانه قضاوت کنید وببینید که کدام عاشق ازمن ناکام تر ومحروم تربود؟ هیچ عاشقی به اندازه‌ی من دردسترسی به یارفقیرتر و دست خالی تر نیست.!.
باتوجّه به روحیّه ای که ازحافظ عزیزسراغ داریم، هردومعنی مدِّ نظر آنحضرت بوده است. دلیل ِ این ادّعا بیتِ پیش روست که بنظرمی رسد خواجه ی نازنین، ازپیآمدهای ناگوارهنر درراستای افشاگری ِ شیوه های حُقه بازی ِ زاهدان ریاکار، آنقدرجفا وستم کشیده که قصد دارد جزعشق ورزی درچارچوبِ خلوتسرای خویش، به کاردیگری(سرودن ِ اشعارآتشین وآگاهسازی خلق ) نپردازد تامگراندکی ازشَروشور این تَبعاتِ مشقّت بار بیاساید:
دراینجا اظهار امیدواری می کند که انشااله هنرعشقورزی همانندِ افشاگری پیآمدهای آنچنانی بدنبال نداشته باشد.
عشق می‌ورزم و امید که این فنّ شریف چون هنر های دگر موجب حرمـان نشود
بـرایـن جان پریـشان رحمت آرید
کـه وقـتـی کـاردانی کـاملی بـود
کاردان : کارآزموده ، با تجربه
دربیتهای پیشین گفتیم که منظور حافظ از" مراوقتی دلی بود" مجموعه یِ عقل وهوش وفراست بعلاوه ی خودِ دل است. دراین بیت دوباره به همان مطلب برگشت شده است.
می توان این بیت را خطاب به مراقبین ونگهبانان ِ یاردرنظرگرفت.
معنی بیت:
دل وعقل وهوشم همه راازدست داده وجزجانی پریشان حال نیستم. ازشدّت ِ عشق واشتیاق، بی سروسامان شده وتنها روحی پریشان از من باقی مانده است. برمن رحم ومروّت کنید ومراازلذّت ِ دیداردوست محروم نکنید وازدرگاهِ اومَرانید. روزگاری من صاحبِ دلی دلسوز وهمدمی با درایت بودم ،کاردان و باتدبیر وباتجربه بودم، اکنون که دل ازکف داده ام روانم ازهم گسیخته و جانم پریشان حال گشته است.
درلایه های زیرین ِ معنای این بیت، این نکته نیزبه ذهن متبادرمی گردد که حافظ ازروی لاعلاجی به این دَر(عشق) پناه نیاورده است، بلکه اوپیش ازدل سپردگی وعاشق شدن، شخصی خردمند،صاحبدل ومصلحت اندیش بوده ودرحقیقت،این قدرتِ فوق العاده ی عشق وافسونِ جَذبه ی معشوق بوده که براوغالب وچیره شده است. حافظ هرگز ازاین بظاهرشکست درقبال ِ قدرتِ عشق، سرافکنده و مَحزون نیست ودرواقع او یک برنده ی حقیقیست زیرا دردنیای عشق ِ حقیقی بازنده ای وجودندارد‌. بیتِ بعدی درتاییدِ همین ادّعاست که می فرماید:
مـرا تـا عـشـق تـعـلـیـم سخن کرد
حـدیـثـم نـکـتـه‌ی هـر محفلی بـود
حدیث : 1-قصّه، داستان ،سخن و روایت نکته : کلام نغزولطیف وپُرمعنا
پیش ازعاشقی گرچه که خردمند ومصلحت اندیش وصاحبدل بودم،لیکن به جایگاهِ خاصّی نرسیدم.ازآن روزی که عشق وجودم رافراگرفت، همه چیزدستخوشِ تغییرودگرگونی گردید. عشق چشمه ی طبع مرا به جوش آورد، طرزسخن گفتن و شعر سرودن مرامتحوّل ساخت، تاآنجاکه حدیثِ من (داستان عاشقی من و یاشعر و سخنآنِ من) نُقلِ محافلِ صاحبدلان وعاشقان، و نغز ترین کلام در هر محفل ِ ادبی و مجلسِ اُنس و اُلفت بوده‌است.
شعرحافظ درزمانِ آدم اندرباغ ِ خُلد
دفترنسرین وگل را زینتِ اوراق بود.
مگو دیگر که حافظ نکته دان است
که ما دیدیم و مُحکم جاهلی بـود !
بابرگشت به بیت های پیشین، آنجاکه حافظ به رغم ِ داشتن ِدلی خردمند، مصلحت اندیش وچارجو، درمقابل ِ جَذبه ی عشق تسلیم وبه ظاهر،شکست رامی پذیرد،‌ ازنظرگاهِ مخالفان ومنتقدینِ عشق، حافظ ازضعف وناتوانی شکست خورده ونکته دانی ومهارت ِچاره جوبودنِ دلش کارساز نیافتاده است.! بنابراین حافظ که معمولاً عادت دارد دربیتهای پایانی ِ غزل، ازخویش بیرون آمده وازنگاهِ دیگران خودرا ارزیابی کند وبسنجد، اینبار ازنگاهِ همان مخالفان ومنتقدین خودرا ارزیابی می کندوجالب است که هیچ اِبایی ندارد ازاینکه ازنگاهِ آنان ممکن است متّهم به ضعف وناتوانی وجهالت گردد! باشهامت وشجاعت ورندانه،آنچه را که یقیین دارد مخالفان ِ کج اندیش جراتِ برزبان آوردنِ آن راندارند،دقیقاًهمان رابیان می کندتا کاررایکسره کرده باشد. حافظ مجادله بامدّعیان ِ رادرشان ِ خودنمی بیند. وقتی که حافظ ِ نکته پرداز، ازدیدگاهِ آنها خودراجاهل می شمارد به رَغم اینکه اززبان ِ آنها وبرعلیه ِ خود سخن می گوید، می بینیم که درحقیقت، آنهاهستند که شرمسار ورسوا می شوند نه حافظ! چراکه برکسی پوشیده نیست که حافظ ازهمان ابتدای ظهوردرعرصه ی شعر وغزل، به لحاظ ِ خَلق ِمضامین ِ بِکر،تولید معناهای چندلایه وتودرتو ،نکته پردازی،آفرینش ِ پارادکس، ایهام، نوآوری درچیدمان ِ واژه ها وترکیباتِ بدیع با اسلوبی منحصربفرد گوی سبقت راازغزلسرایان ِ هم روزگار وپیشینیان ربوده وبسیاری ازبزرگان شعر وادب ِپارسی امثالِ خواجوی کرمانی را که حق استادی نیز برگردن ِ حافظ داشته به گوشه ی انزوا رانده است.
آنکه درطرز غزل نکته به حافظ آموخت
یارشیرین سخن نادره گفتار من است.

حسین ۱ در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۱۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:

محمد رضا گرامی
می گوید ، باد صبا با دیدن اندام سرو مانند او خشمگین شد و هرچه سرو در چمنزار بود ریشه کن کرد.
منظور زیبایی قامت یار است که هیچ سروی در مقابل آن یارای خودنمایی ندارد .
پایدار باشی

اریان ویسی در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:

به تظر من این شعر با این سخن ارتیاط داره : آن چیز که از دل براید بر دل نشیند .
معلوم است استاد شهریار این غزل را از دل سروده است که هر کسی میخونتش حس و حال عاشقارو میگیره.

امپرور در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۱۴ - حکایت:

چه ربطی به شبلی داشت این شعر بعدشم منصور حلاج که اصلاً آدم خوبی نبود منصور حلاج کافر بود امام خمینی هم چندین شعر در هجو منصور حلاج دارند

ســراج در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹:

این بیت زیبا از این غزل خواجه شیراز جا افتاده، منبع حافظ به سعی سایه...درود و مهر فراوان
در کوی ِ ما شکسته دلی می خرند و بس ​​
بازار ِ خودفروشی از آن سوی ِ دیگر است ...

محمد رضا در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲:

چو درخت قامتش دید صبا به هم برآمد ز چمن نرست سروی که ز بیخ برنکندش. معنی و مفهوم این بیت زیبا رو میشه بگید

نادر در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲:

بیت پنجم غزل جا افتاده:
تــا سـخـنـش بـشــنـود گـوش خـرد پـنـج گـشـت تا بـه رخـش بـنـگرد دیـده‌ی جـان چـار شـد

کاظم در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵:

این دو بیت :"شکر فروش مصری حال مگس چه داند،
این دست شوق بر سر وان آستین فشانان
شاید که آستینت بر سر زنند سعدی
تا چون مگس نگردی گرد شکر دهانان"
نهایت درد فراق و همچنین نهایت تواضع عاشق را در مقابل معشوق بیان میکند. همان طور که شکر فروش، حال مگسی را که از شدت اشتیاق به خاطر رسیدن به شهد شیرین چون شکر، دست بر سر میزند، درک نمیکند و با سر آستینش او را از شکر دور میکند، معشوق هم اشتیاق عاشق را درک نمیکند و او را از خود دور میاکند. شایسته است و سزاوار است که سعدی، معشوق تو را ار خود دور کند، چرا که در مقابل معشوق، همانند مگس در مقابل شکر هستی! (تواضع)

بهمن صباغ زاده در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۳۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۱:

آب رخ گل به ریخت لالهٔ رخسار تو
درستش بریخت است

شایگان در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۴ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸۶:

با درود و سپاس فراوان از زحمات ارزنده شما در پاسداشت شعر پارسی، به نظرم در بیت سوم به جای ” زتار” ، کلمه ” زنّار ” صحیح است.

۷ در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:

پیوند به وبگاه بیرونی
محسن نامجو چند بیتی از این غزل را خوانده و به راستی خوب خوانده است.

۷ در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۶:۰۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:

وقتی کمند زلفت دیگر کمان ابرو
این می‌کشد به زورم وان می‌کشد به زاری
زمانی کمند زلفت مرا میکشد(میکشاند)،دیگر زمان کمان ابرویت مرا میکشد(به کشتن میدهد)
در اینجا سعدی صنعت جناس را بکار گرفته و آن هم جناس ناقص.جناس ناقص آن باشد که دو واژه(دو رکن جناس) در نوشتن یکسان و در حرکت تفاوت داشته باشند:
مانند میکشد در نیم بیت دوم

اسماعیل اسدی ده میراحمدی در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۳۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:

سلام دوستان
بیایی و تامل صحیح هستن اگه نیک به معنای بیت و منظور حضرت سعدی بنگرید متوجه میشوید
و به نظرم با تندی استاد شجریان رو نقد کردن درست نیست ایشان خسرو اواز ایران هستن و بر کسی خدماتشان ب فرهنگ و ادب این مرز و بوم پوشیده نیست،کما اانکه تو کنسرتشون ب نظر بنده هم میگن تحمل ک ب احتمال زیاد اشتباهزبانی بود یعنی تو کنسرت زنده اومد دیگه نمیشد تصحیحش کنه و یه جایی دیگه تو یکی از کنسرت هاشون این بیت رو هم اشتباه خوندن ولی چون تو اون موقع جا برا تکرارش بود تصحیحش کرد ایشون گفتن،نه مرا طاقت قربت نه تورا خاطر غربت دل نهادم ب صبوری ک جز این چاره ندانم ولی بلافاصله تصحیح کرد ب این صورت، نه مرا طاقت غربت نه تورا خاطر قربت.....پس یادمون باشه استا کارشناس شعر نباشن از یک کارشناس هم کمتر نیست،یادمون باشه خیلی از نسخ این بیت حافظ رو اینجوری مینوشتن ولی استاد با فهم بالاشون تصحیح کرد،بیت حافظ؛کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز.....ولی استاد گفتن ک کشتی نشسته گان صحیحه چون کشتی شکسته شده باد موافق و مخالف براش فرقی نداره بلکه کشتی نشسته باد موافق میتونه از نشستن در گل نجاتش بده
با سپاس از شما و ارزوی طول عمر برای حضرت استاد 

۷ در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

سر نتوانم که برآرم چو چنگ
ور چو دفم پوست بدرد قفا
اگر پیر شوم و خمیده قامت چون چنگ
و پوستم کنده شود چون دف در این راه سخت
دست از تو برنخواهم داشت.

۷ در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

لیکن اگر دور وصالی بود
صلح فراموش کند ماجرا
کند=کناد=خواهد کرد
صلح فراموش ساز ماجرا خواهد بود/فاعل
سر نتوانم که برآرم چو چنگ
ور چو دفم پوست بدرد قفا
چون چنگ خمیده سر نتوانم بلند کرد ولو چون دف پوستم بر اثر ضرب خوردن ها کنده شود.

۷ در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۲:۵۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:

لیکن اگر دور وصالی بود
صلح فراموش کند ماجرا
کند=کناد=خواهد کرد
صلح فراموش ساز ماجرا خواهد بود/فاعل
سر نتوانم که برآرم چو چنگ
ور چو دفم پوست بدرد قفا
چون چنگ خمیده سر نتوانم بلند کرد ولو چون دف پوستم بر اثر ضرب خوردن ها کنده شود.
از جوانی تا پیری و مرگ با همه نامهربانی ها از تو دل نمیکنم
دف:ساز چنبری(دایره ای) با پوست نازک.با انگشت و کف دست نواخته میشود.
چنگ:در لغت به معنی خمیدگی است.ساز سیمی خمیده با چند هزار سال پیشینه که گفته میشود رامتین آن را ساخته است.
قصه دردم همه عالم گرفت
در که نگیرد نفس آشنا
داستان درد عاشقی من جهانگیر شده مگر میشود سخن آشنای عشق و عاشقی باشد و در کسی اثر نکند

منتقد در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۲ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:

سلام
پاسخ به آقای ثاقب که فکر میکنه شعر! خیلی خوبی گفته؛
بزرگوار!
شما نه یکدستی زبان و واژه ها را رعایت کردی و نه اینکه معتقد به وزنی!
با شعر شهریار از این کارا نکنید لطفا

منتقد در ‫۸ سال قبل، دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۳۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش:

سلام
پاسخ به خانم الهه که فکر میکنه شعر! خیلی خوبی گفته؛
بزرگوار!
شما نه یکدستی زبان و واژه ها را رعایت کردی و نه اینکه معتقد به وزنی!
با شعر شهریار از این کارا نکنید لطفا

۱
۳۲۱۲
۳۲۱۳
۳۲۱۴
۳۲۱۵
۳۲۱۶
۵۵۵۲