سیدمحمدعلی حسینی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۱ - پادشاهی ضحاک تازی هزار سال بود:
چه قدر زیبا است این داستان وچه قدر مطابقت دارد با حقیقت عالم .دوستان عزیز تر از جانم اشاره فرمودندبه بعضی از تعابیر در مورد مارها وضحاک وچه خوش اشارت فرمودند به نظر این کمترین نیز این دوافعی همان رشوه وجاسوسی وسخن چینی میباشد که خورنده مغزهااست .از سایت ارجمند وآزاد اندیش وفخیم..پاینده باشید
علی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:
آری عجب نباشد گر در دلم نیایی
محسن سعیدزاده در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۱:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۰:
دونکته را تذکار ضرورت افتاد اول اینکه :حرمت موسیقی،یک امر سیاسی است.تحریم موسیقی نشاط جامعه را هدف گرفته وبرآن است تا...
نکته دوم - اینکه ما همیشه مبالغه میکنیم.ملای رومی و. راانقدر بلند میدانیم که ازدسترس خارج میشوند.در سخن علی علیه السلام افراط وتفریط هردو ،گوشه های جهالت خوانده شده اند
رضا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
میدَمد صبح و کِلّه بست سَحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب
غزلی بسیارزیبا وخیال انگیز که درهربیت آن صحبت ازشراب شده است. شادمانه زیستن،توجّه به زیبائیها ولذّت جُستن ازمظاهرطبیعت وعشقبازی پیام روشن این غزل ناب وامیدبخش است.
کِلّه: خیمه زدن،چادرزدن
سَحاب: ابر
الصّبوح: شراب صبحگاهی
اصحاب: یاران
معنی بیت: ای یاران ودوستان،صبح درحال پدیدارشدن است،اَبربربالای سرمان درحال خیمه زدن است ومارابه بزمی که آراسته دعوت می کند. بیائید تاریکی ها وجهالت ها را به شرابِ صبحگاهی ازدل بزدائید وروزخودرابامستی وشادمانی آغازکنید.
گداچرانزندلافِ سلطنت امروز؟
که سایه سایه ی ابراست وخیمه برلبِ جو
میچکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب
المُدام: ایهام دارد هم به معنای بی وقفه وپیوسته هم به معنای شراب
احباب: مُحبّان، دوستداران، شامل هم عاشقان وهم معشوقان
نگاه کنید چگونه،آرایشگرطبیعت درحال آماده سازی بساطِ شادمانیست. ژاله وشبنم برروی گلبرگ ها ولاله هانشسته ولطافتِ آنها راصدچندان کرده است.ای محبّان وای دوستداران بی قفه وپیوسته شراب بنوشید وازاین زیبائیها لذّت ببرید.
صبح است وژاله می چکدازابربهمنی
برگِ صبوح ساز وبده جام یک منی
میوزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب
ازسوی چمن وباغ ودشت،نسیم دل انگیزبهشتی می وزد هان کجائید غفلت نکنید شرابِ ناب دمادم بنوشید وعاشقی کنید وشادباشید.
ساقیاجام دمادم ده که درسیرطریق
هرکه عاشق وَش نیامد درنفاق افتاده بود
تختِ زُمرُد زده است گل به چمن
راحِ چون لعلِ آتشین دریاب
زُمرّد: ازسنگهای زینتی سبزرنگ وگرانبها. دراین بیت به ضرورت وزن،بایدحرف "م" باسکون وحرف"ر"بدون تشدید خوانده شود.
راح: نام دیگر شراب
لعل: سنگ گرانبها ی سرخ رنگ
گل به زیبایی دراینجا همانندِ سلطان ِ باغ ودشت ودَمن، برتختِ سبزرنگ چمن تکیه زده است.
معنی بیت: ببین چگونه گل برتختِ زمرّدین ِ سلطانی باغرور وعشوه تکیه زده است، پس تونیزدست بکارشو وشرابِ لعلگون وسرخرنگ را دریاب وبه عیش ونوش بپرداز.
افسرسلطان گل پیداشدازطَرفِ چمن
مقدمش یارب مبارکبادبرسرو وسَمن
در میخانه بستهاند دگر
اِفتتح یا مُفتّح الاَبواب
افتتح: بگشای
مُفتّح الابواب: گشاینده ی درها
درچنین شرایطی خدایا میخانه هارابسته اند توکه گشاینده ی درهای بسته هستی کرمی کن تا دوباره درمیکده ها گشوده گردد.چراکه بابسته شدن درمیخانه ها،امکان ِ گشوده شدن درِخانه های تزویر ودروغ متصوّراست.
درمیخانه ببستندخدایامَپسند
که درخانه ی تزویر وریابگشایند
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینههای کباب
دندانت: دراینجا باید حرفِ "ن" دوّم دندان نیز به سکون تلفّظ گرددتابه وزن شعرلطمه نخورد.
لب ودندان توآنقدربانمک هستند که برجان وسینه های سوخته ی عاشقان حق نمک دارند،حقوقی برگردنِ عاشقان دارند، صاحب اختیارند وهرکاری بخواهندمی توانند انجام دهند.عاشقان نمک پرورده ی توهستند. سینه های کباب شده ی عاشقان با لب ودندان تورابطه ی معنایی وصورتی دارند. سینه ی عاشق وقتی ارزشمنداست که کباب شود،کباب نیزوقتی دلپذیراست که نمک داشته باشد! پس دراینجانیز حافظ پارادُکس زیبایی رقم زده است. سینه وجان عاشقان ازحسرتِ لب ودندان ِ بانمک توکباب شده اند ومتقابلاًسینه ها وجانِ عاشقان که سوخته وکباب شده اند بدون نمکِ لب ودندان توبه دردی نمی خورند.
ای دل ریش مرا بالبِ توحقِّ نمک
حق نگه دارکه من می روم الّلهُ مَعک
این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب
درچنین موسمی که طبیعت نیز باکِلّه بستن سحاب وبه تخت نشستنِ گل وچکیدن ژاله ووزیدن نسیم بهشتی، صاحبدلان رابه عیش وشادمانی دعوت می کند، بسته شدن درمیکده ها جای شگفتی دارد.! چرا وبه چه منظوری اینچنین به شتاب درمیکده هارا می ببندند؟ لابُد اینان شادی مردم رابرنمی تابند!
گفتم هوای میکده غم می بردزدل
گفتاخوش آن کسان که دلی شادمان کنند
بر رخ ساقی پَری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب
"به روی کسی شراب خوردن" یعنی به عشق کسی یابه سلامتی وخوشی ِ کسی،یابه یادکسی شراب خوردن
اگرمی خواهی شادمان زندگی کنی وازنعمت های خداوندبهره ببری،تونیزهمانندِ حافظ به عشق ویادِ روی ِ ساقی گلچهره وپری اندام شرابِ خالص وگوارا بنوش
نغزگفت آن بتِ ترسابچه ی باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد.
راستین معتبرزاده در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۲ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۰:
در بیت هفتم
مصراع دوم
زود باز آی که مُردم ز غم تنهایی _ درست است
نگاه کنید به دیوان هلالی جغتایی
به کوشش سعید نفیسی
انتشارات کتابخانه ی سنایی
چاپ دوم
صفحه ی 200
غزل 1_2_3_4
Rastinmotabarzade@gmail.com
رضا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:
میرمن خوش میروی کاندر سر و پا میرمت
خوش خرامان شو که پیش قد رعنا میرمت
میر:امیر وفرمان روا، استعاره ازمعشوق است.
خرامان: باناز واِفاده راه رفتن
خطاب به معشوق می فرماید: سرور وفرمانروای من خیلی خوش ودلستاننده راه می روی قربان ِ آن سر وآ ن پای زیبایت شوم
راه برونرم نرمک بانازواِفاده، که من پیش آن قامتِ دلربا بمیرم
گفته بودی کی بمیری پیش من تعجیل چیست
خوش تقاضا میکنی پیش تقاضا میرمت
پرسیده بودی که من کی وچه وقت می خواهم درنزدِ تو فدا توشوم، قربانت گردم چراعجله می کنی خیلی دلکش وزیباتقاضامی کنی من هم همزمان بااین تقاضا برایت می میرم
عاشق و مَخمور و مَهجورم بُت ساقی کجاست
گو که بخرامد که پیش سروبالا میرمت
مخمور: خمارآلوده
مهجور: هجران کشیده، جداافتاده
بخرامد: خرامان راه برود،باناز واِفاده راه برود.
"ساقی" مثل دراینجانیزمثل بسیاری ازغزلیّاتِ حافظ در جایگاهِ معشوق نشسته است.
من عاشقی هجران کشیده وخمارآلودهستم نیازشدید به دیداربامعشوق وجامی شراب دارم، به ساقیِ زیباروی دلربابگوئید کمی بانازوعشوه درمقابل چشمانِ من راه برود تا پیش قدوبالای دلکش اوبمیرم.
آن که عمری شد که تا بیمارم از سودای او
گو نگاهی کن که پیش چشم شهلا میرمت
به آن کسی که ازعشق به اویک عمریست بیمارهستم بگوئید فقط یک باربه سمتِ من نگاه کند تامن درمقابلِ چشمان ِ جذّاب ومستش بمیرم وازاین بیماری خلاص گردم.
گفتهای لعل لبم هم درد بخشد هم دوا
گاه پیش درد و گه پیش مداوا میرمت
شنیدم که گفته ای لب های سرخ ولعلگون من هم دردمی بخشد هم دارو، من هم به دردِ تونیازدارم هم به درمانت،گاه بادرد توبمیرم گاه بادرمان تو
خوش خرامان میروی چشم بد از روی تو دور
دارم اندر سر خیال آن که در پا میرمت
خیلی زیبا وبا نازوعشوه راه می روی امیدوارم ازگزندِ بدنظر وبدچشم محفوظ باشی
باچنین جلوه گری که می کنی دلم می خواهد کدرزیرقدم ها وپیش پاهایت بمیرم
گر چه جای حافظ اندر خلوتِ وصل تو نیست
ای همه جای تو خوش پیش همه جا میرمت
اگرچه حافظ استحقاق وشایستگیِ ورود به سراپرده وخلوتگاهِ توراندارد، امّا نه تنها خلوتگاهِ توبلکه همه جای تو،همه ی بارگاهِ توشامل (اندرونی وبیرونی) هجران ووصل تو،همه ی اندامهای زیبای تو وخلاصه آنچه که به تومربوط می شود خوش وزیباست برای همه ی آنهابمیرم.
ابوطالب رحیمی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
حافظ بیت اول این غزل رو بسیار استادانه سروده و آرایه های ادبی زیادی رو در اون گنجونده:
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است
بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
بیا و بیار: جناس افزایشی
باده و باد: جناس افزایشی
قصر اَمل: اضافهی تشبیهی
سخت و سست: تضاد
واجآرایی در حروف "س" و "ب"
ایهام در کلمه ی "باد"
عبارت "بر باد است" در مصراع دوم رو به دو صورت می تونیم معنی کنیم. نخست این که بنیاد عمر ما و مدت اون بسیار کوتاه و زودگذره و خیلی زود بر باد می ره و نابود می شه. حافظ می گه پس بیایید زمان حال رو با نوشیدن باده غنیمت بشمریم و اینقدر خودمون رو در آمال و اندیشههای آینده و حرص و طمعی که برای رسیدن به این قصر بسیار سست آرزوهای دور و دراز داریم اذیت نکنیم. پس عبارت "بر باد است" در معنای نخست به معنی زود گذشتن و نابود شدن عمر هست. اما معنای دورتر کلمهی "باد" در عبارت "بر باد است" رو می تونیم به معنای نفس و دَم ترجمه کنیم. حافظ می گه همون طوری که انسان برای زنده موندن احتیاج به نفس کشیدن داره و بنیاد زندگی و عمر ما بر مبنای همین باد (= نفس کشیدن) هست و کسی که نفس نکشه می میره، باده نیز برای ما حکم همون نفس کشیدن رو داره. همونطوری که بدون نفس کشیدن نمی تونیم زنده بمونیم، با وجود این همه مشکلات و سختیها بدون شراب و باده نیز نمی تونیم زندگی کنیم.
بهنام در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸:
1: (کسی را) دَم دادن= فریفتن. فکر کنم موضوع، تنفس مصنوعی نیست! گرچه حافظ تناسب "دمار" و " دم برآوردن" و "بر آوردم" رو دقیقا در ذهن داشته.
2: آقای امید= محدث: داروخونه نفت داره یا نه زیاد مهم نیست مثه اینکه.شما نتیجه ی خودت رو میگیری. همینجوری و بدون هیچ ارتباطی به کامنت شما،از شیخ اجل دو بیتِ آموزنده یادم افتاد:
دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
تو خود چه آدمیی کز عشق بیخبری
اشتر به شعر عرب در حالتست و طرب
گر ذوق نیست تو را کژطبع جانوری
فرخ مردان در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:
نتیجه گیری کردند عده ای از دوستان که حافظ شیطان پرست بوده! عجیب ترین استنباط از این غزل همینه.
اولا قسمت اول غزل لاف و گزاف شاعرانه ست و معنی لاهوتیه واقعی نداره ، اگرچه از داستانهای مذهبی استفاده کرده حافظ.منظورش هم در قسمت اول، نشون دادن سربلندی و آزادگیِ روحیِ یک آدمه تا قبل اینکه مصیبتِ عشقِ یار بسرش نازل بشه.
در قسمت دوم اظهار عشق به معشوق میکنه و میگه ببین اون روح بزرگ چجور اسیر و خار شده در مقابل این عشق تو. این تضاد قسمت اول و دوم ،عظمتِ ضربه عشق رو نشون میده.
دوما، آخه شیطان میاد بگه من بدبخت و اسیر شدم و غلام حلقه بگوش میخونه هستم؟. ای خدا، آخه چکار میشه کرد از دست این جیگر(گوشه مردم)؟!
shk clickmank در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸:
محض مزید اطلاع دوستانم
در استان فارس به قورباغه « بَک» هم می گویند.
فضه در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۰۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:
ای ریش خند رخنه جو یعنی منم سالار ده ...یعنی انسان به جای اینکهبه دنبال رخنه یعنی گریزگاه باشد بیاید وقبول کند خداوند سالار این ده است
شمس تبریزی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
جانسوزِ حتی برای منی که علاقه ای به شعر ندارم همیشه این شعر را زمزمه میکنم
الف رسته در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۱:۲۳ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۸:
بِنٓگوئی = نه بگوئی = نگوئی
در دوران قدیم جای پیشوند " ن" نفی را به این شکل هم می آورده اند
رحیمی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۱۰:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸۰:
هلاک لحظه به لحظه ی لحظات تقدیر تو ام که به پیشانی دشت کرب و بلا حک شد.
آنجا که "منادی تقدیرات الهی" به اکراه و بالاجبار ندا در داد:
هر که ز عقبی وز سر سودا / سر رسد این جا سر ببریدش
در آنجا، برترین خلقت به همراه سه تن دیگر به نمایندگی از "فرزندانمان" و "زنانمان" و "خویشان نزدیک ما" (همانهایی که به نمایندگی از خلقت در روز مباهله نیز حاضر بودند)، نشسته بر تخت تسلیم امر الهی، نظاره گر تقدیر تو بودند.
حسرتی عظیم و جاودانه برای ما خواهد بود که به آنجا نرسیدیم.
وه که چه روزی بود روز تو که هرکه به جمع تو پیوست خاص شد که منادی ندا در داده بود:
عام بیاید خاص کنیدش / خام بیاید هم بپزیدش
پسند در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۱ - در دلتنگی و شکایت از روزگار و خوشدلی از گوشهگیری و قناعت:
هر شبانگه پر و هر صبح تهی است
خواجه چنین باشد این خوان چه کنم
وزن مصرع دوم اشکال دارد..شاید بوده: خواجه این باشد این خوان چه کنم یا خوانچه این باشد این خوان چه کنم.
والله اعلم بالصواب
میرزا سعیدا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۵۲ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۵:
دو بیت آخر تضمینی از قصیده معروفی از عمعق بخارایی است
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۶۳۵:
شهادت امام پنجم برگنجو ریان تسلیت
بنده این رباعی را با دوستان به اشتراک گذاشتم وجمع این رباعی از 8073
سید مهسا موسوی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:
سلام. دیوان حافظی که من در دست دارم به اهتمام جهانگیر منصوری هستش و در مصراع دوم بیت دهم دارم: دلبر که کف او موم است سنگ خارا. ولی جاهای دیگه ای که دیدم اینجور نبود . میخواستم ببینم حذف "در" طی اشتباه چاپی بوده یا جای دیگه ای هم به همین شکل بیان شده؟؟ آخه دارم حفظ میکنم .دقیقشو میخوام.
رضا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷:
بَریدِ باد صبا دوشم آگهی آورد
که روزمحنت وغم روبه کوتهی آورد
بَرید:نامه رسان، پیک،پیام رسان
دیشب پیکِ بادِ صبا به من خبر آورد که روزگار غم و رنج رو پایان است.
بنظرمی رسد اوضاع سیاسی اجتماعی جامعه که چندان وفق مراد نبوده، کم کم درحال بهبودی وسروسامان گرفتن است. باتوجّه به بیتِ پایانیِ غزل احتمال دارد این غزل دراستقبال ازبه قدرت رسیدن ِ شاه منصور سروده شده باشد. شاه منصور وشاه شجاع هردو باحافظ روابطِ دوستیِ صمیمانه ای داشتند.
شاعرآرزو وامید فراوان دارد که روزهای غم واندوه بسرعت سپری شده ودورانِ شادمانی وعیش ونشاط فرارسد.
بوی بهبودزاوضاع جهان می شنوم
شادی آورد گل وبادصبا شادآمد
به مطربانِ صبوحی دهیم جامه ی چاک
بدین نوید که بادسحرگهی آورد
مطربان ِصبوحی: نوازندگانی که سحرگاهان، برای کسانی که شرابِ صبحگاهی می نوشیدند موسیقی می نواختند.
جامه ی چاک: درقدیم رسم براین بوده که اگربرای کسی اتّفاق خوبی رخ می داد بی درنگ اقدام به پاره کردن ِ خرقه وتن پوش ِ خودکرده وقطعه های پاره شده را به این نیّت که برای آنان نیزاتّفاق خوب رُخ دهد به عنوان تبرّک درمیان مردم پخش می کردند. مردم براین باوربودند که باجمع آوری آنها ودوختن لباس ازتکّه های جمع آوری شده، دعاهای آنان نیز زودتر درمسیراجابت شدن قرارمی گیرد.
هنوزهم این رسم دربسیاری ازنقاط وجود دارد، کسانی که بنوعی ازبیماری وگرفتاری به نوعی شفاپیدامی کنند،مردم لباس های اوراتکه تکه کرده وبه عنوان تبرّک باخودمی برند تاخواسته های آنان نیزبرآورده گردد.
معنی بیت: به خاطر این مژده ای که باد سحرگاهی ،درموردِ بهبودی اوضاع اجتماع آورده خرقه ی خودرا پاره پاره کرده و به نوازندگان صبوحی که برای خوردن شراب صبحگاهی، موسیقی می نوازند می بخشیم.
بیابیاکه توحوربهشت را رضوان
دراین جهان زبرای دل رهی آورد.
حور: زن سیاه چشم بهشتی
رضوان : فرشته ای که نگاهبان بهشت است.
رهی: راه نشین وفقیر
بیابیا که تورا ای زن سیاه چشم زیباروی،نگاهبان بهشت ، برای خشنودی دل حافظ(راه نشین وفقیر) آورده است.
فرداشرابِ کوثروحورازبرای ماست
امروزنیزساقی مَه رو ی وجام می
همی رویم به شیراز باعنایت بخت
زهی رفیق که بختم به همرهی آورد.
با عنایت وتوجّهی که بخت به ما کرده به سوی شیراز می رویم . مرحبا چه نیکواتّفاقی رخ داده! بختِ سازگار چه رفیق وهمدمی برای همراهی ِمن آورده است.
جمال بخت زروی ظَفرنقاب انداخت
کمال عدل به فریاد دادخواه رسید
به جَبرِخاطرماکوش کاین کلاهِ نمد
بساشکست که با افسرشهی آورد
جبر: شکسته بندی وبهبودی بخشیدن
سعی کن خاطر ودل ِ شکسته ی مارا بهبودی ببخشی که این کلاهِ درویشی ما، چه ضربه هایی که بر تاج شاهنشاهی فرو نیاورده است.
احتمالاً تاج وتختِ پادشاهی ستمگرفروریخته که حافظ اینچنین ازاوضاع سیاسی اجتماعی راضیست. او فروپاشی ِ تاج وتختِ شاهنشاهی را ازهمّت بلندِ درویشان می بیندکه نسبت به دنیا وتعلّقاتِ آن هیچ التفاتی ندارند.
خسروان قبله ی حاجات جهانندولی
سبب اَش بندگی حضرتِ درویشانست
چه ناله ها که رسید ازدلم به خرگهِ ماه
چویادعارض آن ماه خرگهی آورد
خرگه: سراپرده ی بزرگ شاهی، خیمه
(وقتی که سحرگاهان دوشم آگهی آورد) و یادِ روی زیبای آن ماهِ پرده نشین رادرخاطرمن زنده کرد،چه ناله ها که از دل من به آسمان بلندشد تاسراپرده ی ماه رفت.
ممکن است که منظوراز"ماهِ پرده نشین" شاه منصوربوده باشد.
هرناله وفریادکه کردم نشنیدی
پیداست نگارا که بلنداست جنابت
رساندرایتِ منصوربرفلک حافظ
که التجا به جنابِ شهنشهی آورد
رایت: پرچم وعَلَم
منصور: ایهام دارد 1- پیروزی 2- شاه منصور
"که" درمصرع دوم به معنی هرزمان که
التجا: پناه آوردن وروی کردن
هرگاه که حافظ روی به درگاه شاهنشاهی آورد (ودرمسایل مهم کشوری به دولتمندان مشاوره داد) پرچم پیروزی او(شاه منصور)را ازسربلندی وسرافرازی به آسمان رساند.
ازمُرادشاه منصورای فلک سربرمَتاب
تیزی شمشیربنگرقوّتِ بازوببین
پسند در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سهشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۲۳:۰۲ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳: