رضا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۰:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳:
خلوت گُزیده را به تماشا چه حاجت است؟
چون کوی دوست هست به صحراچه حاجت است؟
حافظ استاد جمع بستنِ ضدین وبه وحدت رسانیدنِ نقیضین است. جمع بستنِ ضدین شاید درنگاهِ سطحی غیرممکن وسُفسطه به نظردرآید. امّا چون نیک بنگریم می بینیم که اساس پیدایش هستی ازوحدتِ ضدین است. ازدرآمیزش نقیضین است که تکامل وجهش به سوی "شدن" صورت می پذیرد. مرگ وزندگی شب وروز،سپیدی وسیاهی، جهل ونادانی، خیروشر،ناز ونیاز، عاشق ومعشوق وووووخلاصه به هر سو که نگاه می کنیم همه چیز دربردارنده یِ ضد خودش هست. ماازروزی که متولّدمی شویم،مرگ نیزهم زمان با تولّدمی یابد وتاآخرین لحظه ماراهمراهی می کند.! حافظ خودش نمونه ی بارز این ادّعاست، اومصداق کامل اجتماع ضدین است. غزلی ازاو می خوانیم که دربیان عشق حقیقی ومعشوق اَزلی با مضامین وعباراتِ جدّی، عرفانی وآسمانی بسته شده ،حظّی روحانی می بریم وفیضی عرفانی. روز بعد به غزلی دیگرازاو برمی خوریم ، باکمال تعجّب می بینیم که مضامین وعبارات،زمینی ومَجازی بوده وازروی طنزوشوخی سروده شده است! متعجّب می شویم وسردرگم می مانیم که آیا این غزل واقعن، از آن ِ همان عاشق معشوق اَزلیست؟! غزلی بیانگر جبرگرایی ونفیِ اختیار واراده اس، غزلی دیگردر راستای آزادگی واختیار واراده! تاآنجا که شاعرعزم شکافتنِ سقفِ فلک می کند وقصدِ پی ریزی عالمی دیگر وخَلق آدمی نو می کند واگرمرادش برآورده نشود می خواهدچرخ رابرهم زند!
سخنان واشعارهرکسی بیانگرشخصیّت واندازه ی عظمتِ روح اوست. کسی که چند بُعدیست وقدرتِ ممزوج نمودن ِ ضدین را درخود دارد، روشن است که اوبه زمانهای متفاوت وجهان های متنوّعی تعلّق دارد. حافظِ چندبُعدی، ازاین معدود انسانهائیست که اندیشه های فرا قومی،فرامذهبی وجهان شمول داشته وبه همه ی زمانها وجهان هامتعلّق است. اودرهربیت ودرهرمصرع ودرهرترکیبِ دوواژه ای وحتّا ازیک واژه ی واحد، قدرتِ وحدت بخشیدن به ضدین رادارد. اوضدین را ازآن رو ممزوج می کندکه چیزی نو،بدیع وبِکر بیافریند. به همین سبب بی باک وشجاع است وازهیچ چیزنمی ترسد! اوبا جمع نقیضین، نقّاشی می کشد،شعرمی سراید،اندرزها می دهد،دست به کشفیّات می زند واندیشه هارا به پویایی وبالندگی تشویق می کند.
دراین غزل نیز همین اتّفاق افتاده است.او به ظاهر درتنگدستی بسر می برد وازنگاهِ سطحی نگرها،درحالِ درخواستِ وظیفه ی ماهیانه(حقوق ماهیانه) است وازپادشاه بافرومایگی تقاضای مساعدت وعنایت دارد تاروزگاربگذراند! لیکن چون نیک واندیشمندانه بنگریم خلافِ این برداشت حاصل می شود! برای اثبات این ادّعا ،نیازی به تفسیروتشریح ِ اشعار نیست ازردیف وقافیه ی غزل که با "چه حاجت است؟" سروده شده وازتکرار مکرّرآنها، پیداست که صاحبِ سخن دارای چه روحی عظیم وصاحبِ چه طبعی کریم است که حتّا درحضرتِ کریم نیزعرض ِ حاجت نمی کند.!
روح وروانت قرین ِرحمت وعنایت حق باد ای حافظ که طریق درستِ بندگی کردن وعبادت ومناعت طبع را به جویندگان حقیقت نشان داده ای.
خلوت گُزیده: کسی که دربه روی غیربسته،تنها درکُنجی نشسته، وبایاد دوست آلام درونی راتسکین می بخشد.
تماشا: سیروسیاحت
معنی بیت: کسی که دربه روی غیربسته وتنها درکُنجی نشسته به سیروسیاحت وسفر نیازی ندارد . کوی وبَرزن معشوق وحوالی ِ بارگاهِ دوست،برای هر عاشقی، بهترین تفرّجگاهِ است. وقتی به کوی دوست دسترسی باشد عاشق نیازی به صحرا وباغ وبستان رفتن ندارد.
حافظ عاشقیست صادق که، لذّتِ نعمتِ گدایی درکویِ دوست را بالذّتِ هشت بهشت عوض نمی کند!
گدای کوی توازهشت خُلدمستغنیست
اسیرعشق تو ازهردو عالم آزاداست
جانا به حاجتی که تو را هست با خدا
آخردَمی بپرس که ماراچه حاجت است؟
حافظ این استادکار ماهر ِ جمع بستن ِ اضداد، پس ازآنکه درمَطلع ِ غزل از مخاطبین ِخودبا یک بیتِ عارفانه، پذیرایی کرده وبرفراز آسمانها به پرواز درمی آورد، اینک دربیتِ دوّم دوباره به زمینمان می نشاند تا ببینیم سخنان اوبا پادشاه به کجا می انجامد؟
به عقیده ی شارحان، مخاطبِ این غزل شاه شجاع است که دراثرسعایت،تهمت وبدگوییِ مدوام ِ کینه توزان، نسبت به حافظ،انیس ومونس ِصمیمی ویارقدیمی خویش بی اعتنا شده وحقوق ومواجب اوراقطع کرده است. حافظ درمقام گِله وشکایت، وبه این امید این غزل راسروده تاشاید توانسته باشد،نظر اورابرگردانیده ورابطه ی سردشده ی فیمابین را گرمتر ودوباره به سطح قبلی برساند.
باتوجّه به گذشت ِ قرنها ازماجرای این دو، ونبودِاسنادمعتبرتاریخی، کنکاش پیرامون چندوچون ماجرا،حاصل چندان قابل اعتمادی درپی نخواهد داشت ونتیجه ی بدست آمده چیزی فراتر ازحدس وگمان نخواهدبود .
درحال حاضرآنچه که اهمیّت دارد کشفِ نکاتِ کلیدیِ نگرش وجهان بینی ِ منحصربفردِ این شاعرنادره گفتار واندیشیدن پیرامون آنهاونفوذ دراندیشه ها ی ناب او، توجّه به مضامین شاعرانه ومهندسی چیدمانِ واژه ها ، رمزگشایی ازایهامات وابهاماتِ رندانه ودریافتِ معانی ِعبارات وترکیباتِ حافظانه، پندآموزی ودرنهایت محظوظ شدن ازشیوه ی بیان وپرورش کلام ِ رندِفرهیخته ی بی بدیلِ شیرازیست.
جانا: ای عزیز، ای جان
"به حاجتی که تورا باخداست" بسیار رندانه،اندیشمندانه ودرعین حال عبرت آموزانه طرح شده است. حافظ گرچه به ظاهر می خواهد ازپادشاه طلبِ مساعدت وعنایت کند امّا می بینیم که درهمین ابتدای سخن چگونه، بابیانی رمزآلود، اورا آگاه می سازد که توخود نیازمندی محتاج به درگاهِ خداوندهستی! (مبادا توّهم ِ قدرت وسلطنت تورابفریبد وچنین گمان کنی که تو دراوج قدرتی وحاجتی نداری!) لیکن چون مخاطب پادشاه است ونازک طبع، حافظ این نکته ی بسیار لطیف ورندانه وباحفظ ِ جانبِ حُرمت مطرح می کند.
معنی بیت: ای عزیز، ای جان تورابه حُرمتِ حاجتی که داری وهرروز وشب آن را ازدرگاهِ خداوند به رازونیازمی طلبی، آخرحرفِ دل مارا بشنو وببین که حاجت وخواسته ی ماچیست!
حافظ قبل ازبیان حاجت، ابتدا حاجت ِ خودِپادشاه را به یاد اوانداخته وسپس ازاو می خواهد که ازحافظ سئوالی بکند! جالب است که حاجت حافظ پول ومقام و....نیست. اوازپادشاه ویارقدیمی خویش درخواست می کند که به سخنان اوگوش دهد!
توکه ساعتها گوش به سخنان ِ سخن چینان وکینه ورزان سپردی وبه ناحق، سرانجام ازمن رویگردان شدی، پس عنایتی کن وساعتی نیزبه حرف های من گوش کن تا حقیقت برتو آشکارگردد،حرفهای زیادی برای گفتن دارم، ازاینکه تودرسایه بامُدّعیان به مهربانی نشسته ونسبت به من اتهاماتِ ناروا رواداشتید دردرونم غوغایست.
ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان درسایه ی عنایت
ای پادشاه حُسن خدا را بسوختیم
آخرسؤال کن که گداراچه حاجت است
معنی بیت:
ای پادشاهی که صاحبِ همه ی محاسن وخوبی ها وفضیلت ها هستی،( هرآنچه که بدخواهان گفتند یکطرفه شنیدی وبه من فرصتِ دفاع ازحق خودندادی) آخر بسوختیم ازاین بی عدالتی،پرسشی ازما بکن که چرا چنین وچراچنان شد وخواست وحاجتِ ماچیست؟
چنانچه ملاحظه می شود دراین بیت نیز هیچ حاجتی ازپول ومقام و... مطرح نمی شود. دوباره حافظ ازپادشاه می خواهد به حرفهای اونیز گوش دهد! (چرا محکمه ای برگزارنمی کنی تا حقیقت برتو روشن گردد؟)
می بینیم که حافظ بازبان منطق واستدلال، امّابسیارمحترمانه،طوری که به طبع نازک شاه نیز برنخورد، به مخاطبین عام ِغزل وخودِپادشاه، می رساند که تصمیمی که درموردِ من گرفته ای به ناحق است! توازماسئوال نکرده وپاسخ مارا نشنیده، حکم صادرنموده ای! این ازعدالت به دور است ای پادشاهِ حُسن وفضیلت!!!
ازفحوا ولَحن کلام ِ رندشیراز، کاملاً پیداست که اورا غیابی وبی محاکمه محکوم کرده اند. اگرچنین نبود خواجه هرگز نمی توانست با این جسارت و شهامت به مَحضرپادشاهِ غضبناک، دوبار پیاپی بالَحن ِ تندِ آخربپرس....که ما چه دردی بردل داریم؟ سئوال کن ببین ماراچه شده که.... فریادبکشد!
بنابراین وبانظرداشتِ چندغزل شِکوه آمیز واینچنین گله مندانه ی حافظ ازشاه شجاع، تااندکی می توان گمانه زنی کرد وحدس زد که چرا شاه شجاع ازحافظ رویگردان شده وبه گِله وشکایاتِ اونیز بی توجّهی می کند؟!
چنین بنظرمی رسد که شاه شجاع شدیداً تحتِ فشار ِدلواپسان وتُندرویان ِ متعصّبِ صاحب نفوذِ عصرخویش است که درمناصبِ دولتی وبه ویژه حوزه های دینی جایگاههای محکم ومهمّی دارند! بی شک اواحساس کرده وبه اواخطارهای لازم داده شده که اگرازحافظ واندیشه های روشنگرانه اش(البته ازنگاهِ آنها ازحافظ وفتنه گری هایش) دوری نکند،قدرت وجایگاهِ اونیز درمعرض خطرقرار خواهد گرفت وچه بسا که شاه شجاع بهترازهمه می داند که درصورتِ تداوم ِ ودوستی ورفاقت باحافظِ اصلاح طلب! ممکن است دردوره ی بعدی، صلاحیّتِ وی موردِ تائیدِ آقایان قرارنگیرد.! از همین روست که شاه شجاع به شیرینیِ کاذبِ قدرت دلخوش کرده ودست ازحمایتِ حافظِ شورشی وفتنه گرکشیده است!.
ناگفته نماند که حافظ در اوایل به قدرت رسیدنِ شاه شجاع، حملاتِ سنگینی به جبهه ی متعصّبین ومتشرّعین وصوفیان ریاکار نمود وغزلیّاتِ بسیارتند ، و زهرآگین وتوهین آمیزی سرود ومنتشر کرد. به یقین همین بی ملاحظه گیها وبی پرده وبی مهاباسخن گفتن ونیش زدن و تاختن به جبهه ی ریاکاران بوده که سبب ِتحریک شدن وشورانیدن مدّعیان برعلیه حافظ ونهایتاً رویگردانی شاه شجاع را رقم زده است.
برای نمونه درغزل معروفِ:
سحرزهاتفِ غیبم رسید مژده بگوش
که دورشاه شجاع است می دلیربنوش
حافظ به صراحت وبدون هیچ ترسی ازواکنش ِ تُندرویان ودلواپسان، فریادمی زند که دوران ِ سیاه خفقان واستبداد که ماخاموش مانده بودیم ونمی توانستیم حرفِ دل خودرا بزنیم سپری شد:
شد آنکه اهل نظربرکناره می رفتند
هزارگونه سخن دردهان ولب خاموس
به صوتِ چنگ بگوئیم آن حکایت ها
که ازنُهفتن ِ آن دیگِ سینه می زد جوش
شرابِ خانگیِ ِ ترس ِ مُحتسب خورده
به روی یاربنوشیم وبانگِ نوشانوش
ودرادامه ی همین غزلست که با بی پروایی، حتّا امام ِ ریاکار شهر را نیزکه قطعاً نفوذی دردستگاههای دولتی وقضایی داشته،مشمولِ طعن وطنز وتمسخر ویرانگرخویش نموده ومی فرماید:
زکوی میکده دوشش به دوش می بردند!
امام شهرکه سجّاده می کشید به دوش !
اربابِ حاجتیم و زبانِ سؤال نیست
درحضرتِ کریم تمنّاچه حاجت است؟
ارباب حاجتیم : صاحب حاجت ونیازهستیم، محتاج هستیم
زبان سؤال نیست: جراتِ پرسیدن نیست، یعنی ای شاه شجاع توآن شاه شجاع چندسال پیش نیستی، تودراوایل قدرت ازآزادی بیان واندیشه دَم می زدی، ازتامین رفاه وآسایش مردم دَم می زدی وووووو رفته رفته همه ی شعارهایت رابه فراموشی سپردی وازجناح ِریاکاران تاثیرگرفته ومستبد شده ای بطوریکه مارا یارای سئوال کردن هم نیست!
حافظ چون می داند مخاطبِ او (شاه شجاع) ازدستِ عصیانگریهای اوبه قدرکافی عصبانیست، یکی به نعل می زند ویکی به میخ. بلافاصله درمصرع دوّم جهتِ سخن راعوض کرده ورندانه می فرماید:
چون درمحضرکریم وبخشنده ای مثل تو، تمنّا وخواهش معنا ندارد! که تو خودت نیازها وحاجاتِ مارا می دانی واطمینان دارم که به حاجات ما نیازمندان توجّه وعنایت داری.
بازمی بینیم که حافظ هیچ حاجتی را مطرح نمی کند بلکه با عباراتِ ایهام دار به شاه القاء می کند که توکریم هستی وازحاجات همه باخبر! درصورتی که درمصرع اوّل نیشی زهرآلود(جراتِ سئوال نداریم) درلفّافه پیچیده شده وخودِ شاه شجاع نیزبهترازهمه آن را دریافته بوده!
به نظرنگارنده، قطعاً شاه شجاع که خود تاحدودی دست پرورده ی حافظ بوده وبه رازورمزرندیهای اوآگاهی داشته است ،به هنگام خواندن این غزل، وقتی به این بیت رسیده، نکته رادریافته و دردلش چنین گفته که ای حافظِ رند!......مثل همیشه چند تابه نعل می زنی تادرفرصتِ مناسب یکی هم به میخ بزنی!!!
شاید دیگران گمان کنند که توداری ازمن تعریف وتمجید می کنی، من که می دانم تودروَرای سخنانِ خود،چه طعن وطنزی درلفّافه پیچانده ای و چه می گویی! من که نیک می دانم درنوش توچه نیش زهرآگینی نهفته است! اگرحقیقتاً اینچنین است که به نظرتو درحضرت کریمی مثل من به خواهش وتمنّا حاجتی نیست، پس تعبیر"آخردَمی بپرس که مارا چه حاجت است" چیست؟ (درحضرت کریم تمنّا چه حاجت است) راقبول کنیم یا اینکه(آخرسئوال کن که گدارا چه حاجت است) را ؟!!
محتاج ِ قصّه نیست گرت قصدِ خونِ ماست
چون رَخت ازآن توست به یغما چه حاجت است
محتاج ِقصّه نیست: نیازی به توجیه کردن و دلیل تراشی ومقدّمه پردازی نیست.
رَخت: لوازم منزل واثاثیه ی مربوط به معیشت وزندگانی،دراینجا منظور هستی(دل وجان) هست .
یغما: به غارت بردن
معنی بیت: ای پادشاه، اگرقصدِ ریختنِ خون مرا داری، (شمشیرازنیام برکش وبرسرمن فرودآرمن دستت رانخواهم گرفت) راحت باش،مقدّمه چینی لزومی ندارد! آخر درشرایطی که دارائی های من، جان ومال و.... همه متعلّق به توست به غارتگری چه حاجت؟ تواختیارداری ومن مطیع. حُکم ازآن توست هرچه دردل نیّت کرده ای همان راانجام بده وملاحظه ی آن نان ونمک ودوستیمان را مکن!
به زبان کنایه می فرماید:ای پادشاه، تومعذوری! من می دانم که مدّعیان ِ دروغین ومنافقین درتصمیماتِ تو تاثیر گذاشته ودرنظریّاتِ تونفوذکرده اند. پس راحت باش اگربه دنبالِ سربه نیست کردنِ من هستی ونمی دانی چگونه به انجام برسانی، هیچ نیازی به طرح ونقشه ومقدمه نیست، تردیدمکن وانجام ده.
به تیغم گرکشی دستت نگیرم
به تیرگرزنی منّت پذیر
کمانِ ابرویت راگوبزن تیر
که پیش چشم بیمارت بمیرم
جام ِجهان نماست ضمیر ِ مُنیر دوست
اظهاراحتیاج خودآن جا چه حاجت است
حافظ رند تا اینجای مطلب، حرف دل خودرامستقیماً به شاه شجاع زدودیدیم که هیچ حاجتی ازاوطلب نکرد. دراینجا بایک چرخش ِ رندانه ،مخاطب خودرا ازخاص(شاه شجاع) به عام تغییر دادو به عَمد روی سخن را به جانبی دیگرگرفت.
حافظ بااین حرکت، توجّهِ شاه شجاع وسایرین را به نکته ی مهمّی از نگرش ومنش ِ خاصّ خود نسبت به خدا وزندگانی، معطوف نموده وسعی دارد توجّهِ شاه را به چیزی کُلّی تر، باارزش ترو والاتر سوق دهد.
اودوباره دستان ِ مخاطبین وشاه رابه مهربانی گرفته وبه سفر آسمانی می برد. اوچون نوازنده ای که پرده می گرداند وآهنگ عوض می کند، وعشق مجازی را به عشقِ دوستِ حقیقی (معشوق ازل) ارتقا داده و دوباره بامضامین فرحبخش عرفانی، ازمیهمانانِ خودپذیرایی می کند.
جام جهان نما: "درلغتنامه دهخدا می خوانیم دکتر معین در مقاله ٔ خود به عنوان «جام جهان نما» نویسد:
در نظم و نثر پارسی بارها از یک جامی بنام «جام جهان نما» و اسامی دیگر «جام کیخسرو، جام جم ، جام جمشید، جام گیتی نما، جام جهان بین ، آئینه ٔ سلیمان ، آئینه ٔ سکندر و غیره » یاد کرده اند و فرهنگ نویسان گفته اند: جامی بوده است که احوال خیر و شر عالم از آن معلوم میشد.
بنابراین «جام گیتی نمای » در نظر مؤلفان خداینامک پهلوی ، که شاهنامه مع الواسطه مقتبس از آن است جامی بوده است که صور نجومی و سیارات و هفت کشور (هفت اقلیم ) زمین بر آن نقش شده بود و خاصیتی اسرارآمیز داشت چه وقایعی که در نقاط دوردست کره ٔ زمین اتفاق می افتاد بر روی آن منعکس میشد. جم یکی از بزرگترین پادشاهان سلسله ٔ پیشدادی است که «جام جهان نما» بدو نسبت داده اند. در شاهنامه ذکری از انتساب جام به جمشید نیست ولی چون شهرت جم بیش از کیخسرو بوده است و از سوی دیگر مسلمانان اورا با سلیمان پیامبر بنی اسرائیل یکی دانسته اند و همچنین در روایات ، پیدایش شراب به جمشید منسوب بوده است «جام کیخسرو» را «جام جم » و «جام جمشید» خواندند و این انتساب ظاهراً در قرن ششم هجری پدید آمده است."
به هرحال" جام جهان نما" جامی افسانه ای باعناوین ذکرشده درادبیّات ما پیداشده وحافظ نیز بارها آن را درمضامین مختلف بکارگرفته است. منظور ازاین جام داشتن آگاهی وروشن ضمیریِ مطلق است.
ضمیر: درون، دل،باطن
مُنیر: روشن ومنوّر،آگاه
معنی بیت:
باطن ودلِ معشوق اَزلیست که منبع نور وروشنائیست وبرهمه چیز آگاه وداناست درحضوراودَم زدن ازحاجت نشانه ی بی ادبی ونادانیست و لزومی به بیان ِ خواستهها نیست.
این بیت درحقیقت تکرارمضمون ِ "درحضرت کریم تمنّا چه هست" است امّا بااین تفاوت که دراینجا "جام جهان نما" توجّه مارا به چیزی فراترازقدرتِ انسانی سوق می دهد. شاه شجاع که جام جهان نما دراختیار ندارد،ازهمین رو اورا خطاب قرارنداده تا معنای دوستِ اَزلی تولید گردد.
حافظ دراینجابه نکته ای اشاره کرده که درحقیقت ازحضرتِ ابراهیم وام گرفته است. گویند نمرود آن هنگام که آتش برافروخت تاابراهیم را دردرون آن بسوزاند، جبرائیل باشتاب به حضور ابراهیم شتافت وگفت: آیاحاجتی داری؟ ابراهیم سری تکان داد وگفت: نه به توحاجتی ندارم!چراکه توهم مثل من حاجتمندهستی تنها دوست است که بی نیازاست.
بنابراین وقتی که حافظ رندانه به پادشاه مقتدروقت(شاه شجاع) می فرماید:"جانا به حاجتی که توراهست باخدای...." بی شک گوشه ی چشمی به گفت وشنودِ جبرائیل با ابراهیم داشته، که پادشاه را نیزهمانندِ خودحاجتمندِ درگاهِ دوست اَزلی شمرده وبه اویادآوری کرده که هم من وهم تومحتاج یکی دیگریم.
اگربادقّتِ تمام ِ ابیاتِ غزل راموشکافی کنیم ،درمی یابیم که حافظ هم مثل همه ی آدمیان حاجت دارد امّا هرگز آن را بیان نمی کند،همانگونه که حضرتِ ابراهیم بیان نمی کند! چون براین باوراست که آنکه حاجت را برآورده می کند پادشاه یاحتّا جبرائیل نیست، بلکه تنهاآن قادرمطلق است که برآورنده ی حاجاتِ پادشاه وابراهیم وحافظ است.
حافظ دردوبیت ازپادشاه می خواهد که ازاوپرسیده شودچه حاجتی داری؟ او بااین درخواستِ رندانه ، بی عدالتی ِ اورا باکمال ادب ومتانت به رُخ همگان می کشد وحقّانیّتِ خودرا به کُرسی می نشاند. یعنی توهرگز ازمن نپرسیدی که چراعصیانگری کردم چرا شیوه های حُقّه بازان را برمَلا ساختم وچرا...... که اگرمی پرسیدی، من پاسخ قانع کننده داشتم وحقوقم پایمال نمی شد.
خلوت گُزیدن حافظ نیزکه درمطلع غزل مورد اشاره قرارگرفت، ابراهیم گونه وازهمین جنس است. گویند وقتی که ابراهیم درآتش انداخته شد وآتش زبانه کشید درآسمان هیاهویی درمیان فرشتگان برپاشد که خدایا آیا آتش براو سردمی کنی یا اجازه می دهی که ابراهیم بسوزد؟
ازدرگاهِ دوست فرمان آمد که آرام باشیدشما ازرازاین اتّفاق بی خبرید! ابراهیم خلوتِ دوست می طلبد تانفسی بی زحمتِ اَغیاربه مابپردازد!
پس ازبه خیرگذشتن آن اتّفاق وتبدیل شدن آتش به گلستان به فرمان خداوند، ازابراهیم پرسیدند درتمام عمرخود،کدام لحظه، خوشنود وراضی بودی؟ ابراهیم پاسخ داد: آن روزکه درمیان آتش نمرود خلوتی کردم! ازمردم فارغ شده وتنها به دوست پرداختم.!
پس بی سبب نیست که حافظِ خلوت گُزیده، می فرماید به تماشا وتفرّج درباغ وگلستان حاجتی نیست! زیرا اونیزبسان ابراهیم، درخلوتگاهِ خود بادوست عالمی داشته که به کلِّ هردو عالم برابری می کرده، واز گلستان وبوستان بی نیازشده بود. درجایی دیگرحافظ پارافراترگذاشته وآتشِ دوزخ رانیزبه هیچ می شمارد!
درآتش اَرخیالِ رُخش دست می دهد
ساقی بیا که نیست زدوزخ شکایتی
آن شد که بار ِ منّت مَلّاح بُردمی
گوهرچودست دادبه دریا چه حاجت است
این بیتِ نغز وزیبا پاسخی درخور وکوبنده به کینه توزان وسخن چینانیست که با دَسیسه وتوطئه، رابطه ی عاطفی وصمیمانه ی حافظ وشاه شجاع را برهم زده وسببِ جدایی ِ آنها شدند.
بُردمی: می بردم
آن شد که بارمنّتِ مَلّاح بُردمی: گذشت آن روزها که ناگزیر بودم برای صیدِ گوهر، سنگینی ِ ناز واِفاده ی ِکشتیبان را تحمّل کنم ومنّتِ اورابکشم. من گوهری بدست آورده ام(عشق حقیقی) دیگرنه منّتِ کشتیبان می کشم ونه نیازی به دریا دارم ، من گمشده ی خویش راپیدا کرده ام.!
حافظ روحی ابراهیمی وعظیمی داشته که درعین حالی که رابطه ی خودرا با دوست قدیمی خود(شاه شجاع) تخریب شده می بیند ودرغزلی که خطاب به اومی سراید، چنین شهامتی به خرج داده وبا جسارتی مغرورانه می فرماید:
نه به دریا نیاز دارم نه به کشتیبان!آن روزها سپری شد وگذشت.... من گوهرخودرا پیدا کرده ام وبه هیچ چیز وهیچ کسی حاجتی ندارم!! آری فقط کسی که به دوستِ حقیقی متّصل شده باشد می تواند اینچنین اظهاربی نیازی کرده وبه پادشاه چنین سخن سختی بگوید. پادشاهی که تحتِ تاثیر مدّعیان،قصدِ خون ِ سیاووش( حافظِ بیگناه)کرده است.
شاهِ تُرکان سخن مُدّعیان می شنود
شرمی ازمظلمه ی خون سیاووشش باد
ای مدّعی برو که مرا با تو کار نیست
احباب حاضرند به اَعدا چه حاجت است
مدّعی: داعیه دار وکسی که ادّعایی درسردارد. درنظرگاه حافظ کسی که به چیزی که ندارد وانمود وتظاهر کند مدّعیست. کسی که به هیچ چیزی نرسیده ولی ادّعاهای عجیب وغریبی برزبان دارد. کسی که مانندِطبل توخالی فقط صدای بلند داردوازکسب ِفضیلت وخرد ودانش ناکام مانده است.
اَحباب: دوستان.
اَعدا: دشمنان.
معنی بیت: ای کسی که به فضایلی که نداری وانمود می کنی، من باتوهیچ کاری ندارم. مجادله وبحث باتوبی ثمراست. وقتی دوستانی همفکر وهمدل وهمراه دارم به دشمن چه نیاز دارم.
مصرع دوم را می توان برداشت رندانه کرد: وقتی دوستانی( نادان وجاهل) هستند که جای دشمنان راپرکرده وخون به دلم می کنند به دشمن نیازندارم!
زبان وبیان ِحافظ بگونه ایست که انگاراگر خودش هم اراده کند که جمله ای یک پهلوبگوید نمی تواند!!
بنظرنمی رسد که برداشت دوّم مدِّ نظرحافظ بوده باشد چراکه هرجا نام دوستان ورفیقان آمده، حافظ جزمهرو محبّت سخن دیگری درمورد آنها نگفته است. اوهرچه فریاد داشته برسر مدعیّان وریاکاران ومتعصّبین کشیده وطنز وطعنه رافقط برای آنان رواداشته است.
دل کندن ازدل وجان آسان بود ولیکن
ازدوستان جانی مشکل توان بریدن
ای عاشق گدا چو لب ِ روح بخش یار
میداندت وظیفه تقاضا چه حاجت است
وظیفه: ،مقرّری ماهیانه، درقدیم به حق وحقوق ماهیانه وظیفه می گفتند. چنانکه امروزه نیز "وظیفه بگیر" به معنای حقوق و مستمری بگیراستفاده می شود. امّا وظیفه فقط به معنای حقوق ماهیانه نیست، که اگراینگونه بودهرگز موردِ استفاده ی حافظ قرارنمی گرفت. اگرچه حافظ دراین غزل اشاره ای هم به حقوقِ ماهیانه اش که بناحق قطع شده دارد امّا حافظ دروَهله ی اوّل آن معنای کُلی تروظیفه را که"تکلیف و مسئولیّت" می باشد مدِ نظردارد.
حافظ رندانه دراینجا "لبِ روح بخش یار" را بکاربرده تا درذهن مخاطبین ِ خود عشق وعاشقی رابرجسته تر وپُررنگ تر ومعنای "حقوقِ ماهیانه ی وظیفه" راکمرنگ ترنماید. برای حافظ بوسه ی معشوق، ارزشمندترازحقوق ماهیانه است.
دراین دوبیت پایانی، حافظ دل خودرا خطاب قرارداده می فرماید:
ای عاشق مسکین، اگرازدولتِ وصال فعلاً محروم وبی نصیب مانده ای ودر آتش اشتیاق می سوزی،بسوز وبساز وامیدوارباش که دوست، خود روش بنده پروری رابهترمی داند.احتیاجات ونیازمندیهای عاشق ِ خودرا می داند. لبان ِ نوشین وجان بخش ِیار هرگاه لیاقت وشایستگی درتوببیند دروقتِ مناسب تورا به حق ِ خود (بوسه ی وصال) خواهدرسانید.
ویا: ای عاشق مسکین شاه شجاع فعلاً تحتِ فشار تندرویان نسبت به تو کم محلّی می کند نیازی به عرض حاجت نیست وبه موقع نسبت به برقراری دوباره ی حقوق ماهیانه ی تو اقدام خواهد کرد.
ناگفته نماند که حافظ دردستگاههای دولتی ِ شاه شجاع و شیخ ابواسحاق دارای شغل ومقام مهمّی بوده ودرخواستِ برقراری حقوق ماهیانه ای که به ناحق قطع شده ، حقّ قانونی حافظ بوده تا ازپایمال شدن ِ آن جلوگیری کند.
سه بوسه کزدولبت کرده ای وظیفه ی من
اگراَدا نکنی قرض دارمن باشی !
حافظ تو ختم کن که هنر خود عیان شود
با مدّعی نزاع و مُحاکا چه حاجت است
محاکا: حکایت کردن، جرّ وبحث ،مجادله، گفتگو باچاشنی تندِ پرخاش.
معنی بیت:
ای حافظ تو سخن کوتاه کن ،هنربه ادّعا نیست، هنربه بحث ومجادله نیست، هنراین قابلیّت وتوانمندی رادارد و می تواند بدون تبلیغ وبدون ِهای وهو، خودش را بنمایاند وجای ِاصلی خودراپیدا کند. با مدّعیانِ بی مایه جرّ وبحث کردن حاصلی جزتلف کردن وقتِ باارزش، درپی نخواهد داشت.
هنربه قبای اطلس پوشیدن وکج کردنِ کلاه وتُند نشستن نیست.!
قلندران حقیقت به نیم جو نخرند.
قبای اطلس ِ آنکس که ازهنرعاریست
داریوش گودرزی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۹:
شکل صحیح بیت پنجم این گونه است:
زیر «بار» منت...
داریوش گودرزی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۹:۱۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۹:
شکل درست بیت پنجم، این گونه است:
زیر «بار» منت از...
اصلی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۶۵:
جره بازی بدم رفتم به نخجیر
سیهدستی زده بر بال مو تیر
بوره غافل مچر در چشمهساران
هر آن غافل چره غافل خوره تی
رضا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۵:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴:
دلشدگان، نام آلبومی است که با صدای محمدرضا شجریان و آهنگسازی حسین علیزاده تدوین شده است. پیش از انتشار این آلبوم، تمام آوازها و تصنیفهای آن در فیلمی با همین نام ساختهٔ علی حاتمی استفاده شده بود. فریدون مشیری به درخواست محمدرضا شجریان شعرها و آهنگهای فیلم را بررسی کرد و مورد بازبینی قرار داد. شعر علی ترابی جهرمی در این آلبوم و فیلم با این تغییرات خوانده می شود:
یارم به یک لا، پیرهن * خوابیده زیر نسترن
ترسم که بوی نسترن * مست است و هشیارش کند
ای آفُتاب آهسته نه * پا در حریم یار من
ترسم صدای پای تو * خواب است و بیدارش کند
سهند در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۱۳:۲۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱:
براستی که توبه و بازگشت زیباترین تابلوی بزرگی خدا و شکوه آفرینشه...بی اختیار یاد این شهر سعدی افتادم...
ای کریمی که از خزانه غیب گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم تو که با دشمن این نظر داری
حمید در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۰:
بطور کلی ناف چاوشی رو با مولانا بستن ...که خیلیم عالیه ..انشاا...همیشه ترانه های چاوشی از مولانا ودیگر شاعران بزرگ پارسی باشد..پاینده باشید...
جعفر عسکری در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۰۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷۱۸:
سلام
"نبایی" درست نیست،احتمالا "نباتی" درسته
جعفر عسکری در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۵ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۸۹:
سلام
شاطر عباس: شاطرعباس صبوحی » دوبیتیها » چشم تر/
ابوسعید: ابوسعید ابوالخیر » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۱۴/
جعفر عسکری در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۵۲ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۸۸:
سلام
جالبه
ابوسعید:https://ganjoor.net/abusaeed/robaee-aa/sh714/
شاطر عبّاس:https://ganjoor.net/shater/robsha/sh16/
کدوم درسته؟
جعفر عسکری در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۴۲ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۷۷:
سلام
"گذاری" اشتباهه و "گذار" درسته
مصرع اول بیت دوم اینطور بهتره:
خاک است جهان..صوت بر آر ای مطرب..!
جعفر عسکری در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۸:۳۰ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۶۲:
سلام
دستان به معنی حیله و نیرنگه
"وای" وزن رو به ریخته و "وی" درسته
نادر.. در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۶:
هر جا روی بیایم، هر جا روم بیایی..
ای آب زندگانی، با تو کجاست مردن؟...
ایلیاد در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۳:۴۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۵ - تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل:
در این ابیات منظور از احمد و روح الامین کیست؟
طبق کلام خدا هدف از آفرینش انسان ، پیدا شدن نخبگانی است که بتوانند از اندیشه و عقل و اختیار خود استفاده کنند و چنین کسانی توسط حق تعالی به تکامل می رسند و دارای بیش برتر و شنوائی برتر و درکی والاتر می شوند و خداوند از روح خودش به آنها عطا می کند همچنانکه در قرآن انسان و بشر آفریده شد و زمانیکه این انسان از عقل و فکر خود استفاده کرد و در مقابل ملائک به پیروزی رسید به او آدم گفته شد و سپس خداوند به ملائک فرمود وقتی آدم روهدایت کردم و به او از روح خودم عطا کردم ، او را برتر از خود بدانید:
پس وقتی هدایتش کردم و به تکامل رساندمش و از روح خود در او دمیدم، او را برتر از خود یاد کنید [ حجر 29 ] سپس هدایتش کرد و به تکامل رساندش و از روح خود در او دمید و شما را شنوا و بینا و متفکر ساخت چه اندک سپاس می گزارید؟ [ سجدة 9 ]
پس ما باید با استفاده از عقل و فکرمون و بکمک هدایتگر خداوند به مقام آدمیت برسیم و آنزمان مسجود ملائکه می شویم و مقام ما از ملائک یعنی پادشاهان نیز بالاتر می رود:
در مدرسه آدم با حق چو شدی محرم/ بر صدر ملک بنشین تدریس ز اسما کن
لذا افرادی که به پاداش روح می رسند بعد از مرگ جسم خاکی خود را ترک کرده و در روح خداوند با تولدی دوباره زنده شده و به حیات جاودانه میرسند و بستگی به رتبه و مقامشان دستیار حق تعالی شده و آیه ای از آیات الله می شوند مثل مریم:
و آنکسی که خود را پاکدامن نگاه داشت پس از روح خویش در او
دمیدیم و او و پسرش را برای جهانیان آیه ای قرار دادیم [أنبیاء 91]
و به مجموع این افراد در قرآن روح و آیات الله گفته شده که درهر زمانی خداوند یکی از آنان را برای هدایت کردن انسان های دیگر به میان آنان رسالت می دهد:
هیچ بشری را نسزد که الله با او سخن گوید،جز به وحی یا از پشت حجابی یا «رسولی» را رسالت می دهد پس وحی می کند به اذن خویش آنچه را بخواهد ؛ یقیناً او «حکیمی» والاست [51 شوری]
و در صدر اسلام یکی از این رسولان هدایتگر به سوی پیامبر و تازه مسلمانان نازل شد و این رسول حکیم که به اذن خود وحی می کند روحی از امر خداست تا مردم رو به راه راست هدایت کنه:
و بدین خاطر «روحی» از «امر» خود را به سوی تو وحی کردیم ، تو نه درکی از کتاب و نه ایمان داشتی!؟ ولی او را «نوری» گرداندیم تا هر کدام از بندگانمان را که بخواهیم به وسیله او هدایت کنیم و قطعأ تو برای هدایت کردن بسوی صراط مستقیمی [52 شوری]
و این رسول حکیم ، بنام احمد است که روحی از امر خدا می باشد و او همان رسولی است که عیسی مسیح بشارت آمدنش را داده بود :
و آن هنگام که عیسی پسر مریم گفت:ای فرزندان اسرائیل، من رسول الله به سوی شما هستم. آنچه از این تورات ، که در دستان شماست را تصدیق میکنم و به رسولی که پس از من میآید و نام او «احمد» است بشارتگرم ، پس وقتی او با دلایل روشن به سراغشان آمد ، گفتند: این سحری آشکار است * و إذ قال عیسی ابن مریم یا بنی إسرائیل إنی رسول الله إلیکم مصدقا لما بین یدی من التوراة و مبشرا برسول یأتی من بعدی اسمه أحمد فلما جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین [صف 6]
و این رسول حکیم همان رسول کریم و امینی است که پیامبر در معراج به دیدن او رفت و قرآن سخن اوست:
و سوگند به صبح چو دمیدن گیرد بی شک قرآن سخن رسولی کریم است قدرقدرتی که نزد صاحب عرش مکین است و در آنجا فرمانروائی امین است و دوست شما دیوانه نیست و او را در اُفق مبین دیده است [تکویر 18-23]
در سوره شعرا پنج تن از پیامبران یعنی : نوح ، هود ، صالح ، لوط و شعیب بعنوان رسولی امین نام برده شده اند «إنی لکم رسول أَمین» و همچنین در سوره دخان موسی بعنوان رسولی کریم و همچنین رسولی امین نام برده شده :
و به یقین، پیش از آنان قوم فرعون را بیازمودیم و رسولی کریم به سراغشان آمد بندگان الله را به من بسپارید، زیرا که من برای شما رسولی امینم [ دخان 18 ]
و با توجه به سوره تکویر که آن روح از امر خدا رو رسولی کریم و رسولی امین نام برده پس احتمال اینکه از میان این پیامبران که رسولی امین نامبرده شده اند ، موسی که رسول کریم هم نام برده شده همان روحی باشد که در صدر اسلام نازل شده بیشتر است یعنی موسی همان روح الامین است که بر پیامبر نازل شد و به او رسالت داد چون نام او در تورات و انجیل آمده و دانشمندان بنی اسرائیل نیز او را می شناسند:
و بی شک آفریدگار تو همان عزیز رحیم است وقطعأ او نازل شده آفریدگار این جهان هاست بوسیله او این روح الامین نازل شد بر ذهن و قلبت ، تا از هشدار دهندگان باشی دارای زبانی فسیح و روشنگر است و بی شک او در کتاب پیشینیان است آیا همین نشانه ای برایشان نیست که دانشمندان بنی اسرائیل او را می شناسند[شعراء 191-197 ]
کمال داودوند در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹:
5227
همایون در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۴:
جلال دین پیامبری است که پیام ویژه دارد مانند همه پیامبران که پیام و رسالت ویژه خود را دارند
پیامبران هر چند برخی در کار خود موفق اند و برخی نا موفق، ولی این ظاهر کار آنان است
در حقیقت هر پیامبری که پیام ویژهای بیاورد همان ویژگی ضمانت و گرو پیروزی اوست
جلال دین زیباترین پیام و رسالت را بر گزیده است که درخورد و شایسته مقام انسان است
همان چیزی که هستی و نیروی افریدگاری نیز با آن موافق و سازگار و هماهنگ است
آرمان در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:
سلام.با نهایت احترام.می خوا به طور خلاصه دو مورد رو بیان کنم.1-ای دوست قصه چو پیمانه است
معنی معنی اندر آن بسان دانه است
دانه معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را چون گشت نقل
بهتر نیست به جای پرداختن به کلمه خربنده درباره مفهوم شعر صحبت می شد.
2-از دید یک دانشجو،به نظر بنده متوهم کسی است که در قرن بیست و یک هنوز هم جهان را بدون علت و خالق بپندارد.دوستان دانشجویم وقتی می خواهند کسی را مورد تمسخر قرار دهند میگویند :دارد وجود همه چیز از هیچ (اشاره به نظریه استفان هاوکینگ که اخیرا به صورت کامل رد شد)را توضیح می دهد.در مورد داروینیسم هم بهتر است سکوت فرمایید.چون هر گونه صحبت درباره این دو مورد توسط پوچ گرایان از نظر بنده و بسیاری از دانشجویان حکم «تف سر بالا»را دارد.
حسین در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۳۳ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴ - عید خون:
رایگان در پای نامردان برافشانی چه دانی کاین همایون گوهر از کام نهنگان چون گرفتند
دومین بیت غزل است بر اساس دیوان شهریار که اینجا درج نشده است.
ایلیا محمدی در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۰۰:۱۸ دربارهٔ هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶:
این رباعی را هاتف که در زمان افشاریان و زندیان می زیسته است برای کریمخان زند(وکیل الرعایا) سروده و روی شمشیر کریمخان که اکنون در موزه ی پارس میباشد حک شده است.
جواد تمنا در ۷ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۲۲:۲۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸: